چطور بازداشتی‌های سازمان تروریستی منافقین و بهائیت، با صراحت از سوی فرزند آقای هاشمی به عنوان دوستان خوب و جدید معرفی شدند؟ و چگونه امثال عبدالحسین هراتی عنصر فراری و هتاک به حضرت امام(ره) به عنوان مشاور ارشد به دفتر هاشمی راه یافت و در دیدارهای ویژه او با برخی هیئت‌های خارجی شرکت کرد؟

آقای هاشمی! اول تکلیف خودتان را روشن کنید

به گزارش گلستان24، هاشمی رفسنجانی گفت اگر انقلاب با اندیشه امام پیش می‌رفت، وضعیت بهتری داشتیم. وی ضمن سخنانی در «همایش قرآن در سیره و اندیشه امام خمینی(ره)» گفت: اگر انقلاب را با توجه به دیدگاه و اندیشه‌های امام خمینی پیش می‌بردیم، قطعا در حال حاضر وضعیت بهتری داشتیم اما من مایوس نیستم که با توجه به آگاهی که مردم پیدا کردند، ما موج جدیدی از پیشرفت را که تا الان نگذاشتند به آن دست پیدا کنیم، در آینده ایجاد کنیم. وی افزود: امام را آن‌طور که ما می‌شناختیم و هرچه پیش‌تر می‌رویم، ایشان را بیشتر می‌شناسیم، دارای یک روح اساسی و افکار بلندی بودند که برگرفته از قرآن و سیره اهل بیت(ع) بود. ایشان با چنین مشخصه‌ها و ویژگی‌هایی توانستند این انقلاب عظیم و کار بزرگی که در تاریخ تشیع و بعد از معصومین(ع) بی‌سابقه بوده است را شکل بدهند.

هاشمی

قطعا اصل این حرف، حرف درستی است که هر قدر اندیشه امام خمینی(ره) به عنوان منطق برخاسته از اسلام و قرآن بیشتر عمل کنیم، وضعیت بهتری خواهیم داشت اما باید دید نسبت آقای هاشمی با این سخن درست چیست؟ ارکان اندیشه امام را «استکبارستیزی،‌ نفی اباحه‌گری و مرزبندی با اسلام التقاطی- آمریکایی، عدالت‌خواهی، مبارزه با فقر و تبعیض و فساد، نهضت جهانی اسلام و مستضعفان، مقابله جدی با جریان فتنه‌گر و آشوب‌طلب» و عمود قائم همه اینها «ولایت فقیه» تشکیل می‌دهد. اینکه «آمریکا ابرقدرت است و بدون رابطه با او نمی‌شود سر کرد»! و «باید در زمینه رابطه با آمریکا تابوشکنی کرد»! یا «نباید درباره مسائل لبنان و فلسطین و سوریه ماجراجویی بکنیم» آیا نسبتی جز تضاد با اندیشه امام دارد؟ میدان دادن به طیفی از مفسدان اقتصادی و فرهنگی و سیاسی در دولت سازندگی و سپس هم‌صف شدن با فتنه‌گران و آشوب‌طلبان، آیا کمک به اجرای اندیشه امام بود؟ چگونه آقای هاشمی در اردوگاهی ایستاد که پیشاهنگان آن صراحتا شعار حذف اسلام از «جمهوری اسلامی» و «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است»، «مرگ بر اصل ولایت فقیه»، «نه غزه نه لبنان» و... سر می‌دادند؟!

چطور بازداشتی‌های سازمان تروریستی منافقین و بهائیت، با صراحت از سوی فرزند آقای هاشمی به عنوان دوستان خوب و جدید معرفی شدند؟ و چگونه امثال عبدالحسین هراتی عنصر فراری و هتاک به حضرت امام(ره) به عنوان مشاور ارشد به دفتر هاشمی راه یافت و در دیدارهای ویژه او با برخی هیئت‌های خارجی شرکت کرد؟

در عین حال باید تاکید کرد انقلاب با وجود همه سنگ‌اندازی و کج‌رفتاری‌ها بر اساس منطق امام پیش رفته است، سند روشن آن هم تشدید دشمنی مستکبران عالم است اما اینکه آقای هاشمی هم به اندیشه امام وفادار مانده یا خیر، موضوع دیگری است.

اگر اندیشه امام و پیشرفت انقلاب واقعا برای آقای هاشمی مهم است، چگونه است که روزنامه زنجیره‌ای و بدنام شرق در سرمقاله ۲۵ مرداد ۹۴ به تصریح می‌نویسد «اهمیت هاشمی در اعلام ختم دوره انقلاب است. او اولین دولت پسا انقلابی[!] را تاسیس کرد و کسانی را که آمادگی روحی دوره جدید را نداشتند کنار گذاشت و شکاف تاریخی در انقلاب به وجود آورد. چه کسی جز او می‌توانست چنین صریح، ختم دوره‌ای و آغاز دوره‌ای جدید را اعلام کند. او با اسم رمز سازندگی، انقلابی در دل انقلاب سامان داد. از همین‌جا واگرایی آغاز شد. اهمیت او در ایجاد شکاف بین دو دوره است و نه در روان‌شناسی شخصیت سیاسی او.»

جهان نیوز

ارسال نظر

آخرین اخبار