شباهتهای تاریخی در جریان نفوذ فرهنگی؛
چگونگی نحوه نفوذ در جمهوری اسلامی/ از شخصیتهایی نظیر آیتالله طالقانی تا امروز
"سازمان مجاهدین خلق" _ موسوم به گروهک منافقین_ در حالی که امام خمینی(ره) برای رحلت آیت الله طالقانی عزای عمومی اعلام نمیکنند، اعلام ۵ روز عزای عمومی میکند.
به گزارش گلستان 24، شباهتهای تاریخی در جریان نفوذ فرهنگی بسیار درسآموز و پند دهنده است. نکتهای که رهبر معظم انقلاب مکرر به آن اشاره کردهاند -مسأله نفوذ فرهنگی- شاید هیچگاه مانند امروز در جامعه ما به عنوان یک موضوع چالشی و بحثبرانگیز مبدل نشده بود. خصوصاً بعد از مسأله برجام میتوان گفت یکی از عمده ترین مباحث مطرح در جامعه فکری، فرهنگی و نخبه ما که اذهان مختلفی را به خود درگیری ساخته است، همین نفوذ فرهنگی است که خود را در اشکال مختلف نمایان ساخته و میسازد و این مختص یک فرهنگ خاص و یک ایدئولوژی ویژه نیست. ولی با توجه به تئوری "جنگ تمدن هانتینگتون"، تمدنی در جنگ با یکدیگر نیاز به نفوذ دارند تا هم از درون بتوانند دشمن را ضعیف کنند و هم از بیرون به آن ضربه بزنند و چه بسا خصم درون و دشمن نفوذی بسیار کارآمدتر ضربه بزند چنانکه مولوی نیز میگوید:
ای شبهان کشیم ماخصم برون
لیک خصمی است زان بدتر اندر درون
کشتن او کار عقل و هوش نیست
شیر باطن سخره خرگوش نیست
کاری که نفوذیهای دستگاه بنیامیه در خاندان پیامبر انجام دادند چه بسا منجر به انحراف برخی از اسلام ناب محمدی شد و کار به خوارج کشید که عده ای بر علیه علی (ع) جنگ نهروان راه انداختند، این نفوذیهای فرهنگی که تأثیرشان در انحراف جریانهای تاریخی اسلام به شهادت علی (ع) در محراب، امام حسن مجتبی (ع) در خانه (توسط همسرش) و امام حسین (ع) در کربلا نمایان است و خود را در لابلای صفحات کتب و وقایع تاریخی تا امروز حفظ کرده است.
اگر بخواهیم پروژه نفوذ فرهنگی را به عنوان یک پدیده استعماری نوین تعریف کنیم در برخی از قسمت ها با یکسان سازی فرهنگی نیز مواجه میشویم که هر روی این مفاهیم یعنی هم نفوذ و هم یکسانسازی فرهنگی در یک نمای کلی برمیگردد به جریان نفوذ غرب در قرن بیستم به بعد در کشورهای جهان سوم و خاورمیانه که تئوریزه شدن همان عملیات و جنگهای جهانی است، که قبل از آن در غالب جنگهای تمدنی و صلیبی مطرح بوده و حتی امروزه هم هست. نفوذ فرهنگی برای هدایت، رهبری و بسترسازی فعالیتهای دشمن در آن کشور صورت میگیرد و درصدد بوده تا بنیانهای فرهنگی یک ملت با دین، ایدئولوژی و مذهب را منحرف نماید و از درون تخریب کند. نمونههای تاریخی فراوانی میتوان برای این موضوع در تاریخ جهان و ایران نام برد و به آن اشاره کرد.
نمونههایی که از دوره قاجاریه شروع شده و در دوره پهلوی اول و دوم به اوج خود رسید که از مثال های بارز آن میتوان به پروژه شبیهسازی تمدنی از لباس و زبان گرفته تا مد، حجاب، آداب، رسوم و تغییرات گسترده در آن اشاره کرد. این موضوع یعنی نفوذ فرهنگی برای ایجاد انحراف و انهدام دشمن از درون قطعاً به لوازمی نیاز داشت که به عناصر داخلی و خارجی تقسیم میشوند و در این میان عوامل داخلی نفوذ نیز میتوان به یک تقسیمبندی دست یافت که شخصیتهای مهم و تأثیرگذار و به اصطلاح مراجع اجتماعی برای پروژه نفوذ، از اسباب آن به شمار میآیند.
به تعبیر بهتر شخصیتها و عناصر مهم فرهنگی از جمله روحانیون همواره در جامعه ما مورد و توجه جدی پروژه نفوذ بودند، خصوصاً در بعد از انقلاب اسلامی ایران. جریان فرهنگی دشمن به دنبال نفوذ در میان گروه عمده نخبگان جامعه یعنی روحانیون و روشنفکران دینی بودند. در میان روحانیون نام دار انقلاب، یکی از چهرههای مورد توجه جریان نفوذ نفاق،حضرت آیهالله طالقانی بود که نقش عمدهای در تأثیرگذاری بر جریان انقلاب اسلامی داشت و مقبولیت او در میان تودههای مردمی کاملا مشهود بود.
چهره پر صلابت و مقتدر آیت الله طالقانی هیچگاه لبخند و شادی را بر چهره دشمن نظام اسلامی نیاورد ولی متأسفانه با بررسی تاریخی بیت ایشان و افراد نزدیک به ایشان درمییابیم که دشمن اگرچه نتوانست این ابوذر زمان را تحت تأثیر قرار دهد ولی توانست با نفوذ در اطراف ایشان تأثیرات مخربی را بر جریان انقلاب وارد کند. به هر حال نگاه قرآنی ایشان از باب مفرسر قرآن بودن، موجب شد تا از خطرات نفوذ مصون بمانند ولی دشمن قصد داشت با نزدیک شدن به ایشان همواره به دنبال این بود که بر نظرات فقهی این عالم بزرگوار تأثیر بگذارد. پروژه نفوذ در ایشان تا جایی پیش رفت که نظراتی را در باب حجاب مطرح نمودند که مورد تائید رهبر و بنیانگذار انقلاب یعنی امام خمینی (ره)، نبود.
مصاحبه آیت الله طالقانی در مصاحبه با روزنامه اطلاعات مورخ ۲۰ اسفند ۵۷ در مورد حجاب موجب گردید تا امامخمینی(ره) به ایشان نصیحتی پدرانه کنند. اختیاری اعلام نمودن حجاب از سوی ایشان که با تذکر خمینی کبیر همراه بود قطعاً یکی از مواردی است که از فردی مانند آیتالله طالقانی انتظار نمیرفت.
اگر به صورت کلی زندگی، آثار و افکار آیتالله طالقانی را بخواهیم به دو بخش تنظیم کنیم یعنی بخش اول تا قبل از ورود به جریانها و فعالیتهای سیاسی و بخش دوم ورود به عرصه جریانهای سیاسی مانند جبهه ملی و نهضتآزادی یک نکته به خوبی نمایان است. آنچه در هر دو بخش کلیدی و مهم است، شخصیت منزه، پاک، بیآلایش و ارزشمند ایشان بوده تا جایی که امام خمینی (ره) به او لقب "ابوذر زمان" دادند.
مسأله اصلی در مورد نفوذ میان اطرافیان ایشان و بالاخره نفوذ بر جریان فکری ایشان، درست از زمانی اتفاق میافتد که ایشان به عنوان یکی از طرفداران "جبهه ملی" پس از کودتای ۲۸ مرداد شرکت میکند، حتی در سال ۱۳۳۹ جز هیئت مؤسس جبهه ملی دوم معرفی میگردد و در کنگره جبهه ملی شرکت کرده و در سال ۱۳۴۰ به همراهی مهندس بازرگان و میرالله سبحانی، حزب نهضت آزادی را بنیان نهاد و نیز عضو همین نهضت بود.
وقتی شخصیت و مقام علمی، فقهی و عالمی مانند آیتالله طالقانی تحت یک حزب و سازمان تعریف میشود حتی با عنوان هیئت مؤسس، نمیتوان جریان فکری او را مصون از آفتهای و زبانهای این گروه، حزب و سازمان دانست. ایشان که در مسجد "هدایت" تهران مشغول فعالیت بودند ناخودآگاه به دلیل ارتباط فرزندانشان با "سازمان مجاهدین خلق" و گرایشات به این سازمان،روابط خود را حفظ میکنند حتی بعد از آزادی آخرین بخش از زندانیان سیاسی در نزدیکی انقلاب، آیتالله طالقانی در دیدار با اعضاء "سازمان مجاهدین خلق" میگوید:" آن (یعنی ساواک) از نام شما میترسند از نام مسعود رجوی میترسند آنها از نام موسی خیابانی میترسند و . . . ".
"سازمان مجاهدین خلق" _ موسوم به گروهک منافقین_ در حالی که امام خمینی(ره) برای رحلت آیت الله طالقانی عزای عمومی اعلام نمیکنند، اعلام ۵ روز عزای عمومی میکند.
اولین نفوذ جدی"پسا انقلاب"؛ فرزند آیت الله طالقانی
در سال ۱۳۵۸ مجتبی پسر آیتالله طالقانی از سوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به دلیل برخی اقدامات خلاف خود در گروهک منافقین بازداشت گردید. از جمله این اقدامات ،قتل یکی از دختران "سازمان مجاهدین خلق" بود. آیتالله طالقانی به محض دریافت خبر دستگیر فرزندشان، با کدورت تهران را ترک کردند.
محسن رفیقدوست در خاطرات خود میگوید:" پرس و جو کردم گفتند ایشان در باغ یکی از دوستان خود به نام احمد علیبابائی در شمال است، امام (ره) مرا خواستند و رفتم و توضیح دادم و پرونده مجتبی را خدمت ایشان دادم. امام (ره) خوب مطالعه کردند و بعد فرمودند، اگر این پرونده متعلق به احمد پسر خودم بود و شما او را دستگیر میکردید من از شما تشکر میکردم اما چه کنم که مربوط است به آقای طالقانی و ایشان گردن انقلاب خیلی حق دارند، بعد گفتند بروید و پسر ایشان را آزاد کنید و به هر نحو از ایشان دلجوئی نمائید."
ناپدید شدن آیتالله طالقانی تنشهایی را در فضای تب آلود آن روزها به وجود آورد، این ماجرا چند روز بعد با آزاد شدن مجتبی –فرزند ایشان- پایان یافت. آیت الله طالقانی پس از این ماجرا ابتدا به تهران و سپس به قم رفته و با امام (ره) دیدار کردند، و در نهایت مجتبی به فرانسه رفت و در آنجا با تشکیل یک گروه شبه روشنفکری علیه جمهوری اسلامی به فعالیت پرداخت.
چند نکته مهم در مورد اطرافیان آیتالله طالقانی و جریان نفوذ فرهنگی
۱- سازمان مجاهدین خلق و امثال مسعود رجوی و ... که بدون شک با فرزند ایشان ارتباط سازمان یافته داشتند، علاوه بر جنبه تأثیرگذاری بر فرزند ایشان، بر آیتالله طالقانی نیز به صورت غیر مستقیم و تضعیف شده تأثیر میگذاشتند خصوصاً در بزنگاههائی که بحران هویت در انقلاب اسلامی عدهای را دچار تردید و تشویش ساخته بود.
۲- ارتباط با نهضت آزادی که از نظر ایدئولوژیک مانند "سازمان مجاهدین خلق" تئوری ولایت فقیه و نظریه امام مراحل را قبول نداشتند و علناً با آن مخالفت میکردند.
۳- اطلاع ایشان از آراء و نظرات امام خمینی (ره) و آشنایی نزدیک با ایشان، افکارشان، اصول و مبانی انقلاب، تذکر و نصیحت پدرانه امام به ایشان که میگویند:" اگر این مسیر را بروید بهتر میتوان ترویج دین کرد."
۴- شاید فشارهای سیاسی و زندانهای که مرحوم آیتالله طالقانی که در راه انقلاب به جان خریدند و جدایی او از فرزندانش و البته تعداد زیاد آنها هم عاملی بود که دشمن بتواند از این خلاء برای نفوذ در بیت ایشان و کار روی فرزندان ایشان بهرهبرداری لازم را ببرند، چون آنچه که رخ میدهد معمولاً در گپها یا همان فاصلههای دوری فرزند از پدر اتفاق میافتد و زندانهای مکرر آیتالله این فضا را برای دشمنان مهیا ساخته تا روی فرزندان ایشان تأثیر بگذراند. زندان چنانکه در اسناد و مدارک موجود از ساواک و خاطرات و مدارک بازمانده حکایت میکند نقش رهبری آیتالله طالقانی را برای سازمان مجاهدین خلق بیشتر کرد.
۵- مصاحبه ایشان با روزنامه اطلاعات در مورد حجاب که اشاره کرده بودند "حجاب اجباری نیست" و یا قبول نداشتن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی که در جاهای مختلف به آن اشاره شد.
۶- بازشناسی چهره آیتالله طالقانی که در هالهای از ابهامات جریانات سیاسی "مجاهدین خلق"، "نهضت آزادی" و فرزندان بر همه اهل علم خصوصاً چهرههای معروف و نزدیک به ایشان از حوزه های علمیه لازم است. مقالات و کتبی در این زمینه وجود دارد ولی آنچه به نظر میآید بیان چهره حقیقی ایشان بدون حب و بغض و خالی از هرگونه تعلق خاطر است.
۷- آیت الله طالقانی در بسیاری از مواقع برای "سازمان مجاهدین خلق" دلسوزی هم میکردند حتی برای نهضت آزادی. ولی در جاهائی نیز آنها را مورد نقد قرار میدادند در خاطرات فرزندان آیتالله طالقانی خصوصاً اعظم طالقانی به این مسئله اشاره شده حتی در چندین جا به آن پرداخته است.
۸- مرحوم آیتالله طالقانی توانست با ارائه مکتوبات نفیس و پرارزشی چون تفسیر "پرتوی از قرآن" و همچنین ارائه خطبههای نمازجمعه سالهای نخستین انقلاب اسلامی تا حدودی از حربه تحریف سخنان و شخصیت ایشان جلوگیری نماید ولی وظیفه ما به عنوان کسانی که احساس دین در مقابل ایشان داریم حفظ شئونات ایشان در مقابل تحریفهائی بوده که از شخصیت فرهنگی ایشان بعمل آمده است.
مرحوم آیتالله طالقانی بیش از این است که به حزب و جناح خاص مثل "جبهه ملی" و "نهضت آزادی" و جریان ملی مذهبی و .... محدود شود و حیف است این فرد حزبی و جناحی را به جهت مقاصدی در حزب و گروه و اندیشهای خاص محدود کنیم خصوصاً زمانی که بیشتر از هر زمان دیگری نیازمند آن هستیم تا بزرگان علمی فرهنگی و سیاسی خود را همانگونه که بودند بشناسیم.
*هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس/جهان نیوز
ارسال نظر