اوضاع این روزهای دانشگاه جامع استان
اینجا دانش گاه است نه تفرج گاه!
اینجا دانشگاه جامع گلستان است، بله اینجا اگر دانشجویی بخواهد انقلابی باشد، باید چریک هم باشد. جنگ های نامنظم چمران یادتان هست؟ اینجا ما نیاز به چمران داریم. وضعیت قرمز است.
به گزارش گلستان 24، دانشجوها ذخایراین ملت هستند ، مقدرات مملکت ما در آینده به دست دانشجویان امروز است ... شئونات مختلفه کشور در دست دانشجویان است که آتیه کشور را آنها باید اداره بکنند ... سعادت یک مملکت کلیدش به دست معلم است و به دست دانشجو ... بنابراین هر مملکتی در عالم ، هر کشوری در عالم موجودیتش بسته است به دست دانشجو و معلم ...صحیفه امام، جلد 7، صفحه 254
بزرگترین وابستگی ملت های مستضعف به ابرقدرتها و مستکبرین ، وابستگی فکری و درونی است که سایر وابستگی ها از آن سرچشمه می گیرد ... شما استادان و فرهنگیان و دانشجویان دانشگاهها و دانشسراها ... باید کوشش کنید و مغزها را از این وابستگی فکری شستشو دهید . و با این خدمت بزرگ و ارزنده ، ملت و کشور خود را نجات دهید. صحیفه امام، جلد10، صفحه 78 تا 81
دانشگاهی که در ابتدای انقلاب پایه اش بنا شد بر مبنای تحصیل علم و استکبار ستیزی بود. دانشگاه شکل گرفت تا در همه جنبه های فکری و صنعتی مستقل شویم، نه اینکه دانشجو و اساتید در دانشگاه بر طبل وابستگی بکوبند و خودشان دست روی دست بگذارند و فقط تماشا کنند.
این روزها کسی از فضای آن طرف سر در بزرگترین دانشگاه استان گلستان خبری ندارد. همه سعی دارند بگویند همه چیز عالی است و هیچ مشکلی وجود ندارد. اما آقایان! دانشجوی انقلابی نمی تواند سرش را مانند کبک در برف کند!
زمانیکه وارد این دانشگاه شدم پارکی در دانشگاه بود که دورتادورش را بیدمجنون پوشانده بود و از بیرون داخلش دیده نمی شد و در یک جای دنج گوشه دانشگاه واقع شده بود. همین امر باعث شده بود تا بشود مامن دختر و پسرهایی که بدنبال آزادی بیشتری بودند. آن روزها به آن پارک می گفتند مجمع عشاق! خلاصه اینکه حراست خیلی به آن پارک حساس شده بود و چند وقت بعدش هم بیدهای اطراف پارک را قیچی کردند تا دیگر پناهگاه نباشد.
اما امروز که سال آخر دانشگاه هستم صحنه های دردآوری می بینم. امروز مجمع عشاق تمام دانشگاه را گرفته است. دیگر جایی برای نفس کشیدن نیست. دخترها با آرایش غلیظ و پسرها با مدلهای عجیب و گاهاً ترسناک مو و محاسنشان دوشادوش هم در چمن های دانشگاه می نشینند و می خندند و البته جزوه ای هم میانشان باز است. در دانشگاه قدم می زنند و گویا قصد دارند بگویند اوضاع فرق کرده!
از کنار چمن ها که می گذری تا به دانشکده برسی، باید سرت را پایین بگیری، خصوصاً اگر دخترباشی، خصوصاً اگر چادر هم ب داشته باشی، اینجا مانند نقطه ای در میان توده ای هستی که بدجوری به چشم می آیی. یا شاید هم باید سرت را بالا بگیری و با افتخار بگویی دانشگاه محل تحصیل علم است نه...
هر از چند گاهی بنرهایی در اطراف دانشگاه می بینیم که خبر از موفقیتی دارد که یک استاد یا یک دانشجو کسب کرده، اما گویا این روند بر مبنای سرعت حلزون برنامه ریزی شده است.
انجمن اسلامی دانشگاه، جامعه اسلامی، کانونهای رنگارنگ امور فرهنگی هر از چند گاهی یک میز وسط دانشگاه می گذارند و عضو گیری می کنند و این میز تا یک هفته می شود پاتوق دختر و پسرهای آن تشکل، البته نه برای حرفهای سیاسی! گاه گاهی هم سخنرانی حاشیه دار آنهم از نوع از تاریخ گذشته اش را می آورند و میان کلامش شروع به کف زدن و سوت زدن می کنند. وقتی هم که یک کرسی یا تریبون آزادی در دانشگاه برگزار می شود (البته چندسالیست که دیگر وجود ندارد) متاسفانه مهمترین و کلیدی ترین حرفشان می شود گیر حراست! اینکه چرا دخترها و پسرها نمی توانند با هم باشند!
دانشجویی که باید آرمان خواه انقلاب باشد امروز در سایه غفلت مسئولین دارد می رود تحت ظل نفوذ. نفوذی که هدفش دانشجویان جوانیست که بی خبر از همه جا دارند تلف می شوند.
نهاد رهبری دانشگاه هم در گوشه ای از دانشگاه اصلاً به چشم نمی آید و روز به روز هم از صف نماز در نمازخانه کاسته می شود. شرح وظایف نهاد دانشگاه آیا رسیدگی به این وضع نیست؟ مشکل از مصلحت اندیشی هاست.
و بسیج... مکانی برای طرد شدن دانشجویان انقلابی... خنثی، بی صدا، کم تحرک و در حاشیه!
اینجا دانشگاه جامع گلستان است، بله اینجا اگر دانشجویی بخواهد انقلابی باشد، باید چریک هم باشد. جنگ های نامنظم چمران یادتان هست؟ اینجا ما نیاز به چمران داریم. وضعیت قرمز است.
بسیج....شجره طیبه راتنهابسیجیان مطهرمی توانند اداره کنندوبس.