دکتر جلیلی در جمع دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی بقیهالله:
می گفتند بعد برجام رویکرد غرب به ایران تغییر میکند اما با قطعنامه اخیر خواستار نظارت بر انتخابات مجلس شدند!
در هر دورهای مردم خودشان انتخاب میکنند و سپس انتخابشان را میسنجند که آیا واقعاً درست بود یا غلط؟ آیا درست شد یا نه؟
طی روزهای گذشته جمعی از دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی بقیه الله به دفتر نماینده مقام معظم رهبری در شورای عالی امنیت ملی رفته و دیدار و گفتگویی با وی داشتند.
به گزارش گلستان24، به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دکتر جلیلی، در ادامه متن کامل سخنان دبیر سابق شورای عالی امنیت ملی کشور و پاسخ وی به سوالات دانشجویان را ملاحظه می فرمایید:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین. خدمت شما عزیزان سلام عرض میکنم و خوش آمد میگویم. خوشحالم توفیق پیدا کردهام در جمع صمیمی شما با هم به گفتگو بنشینیم و کمی بحث و مباحثه راجع به موضوعاتی کنیم که ذهن عزیزانی همچون شما را مشغول کرده و دغدغه شماست که این دغدغهها ارزشمندند.
اینکه دانشجو و جوان ما دغدغه و سئوال داشته باشد و نسبت به آینده کشور، انقلاب و مردم حساس باشد ارزش دارد و موجب شکر است. سئوالات شما عزیزان را که میشنیدم خوشحال شدم که نسل امروز ما اینگونه دغدغهمند به قضایا نگاه میکند و به دنبال پاسخ به سئوالاتی است که مربوط به شخص خودش نیست، بلکه سئوالاتی در باره نظام، کشور و انقلاب است و اینها تحسینبرانگیز و موجب شکرگذاری است.
به عنوان یک برادر چند نکته را عرض میکنم. سعیام این است که تا جایی که وسعم میرسد و بلد باشم و انشاءالله از خاطرم نرود سئوالات شما عزیزان را که یادداشت کردهام در قالب این نکات پاسخ بدهم. البته جواب بعضی از این سئوالات طولانی است. حداقل در یکی دو سال گذشته بعضی از پرسشهای شما عزیزان را به مناسبتهای مختلف پاسخ و توضیحات مفصلی دادهام. اگر بیش از آن قانع نشدید بضاعتم در همان حد بوده است، اینطور نیست که اگر مجدداً همانها را از من بپرسید حرف بیشتری بزنم. لذا اگر به برخی کمتر اشاره میکنم به این دلیل است که قبلاً بدانها اشاره شده است و در سایتهای مختلف، بهخصوص سایت خودمان هست و چنانچه دوستان پاسخ مفصلتری در حد بضاعت ما میخواهند میتوانند به آنها مراجعه و آن مطالب را مطالعه کنند.
یک نکته اساسی که در یکی دو سال گذشته، بهخصوص در جمعهای دانشجویی زیاد عرض کردهام، در اینجا هم تکرار میکنم و اگر درک صحیحی از این موضوع نداشته باشیم نمیتوانیم به بسیاری از سئوالاتمان پاسخ بدهیم، این است که چنانچه ادعا، آرمان و هدفی دارید اصلاً بحث اسلام و انقلاب را به میان نمیکشم و کلی عرض میکنم مثلاً کشوری مثل اکوادور ـ که اصلاً این اعتقادات را هم ندارد ـ ولی میخواهد آرمان و هدفی داشته باشد و مباحثی را دنبال کند، ممکن است حتی آن هدف و آرمان مادی باشد، آیا اگر عدهای یا مردم کشوری چنین ارادهای کردند کافی است؟
مثلاً بگویند دیکتاتور یا استبداد در کشورمان مانع دستیابی ما به آرمانها و اهدافمان هست، حالا که او را برداشتهایم همه چیز فراهم است و خودمان بقیه کارها را انجام میدهیم. در انقلابهای مختلف دنیا نمونههای زیادی از آن را داشتهایم که دیکتاتوری حاکم بوده و ملتی آرمانهایی داشته و او را از سر راه برداشته، اما آیا کارش تمام شده است؟ به این نکته توجه کنید کشورها، جوامع و ملتها جزئی نیستند که همه مباحثشان در همان جا رقم بخورد. افراد زیادی هستند که در بیرون از کشور، سرزمین و جامعه به دلایل مختلف برای خودشان این حق را قایل میشوند که بیایند در امور کشورهای دیگر چه کم و چه زیاد دخالت کنند. اینطور نیست که بگویید ما انقلاب و شاه را بیرون کردیم و کشور هم از خودمان است و میخواهیم اهدافمان را محقق سازیم. واقعیت امر چنین نیست. نه فقط الان در طول تاریخ هم همواره اینگونه بوده است. این همان چیزی است که به آن میگوییم: مبنای جنگها در دنیا.
یک کشور از آن سر دنیا به این سر دنیا میآید، مثلاً انگلیس شبه قاره هند با آن عظمت را مستعمره خودش کرد. در ۱۰۰ سال گذشته زمانی از ۱۸۰، ۱۹۰ کشوری که امروز به عنوان واحدهای مستقل سیاسی هستند ۶۰ کشور مستعمره مستقیم انگلیس بودند. مثلاً ایران و افغانستان جزو این ۶۰ کشور محسوب نمیشدند، با وجودی که اینها این همه در ایران نفوذ داشتند و کارهایشان را دنبال میکردند. نزدیک یکسوم کشورهای جهان مستعمره مستقیم انگلیس بودند که یکی از آنها هند بود که الان یک میلیارد نفر جمعیت دارد.
برای دستیابی به موفقیت همیشه مانع وجود دارد
پس اینطور نیست که اگر چیزی را بخواهید کسی مانعی در برابرتان نباشد. همیشه موانعی بروز میکنند. در این تقابلهاست که معلوم میشود یک کشور چقدر میتواند از آزادی، استقلال، حقوق و منافعش دفاع کند، چند مَرده حلاج است و چقدر میتواند در این قضیه کارش را پیش ببرد؟ این خیلی مهم است. در تاریخ خودمان در یک قرن گذشته میبینید در مواردی دو قدرت میآمدند و ایران را تقسیم میکردند و بین خودشان قرار میگذاشتند نصف ایران تحت نفوذ تو و نصف دیگرش تحت نفوذ من.
قراردادهای ۱۹۰۷ و ۱۹۱۹ را ببینید. با همین کارها منویاتشان را در ایران پیش میبردند. این واقعیتی است که در عرصه جهان، نه امروز در همه دورانهای تاریخ اینگونه بوده است. در هزار و دو هزار سال پیش هم که نگاه میکنید اینطور نبوده است که مردم یک منطقه، سرزمین، قبیله یا کشور همه چیز دست خودشان باشد و بگویند ما حصاری به اسم مرز دور خودمان کشیدهایم و کسی به ما کاری نداشته باشد و ما هم به کسی کار نداشته باشیم.
حتی اگر ما به آنها کار نداشته باشیم، آنها به ما کار دارند
حتی اگر شما هم به آنها کار نداشته باشید، ممکن است آنها به شما کار داشته باشند. در کشورهای خودشان هم اینطور است. فقط اینطور نبود که عدهای قدرتمند کشورهای دیگر را استعمار میکردند، بلکه اروپا را هم که میبینید در جنگهای جهانی اول و دوم عمده جنگها بین خود کشورهای اروپایی بوده است. در جنگ تحمیلی هشت ساله، ما بیش از نیم میلیون نفر شهید و مجروح دادیم. اما میبینید در جنگهای جهانی اول و دوم طبق آماری که خودشان ارائه کردهاند قریب ۶۰ میلیون نفر آدم کشته شد. در یک منطقه کوچک با درگیریهایی که کشورهایی مثل انگلیس، آلمان و فرانسه با هم داشتند، رقم بالایی است.
این قضیه یک واقعیت است، چه مسلمان باشید و چه کافر، چه شاه و چه رعیت، چه فقیر و چه غنی نمیتوانید مرگ را انکار کنید. مرگ یک واقعیت است و وجود دارد و کسی انکارش نمیکند. این موضوع هم واقعیتی است که شاهدید رخ میدهد. چه چیزی این را فعال میکند؟ این همان بحثهایی است که میخوانید. وقتی خدای ناکرده انسان از مسیر فطرتش خارج شود، همه این مسائل پیش میآید و در تعابیر قرآنی فراوان دارید. «کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى* أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى» (۱) انسان یک مقدار که احساس استغنا و بینیازی کند، طغیان و سرکشی میکند. در باره این وجه از انسان تعابیر بسیاری در قرآن داریم. آن طرفش را هم داریم که اگر انسان در مسیر فطرتش باقی بماند چقدر میتواند برتر از مَلَک باشد.
غرضم از بیان این مقدمه این است که ما داریم در این واقعیت راجع به مناسبات، هستهای، برجام و... صحبت میکنیم. دوره ما هم مستثنا نیست که بگوییم این قضیه فقط مربوط به دورههای قبل است. در همین دوره هم این واقعیت وجود دارد. منتهی در دوران اخیر این قضیه خیلی سازماندهیتر، فکرشدهتر و دقیقتر است. آنچه که از آن با عنوان جنگ نرم یاد میشود همین است. یک وقت نگرانید سپاه، نیرو، ارتش و تانکهای طرف مقابل از مرزها عبور کنند و وارد کشور شوند و منافعی از شما را ببرند، ولی یک وقت میبینید ماهیت جنگها و تعرض به حقوق یکدیگر بهقدری عوض شده است که شما نشستهاید و طرف یکدفعه قیمت نفت را قدری که بالا میبرد به اندازه ده تا دزدی که بیایند و چیزی را ببرند به منافعتان لطمه میزند. در خرید و فروش نفت میبینید بهجای اینکه فروشنده ناز کند، خریدار میگوید میخواهم تحریم کنم. معمولاً کسی که جنسی دارد که همه بدان نیاز دارند تعیینکننده است. این همان مناسبات پیچیدهای است که امروز خودش را تحمیل کرده است.
اینکه اشاره کردید تهدیدها شکل دیگری پیدا کردهاند، یک شکل ظاهر و بارز تهدید نظامی است، اما بعضی وقتها تهدیدها به صورت دیگری میآید و یکباره میبینید تهدیدها عوض شدند. با دوستانی که در عرصه اقتصاد تخصص دارند جلساتی بگذارید و راجع به پولها و دلارهای بیپشتوانه بحث کنید. یکدفعه گفته میشود دلار امریکا سقوط کرد و اظهار میکنند این قضیه به بسیاری از کشورهایی که ذخایر ارزیشان دلار است، لطمه میخورد. بعد دوباره قیمت دلار افزایش مییابد. پیگیری میکنیم که این کجا تعریف شد و این ضربهها و آثار از کجا شکل گرفتهاند؟ امروز این مناسبات پیچیدهتر و در هم تنیدهتر شدهاند. افراد میآیند و با همان مناسبات منافعشان را دنبال میکنند. چرا باید لشکرکشی کنم؟ با اِعمال سیاست در فلان موضوع اقتصادی و رسانهای دهها برابر یک لشکرکشی میتوانم منافع خودم را تأمین کنم. اینها بحثهای مهمی هستند که اگر بیان میکنیم میخواهیم از منافع کشور یا مردمی دفاع کنیم و اگر متوجه نباشیم یکباره حواس همه معطوف به یک موضوع و طرف از منفذ دیگری وارد میشود. مثلاً در را میبندیم که کسی حرفهایمان را نشنود، در حالی که صحبتهایمان از طریق دیگری شنود میشود و متعجب میمانیم ما که در را بسته بودیم! از مقدمهای که قدری طولانی شد میخواهم به این برسیم که باید بدانیم پیچیدگیها و در هم تنیدگیها چگونه است. اگر کشوری بخواهد استقلال داشته و آزاد باشد، ارزشها و منافعش را دنبال کند و حقوقش را بگیرد با چه پیچیدگیهایی روبرو میشود.
سند استراتژی امنیت ملی آمریکا در سال ۲۰۱۵ را یک بار بخوانید!
برادری پرسیدهاند الان شرایط عوض شده است. نه اینطور نیست. بارها عرض کردهام، اتفاقاً شرایط از این نظر قویتر و پیچیدهتر شده است. سند استراتژی امنیت ملی امریکا ۲۰۱۵ را بخوانید. مفصلاً همه اینها در آن هست. میگوید ما رهبر جهان هستیم. امریکا باید یک قرن آینده رهبر جهان باشد. در همین سال ۲۰۱۵ که شعار آزادی و دموکراسی و... می دهند سند استراتژی امنیت ملی امریکا میگوید ما در قرن آینده باید رهبر دنیا باشیم! یکی نیست بگوید آخر چه کسی به تو رأی داده و تو را انتخاب کرده است؟ در بند بعدی خودش میگوید که اگر کسی مانع شود ما از ابزار نظامی استفاده خواهیم کرد. این بیانیه آقای اوباماست که باید رهبریمان را یک سال آینده داشته باشیم، به این هم باید برسیم.
تفاوت آمریکا با انگلیس و فرانسه و ... چیست؟
اینکه برادرمان سئوال کردند چرا شیطان بزرگ، شیطان کوچک؟ دقیقاً به همین دلیل است که امریکا واقعاً شیطان بزرگ است. او ادعا میکند من رهبر جهان هستم و تو باید بپذیری. ما هم میگوییم نمیپذیریم. خیلیها هم شیطاناند، ولی او مدعی این است که باید رهبری مرا بپذیری و به اصطلاح با من بیعت کنی. ما هم میگوییم نمیپذیریم. اصلاً دعوای ما با امریکا و فرقش با انگلیس، فرانسه و... این است. او صراحتاً میگوید طی قرن آینده رهبری جهان با من است. رهبریاش هم مثل ملکه تشریفاتی نیست. همین آمریکایی ها در توافق ژنو با ایران بیان میکنند: «practical needs» باید نیازهای عملیات را با من share کنی و سهیم شوی و از من اجازه بگیری. اینکه چند سانتریفیوژ داشته یا نداشته باشی باید از من اجازه بگیری. همه بحثها سر این است. او این ادعا را دارد. همین امریکا را از سایر کشورها متفاوت میکند.
شما میگویید من انقلاب کردهام که استقلال و آزادی داشته باشم. تعبیر مقام معظم رهبری این بود: «استقلال یعنی آزادی در قیاس یک ملت». ملتی میگوید من میخواهم آزاد باشم و روزی ۱۰ هزار سانتریفیوژ داشته باشم، به تو چه ربطی دارد؟ میخواهم این کار را انجام بدهم. تو میگویی نگران صلح هستی، این هم که صلحآمیز است؛ آژانس هم دارد بررسی میکند؛ زیر نظر آژانس هم هست، بقیهاش به تو چه ربطی دارد؟ مهم این است که چه چیزی میتواند استقلال، آزادی، این حقوق و منافع را حفظ کند؟ آنها میخواهند بگویند چیزی نیست که اینها را حفظ کند، جز مناسباتی که ما آنها را تعریف میکنیم ـ همان تعبیر کدخدا ـ و هر کسی هم که میخواهد در این چهارچوب زندگی کند و رفاه داشته باشد باید در این چهارچوب بیاید و حالا سهمی برای او تعریف میکنیم و سهمی هم به او میدهیم. به هر کدامشان سهمی میدهیم، ممکن است به یکی بیشتر هم بدهیم، ولی همگی در چهارچوبی است که ما تعریف کردهایم.
اصلاً انقلاب برای چه بود؟ برای این بود که میگفت من اصلاً دنبال سهم نیستم، حقم را میخواهم. من در عرصههای مختلف حقوقی دارم به تو چه ربطی دارد؟ در هستهای اینقدر به عنوان سهمات به تو میدهم. در فلان موضوع این کار را نکن. مثلاً حکم قصاصت را لغو کن و کاری که من میگویم انجام بده، در فلان قضیه این را بردار و آنچه را که میگویم انجام بده. همه اینها برای چیست؟ خودش به این سئوال جواب میدهد که کسی نباید مانع پیشرفت ما شود. در این سند میگوید باید موقعیت ممتاز ما و فاصله پیشرفتی که در عرصههای اقتصادی و علمی داریم با سایر کشورها حفظ شود. یکی بپرسد چرا باید این فاصله حفظ شود؟ چرا تو باید جلو باشی و بقیه عقب باشند؟ در همین چهارچوب و به این صراحت بیان میکند که باید این فاصله را حفظ و این روند را دنبال کنیم. اگر کسی این را نخواست درگیری و نزاع اینجا شکل میگیرد.
نکتهای که وجود دارد این است که این یک امر بدیهی است و همه دنیا این را میگویند و کسی از این حرف بدش نمیآید که حق هست و خودت از حقات دفاع کن، آزادی و استقلال داشته باش. این چیزی نیست که به ذهن من و شما رسیده باشد. همه این را میخواهند. آیا کسی هست این را نقض کند و بگوید ما آزادی نمیخواهیم؟ خیلیها در دنیای امروز میگویند این حرفها خوب است، اما ممکن نیست. عدهای زور دارند و نمیگذارند. انقلابی به اسم انقلاب اسلامی شده و مدعی است که ما میایستیم و از حقمان هم دفاع میکنیم و ممکن هم هست. این امکان را هم نشان داده که شده است. بقیه چیز دیگری خواسته و او چیز دیگری و بدان هم رسیده است. سئوالی که وجود دارد این است که چگونه این اتفاق افتاد؟ چگونگی این موفقیت خیلی مهم است. شما با چه چیزی توانستید موفق شوید؟ او میگوید شاه باید بماند، شما میگویید نه باید شاه برود، او میگوید باید جنگ شود، شما میگویید نه من باید پیروز شوم، او میگوید نباید هستهای داشته باشید، شما میگویید باید داشته باشیم. عامل این قدرت و موفقیت چیست؟ یک وقت گفته میشود این قدرت به خاطر فلان تانک یا فلان دستگاه بود. او هم یک حمله و کار را تمام میکند. آنها هم چنین نگاهی دارند. در عمل نگاه آنها این بود که حرکتی شده است، جنگی میکنیم و تمام میشود میرود. هشت سال جنگ میکنیم و بعد هم کار تمام میشود. همانطور که خیلی جاها این کار را کردند و شد. آخرینش را در بیداری اسلامی در مصر دیدید. انقلاب شد و مبارک کنار رفت، اما بعد از دو سال کسی را که خواستند گذاشتند. یک تجربه منحصر به فرد نبود و در خیلی جاها جواب داده است، اما چرا در اینجا نشد؟ چه قدرتی مقابلش ایستاد؟ نفوذ اینجا معنی پیدا میکند.
دعوا بر سر چند سانتریفیوژ نیست!
نفوذ برای این است که بیاید و آن مؤلفه قدرتتان را خالی کند. مثلاً وقتی میگویید با تانکم توانستم در برابر او بایستم، او بیاید و تانکتان را خراب کند. اگر ببیند قدرت شما منوط به تفنگتان هست، میآید و او را برمیدارد، حالا شما خلع سلاح شدهاید و کاری نمیتوانید بکنید. با چه قدرتی توانستید این موفقیت را رقم بزنید؟ خودشان اذعان میکنند. این حرف ما نیست، آنها ادعا میکنند ما هر کاری کردیم نشد. بارها به مصادیقش هم اشاره کردند و تأکید میکنند نه تنها مانع آنها نشدیم، بلکه آنها موفقتر و قویتر هم شدند. پس حتماً عاملی هست. قضیه سر چند سانتریفیوژ که نبود. خودش میگوید شما که این تعداد سانتریفیوژ دارید من هم ۵ هزار کلاهک هستهای دارم. چند سانتریفیوژ بماهو نگرانی ایجاد نمیکند. مقام معظم رهبری در فرمایشهایشان مجدداً به نفوذ تأکید کردند به همین دلیل است. نفوذ یعنی به منبع قدرت شما چیزی رخنه و آن را سوراخ و خالی کند. اگر نفوذ صورت بگیرد دیگر نمیتوانید این موفقیتها را رقم بزنید.
انقلاب اسلامی یک حرکت بزرگی است. این حرکت رو به رشد و به تعبیر قرآن شجره طیبه است که دارد بیشتر میشود. «تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ»(۲) و مرتباً دارد ثمره و میوه میدهد. ثمراتش خیلی مهم است. تازه ۳۵، ۳۶ سال گذشته است و اینقدر دارد میوه میدهد وای به حال وقتی که ۱۰۰ سال بگذرد و یک قدرت جدی میشود. همچنان که الان هست و او هم بهخوبی این را میفهمد. همه سعیاش بر این است که این قدرت را خالی کند و نگذارد این کار انجام شود. لذا معطوف به نقاط اصلی قدرت شما میشود. یک وقت هست میکروفون را از شما میگیرد، بلند میشوید و داد میزنید. از این طریق همه حرفتان را میشنوند، اما اگر بیاید و گلویتان را بگیرد و خفهتان کند، دیگر کاری نمیتوانید بکنید. آنچه برای او مهم است این است که چه چیزی دارد این پیروزیها را در جاهایی که موفقیت شکل میگیرد رقم میزند. مقام معظم رهبری فرمودند این نفوذ، نفوذ جریانی است. نفوذی است که انسانی که استعدادهایش بروز میکند و در دفاع مقدس آن پیروزیها را به دست میآورد ـ که در خاطرات جنگ میخوانیم و میشنویم ـ یکدفعه از آن استعداد و توان تهی و خالی شود.
کسی که دغدغه اش مدل ماشین اش است نمی تواند برای ایجاد تمدن اسلامی تاثیرگذار باشد
حضرت آقا فرمودند بعضی از جاذبههای دنیایی بیاید و غلبه کند و بیکباره میبینید آن آدم دیگر آدم قبلی نیست و تمام دغدغهاش این میشود که ماشین فلان داشته باشد. مسلماً چنین آدمی نمیتواند آن تأثیرگذاری را داشته باشد. در واقع او به حداقلی تنازل میکند. تمام تلاش او این است که دقیقاً همین اتفاق بیفتد. اینکه مدام میفرمایند عرصه فرهنگی مهم است، به همین دلیل است، چون فرهنگ زیربناست که این صرفاً یک جمله قشنگ نیست، بلکه یک واقعیت است. او دریافته که فرهنگ و نگاهی به اسم اسلام ناب شکل گرفته است و وقتی میآید طبق فرمایش قرآن حیات و قدرت میدهد. «اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ»(۳) هرچه بتواند اجابت شما را به این دعوت کمرنگ کند، به همان نسبت حیات شما را کمتر خواهد کرد.
سئوالی مطرح میشود که آیا اسلام ما به حق نزدیک است یا مصلحت؟ اصلاً اسلام ناب یعنی چه؟ تمام هسته تمدن غرب در پنج قرن گذشته چیست؟ از دکارت شروع و مثل یک بهمن بزرگ شد و امروز غولی به اسم تمدن غرب شده است. تمام بحث تمدن غرب نفی و انکار حقیقت است. شاید برایتان عجیب باشد که مگر ممکن است کسی حقیقت را نفی و انکار کند؟ همه انسانها دنبال حقیقتاند. تمدنی بر این مبنا شکل گرفته است که اصلاً حقیقتی وجود ندارد. حقیقت آن چیزی است که تو خوشات میآید و میپسندی. نقطه مقابلش این است که میگوییم هستی حقیقتی دارد. سیر و مناسبات هستی در اقتصاد، سیاست، اجتماع و فرهنگ شما را به آن حقیقت نزدیک میکند.
اسلام ناب یعنی همین که شما را در همه مناسبات به آن حقیقت نزدیک کند. مصلحتی که گفته میشود این است که بتواند شما را در مسیری که به سمت حقیقت طی میکنید و هدفت هم این است که همه چیز را به حقیقت نزدیک کنید امکان مانورهایی را برایتان بگذارد، نه اینکه از حقیقت دست بردارید و به آن پشت کنید. دقیقاً نگرانیاش از همین است و میفهمد حقیقت قابل مقایسه با تمدن او نیست و اگر بیاید خود به خود او باید کنار برود. اینکه میگویند چرا به سانتریفیوژ گیر میدهد به این دلیل است.
اصلاً بحث سانتریفیوژ نیست، بحث بر سر حقیقتی است که اگر شکل بگیرد «أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَاء»(۴) برخلاف شجره خبیثه «اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ»(۵) پایهای ندارد و یک فوتش کنید میافتد. مثل کشتیگیری که چون رقیبی ندارد روی تشک میرود و میگوید من نفر اولم. معلوم است که وقتی رقیب نداشته باشی اول هستی. او میداند اگر یک رقیب قدَر بیاید وی را کنار خواهد زد و تمام نگرانیاش هم از همین است.
الحمدلله امروز چنین فرصتی برای نسل ما پیدا شده و میراثدار چنین چیزی است. با چه قدرتی؟ اسلام ناب. چه کسانی حامل این قدرتاند؟ مردم. مردم هستند که میتوانند این کار را انجام بدهند. این بر مبنای زور و اینکه تانکم بیشتر است نیامده است. بر مبنای قدرت مردم آمده است. چه مردمی؟ مردمی که به اسلام ناب ایمان دارند. هر قدر قدرت مردم و ایمانشان به اسلام ناب لطمه بخورد میشود نفوذ و خالی شدن منبع قدرت. لذا این قضیه خیلی مهم و یکی دو تا از سئوالات دوستان در این باره است، از اینرو توجه بیشتری بدان معطوف کنید.
نفوذ یعنی تردید ایجاد کردن در باور مردم
تعارف نمیکنیم که میگوییم قدرت ما مردم و ایمانشان به اسلام ناب است، چون مردماند که میآیند و این حرفها را محقق میکنند. اینکه امام(ره) فرمود مردم ما از مردم دوران پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) بهتر هستند یک تعارف نبود، بلکه یک واقعیت بود. آن زمان که پیامبر(ص) و حضرت امیر(ع) بود، ولی چرا این موفقیت شکل نگرفت، چون مردم نبودند، ولی ما مردمی داریم که پای کار آمدهاند و میگویند بچهام و چهار شهید میدهم، ولی پایش میایستم. این قدرت را تولید میکند. چگونه این قدرت حفظ میشود؟ وقتی که مردم حفظ شوند و ایمان و باور مردم دچار تزلزل نشود. نفوذ چیست؟ تردید در این ایمان و باور و ایجاد تزلزل در آن. رواج حرفهایی از این قبیل که اصلاً رهایش کن! چرا اینقدر هزینه دادیم؟ اصلاً این غلط بود و مانند اینها.
اقناع مردم؛ وظیفه اصلی دانشجویان
اینجا کار امثال شما مهم میشود. اینکه میگویم رسالت بسیج دانشجویی چیست، همین است. با اقناع مردم نسبت به این بحثها مردم را حفظ کند و اجازه ندهد در باورهایشان تردید و رخنه ایجاد شود. این کار اندازه صد تا زرادخانه هستهای است. هر یک از هستههای بسیج دانشجویی، مقاومت بسیج یا تشکلهایی که این کارها را انجام میدهند خودشان یک هسته قدرت نظام اسلامی میشوند.
رهبر انقلاب دو سال قبل فرمودند مذاکرات هسته ای باعث تجربه ملت خواهد شد
افت و خیزها و سلایقی که وجود دارد باعث میشود قدرت ما در این زمینه آبدیدهتر شود و مردم ما نسبت به آن موضوعات پختهتر شوند. در گفتگوهای هستهای یکی از اولین جملات مقام معظم رهبری چه بود؟ انشاءالله به اذن الله این گفتگوها موجب ارتقای هوشیاری ملت ما خواهد شد. چرا؟ چون تجربهای میشود که اگر ملت ایمانش تقویت شد و کید دشمن را فهمید پایش میایستد. اینجاست که یک قدرت جدید ایجاد میشود. لذا در این انتخابات و بحثها میبینید نظام در چهارچوبش میگوید بگذارید سلیقههای مختلف بیایند و حرفهایشان را بزنند، اینکه مطرح میشود متوازن هست یا نیست، برکتش همین است. در هر دورهای مردم خودشان انتخاب میکنند و سپس انتخابشان را میسنجند که آیا واقعاً درست بود یا غلط؟ آیا درست شد یا نه؟
سئوالی مطرح میشود که آینده چگونه است؟ باید پاسخ داد که مدام به آینده امیدوارتر میشوید، چون در تجربه و مسیری قرار میگیرید که اگر صحیح باشد، قدرت شما دائماً خودش را آسیبشناسی میکند و در یک روند کاملاً منطقی و طبیعی جلو میرود، نه اینکه عدهای بنشینند و جای عده دیگری حرف بزنند. گفته میشود خودتان در چهارچوبی انتخاب کردید و حالا ایرادها را میگیرید و جلو میروید و بهتر میتوانید به آنچه مد نظرتان هست برسید.چه عاملی موجب نفوذ و گرفتن قوتتان میشود؟ وقتی که دچار تردید شوید.
وحدت اصولگرایان باید حول محور شاخص ها باشد نه احزاب و قبیله ها
بعضی از دوستان میپرسند چرا اصولگرایی وحدت ندارد؟ باید توجه داشت که اولین موضوع در جریانی که معتقد به نظام، انقلاب و ارزشهایش هست وحدت در نگاهش است. منظور از وحدت گفتمانی همین است. حالا یکی بگوید ما یک قبیله و حزب هستیم و همه با هم باشیم، هر کسی هم هر حرفی دارد بزند و به هر جهتی که میخواهد برود. اینها ایمان مردم را تقویت نمیکند، چون پیش خودشان میگویند اینها سر قدرت با هم ائتلاف میکنند که نهایتاً یک چیزی گیرشان بیاید. یکیشان میگوید هستهای به چه دردی میخورد؟ آن یکی میگوید خیلی هم خوب بود. یکیشان میگوید با نظام سلطه باید مبارزه کنیم، دیگری میگوید نباید پرستیژمان به هم بخورد، باید نظام سلطه را حفظ کنیم. درگیر نشویم که پرستیژ کشور به هم بخورد. اینها در مردم ایمان ایجاد و ایمانشان را تقویت نمیکند. وحدت بسیار خوب است، اما در اصل موضوع است. اگر دچار تزلزل شدید و حرفهای مختلفی زدید، طرف میگوید خودت تردید داری چگونه انتظار داری من دنبالت بیایم؟ این یک بحث جدی و مهم است. به جایی میرسیم که هر کسی میگوید حرف من درست است. حالا کدامیک از این حرفها درست است؟ در اینجا باید شاخص داشته باشیم. اگر شاخص نباشد، دچار این نوسانات میشویم.
بعد از انقلاب خیلیها را میبینید که یک روز یک چیز میگفتند و روز بعد ۱۸۰ درجه عکس آن را مطرح میکردند. چرا؟ چون این شاخص را ندارند. کسی این شاخص را نداشته باشد دچار این نوسانات میشود. ما که این ادعا را به ادله خودمان داریم میگوییم شاخص ما زید و عمر و جلیلیِ نوعی نیست. شاخص ما ولایت است. ولایت در هر موضوعی هر روز دقیقترین، کارشناسیترین و بهروزترین مطالب را بیان میکند. اینکه میگوییم ولیفقیه زنده، عادل و شجاع به چه دلیل است؟ برای اینکه جامعه رها نشود. قوت این نظام به همین است. در سیاست خارجی، اقتصاد، عدالت، فرهنگ و همه چیز شاخص داریم و باید با آن شاخص بسنجیم. همان تعبیری که امام(ره) داشتند که قائممقام رهبریشان را برداشتند. قائممقام رهبری چه کسی بود؟ کسی که بعد از امام رهبر بود. تعبیرشان هم این بود که من عقد اخوت با کسی نبستهام. اصل، ارزشهاست و برای این مردم و انقلاب شاخصهایی دارم. لذا خواهشم این است دچار اشتباه نشوید. ضمن تشکر از ابراز لطف برادر عزیزمان با حرف ایشان مخالفم که جلیلی فلان و بهمان بوده است، ولی همین جلیلی که میگویید این چیزها بوده ممکن است بلغزد. این مبنا نمیشود. دچار خطا نشویم. برادرمان ابراز لطف کردهاند، اما این شاخص صد در صد غلط است. اینطور نیست که حالا که تو در جبهه بودی حرفت درست است، ممکن است برادر دیگری که در جای دیگری بوده است حرفی را درست بگوید که به شاخص نزدیکتر باشد، ولی من از آن شاخص دورتر داشته باشم.
اصل آن شاخصهاست. اینکه خداوند دوست دارد بندهاش عاقبت به خیر شود به دلیل همین نگاه است، چون هیچکدام از اینها برای اینکه در آینده درست عمل کنیم گارانتی و تضمین نیست. مهم این است که به آن شاخصها توجه کنیم. ممکن است بنده یا زید سوابق خوبی هم داشته باشیم، اما به خاطر نفسانیات، خطاها و شیطنتهایی که ممکن است در برابرمان صف بکشند، در جایی بلغزیم. لذا باید شاخصمان این باشد. اگر در جایی میگویم این حرف درست است یا آن حرف به خاطر این نباشد که چون فلانی در اینجا بود و آن یکی در آنجا. این شاخص نمیشود و ما را دچار خطا میکند. ممکن است در مقطعی بگوییم مثالی که ایشان زد خوب بود و به نفع ماست پس خوب شاخصی است، ولی شاخص آن نیست. شاخص چیز دیگری است.
هیچ کدام مان از خطا مصون نیستیم
سئوال آخری که راجع به دولت دهم پرسیدید، دقیقاً از اینجاست که ما شاخصی داریم و با هیچکسی عقد اخوت نبستهایم. اظهار لطفی که میکنید به این دلیل است که احساسمان این بود که دارید صحیح عمل میکنید. اگر صحیح عمل نکنیم با کسی که خطا میکند فرقی نداریم، ما هم مثل بقیهای که خطا میکنند میشویم. هیچ فرقی بین منی که دچار خطا شدهام با دیگری که دچار خطا شده است، نیست. اولاً باید همدیگر را دعا کنیم که گرفتار خطا نشویم، ثانیاً یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر کنیم که خطا نکنیم. اصلاً امر به معروف و نهی از منکر برای همین است. همه مواظب هم باشیم، چون این خطر وجود دارد. منی که اینجا نشستهام و چنین ادعایی میکنم بیشتر از بقیه در معرض خطرم. چه عواملی مانع این میشود؟ اولاً دعایتان، ثانیاً امر به معروف و نهی از منکر شما که وقتی خطایی کردم بگویید فلانی! تو که اینطوری میگفتی پس الان چه شد؟ حواست هست اینجا داری خطا میکنی؟ در عرصه حکومت هم همینطور است. اصلاً وجه ممیز ما با اندیشههای غربی همین است. یکی از ممیزهای نگاه اسلام ناب با سایر دیدگاهها این است که وظیفهای که دولت دارد مردم هم دارند و برعکس. اینطور نیست که طرف بگوید من مالیاتم را داده و سربازیام را هم رفتهام یکی دیگر برود و دفاع کند، درستش این است که وقتی جنگی میشود دو باره میآیم و چهار بچهام را تقدیم میکنم که بروند و دفاع کنند. باید همه با هم این وظیفه را انجام بدهیم.
در عدالت هم همینطور است، «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»(۶) فقط نمیگوید: «قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ»(۷) میگوید درست است به تو میگویم، ولی مردم هم باید همراهی کنند. این وظیفهای است که دو تایی باید انجام بدهیم و عدالت شکل میگیرد. هم حاکمان و مسئولین باید در این زمینه اقدام و هم همه مردم باید قیام کنند. این دو توأمان نتیجه میدهد، وگرنه شما که از حضرت امیر(ع) که بالاتر ندارید. ایشان در رأس حکومت قرار میگیرد اگر مردم همراهی نکنند شکل نمیگیرد. حالا چه عاملی لازم است؟ هوشیاری مردم. چه وقت مردم نمیآیند؟ زمانی که نفوذ و تردید اتفاق بیفتد.
ممکن است در رأس حضرت امیر(ع) باشد، ولی سپاه دچار تردید شده است. یکی که میگوید قرآن سر نیزه کردهاند و دومی چیز دیگری میگوید و یکی میگوید برویم و دیگری میگوید نرویم و نهایتاً همان اتفاقی میافتد که در تاریخ میخوانید. مالک میگوید پشت خیمه برگردید و اگر برنگردید دیگر امامات نیست. حکومت امیرالمؤمنین(ع) است، ولی حکمیت تحمیل میشود. چه زمانی این قضیه رخ میدهد؟ وقتی مردم دچار تردید میشوند. در ماجرای حکمیت سپاه معاویه دچار تردید نشد، بلکه سپاه حضرت امیر(ع) دچار تردید شد.
حرفهایی که در بین مردم تردید ایجاد می کند
نفوذ همین است که با یک شبهه و یک سئوال یکدفعه سپاه، ملت و مردمی گرفتار تردید میشوند. وحدت گفتمانی در این است. این نیست که تو به نفع من کنار برو و من به نفع فلانی کنار میروم. وقتی میگویید اگر میشد هستهای شویم و قطعنامه نگیریم، ملت را دچار تردید میکنند، چون ما که نمیگوییم هستهای نشویم، اما میگویند میشد قطعنامه نگیریم هستهای شویم. راست هم میگوید، مریض که نیستیم قطعنامه بگیریم. اگر میشد قطعنامه نگیرید، خب نگیرید. بله! انقلابی باشیم و هستهای هم شویم، اما اگر میشود قطعنامه نگیریم چرا گرفتیم؟ این حرفها آن تردید را ایجاد میکند.
ترساندن مردم با ابزار تحریم و قطعنامه، یعنی نفوذ
بحثی که آن موقع مطرح شد همین است. یکی از نفوذها همین است که ابزاری نتوانسته مانع قدرتی که برای شما ایجاد شده است شود و حالا یکدفعه ابزاری ساخته شود و همه از آن ابزار بترسند. مثلاً همین قضیه قطعنامه که دیدید گفتیم قطعنامه میآید. حالا که قطعنامه آمد پس هیچی! با ابزار و حربهای شما را میترسانم و میگویم این میکروفون دیگر مال تو نیست و مال من است. مثلاً یکی چاقویی دستش گرفته است و تهدید میکند که میخواهیم میکروفون را ببریم، ما هم میکروفون را رها میکنیم و میگوییم خطرناک است بگذار ببرد. حالا به همان دلیل میگوید میخواهم این لیوان آب، کاغذها و اصلاً میز را هم ببرم. بعد میگوید کتات را در بیاور. اگر باب این قضیه باز شود منحصر به یکی دو قلم نیست. وقتی هم بپرسی به چه دلیل؟ میگوید خب تو ترسیدی. مگر از این چاقو نمیترسی؟ مگر نگفتی رهایش کن؟ این یک اهرم است. تلاشها برای چیست؟ برای اینکه قطعنامه صادر نشود. صدور قطعنامه حکم همان چاقو را دارد. اگر این قطعنامه صادر شود، موضوعیت پیدا میکند و جامعه شما را نگران کند، در عرصههای دیگر هم میتواند بیاید و با همان منطق در جاهای دیگر هم وارد شود.
می گفتند بعد از برجام رویکرد غرب به ایران تغییر اساسی می کند اما با قطعنامه اخیر نظارت بر انتخابات مجلس ایران را مطرح کردند!
همین قطعنامهای که اخیرا درباره حقوق بشر علیه ایران صادر کردند را دیدید، همینها که میگفتند از حالا در برجام بیایید fundamental shift و تغییر اساسی در رویکرد ما ایجاد خواهد شد. بعد میبینید قطعنامه صادر میکند و میگوید نظارت بر انتخابات مجلس در ایران! آنچه که تا به حال سابقه نداشته است و نظارت ملی و بینالمللی را مطرح میکند. آن یکی قطعنامه صادر میکند که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در لیست گروههای تروریستی قرار بگیرد. در یک هفته دو قطعنامه صادر میشود. همینهایی که میگفتند کوتاه بیایید، ادبیاتتان خوب شود، بعد fundamental shift ایجاد خواهد شد. هم اول قطعنامه ۲۲۳۱ و هم ابتدای برجام یکی از جملاتش این است که ایران در مسیری میافتد که میتواند امیدوار باشد که ما fundamental shift و تغییر اساسی در رویکرد نسبت به آن پیدا میکنیم. با همه اینها ببینید چه قطعنامهای صادر شد. چرا؟ به دلیل همان منطق که اگر از آن ترسیده است، از بقیهاش هم میترسد.
همانطور که رهبر انقلاب فرمودند خوش بین هستیم چون تجربه مردم دارد بیشتر می شود
البته بنده خوشبینم و همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند انشاءالله این اتفاقات باعث ارتقای موقعیت ما و کشور و رشد مردم خواهد شد، چون مردم همینها را که بفهمند محکمتر پای کار خواهند ایستاد. آن موقع خواهد دید چه موفقیتهای بیشتر و بزرگتری رقم خواهند خورد.
خوشبختانه کشور ما موقعیت خوبی دارد. در بین قریب ۲۰۰ کشور در دنیا بالاترین ذخایر گاز را داریم. امروز حرف اصلی را در دنیا انرژی میزند و یک کشور بالاترین ذخایر گاز جهان را دارد. چه کشوری است؟ جمهوری اسلامی ایران. در نفت و معادن هم رتبههای خوب و در محصولات کشاورزی و سایر عرصهها هم موقعیت خوبی داریم. ایران سرزمین چهار فصل است که کوه، جنگل، دریا و کویر دارد. کشور ما دارای موقعیت خوب جغرافیایی و با پانزده کشور همسایه است. ارتباط با دریاها و آبراههای بینالمللی داریم که برای کشوری مثل روسیه آرزوست و همه این امکانات برای جمهوری اسلامی ایران فراهم است. یکی از راههای نفوذ چیست؟ اینکه به شما بگویند همه اینها هیچ است و فقط وقتی خوب است که بتوانید با فلانی رابطه داشته باشید. او باید به تو کمک کند، وگرنه اینهایی که دارید ارزشی ندارد. همین میشود خالی کردن منابع قدرت شما.
در همین شرایط تحریم می توانیم سالیانه ۲۰۰ میلیارد دلار صادرات غیر نفتی داشته باشیم
یکی از بحثهای مهممان همین است که اگر اینها را خوب بشناسیم پی به سرابی که آنها به ما معرفی میکنند میبریم. اخیرا جلسهای داشتیم که عدهای از سفرای سابقمان هم حضور داشتند. بررسی دقیقی کردند که بدون ارتباط با کشورهای غربی و حتی در شرایط تحریم با همین ارتباطاتی که میتوانیم در مسائل اقتصادی در روابط خارجی با کشورهای نسبتاً مستقل برقرار کنیم قادریم سالی ۲۰۰ میلیارد دلار صادرات غیر نفتی داشته باشیم. این رقم مربوط به شرایط کنونی است و در شرایط عالیتر مسلماً خیلی بیش از این است. اینها باید شناسایی، کار، اجرایی و محقق شوند. البته موانع وجود دارد و کسی نمیگوید مانع نیست، اما باید این موانع را برداشت. باید حرکت کرد و به سمتش رفت تا به موفقیتهای بیشتری دست یابیم. چه عاملی میتواند مهمترین مانع باشد و بیشترین ضربه را بزند؟ ممکن است بگویید همه اینها درست است، ولی یک روز هواپیمایی میآید و خارک و فلان معدن را میزند و این امکانات لطمه میخورند، اما آسیبی که بیش از این میبیند چیست؟ اینکه شما اصلاً نمیتوانید از اینها استفاده کنید. نفوذ همین است که بهجای اتکای به درون و استفاده حداکثری از این امکانات ـ که مقام معظم رهبری بارها بدان تأکید کردهاند ـ منتظر باشیم ببینیم فلان قدر پول ما بعد از این پسابرجام آزاد میشود یا نه؟ نه اینکه آن کار نشود، آن بهجای خودش هست، ولی تو خیلی بیشتر از اینها را داری.
در اینجا میخواهم از رسالت جنبش دانشجویی بگویم که اصلاً رسالت جنبش دانشجویی چیست؟ اینکه این حرفها برای خود شما دقیق اثبات شود و آنها را راحت نپذیرید. یعنی اگر میگوییم به امریکا بیاعتمادیم برایتان اثبات شود چرا به امریکا بیاعتماد هستیم. اگر گفته میشود با اتکای به درون میتوانیم نه تنها کشور را اداره کنیم، بلکه با افق موفقی پیش برویم، برایتان اثبات و یک بحث دقیق باشد. حرکتهایی که با افراد و چهرهها مینشینیم و بحث میکنیم باید معطوف به این سئوالات اساسی باشد. چرا میگویم اثبات شود؟ چون اگر برای خودتان اثبات شد میتوانید جامعه را هم اقناع کنید و نقش جنبش دانشجویی و بسیج دانشجویی اینجا شکل میگیرد. چنانچه برای خودت قضیه روشن شد میتوانی بقیه را اقناع کنی. مثلاً میگویی باید به امریکا بیاعتماد باشیم و اولین کسی که در محله و مسجد از تو میپرسد چرا؟ اگر برای خودت اثبات نشده باشد جوابی نداری و میگویی نمیدانم، ولی باید بیاعتماد باشیم. طرف هم میگوید برو التماس دعا!
دانشجویان باید مسایل اصلی و مشکلات کشور را بررسی کنند نه موضوعات حاشیه ای
در مباحث و جلساتتان این مباحث واقعی را در دستور کار قرار بدهید و برایش حرف داشته باشید. در عرصههای مختلف اینگونه است. چون شما در رشته پزشکی و پیراپزشکی هستید یکی از بحثهای اساسی در کشورمان نظام سلامت است. باید در نظام سلامت حرف برای گفتن داشته باشیم و امروز میتوانیم در این زمینه بهترین الگوها را ارائه بدهیم. همین نگاهی که میگوییم تفکر و الگوی بسیجی توانسته است امنیت را بیاورد، حتماً در نظام سلامت بهتر میتواند پیاده شود. اتفاقاً خانههای بهداشت و حلقههایی که در نظام سلامت وجود دارند بر اساس تفکر بسیجی و جهادی در اول انقلاب شکل گرفتند و تا عمق روستاها پیش رفتند. اگر در این نظام بهترین، کمهزینهترین، پرخدمتترین و کارآمدترین مدل را ارائه کردهایم موفق میشویم. اینکه دیگر چیزی نیست که بگوییم باید تحریمها برداشته شوند تا بتوانیم کاری انجام بدهیم. حتماً در این باره مطالعه کردهاید. ما در این زمینه میتوانیم حرفهای بسیاری داشته باشیم. یکی از عوامل مهم یعنی نیروی خوب انسانی را ـ که شما عزیزان هستید ـ داریم. اینکه با چه الگویی میشود نظام اسلامی ایران با کمترین هزینه کارآمدترین خدمات نظام سلامت را در دنیا داشته باشد، مقوله بسیار جدی و مهمی است و اینطور فکر نکنید که رشته ما برای هدفی که داریم مناسب نیست، پس رهایش کنیم و برویم هستهای بخوانیم که مثمر ثمرتر باشیم. همه این عرصهها بسیار جدی و مهماند و میتوانند این کارها را خیلی قوی دنبال کنند.
برادر عزیزی پرسیدهاند آیا روند و فرآیند تمدن انقلاب اسلامی برگشت به عقب دارد؟ در پاسخ به این سئوال بدون تعارف و ملاحظهای صادقانه و بر مبنای باورم عرض میکنم روند تمدن انقلاب اسلامی حرکتی رو به جلو با سرعت خوب است. یک مقدار نوسانات سیاسی هم میبینید که زید، عمر و هر کسی یک چیزی میگوید، ضمن اینکه لازم است به آنچه که گفته میشود توجه کنید، اما در نظر داشته باشید این حرکت رو به جلوست. مهمترین دلیلش همین حرکت و دستپاچه شدن دشمن شماست. اینکه شش کشور دنیا کارشان را رها میکنند و هجده روز پشت میز مینشینند و میگویند میخواهیم با شما صحبت کنیم که چند تا سانتریفیوژت کم یا زیاد شود. اینها برای چیست؟ برای این است که میفهمد با یک حرکت بزرگ و رو به جلو مواجه است. حالا این حرکت چگونه ادامه یابد وظیفه من و شماست و خود به خود پیش نمیرود. باید رسالت و میراثی را که امروز به ما رسیده است قویتر، جدیتر و محکمتر حفظ کنیم، ارتقا بدهیم و دنبال کنیم.
پینوشتها:
۱ـ سوره علق، آیات ۶ و ۷
۲ـ سوره ابراهیم، آیه ۲۵
۳ـ سوره انفال، آیه ۲۴
۴ـ سوره ابراهیم، آیه ۲۴
۵ـ سوره ابراهیم، آیه ۲۶
۶ـ سوره حدید، آیه ۲۵
۷ـ سوره اعراف، آیه ۲۹
ارسال نظر