گرفتاریهای نظری-رفتاریِ معتدل نماهای تجدیدنظرطلب؛
تیشه توهم بر ریشه معتدل نماها!
برداشت ها، رفتارها و اقدامات کسانی که در حال حاضر خود را اعتدالگرا می خوانند با واقعیت های موجود سازگاری ندارد و نوع کنش ها و واکنش های آنها بر اساس نوعی برداشت نادرست صورت می گیرد که می توانند منافع ملی ایران را نیز تحت الشعاع قرار دهد.
به گزارش گلستان24، تجدیدنظرطلب هایی که اخیراً مایلاند «معتدل» خوانده شوند گمان میکنند برای به دست آوردن احترام قدرتهای بزرگ باید تا جایی که لازم است خود را کوچک کرد! آنها در اعماق ذهنشان باور کردهاند که «رنج کشیدن» میتواند ترحم و مهربانی قدرتها را برانگیزد و واقعاً گمان میکنند «اگر ما شاخ و شانه نکشیم»، همین رنجی که میکشیم کافی است تا قدرتها با ما مهربان باشند. خطرات این ایده روشنتر از آن است که دستکم گرفته شود.
ما یعنی «ما»، نه دیگران!
«اشتباهات و خطاهایی که هر ساعت و هر دقیقه در دنیا رخ میدهند فقط زمانی به ما ربط دارند که ما در آنها مقصر باشیم» این توهم نیز بسیار خطرناک به نظر میرسد چراکه تصورِ «نوعی» از انسان را به تصور «فردی» و نهایتاً «ملی-قومی» تقلیل میدهد و نویدبخش روزگاری است که هرکس میبایست یک شش لول زیر بالشت خود داشته باشد(!) و از هر نوع اتحاد و ائتلافی قطع امید کند. زمانهای که هر انسان به یک «کشور مستقل» تبدیل شده است و زیر بار هیچ اقتدار بالاتری نمیرود!
علم یعنی هرچه تئوریزه شود!
دیگر انگارهی متوهمانهی حاکم بر ذهن معتدل نماها «امکان و حتی منفعتِ فروکاستنِ پدیدهشناسی به عامل شناسی» است. مخالفان نظام جمهوری اسلامی نیز دههها درگیر تأثیرات مخرب همین تلقی بودهاند و گمان کردهاند «علم» - یا به بیان بهتر «چیزی که علم خوانده میشود» - میتواند ابزاری برای نبرد با جمهوری اسلامی، انتقامجویی از آن، یا دستکم ایجاد تغییرات جدی در رفتارهای آن باشد. در میان اعتدالیون ظاهریِ امروز نیز کم نیستند کسانی که گمان میکنند (1) «هر چیز تئوریزه شد باارزش و علمی است!» و (2) با «تئوریزه کردنِ ایدههای متوهمانه» میتوان سازهای ظاهراً علمی برای نقد غیرمستقیمِ اصول اساسی انقلاب و جمهوری اسلامی – مخصوصاً محتوای صحیفه حضرت امام ره و بیانات رهبر انقلاب – فراهم کرد.
با کتابهایم مناظره کنید!
معتدل نماها نیز مانند مخالفین به شکل پرجلوه و حسابشدهای از مشارکت در محیطهای علمیِ «جدیِ» اصولگرایان و انقلابیون اصیل خودداری ورزیدهاند. برخی به خاطر دارند که در دهه 70 کسانی مثل عبدالکریم سروش نیز به بهانههایی چون «آنچه در نظر دارم در کتابهایم موجود است!» از حضور در محافل منتقد حوزوی طفره میرفتند. امروزه جز برخی محیطهای دانشگاهی که بر پایه مشی نسبتاً سکولارِ اساتید در گروههای آموزشی توانستهاند نقش «قرص مسکن» را برای تجدیدنظرطلبان ایفا کنند، شاهد حضور نیروهای فکریِ این جریانات در محیطهای پژوهشیِ و انتقادیِ جدی جمهوری اسلامی نیستیم بلکه به عکس با تحریم و بایکوت این مراکز از سوی آنان مواجهیم.
من چاه-نما هستم؛ از من متشکر باشید!
اکثر جریانات تجدیدنظرطلب با «آسانسازی» و گرایش گسترده به «تنبلی و رکود فکری» بخش اعظم تکلیف خود را بر «نقد و بررسی» متمرکز کردهاند و معتدل نماها در این زمینه نیز دنبالهرو این جریانات بودهاند. این جریانات که به عقیده پدران روششناختی خود (کسانی مانند مجتهد شبستری) عمیقاً معترفاند که روی خرابههای عمارتی که قصد تخریب آن را دارند هیچچیز نخواهند ساخت(!) بهنوعی رفتار کردهاند که توگویی «چاه نمایی» نیز مثل «راهنمایی» ارزش دارد و برای خودش مشغولیت و کاری است! وقتی عمق فرا افکنی های رایج را تماشا میکنید به خوبی میبینید که حتی دولتی که خود را مستظهر به اندیشه اعتدالی میداند حاضر نیست در هیچ حوزه مهمی «قبول مسئولیت» کند بلکه هنوز که هنوز است قرضهای خود به بخش خصوصی و بانکها را به رفتارهای دولت قبل منتسب میکنند! واقعیت این است که «ساخت»، حرفهی اصلی جریانِ بهظاهر اعتدالی نیست بلکه این جریان ازقضا فوق تخصص نقد، بررسی، ارزیابی و نهایتاً دستور تخریب است! و نهتنها حوصلهی بنا کردن بناهای بزرگ فکری را ندارد بلکه هر وقت سراغ علم میرود، یا دنبال نظریههایی است که «بسته بودن» دستوپایش(!) و «امتناع رشد» را تئوریزه کنند، یا دنبال تولید تئوریهای متوهمانه ای که نهایتاً «اشکال عمدهی جمهوری اسلامی» را پارهای از «مبانی» آن معرفی میکنند!
دعای معتاد برای سلامتی ساقی!
مشکل دیگری که معتدل نماها برای خود درست کردهاند محروم ماندن انتخابی و اختیاری از شفاخانهی انقلابیگریِ اصیل و اسلامی است. این جریان نیز دقیقاً مانند تجدیدنظرطلبها و مخالفین، وقتی دید مسکنهای دانشگاهی درد او را به شکل اساسی دوا نکرد، بخش قابلتوجهی از دردهایش را به شفاخانهی هژمونِ رو به افولِ بینالملل برد. اینکه امروز سیاستگذاران کلان اقتصادی این جریان مدرسان اقتصاد نولیبرال هستند قابلانکار نیست و این «اعتیاد تسکینی» به هژمون رو به زوال جهانی معتدل نماها را به دروازهی یک «دوگانگی» رنجآور کشانده است: از یکسو در صحنه داخلی طالب «تغییرات جدی» هستند و از سوی دیگر در صحنه بینالملل عملاً نهتنها «راضی» به تغییر نظم موجود نیستند، بلکه حتی نسخه خود برای دردهای کشورشان را هم از روی دست قدرتها مینویسند! توأم شدنِ این «ثبات خواهی خارجی» و «تحول خواهی داخلی» وضعیت بغرنجی به وجود آورده است.
جریان مؤمن و انقلابی اما هرگز در چاه تعارضی که تجدیدنظرطلبها و معتدل نماها در آن افتادند نیفتاد. انقلابیونِ اهل فکر هیچگاه نه حاضر به «رضایت دادن به وضع موجود در عرصه داخلی» شدند تا تریبون «تحول خواهی داخلی» را خالی کنند؛ نه حاضر به «دست کشیدن از تحول خواهی در وضعیت نظام بینالملل.» همواره تمایز بسیار روشنی میان تجدیدنظرطلبها و انقلابیون وجود داشته: تجدیدنظرطلبها بر ندیدنِ «افتضاحات حقوق بشری» و «تناقضات رفتاریِ هژمون بینالملل در قبال تحولات جهانی و منطقهای» اصرار میورزند چون از یکسو گمان میکنند به هیچ قیمتی نباید باجی به اصولگرایان و اندیشهی انقلابیون اصیل بدهند، همزمان در صحنه داخلی عمیقاً بر این باورند که باید خواهان تغییر (مشخصاً به معنای کوچک شدن و تحلیل رفتن قرائت رسمیِ داخلی) بود! بدین ترتیب حتی اگر تجدیدنظرطلبها و معتدل نماها از کافیشاپ نشینی های خود دست بکشند و پیلهی برج عاج نشینیِ علمی را پاره کنند و توان تبادل فکری-عاطفی-هیجانی با توده مردم را در خود تقویت کنند (که برای این جریان کار انصافاً دشواری است!)، هنوز خیلی زود است که بتوان گفت موفق میشوند جایی نیز در «فرهنگ عمومی» باز کنند؛ چه رسد به اینکه مانند کدخدای فرتوتشان «دیپلماسی عمومی» را بطور جدی پیشه کنند![1] این جریانها در اعماق نظری خود مشکل جدی با «حفظ وضع موجود نظام بینالملل» ندارند و دقیقاً به همین دلیل، «خودی بودنشان» برای تودههای منطقه خاورمیانه - که عموماً از هژمونِ مستکبر جهانی متنفرند – باورپذیر نیست.
از قدرتهای جادویی برجام!
دقیقاً پس از پایان فصل آخر قصهی برجامِ جادویی(!) تصادفا شاهد قرار گرفتن نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در لیست گروههای تروریستی حاضر در سوریه(!!) - توسط اردنیها - و همچنین وضع محدودیتهای ویزایی جدیدِ کدخدا بودیم که ایرانِ مثلاً اعتدالی-شده را دقیقاً در کنار عراق، سوریه و سودان نشاند؛ شاید تا یادمان بیاید که روزگارِ دیگری هم که اتفاقاً خیلی «تنشزدا» شده بودیم(!)، هم در لیست «محور شرارت» قرار گرفتیم هم مفتخر شدیم به بودن در میان «7 کشورِ مستثنا از مصونیت حمله هستهای آمریکا.»[2]
«مشکلات» به «کمپین» مقاوم شدهاند!
این دست تحولاتِ عبرتآموز، تجدیدنظرطلبها و معتدل نماها را بیشتر به «نشستن و فکر کردن» فرامیخواند تا «راه افتادن و اقدام کردن!» دوران کمپینهای سیاسیِ غیرتخصصی در دانشکدههای فنی(!) - بخواهند یا نخواهند - گذشته است! امروزه ناکارآمدیها، مسئولیتهای دولتی متراکم و چاه عمیق تعارضاتی که این جریان را در خود فروکشیده است، نیاز به مطالعه، بازگشت جدی به متن، کاستن از اعتیاد مرگبار به مسکنهای نظریِ هژمون-ساخته، دست کشیدن از تحریمها و بایکوتهای خودخواستهی علمی و نهایتاً پرهیز جدی از «ندیدنِ عمدیِ افتضاحاتِ عملیِ هژمون بینالملل» را صدچندان کرده است.
[1] - «دستگاه دیپلماسی عمومی آمریکا با کنترل اطلاعات و با ابزارهـایی همچـون کمـک مـالی، جزوات و پوسترهای تبلیغاتی، روزنامه، رادیو، تلویزیون، ماهواره، اینترنـت، مجلـه، کتـاب، فیلم، موسیقی، تبادل استاد و دانشجو، گسترش صنعت گردشگری، بهره گیری از قابلیتهای مهاجران، فعالیتهای آموزشی و نیز ورود جدی به مباحث مذهبی - به مثابة مهمتـرین عامـل - قدرت نرم خود را در خاورمیانه اعمال می کند. همچنین قدرت نـرم امریکـا در سـالهـای اخیر، بر نفوذ این کشور در اذهان مردم جهان از طریق اخبار و رسانه ها استوار بوده اسـت...»؛ جایگاه دیپلماسی عمومی در سیاست خاورمیانهای امریکا با تأکید بر دوران اوباما، دکتر علی آدمی و دیگران، فصلنامه جستارهای سیاسی معاصر، سال چهارم، شمارة اول، بهار 1392، صفحه 7
[2] - «کالبدشکافی سیاست خارجی آمریکا در قبال تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا»، دکتر رضا سیمبر و دیگران، کتاب «سیاست خارجی خاورمیانه در آینه نظر و عمل»، صفحه 197
ارسال نظر