"زیاد بن ابیه" که بود؟
آقای روحانی، تحلیل تاریخ را به اهلش بسپارید
رئیس جمهور در دیدار اخیر خود با استانداران به بهانه صحبت و موضع گیری در مورد رد صلاحیت ها، گریزی به دوران حکومت امیرالمومنین علی(ع) زدند که بررسی این صحبت رئیس جمهور نشان از عدم اطلاع ایشان از مسائل تاریخی دارد.
به گزارش گلستان24، حجتالاسلام حسن روحانی ریاست محترم جمهوری در همایش اخیر استانداران و فرمانداران سراسر کشور که در محل وزارت کشور برگزار شد؛ به ایراد سخنانی حاشیه دار پرداخت. صحبت های روحانی به نحو کلی در دو محور برجام و نهایی شدن آن و محور بعدی بحث انتخابات بود.
رئیس جمهور در بخشی از سخنان خویش راجع به بحث تأئید صلاحیتها گفتند: «یعنی امیرالمؤمنین(ع) وقتی حاکمی را در یک منصب قرار دهد، فقط به نماز شب آن فرد یا اینکه اول وقت در مجلس حاضر میشود و یا اینکه زکات چگونه داده است، توجه میکرد؟ و فقط صداقت و ایمان بود؟ یا کارآمدی و کاربلدی فرد، توان اداره و مدیریت و فهم فرد را از جامعه نیز درنظر میگرفت؟ قنبر پاک، متدین و مخلص و چرا امیرالمؤمنین قنبر را فرماندار یا استاندار نکرد؟ در حالی که سیاستمداری را فرستاد و حتی ایرادی هم که به وی داشت، به وی عتاب میکرد و نامه مینوشت و گاهی امیرالمؤمنین برای حل برخی مشکلات پیچیده افرادی را انتخاب میکرد که انسان تعجب میکند و این تعجب به خاطر آن است که انسان به همه زوایا آشنا نیست وگرنه مشخص است کار امیرالمؤمنین معلوم است که درست است....امیرالمؤمنین مشاهده کردند که در فارس شلوغ است و کسی نمیتواند اداره کند و سیاستمدار پختهای را و برخی مواقعی تا حدی قابل قبول بود زیادبن ابی را استاندار فارس کرد که وی پدر عبیداللهبن زیاد بود، اما الان دولت یک همچنین فردی را قرار دهد، چه میشود؟ حالا آن امیرالمؤمنین با آن عظمت، بضاعت و مقام و سیاست است ما کجا و او کجا؟ ما باید خاک پایش را توتیای چشم کنیم... چرا در انتخابات آدرس غلط به مردم میدهیم و چرا دو اصل را چسبیدهایم و بقیه اصول را کنار قرار دادهایم. این افراد میخواهند در مجلس چه کنند؟»
در مورد این بخش از سخنان ایشان باید گفت جناب آقای روحانی مگر کسی منکر این است که علاوه بر تقوا و تعهد و التزام عملی به اسلام عزیز و نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه؛ افراد باید دارای تخصص و مهارت و کارایی لازم جهت نمایندگی مجلس نیز باشند؟!
خود جناب رئیسجمهور محترم نیز معترفند که کسی که میخواهد نماینده مجلس شورای اسلامی شود البته که باید به دین، اسلام متعهد باشد و التزام به قانون اساسی و ولایت داشته باشد و این از بدیهیات است. پس این از شرایطی است که نمیتوان آن را نادیده گرفت. پس جای صحبت نیست که بگوییم تکیه به این دو اصل آدرس غلط دادن است.
اما مثالی که رئیسجمهور محترم در مورد استانداری زیادبن ابیه توسط امیرالمومنین(ع) زدهاند باید اندکی به تاریخ مراجعه کنیم. زیاد بن ابیه؛ به او زیاد فرزند مادرش (زیاد بن امّه) و زیاد بن سمیه نیز گفته میشود.[1] او را تا قبل از الحاق به ابوسفیان، زیاد بن عبید میخواندند. عبید، برده مردى از قبیله ثقیف بود و با سمیّه که کنیز حارث بن کلده بود ازدواج کرد. حارث بن کلده سمیّه را آزاد کرد و او براى عبید، زیاد را به دنیا آورد و بدین وسیله زیاد از بندگى آزاد شد.[2]
او بدین نام معروف بود و زنازاده بودن او به اثبات نرسیده بود، تا آنکه معاویه بعد از شهادت امام علی(ع) او را دعوت کرده و او را برادر خود و فرزند ابوسفیان خواند.[3] بعد از این او را زیاد بن ابوسفیان خواندند تا اینکه دوره بنیامیه تمام شد و از آنجا که پدر او مشخص نبود، بعد از بنیامیه او را زیاد بن ابیه یا زیاد بن سمیّه خواندند.[4]
زیاد بن ابیه؛ مردی زیرک، سخنران و سیاستمدار بود؛ به همین جهت، در دورههای مختلف مسئولیتهای مختلفی را تجربه کرد. او در زمان خلیفه دوم به بصره رفت و کاتب حاکم آنجا شد.[5] در زمان خلافت امام علی(ع)، حکومت فارس را به دست آورد. در مورد چرایی انتصاب زیاد بن ابیه به حکومت فارس توسط امیرالمومنین(ع) بنابر نقل طبری، ابن اثیر، ابن خلدون، ابن کثیر و.... زمانی که ابن حضرمی کشته شد، اهل فارس و کرمان سر به شورش برده و والیان خود را بیرون راندند. حضرت علی(ع) در این مورد که چه کسی را برای سروسامان دادن به اوضاع روانۀ آن منطقه کند با برخی به مشورت نشست. یکی از یاران حضرت به نام جاریة بن قدامه، زیاد بن ابیه را برای این منظور پیشنهاد داد. حضرت علی(ع) نیز با پذیرش این پشنهاد به ابن عباس دستور داد تا ولایت فارس را به زیاد سپرده و او را به همراه سپاهی به آن ناحیه روانه سازد. زیاد پس از حضور در فارس و بررسی اوضاع سیاسی و اجتماعی منطقه و با سیاست زیرکانه ای که به کار بست، توانست بدون جنگ و خونریزی بر فارس مسلّط شود. منابع یاد شده تصریح دارند که زیاد با مردم آن سامان با عدالت و رعایت امانت رفتار نمود.[6] همچنین نقل شده است که در زمان جنگ صفین معاویه نامهای به او مینویسد و او را به خود دعوت کرد و وعدههایی را نیز داده است. اما زیاد جواب مثبتی به نامه نداده و حتی در میان مردم بیان کرد: «پسر زن جگرخواره و سرآمد نفاق و دورویى براى من نامه نوشته و مرا بیم داده است و حال آنکه میان من و او، پسر عموى رسول خدا(ص) با نود هزار مرد کامل سلاح قرار دارد که همه از شیعیان اویند و به خدا سوگند اگر معاویه آهنگ من کند، مرا مردى بسیار شمشیر زن خواهد یافت».[7] حتی امام علی(ع) نیز از نامه معاویه اطلاع یافت و نامهای برای زیاد فرستاد و او را از معاویه بر حذر داشته و معاویه را شیطانی دانست که از هر سمت در پی اغفال انسان بر میآید.[8]
از این نقل به دست میآید که تا شهادت حضرت علی(ع)، زیاد به آن حضرت وفادار بوده و خیانتی از این جهت از او سر نزده است. البته حضرت علی(ع) در نامهای به او میگوید: «همانا من، به راستى به خدا سوگند مى خورم، اگر به من گزارش کنند که در اموال عمومى خیانت کردى، کم یا زیاد، چنان بر تو سخت گیرم که اندک مال گشته، و در هزینه خانواده درمانده و خوار و سرگردان شوى! و السلام».[9] البته زیاد پس از پیوستن به معاویه مرتکب اعمالی شد که هیچ توجیهی برای او باقی نمیگذارد.
اما در مورد این نصب باید دانست که اصولاً امیرالمومنین(ع) در دوارن پنج ساله حکومت خویش یاران صالح و متقی و با وفا و در عین حال متخصص و سیاس و کارآمد چندانی در اختیار نداشتند تا بتوانند از اینطور افراد در تمامی پستها استفاده کنند. پس اگر در برههای و برای مقامی حضرت به ناچار و بدلیل نداشتن فرد مناسب و صالح از جمیع جهات یا بدلیل برخی مصالح دیگری؛ فردی که شهره به زنازاده بودن هست و شاید در مراتب و سطوح خیلی بالای تقوا نیز نباشد؛ را به پستی منصوب کنند؛ نباید از این مطلب یک قاعده عمومی را استخراج کرد که پس هر کسی را به صرف مهارت داشتن و سیاست دانستن میتوان به پستهای مختلف منصوب کرد. البته این نداشتن یار فقط خاص زمان خلافت امیرالمونین(ع) نیست. در قضایای پس از شهادت رسولالله(ص) و ماجراهای سقیفه و غصب خلافت نیز امیرالمومنین(ع) میفرمایند: اگر 40 نفر یار مطیع میداشتم قیام میکردم و با غاصبین خلافت به جهاد برمیخواستم.[10] یا امام صادق(ع) زمانی که یکی از یاران از ایشان میپرسد چرا علیه حکومت جور وقت قیام نمیکنید؛ امام(ع) با اشاره به گوسفندان میفرمایند که اگر به تعداد این گوسفندان یار داشتم قیام میکردم؛ که راوی بعداً که گوسفندان را میشمرد تنها هفده رأس گوسفند بود.[11] یا در جای دیگری که فردی از خراسان خدمت امام صادق(ع) رسیده بود و از ایشان میپرسید چرا با وجود اینهمه یار قیام نمیکنید؛ که آن ماجرای معروف تنور پیش آمد؛ امام(ع) در انتهاء روایت میفرمایند زمانی که ما حتی 5 یار صدیق و باوفا نداشته باشیم قیام نمیکنیم.[12]
خود امیرالمومنین(ع) در سخنانی درددل گونه خطاب به کمیل بن زیاد میفرمایند: «بدان که در اینجا (اشاره به سینه مبارک کرد) دانش فراوانى انباشته است، اى کاش کسانى را مى یافتم که مى توانستند آن را بیاموزند؟ آرى تیز هوشانى مى یابم امّا مورد اعتماد نمى باشند، دین را وسیله دنیا قرار داده، و با نعمت هاى خدا بر بندگان، و با برهان هاى الهى بر دوستان خدا فخر مى فروشند. یا گروهى که تسلیم حاملان حق مى باشند امّا ژرف اندیشى لازم را در شناخت حقیقت ندارند، که با اوّلین شبه هاى، شک و تردید در دلشان ریشه مى زند؛ پس نه آنها، و نه اینها، سزاوار آموختن دانش هاى فراوان من نمى باشند. یا فرد دیگرى که سخت در پى لذّت بوده، و اختیار خود را به شهوت داده است، یا آن که در ثروت اندوزى حرص مى ورزد، هیچ کدام از آنان نمى توانند از دین پاسدارى کنند، و بیشتر به چهارپایان چرنده شباهت دارند، و چنین است که دانش با مرگ دارندگان دانش مى میرد.»[13]
پس باید دانست که کمبود یاد صدیق و باوفا و مخلص و در عین حال متخصص از ویژگیهای تمامی دوران ائمه(ع) بوده و اگر به خاطر همین امر در برههای بدلیل همین کبود یار یا مصالح دیگری؛ شخصی نه چندان صالح و مناسب به کاری گمارده شده است؛ نباید از این کار یک قاعده عمومی و کلی را استخراج کرد؛ که همه جا این کار مجاز است.
نکته دیگری که در مورد «زیاد بن ابیه» میتواند گفت این است که به احتمال زیاد این شخص در زمان نصبش توسط امیرالمومنین(ع) شهرتی در زنازاده بودن نداشته است. چون اگر چنین شهرتی داشت، در آن جمع مشورتی کسی به این نکته اشاره می نمود. کما اینکه این مطلب از نامه امیرالمومنین(ع) به زیاد که پس از نامه معاویه به زیاد است نیز مشخص است. حضرت در بخشی از نامه خطاب به زیاد میفرمایند: «آرى ابو سفیان در زمان عمر بن خطّاب ادّعایى بدون اندیشه و با وسوسه ی شیطان کرد که نه نسبى را درست مىکند، و نه کسى با آن سزاوار ارث مىشود. ادّعا کننده چونان شترى بیگانه است که در جمع شتران یک گله وارد شده تا از آبشخور آب آنان بنوشد که دیگر شتران او را از خود ندانسته، و از جمع خود دور کنند.»[14]
نقد دیگری که میتوان به این سخنان وارد کرد؛ این است که آیا از نظر جناب روحانی این افرادی که توسط شورای نگهبان رد صلاحیت شدهاند؛ خدای نکرده افرادی هستند که در نطفهشان خللی هست و در عین حال افراد سیاس و کیاس و زیرکی هستند که استناد کردهاند به قضیه زیاد بن ابیه؟ یا اینکه جناب روحانی افرادی حرامزاده را میشناسند که افراد کیاس و سیاس و ماهر در امور مجلس هستند و میخواهند با استناد به این قضیه؛ اینچنین افرادی را وارد مجلس بکنند؟! بله اگر زمانی اینقدر در مملکت قحطالرجال شد که هیچ فرد حلالزادهی صالح باتقوا و مومن و در عین حال سیاس و کاربلدی در مملکت نبود؛ آنگاه نوبت به این میرسد که ما از افراد در درجات بعدی استفاده کنیم و حتی ممکن است در زمانی شرایط آنقدر بغرنج شود که ما مجبور به استفاده از فردی که شهرت به ولدالزنا بودن دارد بشویم.
کلام آخر
از این مطالب این چنین استنباط میشود که احتمالاً ریاست محترم جمهوری تخصص چندانی در مسائل تاریخی و تحلیل آنها ندارند؛ لذا بهتر است ایشان در اموری که تخصص دارند مانند مسائل حقوقی -به اقرار خودشان- اظهار نظر تخصص بکنند و بیشتر پیگیر مطالبی باشند که به قوه مقننه و ریاست جمهوری مربوط است.
[1]- ابن عبد البر، أبو عمر یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، تحقیق: بجاوى، على محمد، ج 2، ص 523، دار الجیل، بیروت، چاپ اول، 1412ق.
[2]- دینورى، ابو حنیفه احمد بن داود، الأخبار الطوال، تحقیق: عامر، عبد المنعم، شیال، جمال الدین ، ص 219، انتشارات رضى، قم، 1368ش.
[3]- الأخبار الطوال، ص 219.
[4]- ابن حجر عسقلانى، احمد بن على، الإصابة فى تمییز الصحابة، تحقیق: عبد الموجود، عادل احمد، معوض، على محمد، ج 2، ص 527، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1415ق.
[5]- اخبار الطوال، ص 219.
[6]- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج 5، ص 138، دار التراث، بیروت، چاپ دوم، 1387ق؛.
[7]- اخبار الطوال، ص 219.
[8]- نهج البلاغه، نامه 44.
[9]- همان، نامه 21.
[10]- برای نمونه ر.ک به کتاب سلیم بن قیس هلالی ج2 ص667 و ص766، قم: الهادی، 1405ق.
[11]- الکافی ج2 ص243
[12]- مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب) ج4 ص 237، قم: انتشارات علامه، 1379ق.
[13]- نهجالبلاغة کلمه قصار143.
[14]- همان، نامه44.
ارسال نظر