یادداشتی در خصوص قتل اخیر چهارراه تابلو گرگان!
باید مجموعه ای از رفتارها، ساختارها و برنامه ریزی ها اصلاح شود تا کارخانه ای نداشته باشیم که هر روز به جای تربیت شهروندان با ادب و اخلاق انسان هایی شرور و خشن تولید نماید.
احسان مکتبی مدیر مسئول گلشن مهر در این نشریه مطالبی پیرامون قتل اخیر در چهارراه تابلو گرگان نوشت :
به گزارش گلستان 24، چندی پیش در خیابان شالیکوبی گرگان اتفاقی افتاد که برای شهروندان گرگان عجیب، تعجب آور و غیرمنتظره بود جوانی همسر سابقش را - که گویا پس از چند ماه از وی متارکه کرده بود - با چند ضربه ی چاقو در برابر نگاه شهروندان از پای در آورد، بنابر خبرها و اعلام دادستان، قاتل که گویا جوانی است 'بیست و سه' ساله بزودی قصاص خواهد شد و به دار مجازات آویخته خواهد شد.
'اینیانتو سیلونه' در رمان 'نان و شراب' حکایت مردی را به قلم می آورد که از ترس دستگیری به دست عوامل حکومت موسولینی به کوه ها پناه برده است و در این فرارها به روستایی وارد می شود که در دل کوهستان است و مردم آن روستا در انتظار مرگ دخترکی جوان هستند که به خاطر عملی نامشروع باردار است، مردم روستا از مرد فراری که خود را بجای کشیشان جا زده است می خواهند که برای دختر جوان - در حال احتضار - دعا بخواند و برایش طلب غفران نماید.
مرد همه را از اطاق بیرون می کند و می بیند دختر به خاطر درد زایمان و بی آبرویی و ترس از خداوند در حال قالب تهی کردن است و جالب آن که او هیچ دعایی نمی داند که بگوید پس به دختر که رنگی زرد و حالی نزار دارد می گوید نگران نباش دخترم، خداوند تو را می بخشاید و به تو کمک می کند زیرا خداوند بزرگتر از آن است که دل کسی را به درد آورد و یا کسی را زجر دهد آری خداوند همه ی بندگانش را دوست دارد و برای همه احترام قائل است تو نیز گناه کرده ای، مانند بسیاری دیگر که خداوند آنها را بخشیده است، می بخشاید اما دخترکم مطمئن باش که خداوندگار کسانی را که با رفتارشان و کارهایشان باعث شده اند در جامعه مانند تو تولید شود را هرگز نخواهد بخشید و باز یقین داشته باش خداوند تو را می بخشد اما خداوند هرگز سیستمی را که مثل تویی را تولید می کند را نمی بخشد، دختر جوان پس از این انذار و بشارت اندکی آرام می گیرد و ...
آن دختر جوان رمان اینک پسر جوان قصه ی ماست که دستش به خون نامزد سابقش آلوده است نامزدی که احتمالا نیز او را عاشقانه دوست می داشته است و پس از جدایی عروس، عشق به قامت کینه ای بزرگ تجلی کرده و جان دختر را گرفته است، اما این پسر کیست که چنین با شقاوت و بی پروا دختر معصوم را در خیابان تعقیب می کند و می کشد، آیا ممکن نیست چنین حادثه ای تکرار و بار دیگر انسانی کشته شود.
آشکار است که چنین است، زیرا بسیاری از جامعه شناسان این رفتارها را بسان نوک قله ای یخی که تنها اندکی از آن از آب بیرون زده است می دانند و معتقدند که عمق آنها هنوز پیدا نشده است و تنها نشانه هایی از این آسیب ها در حال آشکار شدن است که با اسیدپاشی های اخیر در اصفهان و چاقوکشی های جوان جهرمی و قتلی این چنین در گرگان در حال نمایان شدن است.
اما چه کسی در این میان مقصر است و چه کسی باید پاسخگو باشد، آیا جوانان کم سن و سالی که تازه پشت لبشان سبز شده مقصرند و آیا می توان پسر جوان قاتل و اسیدپاش را مقصر ندانست و یا آیا می توان اصولا مسئله را به گونه ای دیگر خواند و آن گاه کوشید مشکل اصلی را یافت و مقصران اصلی را تنبیه کرد و باز این سوال ناگهان که اگر این جوان ها به حقوق دیگران توجهی نداشته اند .
آیا کسی آنها را تربیت کرده بود و آیا کسی به حقوق آنها ترتیب اثر داده بود و در کنار این ها آیا این جوان قاتل پدر و مادر بهنجاری داشته است که او را تربیت کند و اگر آنها توانایی نداشته اند، جامعه و نهادهای بر آمده از جامعه توانسته اند این پسر را ادب نمایند و به او در زندگی بهتر کمک کنند، آیا او زاییده ی اعتیاد نیست و پدر و مادرش خود معلول آسیب های اجتماعی نبوده اند، می بینید ناگفته پیداست تولید چنین انسان های نابهنجاری معلول بسیاری از اشکالات، اشتباهات و کاستی هاست و نمی توان تنها یک جوان را مقصر دانست.
آری در این که آن جوان قاتل است، شکی نیست و او بر اساس قانون به دار آویخته می شود، اما آیا او تنها مقصر این داستان و چنین داستان هایی است من که چنین فکر نمی کنم و گمانم شما نیز با این بنده هم عقیده هستید که باید مجموعه ای از رفتارها، ساختارها و برنامه ریزی ها اصلاح شود تا کارخانه ای نداشته باشیم که هر روز به جای تربیت شهروندان با ادب و اخلاق انسان هایی شرور و خشن تولید نماید و البته ما ناگزیر به اصلاح این رویکردهای غلط هستیم زیرا هیچ بعید نیست که حادثه بعدی در کمین من و تو نباشد.
گفتنی است احسان مکتبی تحصیل فوق لیسانس رشته ی زبان و ادبیات فارسی و همچنین فوق لیسانس علوم سیاسی گرایش اندیشه های سیاسی است.
ارسال نظر