سخن روز مطبوعات صبح کشور؛
لبخند آمریکایی به چه قیمتی؟/ آرزوی مشاور روحانی درباره اوباما
برخی به این عقیده میرسند که برای رسیدن به لبخند آمریکا،کشور را از حیاتیترین و بدیهیترین ابزار هر کشوری، یعنی توانمندی دفاعی محروم کنند و کار به جایی میرسد که مشاور رئیس جمهور، آرزو میکند ای کاش اوباما به ایران هم سفری کند و همانطورکه مشکل رابطه با کوبا را حل کرد(!)مشکل رابطه با ایران را هم حل کند!
به گزارش گلستان24، روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
میثاق نانوشته
حسین شمسیان در سرمقاله امروز روزنامه کیهان نوشت:
از نخستین سالهای پیروزی انقلاب اسلامی،اختلاف سلیقه در چگونگی دستیابی به اهداف و آرمانهای نظام، در بین دست اندرکاران و مسئولان مختلف کشور وجود داشت و همین امر تدریجا به شکلگیری جناحهای سیاسی منجر شد. جناحها و جریاناتی که حسب فرمایش امام راحل عظیمالشان در اصول و اهداف یکسان بودند ولی در روش دستیابی به آن اهداف،دارای روشهای مختلف و در نتیجه اختلافات جدی بودند.
شیوه امام راحل و امام حاضر در برخورد و رویایی با این قبیل اختلافات، ملاطفت پدرانه و همراهی با دولتها برای دستیابی به اهدافشان در مسیر مبانی نظام بود و هرگز در این مسیر از همراهی با هیچ دولتی بخاطر نوع نگاه سیاسی آنها فروگذار نکردند. این سماحت و همراهی، مهمترین پشتوانه برای دولتها در بین مردم و نیز در مقابل طمعورزی دولتها بوده و در بسیاری از بزنگاههای حساس و تاریخی، دست دولتمردان وقت را در برابر دشمنان بیرونی و تهدیدهایشان، دست برتر و بالاتر قرار داده و به عبور از مشکلات و سختیها منجر شده است.
اما این همراهیها یک شرط ثابت و همیشگی داشته که در طول سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عنصر محوری و کانونی این روند مبارک بوده و تجربیات تاریخی نشان از آن دارد که در فقدان آن، مواضع اصولی و قاطعی هم از سوی امام راحل و هم از سوی حضرت آقا اتخاذ شده است. آن رمز یگانه ،استمرار حرکت بر اساس «مبانی انقلاب» است با هر سلیقهای.
به زبان سادهتر «اختلاف سلیقه» نه تنها مخل برنامهها و آرمانهای دینی و ملی ما نیست بلکه میتواند در صورت قوت علمی، به رشد و بالندگی هم منتهی شود، حتی بدون آن قوت هم نمیتواند خدشهای به اصل آرمانهای مردم وارد کند.اما عبور از مرز اختلاف سلیقه و ورود به وادی «اختلاف عقیده»،همان نقطه افتراقی است که راه افراد را از راه انقلاب جدا میکند و همان موضوعی است که تجربه از قاطعیت برخورد رهبران انقلاب با آن حکایت دارد.
اینکه ریشه تضاد عقیدتی برخی دستاندرکاران به کجا بر میگردد و چه دلیلی دارد، علل و عوامل متعددی دارد و این نوشته در صدد شرح و طرح آن نیست. اما فیالجمله دو عامل مهم آن را میتوان فهرست کرد:
نخست آنکه برخی موقعیتها و مناصب سیاسی، افراد را از واقعیات جامعه غافل میکند و این توهم را برای آنها پدید میآورد که فعال مایشاء هستند و هرچه بگویند و هرچه بخواهند، مقبول طبع مردم است و اساسا مردم آنها را هر جور باشند میخواهند و میپسندند! اما تاریخ نظام اسلامی ثابت کرده که مردم «انقلاب» را با «اشخاص»عوض نمیکنند. امام راحل در ایامی که بنی صدر به رای خود مغرور شده بود و مدام از رای یازده میلیونی خود سخن میگفت و حرفهایی میزد که با مبانی جمهوری اسلامی مغایر بود،به زیبایی فرمودند: «این مردم اسلام را میخواهند؛ اگر پایتان را از اسلام کنار بگذارید این طلبه که اینجا نشسته با کمال قوا با شما مخالفت میکند»
اما علت دوم کمی پیچیدهتر و مرموزتر است. برخی افراد در زمان مسئولیت یا قبل از آن، در تور نفوذ قرار میگیرند و تدریجا همان حرفی را میزنند که شخص یا جریان نفوذگر میخواهد! شاید این عبارت در بدو امر ،عجیب یا حتی توهینآمیز به نظر برسد و اینگونه تلقی شود که چرا یک مقام مسئول را در زمره نفوذیها یا بازی خورده جریان نفوذ قلمداد میکنیم! اما واقعیت این است که نفوذ نه یک مفهوم انتزاعی بلکه یک حقیقت مسلم است و سادهاندیشی است اگر تصور کنیم دشمنان این روش بسیار موفق را در مورد ما بکار نمیگیرند.
نکته دیگر اینکه نفوذ بر خلاف روشها و شیوهای مصطلح و قدیمی، دیگر تنها محدود به گسیل کردن یک جاسوس، یک بمبگذار و ... نیست. تغییر سبک زندگی مسئولان و وابستگان آنها، جریانسازی و نفوذ جریانی،چیزی است که سالهاست در بالاترین سطح و در مهمترین مراکز اندیشهای و تصمیمگیری دشمن، مورد آموزش و کنکاش است و میوه آن در کشورهای هدف و از جمله در مهمترین آنها یعنی کشور ما مورد استفاده قرار میگیرد. دشمن با سرمایهگذاری روی تک تک افرادی که کمترین امیدی به آنها دارد،به هر میزان ممکن از آنها برای نزدیکی به مقامات کشورمان، تغییر نگرش آنها و تغییر روش زندگی آنها استفاده میکند و برای این کار، با صبر و حوصله بسیار، سالهای سال سرمایهگذاری میکند.
شاید اکنون که مدتی از دستگیری برخی عوامل شبکه نفوذ گذشته، بهتر بتوان نمونه بسیار روشن این روند را در دستگیری افرادی مثل سیامک و باقر نمازی نشان داد. کسانی که بیش از دو دهه در کنار گوش افراد مختلف و متاسفانه موثر حضور داشتند و القائات خود را بر زبان و قلم آنها جاری میکردند و بسیاری از برنامهها و موضوعات مختلف را با نیات شوم خود به شکلی مدون و حتی قانونی به خورد مسئولان دادند! (نگاهی به فهرست کلان بدهکاران بانکی که ثروتی معادل همه مردم ایران دارند و بررسی روند شکلگیری این طبقه رانتخوار از زمان سازندگی و چگونگی تسهیل همه امور قانونی برای غارت هرچه بیشتر بیت المال توسط آنها،حقایق تلخی را در این زمینه روایت میکند که از آن میگذریم) اینکه نمازیها در این مدت با کدام مرکز مهم و تصمیمساز و مرکز تحقیقات آن و یا با کدام افراد حشر و نشر بیشتری داشتند و چه کسانی از آنها بعنوان مشاور امین و نور چشمی بهره میبردند، اینکه چه اسناد تکان دهندهای از روشهای آنها برای نفوذ و تغییر نگرش مسئولان در دست است، موضوع این نوشتار نیست.
کیهان در خصوص صید این شاه ماهیهای اطلاعاتی، روشنگریهایی داشته و خواهد داشت، آنچه مهم است این است که نفوذ این افراد و نظایر آنها، تدریجا به شکلگیری اختلاف عقیدتی در برخی مسئولان منتهی میشود و موضوع از مرز اختلاف سلیقه به اختلاف عقیده میرسد و اینگونه میشود که مثلا برخی به این عقیده میرسند که استکبارستیزی را از انقلاب بزدایند!
برخی به این عقیده میرسند که برای رسیدن به لبخند آمریکا، کشور را از حیاتیترین و بدیهیترین ابزار هر کشوری، یعنی توانمندی دفاعی محروم کنند و کار به جایی میرسد که مشاور رئیس جمهور، آرزو میکند ای کاش اوباما به ایران هم سفری کند و همانطورکه مشکل رابطه با کوبا را حل کرد(!)مشکل رابطه با ایران را هم حل کند!
در اینجا موضوع ما افراد و حقارت نگاه و اندیشه آنها نیست. این هم نیست که اوباما آرزوی تعبیر ناشدنی گشودن دروازه ایران و ورود فاتحانه به ایران را در سر دارد- از او که جز این انتظاری نیست- مسئله بر سر آن است که این افراد تحت کدام القاء و وسوسه به این مرز رسیدهاند و تا کجا میتوانند پیش بروند؟ البته نباید فراموش کرد که این جنس نفوذ در گذشته هم وجود داشته و به تصمیمات قاطعی منجر شده که الحق به «بیرون آوردن چشم فتنه» شباهت داشته است. خروش تاریخی امام راحل که فرمود :«من با هیچکس عقد اخوت نبستهام» و سپس اقدام آن یگانه دوران در عزل حسینعلی منتظری از قائم مقامی رهبری، مصداق مهم و فراموش نشدنی برخورد با این نوع نفوذ است و نشان داد که مرز تحمل، تا آنجایی است که با اصول و آرمانهای انقلاب تضادی وجود نداشته باشد و در صورت پدید آمدن تضاد، آنچه قربانی میشود، قطعا انقلاب اسلامی و خون میلیونها شهید و جانباز و مجروح سربلند آن نخواهد بود.
اکنون نگاهی به سخنان رهبر معظم انقلاب در نوروز امسال ،نشان از آن دارد که ایشان با تشخیص دقیق برخی انحرافات، هشدارگونه، همه را به تنظیم دوباره مواضعشان با مبانی انقلاب دعوت میکنند. و البته در نگاهی بلندتر به دشمنان ما و بویژه به آمریکاییها این هشدار را میدهند که مبانی نظام اسلامی تغییرناپذیر است و نمیتوان تصور کرد که انقلاب اسلامی با استکبار سر آشتی دارد. یقینا تکرار عکس یادگاری اوباما زیر تصویر چه گوارا در کوبا، آرزوی دشمنان ما برای ایران هم هست و مثلا در این خیال خام هستند که زیر عکس امام راحل عکسی به یادگار بگیرند! آنچه آنها را به این خیال واهی امیدوار کرده،خوشخیالی، مرعوب بودن و تحت تاثیر بودن و نفوذپذیر بودن برخی مسئولان است. همینها کافی است تا توهم همسویی بدنه انقلاب با غرب در ذهن بیمار و عاجز از درک حقایق سران آمریکا شکل بگیرد. شاید اگر آن میثاق نانوشته و بارها تجربه شده رهبران انقلاب اسلامی با مردم و مسئولان نبود، رویای آمریکاییها در تحمیل خواستههایشان برجام دو و سه و چهار، هضم شدن در جامعه جهانی، برچیدن سامانههای موشکی، دست شستن از حمایت از ملل مظلوم عالم و...، به تحقق میپیوست و رنگ حقیقت به خود میگرفت. اما ایستادگی رهبران انقلاب بر اصول و مبانی انقلاب و بیتعارف بودن آنها در این زمینه، راه را بر آنها بسته است و اجازه نمیدهد هرگز گزندی از این رهگذر به انقلاب برسد.
چرا با این لحن؟
بهمن کشاورز در روزنامه شرق نوشت:
اولا، اینکه انتخابات- از هر نوعش- مقدمات و مؤخراتی، مثبت و منفی داشته باشد، طبیعی است. همیشه کسانی با برخی کاندیداها موافق و با برخی دیگر مخالف هستند و ابراز این مخالفت در قالبهای منطقی و اصولی با رعایت اخلاق عمومی، نهتنها اشکالی ندارد و مجاز است بلکه شاید بتوان گفت واجب است. بهویژه با توجه به موارد آتی:
الف- اصل ٥٦ قانون اساسی که میفرماید: «حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است. هیچکس نمیتواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد و ملت این حق خداداد را از طرقی که در اصول بعد میآید اعمال میکند».
ب- اصل ٦ قانون اساسی که میفرماید: «در جمهوری اسلامی ایران امور کشور باید به اتکا و آرای عمومی اداره شود، از راه انتخابات...»
پ- اصل هشتم همان قانون که میفرماید: «در جمهوری اسلامی ایران دعوت به خیر، امربهمعروف و نهیازمنکر وظیفهای است همگانی و متقابل برعهده مردم نسبت به یکدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت...». امربهمعروف و نهیازمنکر ممکن است با نگاه یا کلام یا عمل (اعم از فعل یا ترک فعل) صورت گیرد؛ بنابراین در اجرای اصل ششم قانون اساسی از طرف مردم، ممکن است جلوههایی از امربهمعروف و نهیازمنکر وجود داشته باشد و رأیدهندگان با رأی خود درصدد فهماندن چیزی به دولت (دولت به معنی اعم) باشند.
ت- دو اصل ٥٨ و ٥٩ قانون اساسی که رأی مردم را چه در تعیین نمایندگان مجلس و چه در همهپرسی، تعیینکننده اعلام کرده است و فرمایش مرحوم امام(ره) که: «میزان رأی مردم است».
ث- اصل نهم قانون اساسی که اعلام میکند: «... هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادیهای مشروع را، هرچند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند». این بیانگر غایت و نهایت اختیار و اقتدار مقامات در قبال آزادیها و حقوق مشروع مردم ایران است که دو اصل ١٩ و ٢٠ قانون اساسی آنها را متساویالحقوق و به طور یکسان تحت حمایت قانون اعلام کرده است و فصل سوم قانون حقوق آنها را تفصیلا برمیشمرد و ازجمله این حقوق است مصونیت از «تفتیش عقاید» و سایر تعرضات.
ثانیا: با این مقدمات طبیعی است که ما مردم عادی کوچه و بازار، از مقامات و مسئولان، نحوه برخورد خاصی را با انواع انتخابات و نتایج آنها انتظار داشه باشیم و باید بهنحویکه درخور همانندسازی و تقلید باشد رفتار کنند و در مقابل نظر و رأی مردم، اگر همه تسلیم نیستند، به طور منطقی و مستدل و با رعایت اصول ادب و نزاکت، انتقاد و اظهارنظر کنند. من به طور معمول در امور سیاسی دخالت نمیکنم و از این بابت بهاصطلاح «رژیم دارم»؛ اما بیان برخی مطالب از سوی چهرههایی که مسئولیتهایی در برخی بخشهای کشوری یا لشکری دارند و باید مظهر قانونمندی باشند بهنوعی به حقوق اساسی مربوط و موضوع فصل سوم قانون، اساسی است. من هم فردی هستم که حق رأی دارم و در هر حال گهگاه در انتخابات شرکت کردهام؛ بنابراین به خود اجازه میدهم عرض کنم:
١- اگر مردم در امتحان بزرگ الهی در هفتم اسفند نظام را تأیید کردند پس بدوبیراهگفتن به تعداد نامشخصی از همین مردم، که به هر کسی میتواند توجه پیدا کند، چه محملی دارد؟
٢- آیا واقعا باید پذیرفت «خارجنشینان» و «ضدانقلاب» و «کسانی که با نظام مخالف هستند» میتوانند «تصمیم بگیرند» که در انتخابات اثر بگذارند؟ اگر چنین باشد پرسشهای بیشمار و چونوچراهای فراوانی را میتوان طرح کرد.
٣- مقام معظم رهبری تا پیش از رأیگیری، سخنی جز دعوت به شرکت در انتخابات و حمایت از شورای نگهبان در راستای انجام وظایف این شورا، نفرمودند. از بیان و سکوت و تقریر معظمله تأیید یا رد هیچ فرد یا گروه یا نحلهای را نمیشد استنباط کرد. پس از اعلام نتایج هم جز تأیید صحت و سلامت انتخابات و تشکر از حضور مردم و تلاش مسئولان مطلبی نفرمودند. فقط در دیدار اعضای مجلس خبرگان چهارم، ابراز تأسف گذرایی داشتند از عدم انتخاب دو نفر از کاندیداها؛ اما حتی دراینباره هم گلایهای از معظمله شنیده نشد و کسی را سرزنش یا به کسی توهین یا فرد و گروهی را به ضدانقلاب و خارجنشینان ملحق و مرتبط نفرمودند. پس بهکارگیری الفاظ و عباراتی منفی علیه مردم را چگونه باید پذیرفت؟
٤- رأیدهندگان، یعنی مردم ایران، جز اینکه پای صندوقها رفته و به عدهای از کسانی که از خانهای متعدد گذشته و تأیید صلاحیت شده بودند رأی دادند، چه کردهاند که باید به ارتکاب «اعمال زشت و قبیح و شنیع» متهم شوند؟! و در معرض اتهام همنوایی با ضدانقلاب و ادامه مسیر آن نیز قرار گیرند؟
٥- آنهایی هم که فهرست درست کردند مگر افراد فهرستشان اتباع آمریکا یا اسرائیل یا عربستان بودند که حمایت از آنها کاری «زشت و شنیع» و «همنوایی ادامه مسیر ضدانقلاب» محسوب شود؟
٦- به طور تاریخی ایرانیان برای بیشتر رهبرانشان نوعی موقعیت کاریزماتیک و معنوی- فارغ از ملاحظات سیاسی و عوارض ناشی از آن- قائل هستند. همان چیزی که در ایران باستان به «فره ایزدی» تعبیر میشد؛ بهاینترتیب اینکه گفته شود این مردم در اجرای تصمیمی که در خارج گرفته شده بود با رأی خود برخی از چهرههای نظام و بهویژه کسانی را که منصوب مقام معظم رهبری هستند از ورود به مجلس خبرگان حذف کردند، جفای به مقام معظم رهبری، جفای به آن چهرهها و جفای به مردم است. خلاصه اینکه انتخاباتی با رعایت همه ضوابط و قوانین و نظارت استصوابی انجام شد که مورد تأیید و حتی تحسین مقام معظم رهبری هم بود. مردم هم رفتند و ٦٢ درصدشان به فهرستهای موجود و تأییدشده رأی دادند (یا رأی ندادند). اینکه بدوبیراهگفتن ندارد! خداوند عاقبت همه ما را ختم به خیر کند. والله اعلم.
مجتبی اصغری در روزنامه وطن امروز نوشت:
پس از پایان مذاکرات هستهای، بهرغم تزریق مکرر خوشبینی درباره آینده روابط ایران و آمریکا به جامعه از جانب رسانهها و سیاستمداران غربگرا، نوشتیم که صحبت از «صلح» در وضعیتی که پروندهسازی ضد ایران از جانب آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی ادامه دارد و روند اتهامزنی به دولت حتی برای حفظ دیسیپلین نمایشی «توافق» نیز در فضای بینالمللی کاهش نیافته، حماقتآمیز است.
امروز، یکسال پس از عقد برجام، در شرایطی ایستادهایم که نه تنها آمریکا و اروپا به توافقات خود پایبند نبودهاند بلکه اتهامزنی به «برنامه دفاع موشکی» و «توانمندی سایبری» کشورمان در حجمی وسیع آغاز شده است. از اهمیت ساختارسازی نظامی و حفظ برنامه علمی دفاعی کشور زیاد میخوانیم و میشنویم اما به نظر میرسد «سایبر» پس از تلاشهای تخریبی وسیع صورت گرفته در فضای داخلی توسط یک باند نفوذی آشکار در حوزه ارتباطات، کماکان مهجور است و هیچ برنامه مشخصی برای دفاع در برابر پروندهسازی آمریکایی- اسرائیلی در این بخش در فضای حاکمیتی وجود ندارد. «هشدار قرمز سایبری» برای ایران در فضای جهانی صادر شده است و به نظر میرسد زمان برای تصمیمسازی مدیران ارشد نظام به سرعت در حال سپری شدن است. به حسب وظیفه بخشی از اطلاعات ضروری را با هدف آگاهی خوانندگان گرامی و اتخاذ رویهای جدید در حوزه حاکمیت سایبری ایران ارائه میکنیم.
اتهامزنی سایبری
1- پنجم فروردین امسال، لورتا لینچ، دادستان کل آمریکا در نشست خبری، صدور کیفرخواست علیه هکرهای ایرانی را رسما اعلام کرد و با اشاره به اینکه این حملات تهدیدی برای امنیت ملی آمریکاست، از دهها میلیون دلار خسارت در پی رقم خوردن این حملات سخن به میان آورد. در این میان دولت آمریکا حتی پای ساختار رسمی کشور را نیز به میان آورد و دولت را متهم کرد حملات ادعایی را با سازماندهی انجام داده است.
این نخستین بار است که دولت آمریکا علنا بر ضد کشورمان کیفرخواست رسمی حقوقی سایبری، با سروصدا و فضاسازی گسترده رسانهای صادر میکند. در کنار این شوی رسانهای با ارائه تصویر 7 شهروند ایرانی، بزرگنمایی پیرامون «قدرت سایبری مخرب» ایران و عضوگیری در کلوب جهانی قدرتهای مدعی حاکمیت اینترنت، با موضوع «تهدید سایبری» کشورمان ضد آمریکا و اسرائیل به سرعت در حال جریان است.
2 سال پیش از این نیز در فروردین 1393، واشنگتنپست در گزارشی مدعی شد: «دولت آمریکا برای مقاومت برابر حملات سایبری ایران به زیرساختهای بانکی این کشور از 120 کشور کمک خواسته است».
فضاسازی پرحجم ضد برنامه سایبری ایران به حدی سطح بالاست که به طور مثال ژنرال جیمز کلاپر، رئیس سازمان اطلاعات ملی ایالات متحده بدون اشاره به ماهیت «دفاعی» برنامه ایران پس از حملات مکرر و وسیع و پرهزینه به زیرساختهای کشورمان، گفته است: «عملیاتهای اطلاعاتی ایران برابر ایالات متحده در سالهای اخیر شدت گرفته و از لحاظ تعداد و عمق نفوذ به اطلاعات سایبری رشد کرده است». رابرت مولر، رئیس FBI نیز میگوید: «حملات سایبری به مهمترین و نخستین تهدیدات امنیتی آمریکا تبدیل شده است». اریک اشمیت، مدیر گوگل نیز بیان کرده است: «ایرانیان توانایی و استعداد زیادی در جنگ سایبری دارند اما ما هنوز نمیدانیم چرا میخواهند از این تواناییها علیه آمریکا استفاده کنند و چگونه این کار را انجام میدهند».
تحریم سایبری
2- سال گذشته پس از مدتها اصرار آمریکاییها درباره هک شرکت سونی پیکچرز توسط کرهشمالی و انکار مدیران ارشد این کشور، سرانجام نخستین «تحریم سایبری» جهان توسط باراک اوباما توأم با قطع سوئیچ اینترنت پیونگیانگ، وضع شد. اهمیت قانونگذاری یکجانبه آمریکا در دورهای که قدرتهای جهانی آشکارا «حاکمیت مطلق آمریکا بر اینترنت» را به چالش کشیدهاند، نشانهای از آغاز «جنگ سرد سایبری» سالها پس از پایان جنگ سرد اتمی است. کشمکشهای سایبری چند سال اخیر، 2 جبهه به خود دیده؛ گروه اول شامل چین، روسیه، برزیل، ترکیه و ایران و کشورهای اتحادیه اروپایی هستند که هدف مشترکشان ورود به باشگاه قدرت سایبری و تثبیت سهم خود از آینده حاکمیت اینترنت است. جبهه دوم از آن آمریکاست که هم اکنون خود را حاکم اینترنت جهانی میداند.
آمریکا نشان داده با مستثنا کردن ایران به عنوان قدرتی «غیرقابل اعتماد» به دنبال حذف حق و حقوق ایران و جلب رای و نظر سایر کشورها برای موافقت با این تقلب آشکار است. ایرانی که هم اکنون جزئی از 5 کشور سایبری برتر جهان است و برای عضویت در باشگاه قدرتهای سایبری نیازمند «اجازه» آمریکا نیست!
به این ترتیب هیچ بعید نیست حق حاکمیت ایران بر اینترنت با کودتای حقوقی آمریکا به تلاشی از پله پایین برای اجازه دسترسی به «اینترنت» تبدیل شود! چرا که با قطع تحریمی آن به عنوان «یک ابزار موثر قدرت» میتوان هر دولتی را به واسطه سقوط به دوران ما قبل تاریخ کشورش به علت ناممکن شدن ارائه خدمات بانکی، ارتباطات آنلاین و زیرساختهای حیاتی اشتغال و اقتصاد، از هستی ساقط و وادار به تن دادن به انواع و اقسام توافقات بدتر از «برجام» کرد.
آماده حمله سایبری به ایران
3- خبرگزاری روسی اسپوتنیک چند روز پیشتر نوشت هدف سفر رئیس آژانس امنیت ملی آمریکا به فلسطین اشغالی تنها پروژههای دفاعی نبوده و عملیاتهای تهاجمی مانند بدافزار استاکسنت نیز در دستور کار واشنگتن و تلآویو قرار دارد.
تجهیز اسرائیل برای حمله مجدد سایبری به ایران در حالی است که هنوز به صورت رسمی میزان خسارات وارده به کشورمان پس از حمله استاکسنتی اعلام نشده و دولت هرگز خواهان تامین خسارات این جنگ سایبری نشد! روزنامه جروزالمپست اسرائیل در سال 1389 در گزارشی ادعا کرد استاکسنت حداقل 1000 سانتریفیوژ ایران را از کار انداخت.
پیش از این دیپلمات فرانسوی، فرانسوا نیکولو با توجه به آغاز مجدد برنامه مونیتورینگ نظارتی آژانس انرژی اتمی بر تاسیسات کشورمان براساس توافقات برجام، پیشبینی کرده بود حملاتی مشابه استاکسنت مطابق دوره قبل با استفاده از تجهیزات آژانس به زیرساخت هستهای ایران صورت گیرد.
خماری ادامهدار!
«وطن امروز» تنها رسانهای است که در طول چند سال اخیر، از پشتپرده جنگ جدی بدون صدا و خونریزی در حال وقوع برای تسلط بر حاکمیت سایبر خبر داده و مکرر یادآور شده است درگیری بر سر تثبیت مولفههای قدرت سایبری حتی از کشمکشهای هستهای نیز سنگینتر خواهد بود و انتظار میرود بلافاصله پس از پایان عضوگیری باشگاه قدرتهای سایبری جهان، تحریمهای سخت و سنگینی علیه دولتهایی که از قوانین وضع شده اطاعت نکنند، اجرایی شود. نوروز 95، در شرایطی که واعظی وزیر ارتباطات کشورمان در شبکه اجتماعی بیگانه «اینستاگرام»، برای سلامتی خواننده مطرود نظام دست به دعا برداشته بود، اولین کیفرخواست تحریم سایبری با سروصدای جهانی ضد ایران و شهروندان ایرانی صادر شد.
متاسفانه بازی «جهان بیدفاع» در برابر «تهدید سایبری ایران» در حالی ادامه دارد که زیرساخت هستهای، پولی- مالی و اینترنت کشورمان مکرر درگیر حملات سایبری اسرائیلی- آمریکایی است و با سکوت مسؤولان ایرانی و در غیاب حتی یک «سخنگوی مشخص سایبری»، اخبار خسارتهای وارده و حملات دفع شده در اغلب موارد رسانهای نمیشود! همچنین به واسطه تاخیر هوشمندانه دولت یازدهم در اجرای پروژه مهم «شبکه ملی اطلاعات» و اصرار بر ادامه هنرورزی در خرید پهنای باند از آمریکا و تعویق مکرر جلسات شورایعالی فضای مجازی به منظور پرهیز از «قانونگذاری سایبری در کشور»، علاوه بر تهدید جدی و قریبالوقوع تصویب «تحریمهای شدید سایبری» ضد کشورمان، زیرساختهای ملی ایران در معرض خطر قرار دارد.
پیشتر هم نوشتیم هیچ بعید نیست بزودی در حادثهای ساختگی، یکی از نیروگاههای اتمی اسرائیل دچار مشکل شود و پس از وقوع حادثهای کوچک با چند زخمی، به صورت ناگهانی آمریکا، ایران را با اجماع جهانی مجرم شناخته و تحریمهای سایبری ضدایرانی را مشابه موضوع هستهای وضع کند! قابل پیشبینی است که در چنین موقعیتی دولت یازدهم از آغاز مذاکرات برای دستیابی به «برجام سایبری» بگوید و ظریف برای جلب موافقت دولت آمریکا برای اتصال ایران به اینترنت جهانی، عازم هتلهای 5 ستاره جدید شود!
موفقیت بزرگ باند نفوذ
شاید به یاد داشته باشید که چند سال قبل تنها به مدت 2 روز سرویس خدمات ایمیلی گوگل در ایران دچار مشکل شد. به دنبال آن بسیاری از خدمات تجاری، اداری و دانشگاهی در کشورمان دچار مشکلات جدی شد. حال در فضایی که وزارت ارتباطات از کمترین تحرک برای بومیسازی زیرساختهای اینترنتی و ارتباطات آنلاین و برنامهریزی برای عملیاتی شدن ایدههای دوراندیشانهای همچون شبکه ملی اطلاعات برخوردار است، چگونه میتوان بدون تامین زیرساخت امنیت تنها به قدرت «پدافند سایبری» کشور دل بست؟
رشد نامتوازن توانمندیهای سایبری در شرایطی که ایران از بزرگترین دانشمندان و متخصصان بومی برخوردار است، چرخ اقتصاد اینترنتی کشور را فلج کرده است. اینترنت که برای سایر قدرتهای سایبری جهان به واسطه بومیسازی زیرساختهای ملی و اجاره آن به سایر کشورهای بیبهره از امکانات سختافزاری و نرمافزاری سایبری، در حکم معدن طلا و چاه نفت است، در کشور ما به مظهر ظهور و بروز درگیریهای بیهوده حامیان وابستگی به غرب در همه حوزهها تبدیل شده است! پنجمین قدرت سایبری جهان به اعتراف دشمن، هنوز از موتور جستوجوگر دشمن استفاده میکند و هیچ نرمافزار ارتباطی همهپسند، سیستم عامل، ضدبدافزار و نرمافزار بانکی امن و بومی و همهگیری ندارد! به لطف غربگرایان ایران در اشغال سایبری آمریکاست و آهنگ وضع تحریمها نیز آغاز شده است و مسؤولان کشورمان همچنان بر سر دو راهی خیانت یا جهالت مدیران باند نفوذی استخاره میگیرند!
امیرحسین یزدان پناه در بخش یادداشت روزنامه خراسان نوشت:
تمرکز آمریکا بر موضوع موشک های ایران، خبرجدیدی نیست.مربوط به امسال یا پارسال هم نیست. از زمانی که موشک های بالستیک ایران، به بخشی از عناصر تامین کننده امنیت ایران تبدیل شده اند، آمریکا و متحدانش در جهان و منطقه علیه سامانه های دفاعی ایران مواضع صریح می گیرند. در جریان مذاکرات هسته ای بارها این موضوع را مطرح و تلاش کردند آن را در توافق هسته ای بگنجانند اما با مقاومت تیم هسته ای ایران غرب در این زمینه عقب نشینی کرد و برجام هیچ ارتباطی با برنامه موشکی ایران ندارد.
حتی قطعنامه 2231 نیز به گونه ای نوشته شده که موشک های بالستیک ایران که برای حمل سلاح هسته ای طراحی نشده اند را شامل نمی شود و عملا توسعه برنامه موشکی ایران و آزمایش های موشکی نقض این قطعنامه نیست و به همین دلیل هم آمریکا و متحدانش طی 3 هفته اخیر 2 مرتبه در شورای امنیت برای اعمال تحریم موشکی علیه ایران شکست خورده اند. با این حال فشارها و فضاسازی ها علیه ایران از سوی آمریکایی ها همچنان ادامه دارد.
این فشارها البته بعد از برجام بیشتر شده و باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا، در تازه ترین اظهارات خود برخلاف نص برجام، با فضاسازی رسانه ای بهره مند شدن ایران از عواید رفع تحریم ها را به مواردی ارتباط داد که در هیچ توافقی نیامده و یکی از آن ها برنامه موشکی ایران است.
فرض کنیم ایران برنامه موشکی خود را کنار بگذارد و حتی مانند معمر قذافی که تجهیزات هسته ای خود را مهروموم شده درکانتینر به آمریکا فرستاد، ما هم همه تجهیزات و دانش موشکی خود را تحویل غرب دهیم! بعد از آن چه اتفاقی خواهد افتاد؟ نمی خواهم خیلی بد بین باشم و خدای ناکرده شرایط این روزهای لیبی را برای ایران مثال بزنم اما واقعا اگر منطقی به موضوع نگاه کنیم، در صورت نداشتن توان موشکی ایران، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ اجازه بدهید یک سوال دیگر را مطرح کنم.
چرا آمریکا که حدود 40 پایگاه نظامی مجهز اطراف ایران دارد طی سال های اخیر با وجود تهدیدهای مکرر حتی یک موشک کاتیوشا به ایران شلیک نکرده است؟ چرا اسرائیل که تاکنون چند ویرایش از برنامه به اصطلاح عملیاتی خود برای حمله به ایران تهیه کرده، دست به اقدام عملی نزده است؟ مگر جز این است که ایران در سال 67 که جنگ تحمیلی به پایان رسید، یک کشور جنگ زده بود که حتی برای پودر لباس شویی هم محدودیت خرید و فروش وضع کرده بود؟ چرا کشورهایی که خواهان سقوط جمهوری اسلامی بوده و هستند در این سال ها دست به اقدام نظامی نزدند؟ پاسخ واضح است: موشک های بالستیک ایران یکی از مهم ترین عناصر بازدارنده در مقابل تهدیدات منطقه ای و بین المللی علیه کشورمان است. اگر موشک های ایران نبود، هیچ کشور متخاصمی در ضربه زدن به ایران شک نمی کرد.
جان کری وزیر خارجه آمریکا و سایر وزرای دولت این کشور وقتی بعد از توافق هسته ای به جلسات استماع کنگره می رفتند بارها تاکید کرد ندکه اگر موشک های بالستیک ایران نبود، گزینه نظامی علیه ایران جدی می شد. تابستان گذشته حتی باراک اوباما در یک جلسه خصوصی با برخی چهره های شاخص لابی اسرائیل در آمریکا صراحتا گفت که هرگونه حمله به ایران با واکنش موشکی ایران و حزب ا... علیه اسرائیل مواجه می شود. غرب در حوزه هسته ای تلاش کرد از ایران تهدیدی برای جهان و کشورهای منطقه و رژیم صهیونیستی تصویر کند.
تهدیدهای هدفمند در این زمینه نیز برای کنار گذاشتن این به اصطلاح تهدید از سر اسرائیل بود. آمر یکا همان مسیر را هم اکنون در حوزه موشکی پی می گیرد.
اکنون پاسخ این سوال که اگر ایران برنامه موشکی خود را کنار بگذاردچه پیامدی خواهد داشت؟ آشکار است.ایران کشوری می شود ضعیف و آسیب پذیر آن هم در منطقه ای که تهدیدات امنیتی اطراف کشور را فراگرفته است. در این شرایط ایران هم باید به راحتی ابزار دست کشورهای فرامنطقه ای باشد و هم طعم ناامنی را در شهرهای مختلف خود بچشد. در این صورت از جمهوری اسلامی ایران و امنیت و استقلال کشور چیزی باقی می ماند؟
ما در جریان توافق هسته ای بعد از سال ها فضاسازی غرب علیه برنامه صلح آمیز ایران که بعدها در بسته شدن پرونده مجعول پی.ام.دی به همه ثابت شد، با بده بستان هایی که داشتیم به یک توافق رسیدیم. سوال این است که بعد از این فضاسازی های غرب علیه مواردی چون موشک های بالستیک آیا در این حوزه که از ارکان اصلی امنیت کشور است، می توان بده بستان کرد؟ بده بستان در حوزه موشکی چه بلایی سر امنیت کشور می آورد؟
گزارشآمانو و دشواری راه برجام
سید علی بیگدلی در سرمقاله روزنامه آرمان امروز نوشت:
گزارش مثبت آمانو در رابطه با اقدامات ایران جهت راستیآزمایی هستهای بیانگر پایبندی ایران به تعهداتش و تلاش مستمر جمهوری اسلامی جهت ادامه راه در مسیر اجرای صحیح، بدون نقض برجام و برطرف ساختن شبهات موجود درباره برنامه هستهای ایران است اما فضای حاکم بر دستگاه حکومتی آمریکا شرایط را در این رابطه دچار دگرگونی میسازد، چرا که تحت فشار لابیهای یهودی در آستانه انتخابات ایالات متحده بهانه آزمایشهای موشکی ایران جنجال بزرگی را در آمریکا به وجود آورده است.
از سویی اظهارنظرهای رئیسجمهور اوباما در کنفرانس امنیت هسته ای بیانگر این موضوع است که جدا از مساله برجام فضای دیگری در آمریکا علیه ایران رو به آغاز است که البته زمینههای این فضاسازی و مخالفتها از همان زمان تایید برجام نیز مقدمه چینی شده است.
به بیانی روشنتر گرچه یهودیها در آمریکا نیز بارها اعلام کردند بحث درباره مساله برجام به پایان رسیده و ایران به تعهدات خود همواره عمل کرده است اما امروز مخالفان توافق بحث تحریمها را در پیش گرفتند. حتی سرمایهگذاران اتحادیه اروپا را نیز به عدم مذاکره با ایران تهدید و اعلام کردند در صورت مذاکره سرمایهگذاران اروپایی با ایران از امتیاز معاملات دلاری با بانکهای آمریکایی محروم خواهند شد. به عنوان نمونه میتوان تاثیر این فشارها را در کاهش یا توقف دور تند سفر هیاتهای اروپایی به دنبال تایید برجام به ایران ملاحظه کرد. البته همانطور که پیشتر اشاره شد انتخابات آمریکا در آینده برجام و رویکردهای احتمالی رئیسجمهور بعدی در این کشور نسبت به برنامه اقدام جامع مشترک تاثیر بسیار زیادی خواهد داشت.
از سویی نیز بدین علت میتواند باشد که همچنان ما شاهد کشمکشهایی در فضای داخلی هستیم و علاوه بر آن برخی از مخالفتها همکاریهای اقتصادی با اتحادیه اروپا را به تاخیر انداخته است. تاخیر سفر رئیسجمهور ایران به اتریش نیز تا اندازهای از این مساله مستثنی نبوده است رویکرد منفی تندروهای یهودی ممکن است در آینده تحریمها را به اجرا بگذارد و در نتیجه ممکن است منجر به عدم تمایل و کاهش رغبتها از سوی اتحادیه اروپا جهت جذب و افزایش سرمایهگذاری در ایران شود.
قطعا در آینده آمانو همچنان باز هم به ارائه گزارشهای مثبت خود درباره اقدامات ایران در مسیر شفافسازی هستهای ادامه خواهد داد اما علاوه بر مساله برجام و گزارشهای آمانو، ایران مشکلات دیگری نیز دارد که یکی از آنها تاخیر در اجرای برجام و پایبندی طرف مقابل بر تعهداتش است، به همین علت نمیتوان گفت که گزارش آمانو به طور کل مشکل و ادامه اجرای برجام بدون هیچ مانع و خللی انجام خواهد گرفت؛ زیرا ممکن است زمینههایی جهت تحریمهای جدید در آینده ایجاد شود که تحریمهای جدید به تنهایی خود شرایط را برای ایران دشوار میسازد.
نظریهپردازی برای خلع سلاح موشکی ملت ایران
دکتر یدالله جوانی در سرمقاله امروز روزنامه جوان نوشت:
به دو گزاره زیر از سخنان آقای اوباما رئیسجمهور ایالات متحده امریکا به عنوان اصلیترین دشمن ملت ایران توجه شود:
1- جنگ با ایران به نفع ما نیست. ما با بمباران و جنگ نمیتوانیم دانش هستهای و فناوری هستهای ایران را از بین ببریم.
2- با توافق هستهای، رئیسجمهور امریکا در 15 سال آینده، راحتتر میتواند به ایران حمله کند.
با بررسی و تحلیل اظهارات مقامات امریکایی طی یک سال گذشته، این واقعیت آشکار می شود که مفهوم دو گزاره مذکور، به شکلهای مختلف از سوی امریکاییها تکرار شده است.
اما شرح و تفسیر این دو گزاره:
الف: مقامات کنونی ایالات متحده، با بررسی راهبردی از میزان قدرت دفاعی جمهوری اسلامی ایران به این جمعبندی رسیدهاند:
1- ایران نسبت به هر نوع اقدام نظامی علیه سرزمین، جمعیت، منابع و تأسیسات خود از جمله تأسیسات هستهای، واکنش نشان داده و به ضربه متقابل روی میآورد.
2- ضربه متقابل ایران، خطر جنگ دیگری در منطقه را به دنبال خواهد داشت و امریکا به ناچار وارد یک جنگ با ایران میشود.
3- جنگ با ایران به نفع امریکا نخواهد بود، زیرا امریکا از طریق جنگ، نه تنها به خواستهها و اهدافش نمیرسد بلکه آسیبهای فراوان و خسارتهای جبرانناپذیری متحمل میشود.
تأمل در نکات سهگانه مذکور، نشان میدهد که امریکاییها جمهوری اسلامی ایران را، برخوردار از قدرت نظامی در سطح بازدارندگی ارزیابی میکنند. بدون تردید، قدرت موشکی جمهوری اسلامی، نقش و سهم اصلی در چنین برآوردی از قدرت دفاعی ملت ایران، از سوی دشمنانش دارد. قدرت موشکی ایران، یک قدرت واقعی و معتبر است. آخرین رزمایش موشکی سپاه پاسداران در اسفندماه سال گذشته، میزان اعتبار قدرت بازدارندگی نظامی ایران را به نمایش گذاشت. این رزمایش نشان داد که کلامهای مقام معظم رهبری به عنوان فرمانده کل قوا در برابر تهدیدات نظامی دشمنان مبنی بر: «دوران زدن و در رفتن گذشته است، اگر زدید باید بخورید» و «اگر صهیونیستها دست از پا خطا کنند، تلآویو و حیفا با خاک یکسان خواهد شد»، کلامهای معتبر و باپشتوانهای است.
ب: دولتمردان امریکا که خود را ناتوان از جنگ با ایران میدانند، بر این باورند که با توافق هستهای، ایران را میتوانند در مسیر عقبنشینیهای مستمر در حوزههای گوناگون و از جمله عقبنشینی در حوزه قدرت دفاعیاش به حرکت درآورند. تحلیل شخصیت برخی از رجال سیاسی ایران، امریکاییها را به چنین باور و جمعبندی رسانده است. امریکاییها برخی از شخصیتهای برجسته سیاسی ایران را هرچند هم که دارای سابقه انقلابی هستند، از جنس همان رجال سیاسی عصر قاجار و عصر پهلوی یافتهاند که حاضر بودند برای رسیدن به دنیای خود، برخلاف منافع ملت خود به بیگانه امتیاز بدهند. امریکاییها و اروپاییها، اکنون به چنین افرادی در داخل ایران امید بستهاند و امیدوارند با قدرت یافتن بیش از پیش آنان در جمهوری اسلامی، شاهد تغییر رفتارهای نظام اسلامی باشند. یکی از مهمترین حوزههایی که امریکاییها خواهان تغییر رفتار در آن حوزه از سوی دولتمردان و رهبران ایران هستند، حوزه دفاعی و خصوصاً حوزه اقتدار موشکی است.
امریکاییها محدودسازی برنامه موشکی ایران را به مراتب باارزشتر از محدودسازی برنامه هستهای ایران برای خود ارزیابی میکنند.
امریکاییها پس از «برجام» با تمرکز روی برنامه موشکی ایران و فضاسازی علیه این برنامه(که صرفاً جنبه افزایش قدرت دفاعی جمهوری اسلامی را دارد)، تحریمهایی را برخلاف تعهداتشان در برجام، علیه ایران وضع کردهاند.
البته سرزدن چنین رفتاری از سوی امریکا، برای نگارنده این سطور و بسیاری از ایرانیان، غیرمنتظره و دور از انتظار نبود. امریکاییها براساس ذات بدسرشت خود و آن خلق و خوی استکباری که دارند، عمل میکنند و تاریخ امریکا نشان میدهد که آنان به تعهدات خود در قبال دیگران پایبند نیستند، اما آنچه غیرمنتظره بود، رفتار و مواضع کسانی است که سالها در برابر امریکا بودند، لکن امروز جادهصافکن برای بازگشت سلطه امریکا به ایران شدهاند. اینان، همان افرادی هستند که امریکا به آنان برای تغییر رفتار ایران دل بسته است. این افراد، همان کسانی هستند که وقتی مقام معظم رهبری با صراحت و تأکید میفرمودند، ما به جز در موضوع هستهای، در هیچ موضوع دیگری با امریکا مذاکره نخواهیم کرد با صراحت پس از توافق هستهای گفتند؛ بالاخره تابوی مذاکره با امریکا شکسته شد و مشخص شد میتوان با امریکا در موضوعات مختلف مذاکره کرد و حتی بازگشایی سفارت امریکا در تهران بعید نیست!
این افراد در حالی چنین سخن میگویند که امریکا انتظار دارد جمهوری اسلامی در کلیه حوزههای مورد نظرش و از جمله در حوزه برنامه موشکی تغییر رفتار دهد.
سؤال این است که چگونه ممکن است ملتی تحت فشار دشمنانش نسبت به محدودسازی ابزارها و قدرت دفاعی خودش اقدام کند؟ محدودسازی قدرت دفاعی در برابر تهدیدات دشمنان، امری خلاف عرف، خلاف عقل و خلاف شرع است. آیا ممکن است چنین امری در ایران انقلابی رخ دهد؟ امریکاییها در تصورات خود، آن را ممکن پنداشتهاند. پندار امریکاییها از اینروی است که آنان افرادی را در ایران میبینند که حاضر به محدودسازی قدرت موشکی جمهوری اسلامی برای برقراری رابطه با امریکا هستند.
متأسفانه این افراد، اکنون برای پیادهسازی نگاههای ضدامنیتی خود، به نظریهپردازی روی آوردهاند. در شرایطی که امریکا اصرار بر محدودسازی برنامه موشکی ایران دارد و مقام معظم رهبری افزایش قدرت دفاعی کشور را یک ضرورت میدانند، بیان این جمله از سوی یکی از چهرههای سیاسی مطرح و سرشناس کشور مبنی بر: «دنیای فردا دنیای گفتمان است نه دنیای موشکها...» چه معنا و مفهومی دارد؟ وقتی به سابقه صاحب این کلام براساس آنچه در رسانهها آمده است مراجعه کنیم، درمییابیم که صاحب این نظریه، همان فردی است که اصل را بر سر رابطه با امریکا گذاشته است.
این فرد و همفکرانش، بر این اعتقاد هستند که از طریق مذاکره و توافق، میتوان امریکا را راضی کرد و مجدداً با ایالات متحده رابطه برقرار کرد.
این اعتقاد آقای هاشمیرفسنجانی است که خود طی مصاحبهای در پایان سال 1390 با فصلنامه مطالعات بینالمللی، از آن اینچنین رونمایی میکند: «من در سالهای آخر حیات امام(ره) نامهای را خدمتشان نوشتم، تایپ هم نکردم، برای اینکه نمیخواستم کسی بخواند و خودم به امام دادم. در آن نامه هفت موضوع را با امام مطرح کردم و نوشتم که شما بهتر است در زمان حیاتتان، اینها را حل کنید، در غیر این صورت ممکن است اینها به صورت معضلی سد راه آینده کشور شود... یکی از این مسائل رابطه با امریکا بود. نوشتم بالاخره سبکی که الان داریم که با امریکا نه حرف بزنیم و نه رابطه داشته باشیم، قابل تداوم نیست. امریکا قدرت برتر دنیاست. مگر اروپا با امریکا، چین با امریکا و روسیه با امریکا چه تفاوتی از دید ما دارند؟ اگر با آنها مذاکره داریم، چرا با امریکا مذاکره نکنیم؟ معنای مذاکره هم این نیست که تسلیم آنها شویم. مذاکره میکنیم اگر مواضع ما را پذیرفتند و یا ما مواضع آنها را پذیرفتیم، تمام است.»
مردم ایران، امروز که روز سرنوشتساز تاریخی برای آنان است، باید به عمق این نگاه و عواقب آن نیک بیندیشند. تمام مطلب در همین جمله آخر است، جملهای که میگوید: «مذاکره میکنیم، اگر مواضع ما را پذیرفتند و یا ما مواضع آنها را پذیرفتیم تمام است.» براساس این نگاه مذاکره با امریکا قطعاً به نتیجه میرسد، چگونه؟ یا آنها مواضع ما را میپذیرند یا ما مواضع آنها را میپذیریم. سؤال این است که آیا امریکاییها بنا بر پذیرش مواضع ما دارند؟ آیا امریکاییها حاضر به پذیرش مواضع ما در قبال رژیم صهیونیستی، در قبال مقاومت، در قبال بیداری اسلامی، در قبال منطقه(سوریه، عراق، لبنان، فلسطین، بحرین، یمن و...) هستند، آیا امریکاییها، حاضر به پذیرش مواضع ایران در قبال حقوق بشر اسلامی هستند؟ آیا امریکاییها حاضر به پذیرش مواضع ما در قبال افزایش قدرت دفاعی کشورمان هستند؟ پاسخها کاملاً روشن است. خب بر مبنای این دیدگاه، اگر اصل حل کردن مسئله و مشکل رابطه با امریکا باشد، باید ما مواضع آنها را بپذیریم. هستهای را پشت سر گذاشتیم، حالا نوبت برنامه موشکی است.
امریکاییها میگویند، ایران نباید موشکهای بردبلند و موشکهای بالستیک داشته باشد. آقایانی که به دنبال راضی کردن امریکا برای برقراری رابطه هستند، برای زمینهسازی در داخل کشور جهت پذیرش خواست امریکا مبنی بر محدودسازی برنامه موشکی، به راحتی میگویند «دنیایآینده، دنیای گفتمان است نه دنیای موشکها!» معنی این حرف چیست؟ معنی این حرف آن است که ما نیازی به موشک نداریم و باید بر گفتمان و مذاکره تمرکز کنیم. معنی این حرف، زمینهسازی برای تن دادن به خلع سلاح موشکی است. آری، امریکاییها با نگاه به چنین تفکراتی در ایران، معتقدند 15 سال دیگر، پس از خلع سلاح موشکی ایران، به راحتی میتوانند به جمهوری اسلامی حمله نظامی کنند!
البته این رؤیای امریکاییها تعبیر نخواهد شد. ملت ایران به خوبی میداند که بین برنامه هستهای و برنامه موشکی، تفاوت ماهوی وجود دارد.
ایران برنامه هستهای را برای مصارف صلحآمیز میخواست و میخواهد، لکن برنامه موشکی برای دفاع است. برنامه موشکی قدرت دفاعی ایران را افزایش داده است و ملت ایران بر سر برنامه موشکی خود که ماهیت دفاعی دارد، نه مذاکره میکند و نه معامله خواهد کرد. بنابراین هر کس به هر شکلی در داخل کشور، از روی آگاهی سخن از محدودسازی قدرت دفاعی به میان آورد، خیانت به ملت و شهدا و آرمانهای انقلاب اسلامی کرده است. بر همین اساس رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در دیدار مداحان و ذاکران اهل بیت روز چهارشنبه گذشته فرمودند: «اینکه بگویند فردای دنیا، فردای مذاکره است، دنیای موشک نیست، این اگر از روی ناآگاهی گفته شود که ناآگاهی است؛ اما اگر از روی آگاهی باشد، خیانت است.»
این عبارت مقام معظم رهبری یادآور آن عبارت کوتاه و پرمعنای حضرت امام(ره) در نامه مورخ 6/1 1368 به آقای منتظری است که در آن نامه با اشاره به موضعگیریهای دشمنپسند ایشان نوشتند: «تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام.»
آیا ملت از چنین خیانتهایی خواهد گذشت؟
پادفرهنگ شهری تهران
دکتر حامد حاجیحیدری در بخش سرمقاله امروز روزنامه رسالت نوشت:
سر بریدن در تهران! ... ظهر روز ششم فروردین نود و پنج، اولین جنایت سال کشور، در تهران، رقم خورد؛ آن هم از جنس سر بریدن در تهران! ... شوهر سی ساله، همسری که تنها چند ماه با او ازدواج کرده بود را سر برید! این دو، چند ماهه عقد بودند و قرار بود، عن قریب، جشن عروسی خود را برگزار کنند.
کار این جماعت از طلاق خشک و خالی هم گذشته است؛ ظهر ششم فروردین، اولین قتل سال نود و پنج، یک طلاق خونین و فجیع پیشرس بود. این طلاق زودرس خونین، در خیابان نبرد شمالی اتفاق افتاد که یکی از سکونت گاههای نوشهرنشینان، طی پنجاه ساله اخیر بوده است. نوع ازدواج آنها نیز حکایت از نوشهرنشینی و گسیختگی از سنتهای ازدواج فرهنگ ایرانی دارد.
زن 30 ساله، در ازدواجی دیرهنگام، با مردی هم سن و سال خود ازدواج کرده است. آنها، حتی، به منزل مشترک نرفته بودند. مرد واقعه، پس از عقد، چند ماه تا آغاز زندگی مشترک با همسر خود، پس از بارها دعوا و درگیری، گلوی همسر خویش را درید؛ با آلت قتاله چاقو. شوهر نه چندان جوان ماجرا که در صحنه قتل حضور داشت، دستگیر شد و با اعتراف به قتل، عنوان کرد اختلافاتی که در طول این چند ماه با همسرش داشته است، انگیزه بریدن حلقوم مقتول بوده است؛ به همین سادگی!
ما از آن چه میان قاتل و مقتول گذشته است، بیاطلاعیم، ولی، میدانیم چه فاصله اندکی بدون حضور قاضی و حاکم شرع و ریش سپیدان فامیل و محله و مشاور حقوقی و روانشناسی و هر نهاد اجتماعی و فرهنگی دیگر گذشته است، تا مرد سی ساله نتیجه بگیرد برای خالی کردن بغض خویش یا تحقق آن چه خودش در فردیت خویش درست یا «باحال» پنداشته، حلقوم همسرش را ببرد. بیگمان اگر نهادهای فرهنگی پیش گفته از ابتدا در رابطه این زوج مدخلیتی داشتند، اینچنین، دست آنها در تطاول به یکدیگر گشوده نمیبود.
پس، من مایلم تا موضوع را در یک سطح فرهنگی ریشه یابی کنم، نه روانشناختی، چرا که، ما با امواج اجتماعی این آسیبها در کلانشهر تهران و کرج روبهرو هستیم و نمیتوانیم ریشه این مسائل را در مختصات روانشناختی افراد جست و جو کنیم. نه؛ نگاه روانشناختی به این پدیدهها، مدتهاست که ما را از مواجهه «جدی» با این امواج اجتماعی باز داشته است. روانشناسان، اغلب میخواهند اوضاع را آرام کنند. نه، در این امواج اجتماعی طلاق، یک دید جامعهشناختی لازم است.
برهان:
تز 1.
در دو کلان شهر تهران و کرج، میزان طلاق، به مقادیر هنگفت ناگفتنی رسیده است و نیمی از این طلاقها در پنج سال نخست پیوند زناشویی و بهویژه در یک ساله بعد از ازدواج شکل میگیرد. اینها نشاندهنده آن است که آسیبهایی چون فردگرایی و ناپختگی فرهنگی، دارد قربانیان بسیار میگیرد و باید برای این پادفرهنگ فکری کرد. آنان که تازه ازدواج کردهاند، بیملاحظه اجتماع و خویشاوند و خانواده و بیملاحظه یکدیگر و حتی فرزندی که از ازدواج برآمده است، «جشن طلاق» میگیرند. کار این جماعت از «جشن طلاق» هم گذشته است؛ آنها بزم خون به راه میاندازند.
کار از وقتی شروع شد که تصمیم گرفتیم تا به نحو سیاسی خاصی «جوانان را باور کنیم» (شعار انتخاباتی دوم خرداد هفتاد و شش)، و این «جوانان را باور کنیم»، به معنای آن بود که کیفرخواست آنان علیه «فرهنگ» را به تسلیم، قبول کنیم و این دنیایی است که جوانان نوشهرنشین قشر متوسط شهری برای خود و ما به وجود آوردهاند. آنها با اصالت امر «باحال» به میدان آمدند، اصالت «لذت» و رفته رفته امر «باحال» بر امر «فرهنگی» فائق آمد. بله؛ ریشه دشواری در اینجاست. اینکه دو جوان برای تحقق خویشتن، برای «حال کردن»، قواعد و ضوابط «فرهنگی» را پشت سر میگذارند و از ناکجا سر در میآورند؛ سر بریدن در تهران! ...
تحولی روی داده است؛ اگر فرهنگ را به معنا «فرا+هنگ» یا «فرا اجتماع» یا همان «امر تاریخی که ورای خواست فردگرایانه افراد به نحوی ساختمند مناسبات را تنظیم میکند» بدانیم، آن چه در ظهر روز ششم فروردین نود و پنج، کمبود و نبود آن شدیداً احساس میشد، همان فرهنگ به معنای فرا+هنگ است. از نقطه دراماتیک دوم خرداد هفتاد و شش و با سر داده شدن شعار سیاسی «جوانان را باور کنیم» که البته، متضمن قرائت خاصی از این جمله بود، و مشخصاً به اصالت امر «باحال» اشاره داشت، تحولی روی داده است؛ دقیقاً منظور از این تحول آن است که، لذت شخصی بر فرهنگ غلبه یافته است، و بیش از پیش، افراد، برای اغراض و از آن کهتر، برای لذایذ و تشفی خاطر شخصی، دیگران را قربانی خویش میکنند. این گریز از فرهنگ (پادفرهنگ)، مخاطره آمیز است. کسانی پدید میآیند که خواست شخصی خویش را و لذت و «حال» خویش را بر هر چیز مقدم میشمرند و اصالت امر «باحال» به مسلک معیار روزگار بدل میشود. مصلحان اجتماعی باید در قبال این روند، گامهای برنامهدار و مشخصی بردارند.
تز 2.
بدون آن که بخواهیم انکار کنیم، پیشرفتهای فرهنگی پس از انقلاب را، و گسترش وسیع فرهنگ اسلامی انقلاب به حیطه وسیعی از جمعیت کشور را، همان پیشرفتهایی که موجب شده است تا امروز، نسل دوم شهدای وطن، کیلومترها دورتر از مرزهای کشور و فردیتهای خویش، شهادت را در آغوش بکشند، بله، بدون آن که بخواهیم همه این ظفرمندیهای فراهنگ انقلاب اسلامی را انکار کنیم، معالوصف، باید بپذیریم، رسوخ پادفرهنگ جهانیسازی شده آمریکایی، در لایههایی از اقشار متوسط شهری اتفاق افتاده است؛ لایههایی که بویژه، آماج شعار «جوانان را باور کنیم» به مفهوم اصالت امر «باحال» بودند.
انقلاب ارتباطات، بویژه از دهه 1990 بدین سو، باعث گسترش فرهنگی شده است که از «سیلیکون ولی» در ایالات متحده به سراسر جهان صادر میشود. در واقع، بدون آن که بخواهیم از جبر تکنولوژیک دم بزنیم، و در حالی که اصرار داریم که میشد از این تکنولوژی ارتباطی بدون تحمل فرهنگ آمریکایی بهره ببریم، معالوصف و معالأسف، باید اذعان کنیم که در عمل، نه فقط نوشهرنشینان ما، بلکه اغلب ملل دنیا، این تکنولوژی را با فرهنگ آمریکایی بلعیدند. در حالی که میشد چنین نشود.
باید بپذیریم که محصولات تفریحی، اعم از شبکههای ماهوارهای، محتواهای اینترنتی، شبکه ویدئویی خانگی، محصولات سینمایی، و این ماههای اخیر، برنامههای تفریحی تلویزیون خودمان در یک عقب نشینی آشکار، گامهای روشنی به سمت اصل «لذت» و «پادفرهنگ» برداشتهاند.
فرهنگ آمریکایی، یک تفاوت اصولی با سایر فرهنگهای حال حاضر جهان دارد؛ آمریکا، سرزمین مردم مهاجر است؛ آنان که از فرهنگهای بومی خویش گریختهاند و به سرزمین دور دست، همان ینگه دنیا عزیمت کردهاند. فرهنگ آمریکایی، در واقع، یک پراگماتیک «پادفرهنگ» است، از آن رو که آمریکا، همان سرزمین دور دست، خانه بریدگان از فرهنگهای مختلف جهان است. آمریکا، سرزمین مردم بومی آمریکا نیست، بلکه جمله مردم امروز آمریکا، کسانی هستند که طی یک نسل یا چند نسل از فرهنگ و ملت خود رستهاند و به ینگه دنیا مهاجرت کردهاند تا آن طور که «خود میخواهند زندگی کنند»؛ چیزی شبیه دو جوان نوشهرنشین خیابان نبرد شمالی تهران که در نسل اول به کلانشهر آمدند تا آن طور که «خود میخواهند زندگی کنند». البته، وقتی همقطاران این دو جوان نوشهرنشین دریافتند که نهادهای فرهنگی نیرومند بومی زیادی مقاومت میکنند، با مهاجرت از آمریکا سر در آوردهاند و آمریکا، سرزمین مردم مهاجر نوموطن در «موطنسوز» شد.
در واقع، همان طور که لانس نیومن در مقدمه دائرهالمعارف «پادفرهنگهای آمریکایی» (محصول 2013 انتشارات شارپ رفرنس) تأکید کرده است، «از همان ابتدای تاریخ آمریکا، پادفرهنگها به معنای واقعی کلمه، نقش برجستهای در تاریخ آمریکا بازی کردهاند».
در این جمله ظرافت دیگری غیر از آنچه گفتیم هست؛ نیومن، مآلاً اذعان دارد که تاریخ آمریکا، به رغم تاریخ چین و ایران و یونان و روم و بریتانیا و ... صحنه عمل «فرهنگ یکپارچه آمریکایی» نبوده است؛ بلکه ما با مجموعهای از «ضدفرهنگ»ها مواجه بودهایم.
فی المثل، در اوایل سده هفدهم، مهاجران پیوریتن گسیخته از موطن اصلی بریتانیا، حساب خود را از کلیسای انگلستان جدا کردند و به مستعمره نشین خلیج ماساچوست مهاجرت کردند، تا در آن جا هر طور میخواهند زندگی کنند. البته، آن اوایل، بند و بستهای پیوریتنی آنها را مهار میکرد، ولی، رفته رفته، «آزادی» به ارزشی فائقتر تبدیل شد و نتیجه همانی شد که امروز، همه ما شاهد آنیم. تاریخ آمریکا از آن پس، یک بار، در جنبش اعتدال قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم و یک بار دیگر در دهه 1960، متحمل دو انقلاب شد و هر بار، بخشی از قید و بندهای اخلاقی را از خود باز کرد و امروز و پس از انقلاب ارتباطات دهه 1990، به وضوح هیچ چیزی که ملت آمریکا را به عنوان ارزشهای آمریکایی متحد سازد، پا برجا نمانده است.
گاهی اوقات، در آمریکا، این پادفرهنگها به معنای جدایی گزینی فیزیکی از جوامع اصلی و موطن گزینی در نواحی دوردست ظاهر شدهاند؛ ولی، اغلب، مانند آنچه در کلانشهر تهران و کرج برای نوشهرنشینان روی داده است، فردیتها، از طریق اختیار سبک زندگی پراگماتیک خاص خود، ساز مخالف کوک میکنند. این جدایی گزینی در سبک زندگی، فاصله معنوی افراد از افراد دیگر اجتماع را بسی بیش از «فاصله حیاتی» قابل قبول به عنوان عضو اجتماع میسازد و دیگر نمیتوان فرد را عضو اجتماع قلمداد کرد؛ «فرد تنها» و «بی موطن» پدید آمد. به این ترتیب، فرد غیر اجتماعی و در برخی موارد، ضد اجتماعی ظاهر شد. از این قرار، جامعه آمریکا، جرم خیزترین سرزمین دنیا هم هست و بیشترین میزان زندانی در سراسر جهان را دارد و از قضا، تهران و خیابان نبرد (همان «کوکاکولای سابق») تهران، جرم خیزترین نقطه ایران هم هست!
تز آخر ...
یکی از محصولات انقلاب ارتباطی که این روزها، در فرهنگ ما مشغول به جای گذاشتن یک تاثیر عمیق است، موسیقی تکنیکی و رایانهساخته است که در یک زمینه پادفرهنگ موسیقایی آمریکایی و البته، به اتکا تکنولوژی DJ از «سیلیکون ولی» شکل گرفته است، و امروزه، تاثیرات مخرب و هولناکش را در همه پادفرهنگهای دنیا و از جمله پادفرهنگ نوشهرنشینان تهرانی و کرجی میتوان جست. توضیح اینکه، پادفرهنگ «هیپ هاپ» در فضای اواخر سده بیستم و اوایل قرن بیست و یکم، در محیط شهری آمریکا، در برانکس، واقع در نیویورک، پدید آمد و نقش افراد را به عنوان عضو اجتماع آمریکا، عمیقاً به چالش طلبید. این پادفرهنگ به عنوان سبک هنری «معلوم الحال» به سراسر جهان و از جمله قلمرو نوشهرنشینان تهرانی و کرجی، صادر شده است و سطوح مختلفی از عصیانگری بیمحتوا و نهیلیستی رو به آینده نامعلوم را موجب شده است که از خشونت قابل ملاحظهای نیز رنج میبرد.
در دهه 1990، یک نوع از «هیپ هاپ» به نام رپ گنگستا، تبدیل به بخش عمده موسیقی آمریکایی شد و جنجال بسیاری بر سر ترانههایی که به تبلیغ خشونت، بیبند و باری، استفاده از مواد مخدر و زن ستیزی میپرداخت، شکل گرفت. با این وجود، موسیقی هیپ هاپ در صدر فهرست موسیقیهای محبوب قرار داشت و به شیوههای مختلف در گوشه و کنار جهان نواخته میشد. اقبال چشمگیر به هیپ هاپ (مخصوصاً سبک ضداجتماعی رپ گانگستری)، اثرات اجتماعی بسیاری بر طرز رفتار جوانان نوشهرنشین در سراسر جهان داشته است و همچنان دارد. رفتارهای خودخواهانهای که معمولاً، در تغزلات و آثار ویدیویی برخی از هنرمندان هیپ هاپ نمایش داده شده است، بارها بروزات مستقیم منفی در رفتار برخی از طرفداران رادیکال آنها داشته است. چنین جوانانی، اغلب، اگر هم عضو هیچ گروه تبهکاری نباشند، لا اقل، نقاب شخصیتی گانگسترها را بر چهره دارند. اغلب، چنین نقابهای شخصیتی موجب رفتارهای غیر اجتماعی مانند کنارهگیری از دوستان، بیتوجهی به تحصیلات، عدم پذیرش مطایبهآمیز و تلخ اقتدارهای مشروع و انجام جرمهای کوچک و بزرگ میشود.
از آنجا که موسیقی هیپ هاپ، تقریباً، همیشه، بر یک مردگرایی افراطی و خشن تأکید دارد، اصولاً ضد زن است و حتی، به نحوی به زن هراسی دامن میزند. مضمونی که در بسیاری از موسیقیهای غیر حرفهایتر نیز سرایت کرده است و ما امروز در اغلب محصولات صنعت انبوه ترانههای ایرانی، خشونت آن را ملاحظه میکنیم. به علت موفقیت تجاری این ترانهها، آثار این موسیقیها رو به گسترش است و تأثیر قابل ملاحظه آن را میتوان در میزان فروش و استفاده بالای ادوات بهرهبرداری صوتی از تلفن همراه ملاحظه کرد. برداشت من این است که این ترانهها روی ترکیبی از منافع تجاری، غرایز سرگرمی و اغراض سیاسی ایستادهاند و با قدرت به پیش میروند. البته، من نمیخواهم بگویم ترانههای انبوهی که این روزها، روزمره تولید میشوند و به گوشیهای تلفن همراه جوانان ایرانی راه پیدا میکنند، هیپ هاپ هستند، ولی، میخواهم بگویم ایدههای تکنیکی که از DJ و به ویژه ترکیب رپ و DJ به دست آمدهاند، با پادفرهنگ آمریکایی، به نحوی مشهود تلفیق شده است و جوان ایرانی، البته، به جای هفت تیرهای گانگستری، از کارد آشپزخانه برای تحقق خشونت سیاه مندرج در این محصولات وحشیانه استفاده میکند. حاصل، میتواند بریدن حلقوم.
تطهیر گرگهای اقتصادی!
روزنامه جمهوری اسلامی در بخش سرمقاله امروز خود نوشت:
داستان «جردن بلفورت» یا «گرگ وال استریت» ماجرای مشهوری در ادبیات اقتصادی و سیاسی کشورها است و کمتر کسی را در میان فعالان و مسئولان اقتصادی کشورها میتوان سراغ گرفت که با زندگی این خلافکار بزرگ اقتصادی آشنا نباشد. با این حال، عجیب است که همچنان شاهد حضور پررنگ و هر روزه این قبیل چهرهها در فضای اقتصادی و رسانهای کشورمان هستیم که به بهانههای مختلف به دنبال تطهیر خود و بازگشت به حوزه فعالیتهای حساس اقتصادی هستند.
کسانی که داستان گرگ وال استریت را میدانند حتماً از این نکته ظریف نیز خبر دارند که پس از آزادی «بلفورت» از زندان و پایان دوران محکومیت وی محدویتهایی برای نوع و دامنه فعالیتهای اقتصادی او وضع شده بود و شاید به همین خاطر هم این مجرم پس از خلاصی از زندان به آموزش روشهای کسب و کار سالم و لغزشگاههای خلاف پرداخته است.
در ایران ما متاسفانه وضع معکوس است؛ از خلافکاران به عنوان نخبههای اقتصادی تبلیغ میکنند و گزارشهایی پررنگ و لعاب از شرایط زندگی مرفه و رشک برانگیزشان منتشر میشود. بیراه نیست که در چنین شرایطی چنین افرادی هم خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا حتی از سر خیرخواهی دچار این توهم شوند که میتوانند و باید نقش ناجی را برای اقتصاد ملی یا طرحهای نیمه تمام و پرحاشیه بازی کنند. از سوی دیگر بعید نیست همین افراد به سودای باز شدن فضا برای بازگشت به روابط سطح بالای اقتصادی و سیاسی بازیچه دست رقبای سیاسی دولت شوند و هر روز مسئولان اقتصادی را به مناظره و... فرا بخوانند.
واقعیت این است که تحقق اقتصاد مقاومتی به عنوان مهمترین و اساسیترین راهبرد نظام و کشور نه تنها برای سال 95 بلکه برای همیشه در گروی اجرای برنامهها و انجام اقدامات کلیدی و مهمی است که قطعاً یکی از این اقدامات مبارزه با مفاسد اقتصادی است. این مقوله از این نظر بسیار مهم است که طی دهههای گذشته به دفعات و هر بار به علتی و شرایط خاصی، عدهای سودجو و فرصت طلب از ساختار نامناسب اقتصادی، فربه بودن دولت، پیچیدگیهای بیاندازه بروکراتیک، روابط رانتی مبتنی بر درآمدهای نفتی یا شرایط ویژهای مانند تحریمها سوءاستفاده کردهاند و مفاسد بزرگی را رقم زدهاند.
با این حال، بزک کردن این افراد و نام نخبه اقتصادی بر آنها گذاشتن در شرایطی که متاسفانه بخش نگران کنندهای از زمینههای بروز تخلف و فساد همچنان وجود دارد، نتیجهای جز تکرار این قبیل مفاسد آن هم در ابعاد بزرگتر نخواهد داشت.
این نگرانی البته به معنای محرومیت مجرمان محکومیت کشیده از حقوق شهروندی، امرار معاش و حتی رفاه در زندگی نیست ولی سخن بر سر این است که نباید با تسهیل و تسریع و ای بسا تشویق بازگشت این افراد به عرصه عمومی این ذهنیت نادرست را در افکار عمومی و خصوصاً جوانان به وجود آورد که پیامدهای تخلف و فساد اقتصادی به چند سال حبس محدود میشود. در این صورت باید منتظر ظهور مفسدانی باهوشتر و گرگهایی جسورتر باشیم.
اگر بپذیریم که اقتصاد مقاومتی باید به عنوان یک راهبرد در کشور جامه عمل بپوشد، لازمه جدی آن مبارزه با فساد است و شرط این مبارزه، وفاق و اجماع کلی در تمامی سطوح و لایههای حاکمیت است. در این صورت است که میتوان امیدوار بود جامعه هم نسبت به مفاسد اقتصادی حساس میشود و به جدیت نظام در برخورد با این مفاسد اعتماد بیشتری پیدا میکند.
پیشرفت و توسعه کشور و تحقق اقتصاد مقاومتی نیازمند توافق ملی بر سر عوامل مقوم پیشرفت و حرکت متوازن به سمت اهداف مورد توافق است. ابتدا باید به این وفاق و عزم ملی دست یافت تا گرگهای فاسد، اقتصاد و سرمایه اجتماعی را پاره پاره نکنند.
دو بال تأمین منافع ملی
حسن بهشتیپور کارشناس مسائل بینالملل در بخش دفتر اول روزنامه ایران نوشت:
مذاکره در عرصه بینالمللی ملزوماتی لازم دارد که بدون آنها هیچ گفتوگویی شکل نخواهد گرفت. نخستین و مهمترین موضوع در هر مذاکره آن است که کشور، از کارشناسان متبحر و مسلط به فن مذاکره بهرهمند باشد که به چارچوب قوانین، نظام و سیاست بینالملل و منافع ملی اشراف و تسلط داشته باشند و بتوانند در بزنگاههای مهم از منافع و حقوق کشور بخوبی دفاع کنند. این شرط نخست برای افرادی است که پا به مذاکره با سایر بازیگران عرصه بینالمللی میگذارند و نکته بسیار مهمی است.
شرط دوم آن است افرادی که وارد گفتوگو با بازیگران خارجی میشوند، متکی به پشتیبانی ملتشان باشند یعنی به نمایندگی از ملت از حقوق آنها دفاع کنند و مردم هم آنها را مورد حمایت خود قرار دهند. حمایت مردم از این نمایندگان در عرصههای خارجی بسیار حائز اهمیت است چرا که به این معناست که تلاش و پیگیری آنها بی آنکه چشم امیدی به قدرتی داشته باشند، مبتنی بر خواست و اراده مردم کشورشان میباشد.
نکته سوم این است که افراد مذاکره کننده در حالی بر سر میز مذاکره مینشینند که باید از پشتیبانیهایی از سوی کشورشان برخوردار باشد که مهمترین آنها، قدرت نظامی کشور است. در این راستا قدرت موشکی بخش مهمی از قدرت نظامی است که به نمایندگان کشور امکان میدهد که هنگام گفتوگو با طرف مقابل قدرت چانهزنی داشته باشند. اما باید توجه داشت علاوه بر قدرت نظامی، قدرت اقتصادی، علمی و قدرت فرهنگی هم مؤلفههای بسیار تأثیرگذاری در بالا بردن توان دیپلماسی و به منصه ظهور رساندن قدرت کشور محسوب میشود.
به این معنا که وقتی کشور از سطوح بالای قدرت علمی برخوردار باشد، میتواند قدرت نظامی خود را با اتکا به آن قدرت علمی افزایش دهد. به عبارت دیگر مقامات کشور برای افزایش قدرت خود در عرصه جهانی باید نگاهی جدی به درون داشته باشند؛ نمیتوان برای افزایش قدرت نظامی از خارج از کشور اسلحه وارد کرد، از این رو در اینجا «خودکفایی»، شرط بسیار مهمی است که برای رسیدن به آن باید توان علمی را افزایش داد که لازمه آن، ایجاد بستر مناسب فرهنگی است.
همچنین باید شرایط مطلوب اقتصادی نیز فراهم شود و سرجمع این توانمندیها، میتواند نقش محوری در تقویت موضع مذاکره کنندگان داشته باشد مذاکره کنندگانی که از پشتیبانیهایی از این جنس برخوردار باشند، قادرند با قدرت مانور و توان چانهزنی فزونتری پشت میز مذاکرات قرار گیرند و منافع ملی کشورشان را بهتر و بیشتر تأمین کنند. مدلهای موفق، تأییدکننده این نکته است که توان نظامی و مهارت در مذاکره با یکدیگر همپوشانی دارند و همانند دو بال هر یک به تنهایی و بدون دیگری، در رساندن کشورها به اهدافشان، تضمینی برای موفقیت ندارند.
منبع: مشرق
ارسال نظر