پیامدهای جبران ناپذیر گرایش به فرهنگ غرب
ارکان سازنده فرهنگی غربی چیست؟ تفاوتهای فرهنگ ایرانی-اسلامی با فرهنگ غربی چیست؟ چرا نباید پیروی کورکورانه از فرهنگ غرب داشت؟ چرا خانواده به عنوان یک رکن مهم اجتماعی، در کشورهای غربی متزلزل شده است؟
به گزارش گلستان24،فرهنگ و تمدنهای غیر اسلامی، مخصوصاً تمدن غرب بر مبنای مشخصههای مذمومی همچون دوری از توحید و خداشناسی بنا نهاده شده است. فرهنگ غربی پس از دوره رنسانس، با تکیه بر تجربهگرایی افول کرد و توجه به دین در این فرهنگ، بسیار کمرنگ جلوه نمود. گریز از دینمداری و توجه به فردگرایی در فرهنگ غربی باعث شد تا پایههای بنیادیترین رکن جامعه یعنی خانواده، متزلزل شود و افراد، رغبتی برای تشکیل زندگی زناشویی نداشته باشند که همین امر، رواج طلاق در کشورهای غربی را افزون کرده است.
رواج خودبینی و انسان گرایی در غرب و فرهنگ غربی ریشه دوانده و ارزشهای انسانی با نشر تفکر اومانیسم، نادیده گرفته میشود. هرچند سعی میشود تا رسانههای وابسته دنیای غرب، جامعه متلاشی شدهشان را متکی بر انساندوستی و کمک به همنوع جلوه دهند اما این تصویر کاذب، با آنچه که واقعیت درونی این جوامع با آن دست و پنجه نرم میکنند، فاصله زیادی دارد. دوری از خدا و فراموشی دنیای پس از مرگ در غرب موجب، گم شدن هدف واقعی انسان و سرگردانی افراد برای رسیدن به آرامش و خوشبختی شده است.
سایه سنگین پوچگرایی بر جوامع غربی که نشأت گرفته از آخرتگریزی است، باعث رواج خشونت و بیبندوباری و نهایتاً، ریشه دواندن پریشانی و غم در روح افراد شده است. وقتی فردی در چنین فرهنگی رشد کند، در هر نقطه از رشد علمی و رفاه اجتماعی باشد، در بنبست و حصاری تنگ و تاریک قرار میگیرد و راهی جز خودکشی پیش روی نمیبیند و این، واقعیتی غیرقابل انکار در کشورهای غرب است.
«اصالت دنیا، فردگرایی و خودمحوری»؛ مبانی شکلگیری ساختارهای اعتقادی و رفتاری انسان در دنیای غرب است؛ لذا خوشبختی و موفقیت، بر لذتهای زودگذری تعریف شده که افراد جامعه به آنها دست مییابند. وقتی دنیا، محور روابط اجتماعی و فردی قرار گیرد، انساندوستی و مهرورزی از مفهوم واقعی خود دور شده و کسی حاضر نخواهد بود تا به خاطر آسایش دیگران، آرامش خود را به خطر اندازد مگر آنکه منفعتی مادی بالاتری به وی وعده داده شود و بدینسان روح پرخاشگری بر افراد حاکم خواهد شد.
شاید پرسیده شود چرا با وجود روح حاکم بر جوامع غربی که بر پایه اصالت دنیا بنا نهاده شده، خانوادهها زندگی عادی خود را دارند و به موفقیتهای علمی و مادی پیشبینی شده دست مییابند؟ در جواب باید گفت که اولاً بنیان خانوادهها در جوامع غربی بسیار سست و متزلزل است و این همان معضلی است که کارشناسان کشورهای غربی بدان اعتراف دارند و چارهای برای آن نیافتهاند؛ علت این امر هم کمرنگ شدن ارزشهای اجتماعی و انسانی و رواج فحشا و فساد در غرب است. ثانیاً هر انسانی اگر تلاش کند، به آنچه که برای آن سعی میکند یا به برخی از آن دست خواهد یافت و این وعده خداوند در قرآن کریم است. خداوند در سوره اسراء، آیه 17 میفرماید: «آن کس که (تنها) زندگی زودگذر (دنیا) را میطلبد، آن مقدار از آن را که بخواهیم- و به هر کس اراده کنیم- میدهیم سپس دوزخ را برای او قرار خواهیم داد، که در آتش سوزانش میسوزد در حالی که نکوهیده و رانده (درگاه خدا) است.»
واین بدان معنی است که حتی کفار هم برای تلاشی که دارند، از دستیابی به آنچه در دنیا و مادیات هست، محروم نخواهند شد؛ لذا آنچه انسان از دنیا به دست میآورد، چه مال و فرزند و چه موفقیتهای علمی و مدیریتی باشد، نباید صرفاً مبنای قیاس بین انسانها و فرهنگها قرار گیرد؛ بلکه آنچه موجب برتری یک فرهنگ بر سایر فرهنگهاست، خدامحوری و توجه به سعادت ابدی انسان است، نه صرف توجه به مادیات و التذاذات دنیوی. پس تعجبی نیست که برخی جوامع با وجود آنکه از خدا و ارزشهای اجتماعی به دور هستند، به پیشرفتهای شگفتانگیزی هم دست پیدا کنند و این، منافاتی با «سقوط جوامع غربی به واسطه دوری از معنویت» ندارد.
واقعیت دیگری که در فرهنگ غرب وجود دارد و بر آن سرپوش گذاشته میشود، حقارت زن در کشورهای غربی است. زنان در غرب، تا جائی که ابزار لذتجوئی باشند، محترم شمرده میشوند و بجز آن، دلیلی برای احترام به حقوق زنان وجود ندارد. صحبت از حقوق زنان در غرب، چیزی جز یک ابزار تبلیغاتی صرف نیست تا باز این رسانهها و سیاستمداران غربی باشند که با دروغپراکنی حاضر نیستند پایمال شدن حقوق زنان در این جوامع را تأیید کنند.
واقعیت برخورد جوامع غربی با زنان، آنقدر تأسفبار و شرمآور است که نمیتوان به جزئیات آن پرداخت! سوء استفاده از کودکان، بخصوص دختران در سنین پایین و پیشرو نهاده شدن آیندهای تاریک و غمبار برای این آنان، موضوعی غیرقابل انکار است. جوامع غربی از زن، چیزی جز شهوت را نشر ندادهاند؛ آیا تحقیری بالاتر از این برای زنان وجود دارد؟! این در حالی است که زن از دیدگاهاسلام دارای جایگاه خاص و رفیعی است.
آزادی بیحد و حصر انسان در غرب موجب پیدایش و نشر انواع فساد و فحشا شده است. دنیای انسان در بُعد حیوانی خلاصه شده و زنان و کودکان و دختران، ابزار دست شهوتپرستان شدهاند و با گسترش موج شهوترانی در غرب، حتی کودکان هم از تجاوز و آزارهای جنسی مصون نماندهاند.
گرایش به فرهنگ غرب، موجب فاصله گرفتن از خودباوری و ریشهدواندن ازخود بیگانگی در جامعه خواهد شد و این همان هدفی است که غربیها به دنبال آن هستند. وقتی جامعهای نتواند خودباوری را نهادینه کند، سلطه فرهنگ غربی موجب وابستگی همهجانبه به کشورهای غربی میشود و کشور سلطهپذیر، یک جامعه صرفاً مصرف کننده مُدگرای شرکتهای بزرگ و غولهای عرضه برندهای متعدد خواهد شد.
گسترش فحشا با تقلید از پوششهای غربی نیز از جمله پیامدهای گرایش به فرهنگ غربی است که این امر، زمینه تضعیف و تخریب بنیانهای اعتقادی جوانان و نوجوانان خواهد شد. دختر یا پسر جوان ایرانی مسلمان، وقتی با پوشش غربی که در تولیداتشان، هیچ محدودیتی در برخورد و روابط اجتماعی افراد جامعه از هر جنسی ندارند، وارد جامعه میشود، قطعاً آسیبها و معضلات اجتماعی رو به افزایش خواهد گذاشت.
غرب به دنبال تغییر باورهای اعتقادی در بین جامعه دینی ایران است. آنان از دو راه سعی بر رسیدن به اهداف خود دارند. اول، تهاجم فرهنگی و استفاده گسترده از ابزار رسانهای و بخصوص فضای مجازی و نیز ماهواره، که این دو، مرزهای جغرافیایی و سیاسی جهان را درنوردیدهاند و دوم، استفاده از عوامل داخلی و نفوذ، جهت تزریق غربزدگی به کشور و ایجاد تزلزل در اعتقادات و باورهای دینی مردم. وقتی فردی در جامعه اسلامی، دنبالهرو فرهنگ غربی شد، با آداب و رفتارهای آنان که در بسیاری موارد از دستورات اسلامی فاصله دارند، انس خواهد گرفت و در نتیجه، فردی که بر پایه این باورها رشد کند، به راحتی در جبهه دشمن و مخالفان فرهنگ دینی قرار خواهد گرفت.
تحمیل فرهنگ غربی از یک سو و لزوم مقابله با تهاجم فرهنگی از سوی دیگر موجب بروز دغدغههای هشداردهندهای از سوی دلسوزان و علمای دین شده است.
رهبر معظم انقلاب در نامهای که به جوانان اروپایی نوشتند، تحمیل فرهنگ غرب بر سایر ملّتها و کوچک شمردن فرهنگهای مستقل را یک خشونت خاموش و بسیار زیانبار دانستند و نوشتند: «...بسیاری از کشورهای دنیا به فرهنگ بومی و ملّی خود افتخار میکنند، فرهنگهایی که در عین بالندگی و زایش، صدها سال جوامع بشری را بخوبی تغذیه کرده است؛ دنیای اسلام نیز از این امر مستثنا نبوده است. امّا در دورهی معاصر، جهان غرب با بهرهگیری از ابزارهای پیشرفته، بر شبیهسازی و همانندسازی فرهنگی جهان پافشاری میکند. من تحمیل فرهنگ غرب بر سایر ملّتها و کوچک شمردن فرهنگهای مستقل را یک خشونت خاموش و بسیار زیانبار تلقّی میکنم. تحقیر فرهنگهای غنی و اهانت به محترمترین بخشهای آنها در حالی صورت میگیرد که فرهنگ جایگزین، بههیچوجه از ظرفیّت جانشینی برخوردار نیست. به طور مثال، دو عنصر «پرخاشگری» و «بیبندوباری اخلاقی» که متأسّفانه به مؤلّفههای اصلی فرهنگ غربی تبدیل شده است، مقبولیّت و جایگاه آن را حتّی در خاستگاهش تنزّل داده است. اینک سؤال این است که اگر ما یک فرهنگ ستیزهجو، مبتذل و معناگریز را نخواهیم، گنهکاریم؟ اگر مانع سیل ویرانگری شویم که در قالب انواع محصولات شبه هنری به سوی جوانان ما روانه میشود، مقصّریم؟»
بیشک، تبعیت کورکورانه از فرهنگ سلطهگر غربی موجب خودباختگی و خودکمبینی در جامعه خواهد شد و آسیبهای مهلکی بر پیکره فرهنگ جامعه ما که با تکیه بر مکتب اهلبیت(ع) بنا نهاده شده، خواهد شد و همه جوانب و شئونات اجتماعی کشور ما را متأثر از خود خواهد ساخت.
منبع:حرف تو
ارسال نظر