آخرین برگ برنده حامیان تروریستها/ چرا حفظ حلب برای محور غربی-عربی «ناموسی» شده است؟
تحلیلی بر آخرین وضعیت حلب؛
با پیروزیهای چشمگیر دولت سوریه، محور غربی-عربی- صهیونیستی سنگین ترین کارزار رسانهای را علیه محور دمشق - مسکو - تهران به راه انداخته است.
به گزارش گلستان24، از ابتدای بحران سوریه و سر برآوردن گروههای مسلح شورشی که برای سرنگونی دولت سوریه تلاش میکردند، حلب اهمیت خاصی هم برای این گروههای مسلح و هم حامیان غربی و منطقهای آنها داشته است. از همان 2011، آمریکا و متحدان غربی آن، عربستان سعودی، قطر، اردن و ترکیه بیشترین تمرکز امکانات و تسلیحات ارسالی خود را به معرکه نبرد، به حلب ارسال میکردند. همچنان که بیشترین نیروهای تروریستی آموزش دیده توسط این کشورها هم در حلب متمرکز شدهاند. به واقع، وقتی در ابتدای جنگ داخلی سوریه، بخشهای عمدهای از شهر حلب به دست این گروههای مسلح افتاد، هم آن ها و هم بسیاری در داخل خود حکومت سوریه، سقوط دولت سوریه را بسیار قریبالوقوع میدیدند. تصرف حلب ضربهای سنگین به دولت سوریه بود، و اگر کمکهای حیاتی ایران و مقاومت به دمشق نبود، این ضربه میتوانست تبعات بسیار وخیمتری به دنبال داشته باشد.
هم اکنون هم حلب به صحنه نبرد «مرگ و زندگی» و «مادر جنگ ها» در سوریه تبدیل شده است. با پیروزیهای چشمگیر دولت سرویه و متحدان آن در حلب و محاصره کامل آن، و فشار سنگینی که به شورشیان مسلح در شهر وارد میشود، محور غربی-عربی- صهیونیستی سنگینترین کارزار رسانه ای را علیه محور دمشق-مسکو-تهران به راه انداخته است تا به نحوی جلوی سقوط کامل حلب را بگیرد. این جدای از تلاش های سنگین دیپلماتیک به نفع تروریست ها و تجهیز و تسلیح این گروه های تروریستی است که زیر فشار سنگین در آستانه هزیمت کامل قرار گرفته اند.
به راستی چرا این اندازه «حلب» برای غربی ها مهم است؟ در ادامه می کوشیم به این پرسش، جواب دهیم.
تا پیش از شروع جنگ داخلی سوریه تحت لوای دروغین «انقلاب مردمی» در 2011، حلب پرجمعیت ترین شهر سوریه و قطب اقتصادی این کشور بود. حلب یکی از قدیمی ترین شهرهای جهان بود که به تنهایی گنجینه ای از تاریخ و تمدن اسلامی محسوب می شد، به طوری که در دهه 1980 توسط یونسکو تحت عنوان «میراث جهانی» به ثبت رسیده بود.
اهمیت حلب تا آن جا بود که همواره پایتخت دوم سوریه خوانده می شد و رسما مرکز اقتصادی کشور به حساب می آمد. در حقیقت، هیچ دولتی در سوریه، تا زمانی که بر هر دو شهر دمشق و حلب تسلط کامل پیدا نکند، در عمل نمی تواند مدعی حاکمیت بر کل سوریه باشد.
از سوی دیگر، این شهر برای شورشیان، در ابتدای بحران، معادل «بنغازی» در لیبی بود، و آنان قصد داشتند در واقع همان سناریوی بنغازی را در حلب اجرا کنند. به این صورت که با تصرف حلب، یک پایگاه قدرت(یا در اصطلاح نظامی «سرپل») ایجاد کنند، بعد با تمرکز نیرو و امکانات، به مرور سایر نقاط سوریه را به تصرف در بیاورند. حتی بعد از تصرف بخش های زیادی از حلب، قصد داشتند، یک حکومت بدیل در برابر دمشق ایجاد کنند و با پایتخت قرار دادن حلب برای این حکومت «انقلابی»، مشروعیت دولت سوریه را در دمشق به چالش بکشند.
در مرحله بعد، آن ها انتظار داشتند که با کمک مستقیم غربی ها و سعودی ها و ترکیه، یک منطقه «پرواز ممنوع» بر فراز سوریه اعلام کنند و رهسپار فتح دمشق گردند. این دقیقا سناریویی بود که توسط شورشیان ضد قذافی در لیبی اجرا شد و خیلی زود به نتیجه رسید، چون دولت قذافی هیچ حامی و پشتیبان خارجی نداشت و ناتو با تشکیل منطقه پرواز ممنوع، راه را برای تصرف طرابلس توسط شورشیان لیبی گشود.
اما دولت سوریه از همان ابتدا حامی قدرتمندی چون محور مقاومت را در کنار خود داشت که اجازه عملی شدن سناریوی شیطانی غربی-عربی-صهیونیستی را نداد. اضافه شدن روسیه به محور دمشق-تهران، حتی محاسبات حامیان تروریستها بیش از پیش به هم ریخت.
طرفین درگیری در حلب
در یک طرف مناقشه در حلب، ارتش سوریه و شبه نظامیان سوری متحد آن قرار دارند که حلب را در محاصره دارند و همه مسیرهای تدارکاتی تروریست ها به شهر را در اختیار گرفته اند. ارتش از پشتیبانی نیرومند نیروی هوایی روسیه برخوردار است که با کارزار هوایی سنگین خود در کنار نیروی هوایی سوریه، نفس گروه های تروریستی محاصره شده را بریده اند. روی زمین هم ارتش سوریه از پشتیبانی رزمندگان حزب الله لبنان و رزمندگان شیعه افغان، عراقی و پاکستانی برخوردارند. مستشاران نظامی ایران هم از ابتدای بحران در کنار نیروهای دولتی سوریه قرار داشتند.
در طرف دیگر، دو گروه شاکله اصلی شورشیان مسلح محاصره شده در حلب را تشکیل می دهند: شاخه القاعده در سوریه یا جبهه النصره که اخیرا رندانه به «جبهه فتح شام» تغییر نام داده است تا به خیال خود از شمول گروه های تروریستی خارج شود و «حرکه احرار الشام» که گرچه رسما وابسته به القاعده نیست، ولی دیدگاه های آن تقریبا منطبق بر ایدئولوژی القاعده است.
در کنار این دو گروه، گروه های ریز و درشت دیگری همچون ارتش آزاد سوریه، گروه نورالدین الزنکی، لشکر توحید، جند الاقصاء و .....با دولت سوریه و بعضا با داعش می جنگند. لازم به ذکر است که داعش تقریبا هیچ حضوری در حلب ندارد و بقایای این گروه که مدتی بخش هایی از حلب را در اختیار داشتند، توسط شورشیان مسلح بیرون رانده شدند. همچنین در شمال حلب، در محلات کردنشین، بخش هایی از «واحدهای حفاظت خلق»YPG هم حضور دارند که تمرکز آن ها بر جنگ با داعش و گروه های شبه نظامی وابسته به دولت ترکیه است.
هر یک از جناح های شورشیان مسلح توسط یکی از کشورهای منطقه یا آمریکا حمایت می شود. سعودی، قطر، ترکیه، اردن و آمریکا از گروه هایی که به زعم خود «میانه رو» می دانند، پشتیبانی می کنند تا در نهایت دولت سوریه را سرنگون کنند.
گفتنی است که بخش عمده تسلیحات گروه های تروریستی ضد دولت سوریه، توسط سازمان سیا و دولت سعودی و در وهله بعد ترکیه تامین می شود. مسیر اصلی ورود تدارکات و تجهیزات برای شورشیان مسلح، مرزهای ترکیه است که تا پیش از تصرف جاده راهبردی کاستیلو، از شهر «اعزاز» در مرز شمالی سوریه با ترکیه برای شورشیان ارسال و از طریق جاده کاستیلو به بخش های تحت کنترل شورشیان در حلب می رفت.
راهبرد دولت سوریه برای بازپس گیری حلب (چنان که سایر مناطق تحت کنترل تروریست ها) محاصره کامل آن، تسلط بر مسیرهای تدارکاتی، تنگ کردن حلقه محاصره با نیروی زمینی و افزایش فشار با بمباران هوایی، و همزمان باز گذاشتن مسیری برای خروج این گروه هاست. این روند با کامل شدن محاصره حلب، در حال حاضر در حال انجام است و همه تلاش محور غربی-عربی، به شکست کشاندن همین راهبرد دولت سوریه و متحدان آن از طریق تلاشهای دیپلماتیک-تبلیغاتی سنگین است.
ماموریتی که آمریکا در ظاهر برای خود در سوریه تعریف کرده است، «مهار» داعش (نه از بین بردن آن) است و به همین بهانه در سوریه حضور دارد و صدها نفر از نیروهای ویژه خود را هم در شمال این کشور استقرار داده است. آمریکا مدعی است که با حمایت از شورشیان مسلح، در وهله اول قصد مقابله با داعش را دارد و در مرحله دوم از سرنگونی دولت سوریه حمایت می کند. در صورتی که در باطن، قصد و هدف اصلی واشینگتن از حضور در سوریه، سرنگونی دولت سوریه و تجزیه این کشور است و آمریکا هیچ قصد جدی مبنی بر از بین بردن و حتی مقابله موثر با داعش ندارد.
آمریکا و سعودی علاوه بر دادن کمک های اطلاعاتی و مستشاری به گروه های تروریستی مستقر در حلب، تجهیزات و تسلیحات سنگین، از جمله راکت های زمین به زمین و توپخانه به آن ها می دهند. اخیرا اخباری مبنی بر انتقال محموله ای از تسلیحات زمین به هوا همچون موشک های استینگر آمریکایی به برخی از شورشیان هم منتشر شده است که هدف آن شلیک به هواپیماها و بالگردهای سوری و روسی است. البته نگرانی جدی برخی گروه های سیاسی آمریکایی و غربی این است که چنین تسلیحاتی به دست داعش بیافتد و احیانا بر علیه خود آمریکاییها استفاده شود، و از همین رو تاکنون از توزیع گسترده چنین تسلیحاتی میان شورشیان خودداری کرده اند.
حامیان غربی-عربی شورشی ها، دروهله نخست به دنبال تشکیل یک ناحیه پرواز ممنوع بر فراز حلب هستند. امری که نیازمند تصویب شورای امنیت است و مخالفت جدی روسیه و تا حدی چین، تاکنون اجازه تصویب آن را نداده است. آخرین نمونه تلاش غربی ها برای پیشبرد این برنامه، قطعنامه پیشنهادی فرانسه بود که با وتوی روسیه به جایی نرسید.
حلب: برگ برنده همه طرف ها
حقیقت این است که در کنترل نگه داشتن حلب، مهم تر از همه امتیازاتی که برای گروه های تروریستی دارد، از اهمیتی نمادین برای آن ها برخوردار است. حلب یک بک نوع بدیل در برابر دولت سوریه است و شورشیان آن را قرینه دمشق می دانند و می خواهند نشان دهند که همین حالا هم توانسته اند یک حکومت ایجاد کنند. آن ها بعد از تصرف حلب(باز به تقلید از سناریوی بنغازی) بلافاصله یک شورای شهر درست کردند و اداره شهر را به آن سپردند تا طبق مدیریت آن مدارس و سرویس های خدمات عمومی به کار خود ادامه دهند. به این ترتیب می خواستند به دنیا نشان دهند که مشروعیت دولت دمشق به عنوان حاکم کل سوریه زیر سوال رفته است، و آن ها(شورشیان) خود دارای مشروعیت قانونی هستند. بدون حلب، گروه های تروریستی مورد حمایت محور غربی-عربی، بیش از پیش به آن چیزی که در واقع هستند شبیه می گردند، یعنی شورشیان بی سرزمین و آواره که تلاش دارند یک دولت قانونی و مشروع را که پایتخت سیاسی و اقتصادی کشور را در کنترل دارد، سرنگون کنند.
حلب مهم ترین دارایی این گروه های تروریستی برای هر نوع چانه زنی و راه حل غیرنظامی نیز هست. بدون حلب، برگ دندان گیری در دست آن ها نمی ماند که اصولا بخواهند وارد مذاکره شوند. در وضعیت فعلی، شورشیان همچون جزایری جدا از هم در محاصره نیروهای دولتی و متحدان آن هستند.
از آن سو، بازپس گیری حلب که تا پیش از این که به واسطه توطئه شوم بین المللی به تلی از ویرانه تبدیل شود، پایتخت اقتصادی و بزرگ ترین شهر سوریه بود، اثرات نظامی و روانی چشمگیری برای نیروهای ارتش و متحدان آن، بعد از 5 سال جنگ فرساینده دارد. آزادی این شهر از دست تروریست ها، به شدت مشروعیت مردمی و دولتی دولت سوریه را تقویت می کند.
شهر حلب که جمعیت آن عمدتا سنی است، در اوایل ناآرامی های سوریه، جزو آرام ترین شهرهای این کشور بود. در واقع مردم حلب در برابر پیوستن به آن چیزی که بوق های رسانه ای غربی-عربی آن را «انقلاب» می خواندند، مقاومت کردند و هزینه های زیادی بابت همین تحمل نمودند.
پیروزی دولت در حلب، شورشی های مسلح و حامیان ان ها را از دستیابی به هدف سرخورده تر و ناامیدتر می کند و ادامه مقاومت نظامی را برای آن ها، به لحاظ روانی، سنگین تر و پرهزینه تر. در نتیجه آن ها بیش از پیش به بازگشت به میز مذاکره، با درخواست هایی معقول تر و منطقی تر اقناع خواهد نمود.
این پیروزی، دولت سوریه و متحدان آن را با در اختیار داشتن دو شهر اصلی سوریه و دو پایگاه اصلی قدرت، یعنی دمشق و حلب، به قوی ترین و بی رقیب ترین نیروی حاضر در عرصه سوریه تبدیل می کند، و همین موجب هراس و هول و ولای محور غربی-عربی از سقوط این شهر شده است.
شورشیان و حامیان آن ها روی حلب به عنوان پایتخت «شورش» علیه دولت سوریه حساب ویژه ای باز کرده اند. «اسامه تاجو»، عضو «شورای شهر» حلب که اداره مناطق تحت کنترل شورشیان را در این شهر در اختیار دارد، به الجزیره گفت: " از زمان شروع «انقلاب»، ما حلب را به عنوان یک مدل الگو از شهر «آزاد» حفظ کردیم، با انتخابات آزاد، شورای شهر انتخابی و کمیته های انتخابی که نماینده حقیقی مردم هستند!"
البته این فرد معلوم نمی کند که چگونه از لوله تفنگ جبهه النصره، احرار الشام و نورالدین زنکی آزادی و دموکراسی بیرون آمده است و دستاورد این «دموکراسی» برای حلب چه چیزی جز ویرانی و رنج بوده است.
همان طور که تصرف حلب توسط گروه های تروریستی برای آن ها نقطه عطفی در سرنگونی دولت سوریه محسوب می شد، از دست دادن حلب هم نقطه عطفی در پایان جولان گروه های تروریستی در سوریه خواهد بود. به واقع، حما، حمص، ادلب، حلب و دمشق، ستون فقرات سوریه هستند، و بازپس گیری حلب به معنای این است که محور و ستون سوریه به طور کامل در کنترل دولت قرار گرفته است.
شکست بزرگ غرب
از دست دادن حلب یک شکست بزرگ برای آمریکا و متحدان سنتی آن سعودی، قطر، اردن و ترکیه و البته رژیم صهیونیستی است. در یک کلام شکست محور غربی-عربی صهیونیستی در برابر محور روسیه-جبهه مقاومت است. به علاوه در مواجهه رو در روی روسیه و آمریکا در غرب آسیا هم این یک شکست راهبردی و از آن بدتر، روانی و تبلیغاتی برای آمریکاست.
از سوی دیگر، غربی ها و به ویژه اروپایی ها نگران یک مساله دیگر هم هستند که تبعات مستقیم تری برای آن ها دارد. آن ها نگران این هستند که سقوط حلب، موج جدیدی از آوارگان را به سوی شمال، و در نهایت اروپا روانه کند و بحران پناهجویان تشدید شود. مثلا «اندرو تبلر»، تحلیل گر آمریکایی مسایل راهبردی، معتقد است که تشدید مساله پناهجویان موجب افزایش قدرت و نفوذ احزاب دست راستی در اروپا می شود که بیش از واشینگتن به مسکو تمایل دارند.
«ولادیمیر شاپورالوف»، مدیر موسسه علوم سیاسی و حقوق مسکو می گوید: " حلب اهمیت اساسی برای همه طرف هاِی درگیری دارد، چرا که مهم ترین مرکز تجاری و اقتصادی کشور است. این شهر در تقاطع همه مسیرهای بازرگانی قرار دارد و موقعیت ژئوپلیتیک آن یگانه است."
به باور او، کنترل حلب به دولت سوریه نسبت به تقریبا تمامی نواحی شمالی سوریه، به ویژه مناطق مجاور با مرز شمال غربی عراق و جنوب شرق ترکیه را می دهد. حلب نقطه تسلط بر کل این مناطق است، چه برای شورشیان و حامیان آن ها و چه برای دولت.
«سیمون باغداسارف»، مدیر مرکز مطالعات غرب آسیا و آسیا مرکزی هم معتقد است که حلب راهبردی ترین نقطه در سوریه است، ولی او اضافه می کند که تسلط بر حلب، بدون بستن مرز ترکیه، به ویژه از طریق شهر «اعزاز»، بسیار دشوار است. اعزاز دروازه ورود نیرو و تدارکات و تسلیحات برای شورشیان از مرز ترکیه است. به نظر این تحلیل گر، دولت سوریه حتی اگر شده با اتحاد با نیروهای کرد و دادن امتیازاتی به آن ها، باید این مسیر تدارکاتی اصلی را ببندد. او در نهایت می گوید: " در صورت تحقق کنترل کامل بر حلب، تسلط بر باقی کشور تنها چند هفته طول خواهد کشید."
هدف: ایجاد گسست در محور مقاومت
همه حمایت آمریکا و متحدانش از گروه های شورشی ضد دولت سوریه در حلب مبتنی بر این ادعاست که آن ها نیروهای «میانه رو» هستند که از یک سو به دنبال ایجاد «دموکراسی»(با سرنگونی دولت قانونی سوریه) هستند و از سوی دیگر با داعش و گروه های افراطی دیگر می جنگند. واقعیت این است که در حلب چنان گروههای مسلح و تروریستی در هم تنیده اند که هیچ امکانی برای تفکیک «افراطی از میانه رو وجود ندارد. می توان گفت که در این شهر، همه گروهها دوشادوش جبهه النصره علیه دولت سوریه می جنگند. به علاوه، تنها مروری بر افکار و عقاید سران این گروه ها عیار این ادعای آمریکا را روشن می سازد.
«حسان عبود»(ابوعبدالله الحموی)، موسس و رهبر پیشین حرکت احرارالشام، در مصاحبه ای، تفاوت خود با داعش را چنین توصیف کرده بود: " دموکراسی شمشیری است که غرب بالای سر سایر ملل نگه داشته است. این راهی برای کنترل یک ملت توسط چند نفر است......ما اعتقاد داریم که مدل آرمانی، مدل «خلیفه و بندگان» است. تفاوت ما با داعش، مساله سبک و شیوه است، نه محتوا. اعلام خلافت(از سوی داعش) زودهنگام بود و با همه رویه های قانونی تکمیل نشده است."
او از «مقابله با تهدید شیعه» به عنوان بزرگ ترین ماموریت امروز یاد کرد. عبود مدعی شد که «داس شیعه» (همان هلال شیعی) بر سر امت اسلام است. " این داسِ ایرانی صفوی، بزرگ ترین مانع بر سر راه احیاء شکوه خلافت اسلامی است."
تضعیف ایران- مهار روسیه- امنیت اسراییل
در انتها اگر بخواهیم منافع محور غربی-عربی با همراهی ترکیه را در حفظ حلب به اجمال صورتبندی کنیم، می شود گفت:
غربی ها: تجزیه سوریه در راستای طرح خاورمیانه جدید که در آن همه کشورهای بزرگ اسلامی باید تجزیه شوند تا هیچ تهدید امنیتی علیه اسراییل ایجاد نشود- منافع غربیها در منطقه تضمین شود- جلوی گسترش نفوذ و قدرت منطقه ای ایران گرفته شود- حزب الله تحت محاصره صهیونیست ها از یک سو و تکفیری ها از سوی دیگر قرار بگیرد- مقابله با روسیه و جلوگیری از احیای نقش ان به عنوان یک بازیگر اصلی در عرصه بین المللی.
متحدان عرب آمریکا: مقابله با قدرت و نفوذ ایران- ایجاد جنگ شیعه و سنی- قطع مسیر تدارکاتی حزب الله- ایجاد گسست در پیکره مقاومت اسلامی.
ترکیه: بمباران کاروان ها انتقال نفت داعش توسط روس ها و از بین رفتن تجارت خانوادگی اردوغان با داعش، و افزایش فشار ائتلاف به رهبری آمریکا برای جبهه گیری آنکارا در برابر داعش، باعث شد که ترکیه حمایت خود را به شورشیان مسلح به ویژه ارتش آزاد و جبهه النصره شیفت کند.
ترکیه از ابتدای بحران داعش، به دنبال آن بوده که مناطق نفوذ خود را هم در شمال سوریه و هم شمال غربی عراق گسترش دهد. اردوغان به دنبال آن است که به هر قیمتی شده، اهداف منطقه ای خود را با ایجاد نیروهای نیابتی دنبال کند. از سوی دیگر، ترکیه عملا داعش را یک گروه تروریستی نمی داند و برای مقابله با نیروهای کرد حزب کارگران کردستان(PKK) و واحدهای حفاظت خلقYPG از داعش پشتیبانی غیرمستقیم و حتی مستقیم می کند. ورود به مستقیم ترکیه به جرابلس در شمال سوریه و اصرار آن به حضور داشتن در عملیات موصل، برای جلوگیری از گسترش نفوذ کردها در منطقه است.
منبع : مشرق
ارسال نظر