پیرو نامه رهبر انقلاب به جوانان غرب
نقش جوانان در ورشکستگی «صنعت ترس» / چرا وجدان عمومی در غرب صدها سال عقب است؟
نقش جوانان در ورشکستگی «صنعت ترس» / چرا وجدان عمومی در غرب صدها سال عقب است؟
به گزارش گلستان 24، آخرین ساعات از اولین شب بهمنماه بود که ترجمهی یک نامه به چهار زبان انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و عربی روی خروجی خبرگزاریها رفت[1]. نامهای صمیمانه، که رهبر آسمانی انقلاب اسلامی آن را برای عموم جوانان اروپا و آمریکای شمالی نوشته بودند.
جوان غربی با بیانی دلسوزانه روبرو بود که از او میخواست «زندگی آزمودهی فکری» را نیز تجربه کند. از «پیشداوری» که «پیش از مواجهشدن با یک حقیقت» گریبان گیر انسان میشود آزاد شود. و به خود شانس «شناخت صحیح» بدهد. بیانی که از «هشیارتر بودن قلب او» میگفت و البته تأکید هم داشت که «پدر و مادر او را نادیده نگرفته».
جوانان اروپا و آمریکای شمالی متوجه میشدند که نویسندهی نامه درک دقیقی از مدهای فکری روز دارد. او چند جای نامهاش با دقت تمام این معنا را منتقل میکرد که از «تلقی خویش از دنیا» سخن میگوید. چه آنجایی که تأکید داشت «مصر نیست کسی گفتههایش را بپذیرد»، چه آنجا که از تعبیر «برداشت من از اسلام» سخن به میان آورده بود، چه حتی در همان اوایل نامه، جایی که با قرار دادن کلمهی «معتقدم» پیش از جملهی «آنان آگاهانه راه سیاست را از مسیر صداقت و درستی جدا كردهاند» که وصفی بود برای رفتار سردمداران غربی، نشان میداد رهبر پیشروترین جهانبینی دنیا هیچ مشکلی با قالبها و فرمهای فکری روز ندارد. حقیقتی که سالها مورد بیتوجهی عامدانهی بدخواهان او و مخالفان اسلام قرارگرفته و کسانی همواره مایل بودهاند بزرگان اسلام را افرادی معرفی کنند که دوست ندارند باورهای خود را «در عرض» باورهای دیگران به عرصهای عادلانه از رقابتهای فکری بیاورند.
جوانان سرزمینهای فرادست در صنعت و فناوری با نامهی کسی روبرو بودند که برایشان از صنعتی دیگر نوشته بود: «صنعتِ ترس». صنعتی که اگر آنها متوجه میزان سودآوریاش برای سرمایه پرستانِ طمعکار میشدند تحولات عمیقی آغاز میشد. صنعتی که یکی از محصولات جانبی و همیشگی آن فروکوفتن و هراسناک جلوه دادن «ایدئولوژی» به اتهام «تغذیه او از مفهوم دشمن» بوده، و حالا دارد کمکم معلوم میشود که «دشمن»، یکی از محصولات غیر جنبی و اساسی کارخانههای بزرگ همین صنعت است! نویسندهی نامه تلاش نموده تا جوانان غربی بدانند رسانهی اروپایی و آمریکایی، که انواع دولتی آن مشخصاً با مالیات او اداره میشود، مدتهاست بجای «رکن چهارم دموکراسی»، رکنِ اول «دشمن سازی» شده است! دشمنی که به تعبیر نگارندهی نامه، روزگاری «اتحاد جماهیر شوروی» بود و امروز «اسلام» معرفی میشود. دشمنی که همواره مهمترین کارکردش «توجیه چرخیدن چرخهای صنایع پرسود ترس» بوده.
جمعیتهای جوان اروپا و آمریکای شمالی، همانها که هالیوود را با زبان مادری تجربه میکنند، با نامهای مواجه شدند که نویسندهی دنیادیدهاش به «تاریخنگاریهای جدید» و «مطالعات انتقادی موجود» اشاره میکرد. به وجود قضاوتهایی کاملاً منفی نسبت به برخی رفتارهای دولتهای غربی، و به یکی از هالیوودیترین تمهای فکری امروز: «دشمنِ مقیم»[2].
نویسندهی نامه تمام تلاشش را کرده بود تا جوانان را متوجه خطری کند که نه در خاورمیانه، نه شرق دور و نه در شمال آسیا، بلکه دقیقاً «در میان آنها» خانه کرده. خطری بزرگ که برای ادامهی حیات، دائماً توجه آنها را به «خارج از دنیای غرب» جلب میکند و تمام تقلایش به این خاطر است که جوانان وقت و حال و انرژی و انگیزهای برای «بررسی تاریخ رفتارهای او» نداشته باشند.
نامه، نظر جوانان غربی را به «تأخیر داشتن وجدان عمومی در غرب» جلب میکرد. به «مغزشوییهای سازمانیافته» ای که رخ داده. به سازمانِ یک «تخدیر همگانی» و به کیفیتِ «سادهسازی پیچیدهها» در ذهن و ضمیر مردم. به توجه کردن به سرگذشت و سرنوشت تمدنی کهن که با اعمالنفوذ عدهای قدرتطلبِ بیفرهنگ، کارش به «قناعت بر سطحیترین بهرهمندیهای انسانی» کشیده شده. به سبکی دیوانهوار از زندگی که «رسیدن به اولین میلیون» را برای جوانان از همهی بهرهمندیهای متصور باارزشتر کرده! و به اندیشه کردن در اوضاع سرزمینهای توسعهیافتهای که آدمهایش به زیستِ اجارهای و کارتِ اعتباری - بخوانید زندگی با پول دیگران – کاملاً خوگر شدهاند و باور کردهاند که کالا، کوانتومِ[3] ارزش است! از مهر و محبت و دیگرخواهی گرفته تا امنیت و آرامش و احساس رفاه، تا پرورش استعداد و توزیع برابر فرصتها، و تا اخلاق و تواضع و قناعت و انصاف و اصالت و عقلانیت، همه و همه تنها زمانی «ارزش» می یابند که به کمیتی از فرم «کالا» درآمده باشند و قابل خریدوفروش شوند! سرزمینهایی که دربارهی اهمیت نرمافزار و سختافزار «امنیت بیرونی» در آنها چنان بزرگنمایی صورت گرفته که دیگر وقتی برای اندیشه به «امنیت درونی» باقی نمانده! جغرافیایی که دیگر «سرمایه پرستان فقط به سرمایهی بیشتر فکر میکنند» در آن به انگارهای قدیمی تبدیل شده و حالا تقریباً همه میدانند و بدتر از آن «قبول کردهاند» که سرمایهداران بدون مرز - بخوانید بدون خطِ قرمز - دیگر به کمتر از «تجربهی خدا گونگی» رضایت نمیدهند و بنایشان در اختیار گرفتن مقدرات بشریت است. مهمی که بدون کنترل جریان تولید و تبادل اطلاعات و به دنبال آن «کنترل» ذهن و ضمیر انسانها ممکن نخواهد بود. کنترلی که اگر در دست جریان «سرمایه پرستیِ بیوجدان» باشد «کندی وجدان عمومی» از عادیترین تبعاتش است.
رهبر دانا جوانان غربی را نصیحت کرده بود که «تروریستهای تحت استخدام غرب» را «نمایندهی اسلام» ندانند. اینکه امروز حتی در صدای آمریکا و بیبیسی نیز نمیشود نقش «مستقیم» دولتهای غربی در پدید آمدن و رشد «اسلام تکفیری» را انکار کرد برای سیاستمداران بیاخلاق دنیا «حقیقتی بسیار تلخ» است. آنها تمام تقلایشان را برای صورت نبستن تصویر این حقیقت در ذهن و ضمیر جوانان غربی به کار بستهاند. و نویسندهی این نامه، برعکس، صمیمانه تلاش خود را برای جامهی عمل پوشاندن به «دانستن، حق جوانان اروپا و آمریکاست» به کار بسته.
واقعیت این است که اگر جوان غربی متوجه شود که دشمن اصلیاش «مقیم و شهروند سرزمینش» است، نظم و امنیت مکانیکی و بیریشهی آن مناطق دنیا دستخوش آسیبهای جدی خواهد شد. نظم و امنیتی که پدر و مادر آن «بیخبری» و «توانمندیهای اقتصادی» بودهاند. پدر و مادری که اگر زندگی هرکدامشان به خطر بیفتد، امورات «باغوحش منظمی»[4]که ساختهاند بهسرعت بر هم میریزد و موجوداتی که دیگر چندان شبیه انسان نیستند متوجه «در قفس بودن خود» میشدند و میفهمند «خطراتی» که تاکنون توجیهکنندهی «وجود دیوارها و میلههای قفس» بوده، خطراتی بوده است که سردمداران بیوجدان برای سود خود آنها را به وجود آوردهاند. از فاشیسم و یهودستیزی بگیرید تا نسخههای تکفیری از ادیان ابراهیمی و غیر ابراهیمی.
بماند که رسانههای غرب حق این نامه را ادا نکردند و بعضاً با سانسور بخشهای مهم آن نشان دادند که آب دقیقاً به لانهی مورچهها رسیده. و بماند که تارنمای بیبیسی فارسی تصویری کاملاً بیربط از آخرین کلیپ هالیوودی داعش در تهدید به کشتن دو مرد ژاپنی را دقیقاً در وسط گزارشش از این نامه قرار داد! رفتار آنها آنقدر طبیعی است که اغلبِ «گفتنیهای دیگر» در این مورد موضوعات جالبتوجهتری هستند!
نامهی رهبر فرزانهی انقلاب اسلامی خطاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی رسواکنندهی «مغالطهی پهلوانپنبه»[5] بود! سردمداران غربی مدتهاست مشغول شکست دادن اسلامی هستند که «پهلوانپنبه» ای بیش نیست و البته خودشان هم آن را ساختهاند! ایشان با نوشتن نامه خطاب به یکی از پیشروترین اقشار جامعه در غرب، برابر پیروزیهای «آسان» و «مداوم» سردمداران دروغگوی غرب در برابر اسلام جعلی سدی مهم ساختند و ذهن جوان کنجکاو غربی را با «پوشالی بودن حریفی که به آنها معرفیشده» آشنا کردند. محتوای نامهی ایشان مانعی بزرگ در برابر اراده ایست که میخواهد اسلام را نهتنها اسکناسِ جعلی، بلکه اسکناس «سه هزارتومانی جعلی» معرفی کند! و از این کار دستکم دو هدف مشخص را دنبال میکند: هم نسخهای جعلی از اسلام را «ملاک قضاوت دربارهی این دین» قرار میدهد، هم جعلی بودنِ آن نسخهی جعلی را چنان «واضح و روشن» ترسیم میکند که خنده بر لب همهکس مینشیند! این یعنی هم «مردود شمردن» اسلام، هم «خوار شمردن» آن. نامهی رهبر انقلاب جلوی چاپ اسکناسهای نامتعارف و مجعولی که با طرحِ اسلام در چاپخانههای غربی منتشر میشوند را گرفت و یکبار دیگر تأکید کرد که رفتار داعش و امثال آن نه در منطق اسلام که در هیچ منطق انسانی مورد تائید نیست، و داعش، مصداق اسکناسِ جعلیِ سه هزار تومانی است!
ادامه دارد
پی نوشت:
[1] - نامه رهبر معظم انقلاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی
[2] - Internal Enemy; The Enemy inside; Resident Enemy
[3] - منظور «جزئیترین فرم» است. به وضعیتی اشاره میشود که «کالا واحدِ ارزش است». هرچه بر «کالا بودن» افزوده میشود، بر «ارزشمند بودن» افزوده شده است و چیزی که کالا نیست، فاقد ارزش است.
[4] - آیتالله علامه عبدالله جوادی آملی؛ غرب یک باغ وحش منظم است
[5] - وقتی حریف خود را پهلوانپنبهای معرفی میکنیم که از فرط ضعف و اشکال، قادر به مقابله با ما نیست و به سهولت شکست میخورد مرتکب مغالطهی پهلوانپنبه شدهایم. به خاک مالیدن پشت پهلوانپنبهای که از حریف در ذهن مخاطب ساختهایم به معنای به خاک مالیدن پشت رقیب و حریف واقعی نیست بلکه ما صرفاً تلاش کردهایم خود را پیروز میدان نشان دهیم.
ارسال نظر