امریکا اعتراف میکند که کدخدا نیست، اگر ما او را کدخدا بدانیم، کشور دچار مشکل میشود
گفتگو با دکتر فواد ایزدی درباره تحول در نظم جهانی
تحول در نظم آمریکایی جهان از جمله مواردی است که سالهاست از سوی رهبر معظم انقلاب مطرح شده است.
تحول در نظم آمریکایی جهان از جمله مواردی است که سالهاست از سوی رهبر معظم انقلاب مطرح شده است. ایشان اخیراً نیز در دیدار نمایندگان مجلس خبرگان رهبری به این موضوع تاکید کرده و با اشاره به تزلزل شدید در 2 پایه اصلی نظم غربی و بویژه آمریکایی جهان یعنی پایههای فکری وارزشی و پایه نظامی سیاسی، تاکید کردند که جمهوری اسلامی ایران از طریق فهم درست از تغییر و تحولها در جهان و همچنین از طریق تقویت کشور باید در شکلگیری نظم جدید جهانی تاثیرگذار باشد. در گفتوگوی ذیل درباره تحول در نظم جهانی تهیه و تنظیم شده است، به سراغ دکتر فواد ایزدی از کارشناسان ارشد مسائل بینالملل رفتهایم تا نظر وی را درباره این تغییر و تحول در نظم جهانی جویا شویم.
تحلیل شما از وضعیت کنونی دنیا و نشانههای تغییر در نظم کنونی و حرکت به سمت شکلگیری نظم جدید جهانی چیست؟
نظم نوین جهانی از طرف بوش پدر بعد از فروپاشی شوروی ارائه شد برای اینکه اینطور القا کند که ما در یک دوره یک قطبی به سر می بریم. الان به نظر می رسد ما در یک نظم نوین جدیدی قرار داریم چون قدرت امریکا افول کرده و پیش بینی نهادهای امنیتی امریکا این است که ابر قدرتی امریکا دیگر تمام شده است .
یک نهادی را داریم بین شانزده نهاد امنیتی آمریکا که شورای اطلاعات ملی امریکا هست. این نهاد گزارشی ارائه کرد تحت عنوان روندهای جهانی بیست سی، که کار این نهاد در این متن صفحه دوم آمده است که در سال 2030 ما هیچ هژمونی نخواهیم داشت و حتی اگر حرف بوش پدر درست بوده تا چند سال پیش بوده است. اما دنیا در حال حاضر به سمت چندقطبی شدن پیش می رود و یک کدخدا ما نداریم و نهادهای قدرت را در دنیا خواهید دید ، لذا اتحادیه ها و شبکه ها در دنیا نهادهای قدرت خواهند بود و قطب های قدرت خواهند بود و پیش بینی میکنند که مثلاً مجموعه کشورهای اروپایی یک نهاد قدرت هستند و آسیا یک قطب قدرت را تشکیل می دهد و به نظر می رسد این پیش بینی از افول قدرت آمریکا درست است.
این روند از بعد از جنگ حهانی دوم شروع شد و دفعه قبلی که تحولی در نظم جهانی داشتیم امپراطوری انگلیس و فرانسه امپراطوری خود را از دست دادند و امریکا و شوروی جای آنها را گرفتند ، این هفتاد سال پیش بود. از همان سال های پس از جنگ جهانی دوم رقبای سنتی امریکا رشد کردند و رقبای جدید مثل هند و چین و برزیل به رقبای آمریکا پیوستند؛ لذا دنیا در حوزه اقتصادی چندقطبی شد و لذا به چند قطبی سیاسی میانجامد.
با توجه به اینکه فرمودید دنیا به سمت چندقطبی شدن می رود و با توجه به تحولاتی که در حوزه قدرت در دهه اخیر در جهان به وجود آمد چه گروهها و کشورهایی به عنوان برنامه ریزان اصلی نظام نوین جهانی عمل می کنند؟
در دنیایی زندگی می کنیم که خواه ناخواه قطب غربی در دنیا شامل آمریکا و اروپا اقتصاد دنیا را تا حد زیادی در دست دارند و البته چین اقتصاد دوم دنیا هست و ژاپن اقتصاد رو به رشد دارد. ما در دنیا مجموعه نخبگان اقتصادی داریم و این ها مجموعا یک کلوپی را ایجاد کردند از ثروتمندان دنیا، این شبکه در کشورهای غربی سیاسیون را هم تحت تاثیر قرار دادند که چه کسی به قدرت سیاسی برسد و سیاستمدار نیاز به پول قشر یک درصدی دارد تا در انتخابات شرکت کند. به عنوان مثال هزینه شرکت در انتخابات پیشین آمریکا 7 میلیارد دلار بوده است که این را قشر ثروتمند امریکا برای سیاستمدارانی که آمادگی داشتند هزینه کرد تا در نهایت اینها وامدار ثروتمندان شوند.
لذا قطب سرمایه سالار امرا یا اعضایی دارد که اقتصاد و سیاست را به طور غیر مستقیم در دست دارند و وضعیت اختلاف طبقاتی در دنیا ذیل تسلط سرمایه سالارها هست. درصد کوچکی از مردم بخش عمدهای از ثروت را در دست دارند. در آمریکا سه درصد بالای جامعه 54 درصد ثروت جامعه را در دست دارند و این نتیجه سرمایه سالاری است که در دنیا حاکم شده و این مجموعه علاقه ای به شنیدن حرف مخالف ندارد و اگر کسی زیر بار زور نرود با او مشکل و چالش پیدا میکنند.
فرمودید لابی ها و گروههای نفوذ هم در این ساختار بندی نقش ایفا می کنند مشخصا به چند نمونه اشاره بفرمایید.
ایزدی: در غرب طبقه یک درصدی حاکم را داریم، اما برای یک سیاست مدار خوب نیست که بگوید من فلان تحریم را علیه ایران انجام دادم چون از فلان سرمایه دار پول گرفتم. لذا اتاق های فکری در امریکا ایجاد شده که در حوزه سیاستگذاری فعال هستند و ادعا می کنند که کار تخصصی کارشناسی انجام می دهند. اما اگر به منابع مالی این مجموعه ها نگاه کنید همه آنها از سوی این سرمایه دارهای یک درصدی تغذیه می شوند، یا بعضی بنیادهایی مانند بنیاد فورد یا بنیاد کارنگی وجود دارند که مرتبط با سرمایه سالارهای از دنیا رفته هستند یا سرمایه داران فعلی به آنها کمک می کنند و غالبا همگی این حالت را دارند.
بنابراین این اتاق های فکر محتوایی را که سیاستمدار نیاز دارد تامین می کند و در گنگره نفوذ دارد و لابی می کند و به غیر از اتاق های فکر، لابیها هم وجود دارند. به گونه ای که اتاق های فکر برای سیاستگذاری کار تولید محتوا را انجام می دهند و لابیها به دنبال این هستند که این محتوا حتما از سوی سیاستمدار اجرا شود و روابط مالی را هم مدیریت می کنند. بخش رسانه را هم داریم که مهندسی فکری را انجام میدهند؛ این رسانهها در کشورهای سرمایه سالار متعلق به یک درصدیهای جامعه هستند و نیاز به آگهی دارند. رسانه از دو طریق به سرمایهداران جامعه وابسته می شود، این رسانهها از کارشناسان اتاق فکر به عنوان متخصصین امور برای تامین منافع سرمایه دارها استفاده کرده و همچنین کار سیاستمدار را توجیه میکنند.
تسنیم: آقای دکتر ایزدی؛ تقابل و چالش فعلی غرب با ایران از طریق طرح موضوعاتی مثل انرژی هسته ای، حقوق بشر و دموکراسی در ایران با نظریه تغییر در نظام جهانی چه رابطه ای دارد
سیستم سرمایه سالار که در این کشورها حاکم است برای افزایش سود خود نیاز به سلطه سیاسی در دنیا دارد و می خواهد تا کشورها را مدیریت کند و مزاحمی هم در این مسیر نداشته باشد و نتیجه این وضعیت این می شود که کشورهایی که از نظر اقتصادی بی اهمیت بودند اهمیت پیدا می کنند؛ چرا که مهم است که چه کسی در این کشورها حکومت کند. به طور نمونه ایران چون هم با منافع نفت و گاز خلیج فارس مرز دارد و هم با منابع نفت و گاز آسیای میانه مرز دارد - و ما هیچ کشور دیگری را نداریم که با دو منبع و گذرگاه انرژی مرز داشته باشد- لذا اهمیت دارد که چه کسی در ایران حکومت می کند. اگر حکومت با غرب هماهنگ نباشد می شود مصدق که علیه اش کودتا می کنند. مصدق آدم سکولاری بود که لزوما نگاه مخالف غرب نداشت و تنها جرمش این بود که می گفت این نفت ایران باید برای خود مردم باشد، بنابراین ایران از این باب اهمیت پیدا میکند. خیلی از کشورها نفت ندارند و همسایه اسرائیل هم نیستند.
در سال 2008 قانونی در آمریکا تصویب شد که در خاورمیانه هیچ کشوری قوی تر از اسرائیل نباید وجود داشته باشد؛ این از سوی رئیس جمهور ایالات متحده هم امضا شد، خب این برای ایران و جمهوری اسلامی سخت اس ، ایرانی که جمعیت و منابع بیشتر از اسرائیل دارد چرا باید از اسرائیل عقب باشد؟ بنابراین چالش ایران و غرب از نظر آمریکاییها ادامه دارد تا زمانی که ایران به کشوری هماهنگ با رژیم صهیونیستی تبدیل شود! آن زمان که ایران تبدیل به یکی از ایالت های هماهنگ با اسرائیل شود برایش مشکل ایجاد نمی کنند، لذا اگر ایران یک کشور نیمه ملیگرا هم باشد با ایران مسئله خواهند داشت تا این مانع از سر راهشان برداشته شود. آنها ایران را رقیب خود می دانند، بنابراین ایران را از باب اهرمهای قدرت محدود میکنند.
بحث هسته ای یک اهرم قدرت است چون هر کشوری از آن برخوردار نیست. از نظر آنها ایران تا زمانی که با نظام سرمایهداری هماهنگ نباشد نباید رشد کند؛ لذا پیشرفتهای ایران را بخصوص در زمینه تکنولوژیهای برتری همچون هستهای برنمیتابند.
در حوزه تروریسم سرمایهسالارها حزب الله را مصداق تروریسم می دانند، چرا که می دانند اگر بخواهند به ایران دستاندازی کنند 10 هزار موشک از سوی حزبالله از آن سو بر سرشان فرود میآید لذا می خواهند این اهرم قدرت را نیز از کشورمان بگیرند.
در حقیقت زمانی که می گویند شما از تروریسم حمایت می کنید منظورشان این است که شما سیاست خارجی خود را باید با ما هماهنگ کنید. وقتی هم که صحبت از حقوق بشر می کنند یعنی در حقیقت میگویند سیاست داخلی خود را با ما هماهنگ کنید و آنچه ما میخواهیم انجام دهید. اگر اینها(حقوق بشر و تروریسم) هم نباشد موضوعات دیگری را مطرح میکنند و روش برون رفت از این وضعیت هم این است که کشورمان بیش از پیش قدرتمند شود تا احساس کنند که حکومت را نمی توانند سرنگون کنند و در این زمان است که توافق سیاسی حاصل میشود.
جناب آقای ایزدی؛ ایران چگونه میتواند نقش خود را در شکلگیری نظم جدید جهانی و تحول نظم کنونی پررنگتر کند؟
به نظر می رسد جمهوری اسلامی ایران باید قدرت خود را تقویت کند و این از چند طریق اتفاق می افتد؛ در حوزه اقتصادی ایران نگاهش نباید به دست بیگانه باشد و کار باید در داخل کشور بیشتر انجام شود. در حوزه های دولتی کار درست باید جایگاه خود را دوباره پیدا کند، در حوزه اقتصادی کشور نیاز به اصلاح و بازبینی ذیل اقتصاد مقاومتی دارد.
در حوزه فرهنگی در سالیان اخیر یک سری راهکارهای فرهنگی اندیشیده شد. هر قدر فرهنگ شما بیشتر هماهنگ با غرب باشد امکان اینکه غرب به اهداف خود برسد بیشتر است. برخورد طرف مقابل با ما برخورد جبههای است و در آن طیف های مختلف وجود دارد. صهیونیست ها و گروهک ها و ضد انقلاب خارج کشور هماهنگ با یکدیگر فعالیت میکنند، بنابراین آنها توانستهاند نسبتا نظمی را ایجاد کنند و به دلیل این نظم تحریمها برای ما مشکل ایجاد کرده. لذا در این طرف و سمت ما هم باید جبههای عمل شود و بحثی که از سوی رهبر انقلاب در دیدار با خبرگان مطرح کردند این بود که عمق استراتژیک ایران در امریکای لاتین هم هست، منظور این است که در دنیا ما ظرفیت هایی داریم که در برخی حوزه ها با ما هم فکر است و لذا در قدم اول ما باید این ظرفیت ها را بشناسیم.
نهادهای پژوهشی ایران شناخت کافی از غرب ندارند
باید بدانیم که نهادهای پژوهشی ما شناخت کافی از محیط پیرامون خود ندارند و این در حالی است که در آمریکا 104 موسسه پژوهشی ایران را رصد می کنند و درباره جمهوری اسلامی کار میکنند. اما در ایران نهاد پژوهشی نداریم که آمریکا را رصد کنند. برخی مراکزی داریم که غرب قرن 18 و 19 را بررسی می کنند در حالی که ما نیاز به شناخت غرب معاصر داریم. تا زمانی که اطلاعات و شناخت ما کافی نباشد نمیتوانیم دفاع خوبی از خود انجام دهیم. ایران عمق استراتژیکی هم اگر داشته باشد باز نیاز به شناخت ظرفیتها در خارج از کشور داریم.
الان در شاخصه های قدرت یکی از شاخصه ها شناخت آن کشور از محیط بیرونی خود است و اگر کشور بخواهد به جایگاهی برسد که به خوبی از خود دفاع کند در مقابل هجمه ها نیاز به این شناخت دارد و بعد هم تازه باید پروژه در این حوزه تعریف کند و در این حوزه برای اعضای داخلی و خارجی جبهه مقاومت ،کار تعریف کند.
توجه به بخش دیپلماسی عمومی هم در نتیجه این ها و در نهایت اهمیت پیدا می کند. اگر کشور ما در آمریکای لاتین عمق استراتژیک دارد باید برنامه ای هم داشته باشد تا این عمق استراتژیک را بتواند استفاده و مدیریت کند و ما اگر قرار است در جهان اسلام از ظرفیت ها استفاده کنیم باید برای دیپلماسی خود تعریف داشته باشیم ، اگر در حوزه کشورهای غربی هم فکرانی داریم که نقدهای ما را آنها هم دارند باید برای آنها دیپلماسی و برنامه تعریف کنیم. ولی ما برای دیپلماسی عمومی و برنامه مشخص خود مرکزیتی نداریم. تازه بعد از این کارها در مقابل جبهه کم و بیش منسجم طرف مقابل باید جبههای تشکیل بدهیم که بتواند از کشور دفاع کند.
تسنیم: اگر بخواهیم به حوزه تحولات منطقه ای هم اشاره کنیم از دیدگاه شما خشونت هایی مانند رفتارهای داعش که در خاورمیانه می بینیم نشانه گذار از چه مرحله ای از نظام جهانی است.
ما موفقیت هایی هم داشتیم اولین موفقیت پیروزی انقلاب اسلامی است که گروههایی متشکل شدند به رهبری حضرت امام (ره) که نتیجه این تلاش انقلاب ایران بود و بعد هم لبنان متاثر از انقلاب ایران توانست صهیونیست ها را از کشور خود بیرون کند.
داعش فرزند نگرانی آمریکاست
پس از آن شاهد بودیم مردم عراق در سال های گذشته در انتخابات متعدد به چهره هایی رای دادند که این ها اسلام گرا بودند. قرار بود در عراق سکولارها حاکم شوند ولی این اتفاق در عراق نیفتاد و در سوریه هم قرار بود در چند هفته اسد سرنگون شود، اما این اتفاق به هیچ وجه نیفتاد. در یمن هم فعالیت های مردمی را می بینید و در نتیجه اتفاقی که با انقلاب ایران شروع شد جبهه مقاومت را قدرتمند کرد و آمریکا را نگران کرد و لذا داعش فرزند نگرانی آمریکا است.
داعش اهرمی است برای فشار بر جریان مقاومت در سوریه و عراق و تعرض به منافع ایران در منطقه. مثل تجربه قبلی که آمریکا برای رقابت با شوروی سابق داشت و از القاعده در افغانستان حمایت کرد ولی در ادامه خود این نیروها برای آمریکا مشکل ایجاد کردند. لذا این تجربه دوباره در مورد داعش هم تکرار شد و این گروهک که برای ضربه زدن به جریان مقاومت ایجاد شده، فراتر از محدوده مشخص شده آمریکا عمل کرد و می بینیم که در نهایت با خط قرمزهای امریکا روبرو شدند و طبق بیان امریکا اگر از این خط قرمز ها عبور کنند، با آنها برخورد میشود.
از این جهت تفکر کلی در آمریکا همان است که اوباما در مصاحبه با نیویورکر گفت و آن این بود که باید یک توازن بین ایران و عربستان در منطقه وجود داشته باشد، یعنی هر زمان که جبهه مقاومت به رهبری ایران در حال رشد بود، باید عربستان این اجازه را ندهد. از طرف دیگر آمریکایی ها لزوما از تمام کارهایی که از سوی عربستان و تندروها صورت میگیرد راضی نیستند و تمایل دارند اینجا از ظرفیت های ایران استفاده کنند. البته رهبران ایران از این جهت هوشمند هستند و گفتند که دشمن اصلی ما آمریکا است و ما در مقابل این گروهها از خود دفاع می کنیم، اما این گروهها زاییده سیاست های آمریکا هستند و اگر ما بخواهیم به طور مستقیم وارد این درگیری شویم، این بازی در زمین آمریکا است، داعش را هم آمریکا ایجاد کرد و خود آمریکا باید هزینه آن را بدهد.
برای مجموعه طیف جمهوری خواه و منتقد اوباما که از سیاست های خاورمیانه ای او راضی نبودند و با خروج نیروها از منطقه مخالف بودند، بحث داعش فرصتی بوده تا سیاست های غلط اوباما از دیدگاه خودشان را اصلاح کنند. به طور نمونه اوباما نیروهای خود را از عراق خارج می کرد و امروز میبینیم اوباما بحث اعزام نیروی نظامی بیشتر به عراق را مطرح کرده است.
طیف منتقد اوباما همیشه این بحث را طرح می کرد که آمریکا به سوریه حمله هوایی داشته باشد و در نهایت می بینیم که اوباما اعلام کرد که به بهانه مبارزه با داعش به سوریه حمله میکند و این به آن بهانه است که به مواضع دولت سوریه هم حمله کند و باب حمله هوایی به دولت سوریه باز شود و بی تردید این حمله متوقف به داعش نخواهد بود.
لذا در نظم نوین جهانی که ایجاد میشود اتفاقی که طرف مقابل نمی خواهد اتفاق بیفتد این است که مقاومت قدرت بگیرد و همانطور بعد از جنگ جهانی دوم سر مسلمانها بیکلاه بود و در میان قطبها
هیچ کدام اسلامی نبودند، امریکا نمیخواهد در دنیای چند قطبی مقاومت یک قطب باشد.
طرف مقابل یک سری رفتارهایی را انجام می دهد تا قدرت خود را افزایش و قدرت جبهه مقاومت و ایران را کاهش دهد، در همین راستا شما مشاهده می کنید که هزینه نظامی ایالات متحده امریکا بیشتر از هزینه نظامی کل کشورهای دنیا است. در دیدگاه فرهنگی هم، تفکر لیبرال دموکراسی با یک تعارضی مواجه است که تمرکز بیشتری بر آزادیهای فردی داشته لذا در حوزه اخلاق رو به افول هستند و یکی از مشکلاتی که آمریکا در شکل دهی به نظم مد نظر خود دارد مشکلی هست که در حوزه اخلاق دارد و تمدنشان را دچار مشکل کرده است. به هر حال، امریکا سعی میکند وضعیت خود را بهتر کند و ما هم باید در این حوزهها کار کنیم، دشمن کاری میکند که قدرت ما را کاهش دهد و شبیخون فرهنگی ایجاد میکند و در موارد اقتصادی ما را تحریم میکند.
خود آمریکاییها هم دیگر خود را کدخدای جهان نمیدانند
در سیاست سعی میکند ایران در منطقه قدرت نداشته باشد، این سیستم طرف مقابل است و ما باید شناخت درستی از طراحی آنها داشته باشیم و در نهایت برای قدرتمند شدن خود تلاش کنیم. اگر در زمانی که خود امریکا اعتراف میکند که کدخدا نیست، تفکر ما این باشد که امریکا را کدخدا بدانیم، کشور را دچار مشکل میکنیم. اگر در زمانی که کشورها در تلاش برای تقویت جایگاه فرهنگی خود هستند ما در راستای شبیخون فرهنگی و سیاست هایی حرکت کنیم که کمک به طرف مقابل میکند به اسم آزادی و سیاست هایی که محیط هایی را باز میکند که برای فرهنگ ما مضر است این ضربه زدن به خودمان است. متاسفانه برخی در کشور ما متاثر از این شبیخون فرهنگی هستند به این معنی که درک صحیحی از طراحی طرف مقابل ندارند و حرف هایی می زنند که کمک به طراحی های بیگانه میکند.
بنابراین شناخت طراحی طرف مقابل حتما لازم است و اهمیت فراوان دارد و باید در ایران اجماعی در خصوص شناخت و اشراف بر طراحی های طرف مقابل ایجاد شود ولی متاسفانه برخی که شاید در درون دولت هم باشند به دلیل همین عدم شناخت حرف هایی می زنند که نه تنها به نفع ما نیست بلکه به ضرر ما هم هست.
تحلیل شما از نتیجه کارزار غرب با ایران در وضعیت کنونی چیست؟
ارزیابی کسی که در وزارت دفاع امریکا و وزارت خارجه آمریکا نشسته، این است که درباره کشورهایی که کاملا هماهنگ نیستند و هماهنگی شان ارزش و تاثیر دارد، وظیفه نهادهای امریکایی این است که
این کشورها را هماهنگ کند و این مهم نیست که این کار چقدر طول بکشد این یک هدف بلند مدت امریکا هست.
شما دیدید در مورد شنود از خانم مرکل، از یکی از مقامات سابق آمریکا پرسیدند که چرا از مرکل شنود میکردید؟ پاسخ او این بود که "آلمان در جنگ علیه لیبی نه تنها با ما هماهنگ نبود، بلکه نقدهایی هم به ما داشت و ما باید میدیدیم که چرا و چه کسی در آنجا هست که باعث این ناهماهنگی آلمان میشود". از این جهت طراحی اصلی و هدف طرف مقابل این است که ایران را با خود هماهنگ کند و ما باید برنامه های خود را در این مسیر تقویت کنیم.
ارسال نظر