به مناسبت اولین سالگرد درگذشت استاد «محمدرضا لطفی»؛

چگونه پیرمرد ریش سفید موسیقی خطش را از شجریان جدا کرد؟

میراث لطفی و بساط دوباره مرده خواری شبه‌روشنفکران؛
از‌‌ همان ابتدا که او کارهای سیاسی اجتماعی‌اش در موسیقی ایرانی را شروع کرد، می‌دانست که «محمدرضا شجریان» به عنوان خواننده، تنها امکان فنی و هنری اجرای کارهایی مثل «شب نورد»، «سپیده» و ... را دارد و نه ظرفیت فرهنگی - سیاسی آن را. به همین خاطر بعد‌ها که به ایران آمد، در جایی نوشت: «شجریان هرگز سیاسی نبود و هرگز ما بحث سیاسی با هم نداشتیم.
سالگرد درگذشت استاد «محمدرضا لطفی»
به گزارش گلستان 24، در میان چندین و چند مناسبتی که دوازدهم اردیبهشت امسال داشت -از ولادت امیر مومنان (ع) و روز مرد تا شهادت استاد مطهری و روز معلم گرفته تا تداخل با هفته‌ی کارگر- قابل پیش‌بینی بود که اولین سالگرد درگذشت استاد فقید موسیقی ایرانی و خالق برخی آثار ماندگار موسیقی انقلاب، آن طور که باید و شاید در این روز مورد توجه قرار نگیرد. اما در میانه‌ی این غفلت رسانه‌ای داخلی، رسانه‌‌ی ملکه ساکت نماند و با وقاحتی عجیب، تمام تلاش خود را در جهت مصادره‌ی «محمدرضا لطفی» به کار گرفت.
 
به گزارش رجانیوز، «بی‌بی‌سی فارسی» روز گذشته در حالی تلاش کرد تا با پخش یک مستند ناقص و جهت‌دار، تمام ابعاد مرتبط با انقلاب را از زندگی «محمدرضا لطفی» حذف کند که مروری اجمالی بر زندگی کاری و مواضع نوشتاری و گفتاری این استاد مسلم موسیقی ایرانی، چه در سال‌های انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و چه موضع مشهور او در برابر «محمدرضا شجریان» در سال‌های اخیر نشان می‌دهد که همراهی با مردم انقلابی در مقاطع مختلف این سی و شش سال اخیر، از زندگی «پیرمرد ریش‌سفید» موسیقی ایرانی حذف ناشدنی است.
 
بسیاری معتقدند بزرگترین دستاورد «محمدرضا لطفی»، شکل دادن پدیده‌ای به نام موسیقی سیاسی-اجتماعیِ سنتی است. موسیقی سنتی و دستگاهی ایران، تا قبل از پیدایش «محمدرضا لطفی» و مجموعه‌ی گران سنگ «چاووش» چیزی به نام موسیقی سیاسی-اجتماعی در خدمت مردم نداشته است. این‌‌ همان اتفاقی است که او شخصاً و با آگاهی کامل از ابتدا تا روزهای آخر عمر -بر خلاف همگنان خود- به آن فکر می‌کرد و آن را پیش می‌برد. چه در آثاری که می‌ساخت و گاهی از گذشته تا امروز در میان دوستانش مخالفانی داشت، چه در نوشته‌ها و مقالاتش در مجلدات «کتاب سال شیدا» و چه در گفتگو‌ها و مصاحبه‌هایش از دیروز تا امروز.
 
 
 
از‌‌ همان ابتدا که او کارهای سیاسی اجتماعی‌اش در موسیقی ایرانی را شروع کرد، می‌دانست که «محمدرضا شجریان» به عنوان خواننده، تنها امکان فنی و هنری اجرای کارهایی مثل «شب نورد»(برادر غرق خونه)، «سپیده» (ایران‌ای سرای امید) و ... را دارد و نه ظرفیت فرهنگی - سیاسی آن را. به همین خاطر بعد‌ها که به ایران آمد، در جایی نوشت: «شجریان هرگز سیاسی نبود و هرگز ما بحث سیاسی با هم نداشتیم. من با شجریان در مرکز حفظ و اشاعه]موسیقی[ آشنا شده بودم و یک برنامه با هم اجرا کردیم و این گونه دوستی ما شکل گرفت... شجریان اهل رفتن به میهمانی‌هایی بود که خواص کشور تشکیل می‌دادند و بیش‎تر درآمد ایشان از این راه تامین می‌شد.»
 
 به همین خاطر سال ۵۹، کنسرت «سپیده» را با صدای خواننده‌ای دیگر یعنی «شهرام ناظری» به روی صحنه برد که معنی واضحی داشت. چراکه متاسفانه فضای خواننده سالاری همیشه حقوق مالکیت معنوی را از خالق اصلی اثر که آهنگساز است، می‌گیرد. چنانکه «لطفی» نمی‌خواست این اثر با خواننده‌اش شناخته شود، بلکه در پی آن بود تا «سپیده»، برای مردمی باشد و بماند که انقلاب کرده‌اند و پای‌بندی‌های مذهبی، انقلاب آن‌ها را از انقلاب‌های دیگر متفاوت ساخته است. به همین خاطر باز هم خواننده‌ی اثر را عوض کرد. آیا عوض شدن‌گاه به‌گاه خواننده‌ی سرود «سپیده»، قابل تأمل و معنادار نیست؟
 
«محمدرضا لطفی» وقتی برای همیشه از آمریکا به ایران بازگشت، برای رونمایی از «لطفی قلندر» به جز حضور در «کیهان فرهنگی»، می‌خواست در برنامه‌های سی‌سالگی انقلاب نیز نقشی داشته باشد. به همین خاطر دوباره تصمیم خود را برای مستقل نشان دادن راه و مرام و آثارش از دوستان پشیمان خود نشان داد. چنانکه بار دیگر به سراغ «سپیده» رفت و این بار با خواننده‌ای دیگر و گروهی دیگر به روی صحنه آمد. کنسرت «سپیده» در سال ۱۳۸۷ در تالار وزارت کشور با همراهی گروه همنوازان شیدا و صدای رسای «محمد معتمدی» اجرا شد. این بار، دیگر پس از اجرای سه باره کنسرت «سپیده» بر همگان واضح بود که «لطفی» چه در سر دارد. او نمی‌خواست اثرش با صدای خواننده‌ای که فاقد دیدگاه سیاسی و اجتماعی مستقل است، تداعی شود. او «سپیده» را می‌خواست که روسپید باشد و نسل به نسل در حنجره‌ها بگردد. به همین دلیل در خبرنامه‌ی شیدا حتی نسبت به مالکیت مادی سپیده (ایران‌ای سرای امید) به نام شجریان انتقاد کرده بود: «دو سال پیش آقای شجریان به آقای ضرغامی نوشتند که این اثر ایشان دیگر از تلویزیون پخش نشود. متاسفانه هرگز اعلام نکردند که این اثر متعلق به این‌جانب است. ضمن آنکه این اثر اصلاً متعلق به ایشان نیست و حقوق کل «چاووش ۶» را به موسسه شیدا فروخته‌اند.»
 
 
بعد‌ها وقتی در روزهای فتنه ۸۸، خواننده‌ی برج عاج نشین از تریبون ملکه‌ی انگلیس و صدای آمریکا راجع به این کار فرمایشات صادر می‌فرمود، شاید متعجب‌تر از هرکس، «محمدرضا لطفی» بود. او که آثارش را آگاهانه و با تئوری مشخص در همراهی و همصدایی سیاسی و اجتماعی با مردم انقلابی ساخته بود، باید هم از اظهارنظر خواننده‌ای که خود اساساً ساعتی قبل از اجرایش باخبر شده است، شوکه و غافلگیر شود. چرا که نه تنها خالق اصلی «سپیده»، بلکه خالق دیگر آثاری نیز که ممکن است هرکدام با صدای خواننده‌ای ضبط شده باشد، در واقع آهنگساز است.
 
بنابراین اینجا بود که «لطفی» دیگر نتوانست تاب بیاورد. او رسماً مصاحبه کرد و شجاعانه موضع مستقل خود را تکرار کرد:
 
«من اصلاً دوست ندارم هنرمندان‌ ما تریبون خودشان را از داخل به خارج از کشور ببرند... بی‌بی‌سی، صدای امریکا، رادیو بین‌المللی فرانسه و یا سایر رسانه‌های آن‌طرفی در ۱۰ سال اخیر مواضع اپوزسیون به ایران دارند و گاهی اوقات نیز کار را به براندازی حکومت نیز می‌کشانند. این را ما امروز به طور رسمی می‌دانیم و آخرین صحبت‌های وزیر امور خارجه‌ی انگلستان نیز، همه موید این رویکرد آن‌ها است. طبیعی است وقتی امروز رسانه‌های آن‌طرفی این امکان را به یک هنرمند می‌دهند تا بیاید در بی‌بی‌سی صحبت کند، حتماً باید در درجه‌ی اول اپوزیسیون یا نیمچه اپوزیسیون باشد. من حق دارم دوست نداشته باشم به عنوان یک هنرمند در صدای آمریکا و بی‌بی‌سی انگلستان که به عنوان دو ارگان دولتی مشغول فعالیت هستند، حرف بزنم. من حتی اگر هزار مشکل در ایران داشته باشم، ترجیح نمی‌دهم هرگز در تریبون‌هایی که قصد اصلاح و کمک به مردم ایران را ندارند، هم‌صدا شوم. این سلیقه‌ی شخصی من است. ولی کسانی که این کار را می‌کنند، اگر چه به آن‌ها انتقاد دارم اما کار آن‌ها را ممنوع نمی‌دانم. آن‌ها زندگی و مسئولیت خودشان را دارند. ولی باید مسئولیت را فردی نبینند.»
 
 
با انتشار این اظهار نظرهای سرخ و آتشین، طبیعی بود دوستان او موضع‌گیری کنند و عمق گفته‌ی او را با عمله‌ی حکومت خواندن او تقلیل دهند. اما او جز علاقه به تاریخ و فرهنگ و مردم چیز دیگری از این حکومت با خود نداشت. همه می‌دانیم و می‌دانند که «لطفی» بار‌ها به دلیل هیبت درویش مسلکش از داشتن مجوز اجرای صحنه‌ای محروم شده بود؛ حتی با وجود این اظهار نظرهای حمایت آمیز. بنابراین بهتر است موضع دوستان او را در قبال آنچه در تمام عمر از آن دم می‌زد، یعنی موسیقی سیاسی – اجتماعی مد نظر او به دو دسته تقسیم کنیم:
 
۱-پس از این موضع‌گیری‌ها و مصاحبه‌ها و مقاله‌ها در خبرنامه و کتاب سال شیدا، در زمان حیات استاد بسیار به او تاختند، اما کسی از دوستان نمی‌توانست از او دفاع کند! چراکه دفاع از او یعنی احتمالاً نفی رفتارهای دوگانه‌ی خود. «لطفی» اما چراغش روشن بود. هم به دوستان انتقاد می‌کرد و هم مجوز کنسرت و آلبومش از جمهوری اسلامی لغو می‌شد. او تا زنده بود هم مجوز «مرغ خوشخوان» شجریان صادر شد و هم چیزی از موضع ضد حکومتی آن دوستان کاسته نمی‌شد. اما چیزی که مهم است اینکه با این سخنان «لطفی» منزوی شد. مهم‌ترین واکنش دوستان و همکاران سابق لطفی تا پیش از درگذشت این چهره درخشان موسیقی ایرانی، منزوی‌سازی او و تحمیل هزینه‌ی اسطوره‌شکنی از «حنجره‌ی بی‌بی‌سی» به او بود. ماجرا تا اینجا البته فقط تراژیک است.
 
۲- وجه دیگر این قصه اما با خبر غافلگیرکننده درگذشت او و صدور پیام‌های تسلیت از سوی کسانی شروع می‌شود که در این سال‌های اخیر نوک پیکان انتقادات استاد بودند. حالا فرصت خوبی است برای مرده خوری! مرده خوارها از راه رسیدند تا لطفی همیشه سیاسی و انقلابی را مصادره کنند و او را به هنرمندی تقلیل دهند که خودش هرگز دوست نمی‌داشت و نمی خواست به آن بسنده کند؛ یعنی هنرمندی تنها با علم موسیقی و بریده از دنیای بیرونی و دانش‌های تاریخی و فرهنگی و سیاسی. از اینجا به بعد دیگر ما با وجه کمدی، طنز و در جاهایی مضحک دوستان در قبال استاد مواجه می‌شویم. سیاست زدایی، موضع زدایی و بی‌غیرت‌نمایی نسبت به تحولات مهم جامعه ایرانی از اندیشه‌ی لطفی، چیزهایی است که در یک سال اخیر کسانی از‌‌ همان دوستان سابق او از طریق رسانه‌هایی همچون بی‌بی سی فارسی سعی در القای آن داشته‌اند. بنابراین مشغول به کار شده‌اند تا او را هم قد و قواره‌ی خودشان بسازند. در حالی که قد و قدر «لطفی» جز با خواندن نوشته‌ها و گفته‌ها و شنیدن چندباره آثارش ممکن نخواهد شد.
 
بنابراین در روزهایی که رسانه‌ی ملکه انگلیس به همراه برخی دوستان سابق استاد، تلاش طنزآمیزی برای تراشیدن چهره‌ی ناقص هنری از او دارند، بهتر است علاوه بر مصاحبه‌های بس خواندنی او پس از بازگشت به ایران در کیهان فرهنگی و هفته نامه‌ی آسمان، برخی منابع زیر را هم ببینید تا امکان بازخوانی پروژه فکری-هنری او و طرحی که برای موسیقی سیاسی-اجتماعی سنتی داشت، صادقانه‌تر به چشم آید. موسیقی ای که در سالهای اخیر به جای هم صدایی بیشتر با مردم و دردهای اجتماعی و سیاسی شان به همت دوستان پشیمان استاد ما، انگ موسیقی حکومتی خورده است. 
 
در شماره‌ی ۱۰ و ۱۱ کتاب سال شیدا و در مقاله‌ای با عنوان «جریان روشنفکری در میان موسیقی‌دانان» خلاها و کمبودهایی که لطفی در آموزش و علم موسیقی شناخته بود، اینگونه معرفی شده است: «در همه‌ی این عرصه‌ها [در علم موسیقی] تنها در یکی دو مورد شما با دنیای بیرونی تماس دارید. این مطالعات شامل خود موسیقی می‌شود که ذهن را به سمت اندیشه ورزی هدایت نمی‌کند و باز هنوز تجریدی است. تنها، منطق موسیقی‌دان و روش‌شناسی او را تقویت می‌کند.»
 
 
اگر بخواهیم آنچنان که او می‌دید نقص‌های آموزش موسیقی و موسیقی دانان ایرانی را دریابیم و بدانیم چرا و با کدام مبانی فکری به اعتراض علیه دوستان خود برخاسته بود، باید مطالب زیر را با دقت بیشتری بخوانیم و بحث کنیم. ارزش این مقالات بسیار مهم‌تر از فیلم‌هایی است که در یک سال اخیر رسانه‌های ملکه و دوستان سابق استاد از خود درآورده‌اند. اینها مقالاتی هستند که مبنای تمام چالش های اخیر استاد با دوستان سابق خود بوده است و در یک سال اخیر تلاش شده است تا به کلی از نظرها و منظرها دور و منزوی شود:
 
۱- لغزش از کجا شروع شد؟ (نقدی گذرا بر مبانی اندیشه و نظریه علینقی وزیری)، کتاب سال شیدا، ش ۱
۲- چه اشتباهی رخ داد؟ (برخورد تمدن شرق و غرب)، کتاب سال شیدا، ش ۶ و ۷
۳-جریان روشنفکری در میان موسیقی دانان، کتاب سال شیدا، ش ۱۰ و ۱۱
۴-موسیقی کنونی در ایران، «انقلاب مشروطه و موسیقی»، ش ۱
 
مروری بر این نوشته‌ها و چند مصاحبه‌ی مشهور او، خیلی راحت مشخص می‌کند که تصویر امروزی برخی رسانه‌ها از «محمدرضا لطفی» تا چه حد تحریف آمیز و دروغ است. رسانه‌هایی که شومن مشهورشان، «مسعود بهنود» در همان ایام حیات «لطفی» و پس از انتقاد او از «شجریان»، گفته بود: «با این صحبت هایی که آقای لطفی کرد معلوم شد که او حرف نزدن را بلد نیست.» 
 
به هر حال، تاریخ هنر انقلاب پر است از نشانه‌های زشت مرده‌خوری شبه‌روشنفکران! و خواب غفلت رسانه‌هایی چون صداوسیما از پرداخت دقیق و مستند به هنرمندانی چون «لطفی». باشد که انقلاب قدر هنرمندانش را بیش از پیش بداند...

ارسال نظر

آخرین اخبار