طنز نوشته های یک روستایی
گلستان24 گزارش می دهد:
روزی روزگاری ازدواج!
اصولا ازدواج امری پسندیده و نکوهش شده می باشد ؛ مخصوصا از موقعی که آقای بهمنی مدیرکل دفتر ازدواج و تعالی وزارت ورزش و جوانان فرموند : « در مرحله کارشناسی طرحی هستند تا کارمندان مجرد بخش های دولتی و غیر دولتی تشویق به ازدواج شوند. ازجمله یکی از این راه ها تشویق به ازدواج با یک همکار است ! »
بعد از شنیدن این خبر همه ی عوامل تحریریه دست به کار شده اند و بعد از مرارت های بسیار، بسته ای ویژه به نام " 100 شعار برای ازدواج کردن " را آماده نموده و در برابر عموم ملت فراری از ازدواج قرار داده اند. در همین راستا ما چند مورد از این شعارها که توسط این گروه تحقیقی ساخته و پرداخته شده و آماده نصب در محل کار می باشد(!) را دست ورچین نمودیم و برایتان بازگو می کنیم :
1- هر کس با همکارش ازدواج نکند خر است !
2- ببین چقد همکارت خوبه! یک پارچه خانومه! تازه باباشم پول داره ها! نگیریش از کَفِت پریده ها! از ما گفتن بود!
3- جان مادرت بیا اینو بگیر! کشته مارو تو خونه! ( از طرف مامان و باباش !!! )
4- آقا جان! شما رو که نگفتیم! این طرح برای کارمندهای مجرد هست! واقعا که! قباحت دارد!
هسته ای ، نارگیله !
همان طور که می دانید مهمترین دغدغه ی فکری ما وشما واونا واینا ، تو این چند سال اخیر بعد از اینکه بلاخره متوجه بشیم که توی فلان مراسم چه لباسی بپوشیم (!) ، همین داستان دنباله دار و چند جلدی مذاکرات ایران با گروه همیشه علافِ 5+1 می باشد؛ که بعد از انتشار جلدهای ژنو و لوزان ، نویسنده محترم آن (!) در مخیله ی خویش به دنبال کِش دادن واحیاناً زدن رکورد جی.کی.رولینگ (نویسنده مجموعه کتاب های زاقارت هری پاتر) بود که ، دکتر ظریف بعنوان هِد فامیل(!) با حرکتی میتی کومانیطور(!) با برگرداندنِ ورق بازی ،خانم فدریکا موگرینی بدبخت را زیر تَلی از فریاد و تَشر با ترجیع بند «دیگه نبینم یک ایرانی را تهدید کنیا» به خاک سپرد! بیچاره فدریکا! می گویند از همان موقع به بعد از ترس، تمام اعضاء و جوارحش مثل یک ژله با آهنگ «سیاهه نارگیله» همراهی مبسوطی می کند!
البته این دفعه را که شانس آوردند. اما از دفعه ی بعد ، به پیشنهاد خیلی از آقایان محترم جامعه ( که در حین اعلام این پیشنهاد گویا داغ دل شان هم تازه گشت!) اگر کار دوباره بیخ پیدا کرد و بازآن ها اقدام به زین کردن خرشیطان نمودند و برای چندمین بار توافق را به سمت وسوی دبه های ترشی و ننه من غریبم بازی هدایت کردند، یک تُک پا بیان مادر زن جان این ها را بردارند بجای کل گروه اعزامی بفرستند ژنو و وین و چه و چه! هم فالِ وهم تماشا! بقول خودشان مطمئناً مادر زن جان هایشان قابلیت متقاعد نمودن خانم موگرینی مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا و اون پنج تای دیگه رو دارد! اونم بصورتی که تا مدت ها جای متقاعد شدنِ به شدت صمیمانه به شکل یک ماهیتابه تفلون ، روی ملاج خانم موگرینی و شرکاش درد خواهد نمود!
در عین حال بعد از توافق مسّرت بخش هسته ای، بودند افرادی که از خودشان عکس العمل هایی ساطع نمودند که ما دراینجا به اختصار به آن ها می پردازیم :
1- دسته اول : این دسته کلاً از لحظه اعلام توافق ، دایره و دنبک به دست ، در حال شادی و دمبل و دیمبو هستند! به عبارت دیگر از خودشان عکس العمل هایی بروز می دهند که متاسفانه ما از نقل و قول و پرداختن آن ها بصورت کامل و پخش مستقیم با جزئیات، همانند دوستان خوبمان در سازمان صداوسیما درموقع پخش زنده مسابقات والیبال لیگ جهانی که در کشورهایی به غیر از ایران برگزار میشود ، معذوریم! از نظر اینان تفاوت هایی که در نحوه برداشت بین ما و گروه 5+1 از توافق وجود دارد ، تنها یک سری آپشن هایی ست که کاملاً سلیقه ای و دل بخواهی بشمار میرود!
2- دسته دوم : این گروه که کارشناسان فن از شناسایی فازشان در مانده اند، شامل اشخاصی میشوند که اگر قسمتی از بدن آن ها را با لبه ی تیز کارد میوه خوری هم آشنا بکنی، دریغ از یک مثقال خون که به آدم پس بدهند! از نظر اینان احتمالاً در توافق کار شاقی انجام نشده است و امیدوارنه در انتظار ارسال هرچه زودتر کمک های دبه ایِ طرف های مذاکره کننده با ایران می باشند!
3- دسته سوم : سخت افزار این گروه از سیستم «خوشحالیم که خوشحالند وخوشحالند که خوشحالیم» پشتیبانی میکند! در واقع از نظر اینان ، آگاهی از نوازنده ساز در زمان حرکات موزون پشیزی اهمیت ندارد؛ مهم باد است که از کدامین سو به وزیدن خود ادامه می دهد و بس!
علی ایحال این خوشحالی ، همچین خشک و خالی هم که نمی شود! یعنی اصلا مزه نمیدهد. طرف اگر اندکی تلاشش را چاشنی تست زدنش میکرد، به مقام نفرِ آخر کنکور نائل می آمد ، اُومدِ شیرینی خامه ای از این مدل نارنجکی ها که آدم دلش واسه شون غش و ضعف می رود ، پخش کرده است؛ آن وقت دولت با این همه خدم و حشم ، دادار و دودورش که بعد از 12 سال آزگار به توافق هسته ای رسیده است ، یعنی نمی خواهد حداقل یک عدد آدامس بادکنکی-چیزی به مردم بدهد؟! آیا شیرینی ندادنِ آقای استاندار کار خوبی ست؟! آیا ما باید خودمان دست بکار بشویم و بگوییم بیاره شیرینی ناپلئونی ره ؟! مگه داریم؟ مگه میشه؟
والیبالیسم
با اینکه متاسفانه تیم ملی والیبال کشورمان از صعود به مرحله نهایی لیگ جهانی بازماند ، اما این موضوع از شایستگی های آنان برای ورود به ستون ما کم نمی کند! لیکن در اینجا چند نکته هم درباره آن ها به رشته تحریر در میاوریم :
- آدم وقتی این بازی های والیبال بچه های تیم ملی رو میبینه ، یاد جوانی های خودش می افته!/ گوشه ای ازفرمایشات احتمالی علی اکبر استاد اسدی و ابراهیم تهامی!
- جالبه که این تیم والیبال امریکا را ما با خاک یکسان نمودیم، ولی باز دوقورت و نیم شان باقی هست! خداییش شانس آوردن که با این ترکیب حال حاظر تیم ملی والیبال ما رو به رو بودند؛ وگرنه اگه خیلی ادعاشون میشود یه روز پاشن بیان استان گلستان و یک تُک پا تشریف ببرند زمین خاکی های آق قلا و گنبد تا بروبچه ها، از نزدیک با ابعاد وساختاریک آبکش آشناشون کنند!
- تیم والیبال ایران رو میشناسی؟! ما تیم فوتبال بزرگسالانِشیم!!! / کُریِ اعضاء تیم فوتبال ایران برای حریفان !
- در چند وقت اخیر، غیبت فرهاد ظریف درترکیب تیم ملی با شک و شبه های فراوانی رو به رو بوده است و شایعه خداحافظی احتمالی او از تیم ملی مثله خوره با روح و روان مردم فوتبال دستی بازی میکند! اما در همین جا یه سئوال واسه ی ما پیش میاد ، اونم اینکه مگه برای والیبالیست ها هم مراسم خداحافظی میگیرند!؟ مگه داریم؟ مگه میشه؟ آن وقت تو اون مراسم احتمالی دقیقا چه اتفاقی می افتد!؟ توش چه کاری میکنند؟مثلا تور والیبال رو می بوسند میگذارند کنار؟ پیرهن شونو در میارند و پهن می کنند روی تور والیبال!؟ یا که چی دقیقا!؟
- در زمانه ای زندگی میکنیم که همه ازتیم والیبالی که به تیم اول جهان باخته هست طلبکار شدند ، ولی از دست تیم فوتبالی که از جام ملت ها حذف شده و کلی افتضاح بار آورده است ، به اندازه یک بند انگشت هم شاکی نشده اند!(تازه با هر باخت تیم فوتبال ، به خیابان میریزند و شادی هاشون را بین هم تقسیم میکنند!)
- با توجه به اینکه بچه های تیم والیبال ما در اکثر بازی هاشان با تیم های بزرگ ، 2 ست اول بازی را واگذار می کنند یا به سختی میبرند و تازه از ست سوم موتورشان روشن میشود ، از فدراسیون جهانی والیبال تقاضا داریم بازی های تیم ما را از ست سوم شروع کند! با تشکر!
علت توافق هسته ای لو رفت!
گویا اکثر مردم دنیا از توافق ناگهانی و یکهویی بین ما و گروه 5+1 انگشت به دماغ مانده اند و در این چند وقت اخیر از دلایل این اتفاق با هم به صورت صلح آمیزی به ایجاد دیالوگ پرداخته اند! البته در همان ابتدا برای ما هم همچین سئوالی پیش آمده بود، که چون بصورت مویرگی تو همه جا آشنا داریم سریع به این شبهه که مثله خوره به اقصی نقاط ذهن مان دسترسی پیدا کرده بود ، فیصله دادیم! طبق بررسی های بنگاه شایعه پراکنی عره ، عوره و شمسی کوره ، گویا دکتر ظریف به جان کری گفته است که این بار آخریه که میگم! یا با ما صلح می کنید یا بگم «آن مردی که رفته هست» با دوستاش دوباره تشریف بیارن؟!
جان کری در حالی که مثلِ جناب خان خشکش زده بود گفت : چی؟ آن مردی که رفته هست؟؟؟؟ نه جان من! اونا پدرمونو در آوردن! الان من باید کجا رو امضاء کنم جواد جان؟!
و اینگونه بود که بعد از سالها بین ایران و امریکا و 5+1 توافق برقرار شد!
Mayo made in iran!
در حاشیه مراسم بزرگداشت روز صنعت و معدن ، یک خبرنگار خوشحال از نعمت زاده پرسید که شما بعنوان وزیر صنعت تا چه حدی از تولیدات ایرانی استفاده می کنید که ایشان هم در مقام پاسخ گفته اند : « در حال حاظر کت و شلواری که تن من است ، ایرانی است!» جدا از لحن و سبک حرف زدن آقای وزیر که آدم رو یاد آن مردی که خیلی وقته رفته هست (!) می اندازد ، خداییش واقعا شانس آوردیم که آقای نعمت زاده، خدای ناکرده همانند دیگر مدیران دولتی که بدون هیچ چشم داشتی، رنج مرض دو شغله بودن مُزمن را برخورد میخرند تا دیگر صندلی های مدیریت کشور ( مانند انواع واقسام فدراسیون های ورزشی) از حیث وجود گرانسنگ آن ها خالی و بی بهره نماند! ، نیست ؛ وگرنه زبانم لال اگرایشان رئیس فدراسیون شنا، شیرجه ، واترپلو و اینا بودند، اون موقع با چه رویی درباره تن پوش ورزشکارهای این فدراسیون و احیاناً مرتبط نمودن آن با تولیدات داخلی، حرف می زدند، خدا عالم است!
استراتژی!
تازه می خواستیم با تأسی گرفتن از پاراگراف بالا دونه دونه موهایمان را بکنیم که ،همین آقای نعمت زاده ی بالا در حاشیه همون مراسم بالا ، درباره افزایش خودسرانه قیمت فرآورده های لبنی با شستن و پهن کردن خبرنگاران روی طناب ، گفته که : « دولت اقدام به افزایش این نرخ نکرده است ، بلکه براساس تصمیم ستاد تنظیم بازار قیمت این محصولات افزایش یافته است.» با اینکه خلاصه ایشان ، الان سن و سالی ازشان گذشته وعن قریب هست که وزارت صنعت و معدن رو به خانه سالمندان تبدیل کنند ، اما مایه مباهات است که هنوزهم که هنوزِ ، استراتژی مدیریت خود را براساس بازی کودکانه دوران طفولیت و مکتب رفتنشان یعنی «من نبودم، دستم بود، تقصیر آستینم بود...» تعیین کرده اند. امیدوارم که عمو پورنگ و خاله شادونه با نگاه پارتی مابآنه ، ایشان را دریابند که خدای ناکرده استعدادهایشان درعنفوان چهل چهلی هدر نرود.حیف ست دیگه آخه!
پیوندها !
ما را بگو که تا حالا داشتیم واسه خودمان با فراغ بال توی افکار بیهوده ای که در آن مشکلات ازدواج به سه گانه معروف اشتغال ، مسکن و هزینه های کذایی یک زندگی معمولی که آدم توش بتواند فقط زنده بماند کافی ست، ختم میشد، به حالت شنای کرال پشت غوطه ور بودیم؛ غافل از آنکه این افکار نصفه و نیمه بساط مَچل شدن ما را پیش مسئولین جماعت ، فراهم آورده و همین دوزار آبرویی که با عرق جبین قطره قطره جمع آوری کرده بودیم را مثل آب خوردن از چنگال ما دربیاورد.
در واقع با اینکه سال هاست عده ای ، بعنوان جوان آینده دار مملکت در تلاشی عبث گونه با چپ کردن خودشان درآن کوچه معروف ، از قید و بندهای بشدت لاکچری یک ازدواج رهانیده بودند، اما مانند همیشه و سربزنگاه ، کفه ی بی وزن جوانِ ترازوی وزارتخانه ورزش و جوانان با حرکتی مِلُو، ریش و قیچی جوانان مردم را محکم در دست گرفت و به زور هم که شده با نشاندن سر سفره عقد، شوهرشان (یا زن شان) می دهد بروند پی کارشان!
چندی پیش دکتر محمود گلزاری معاون ساماندهی امور جوانان بعد از کلی این پا و اون پا کردن، بعنوان راهکار آخر با رونمایی از سایت دولتی «همسرگزینی» ، مشت محکمی بر یاوه گویانی که کمافی السابق با صغری و کبری چیدن و ایجاد شبه هایی با مضمونِ «برفرض اینکه اگر همسر خوب هم پیدا کردیم، شرایط ازدواج را کجای دل مان بگذاریم!» زد!
البته ما خودمان هم هنوز از چند و چون این سایت چیزی سردرنیاوردیم، اما امیدواریم دوستانِ بدنبال همسر، خلاصه کمی رعایت کنند که اینجا خانواده زندگی می کند، تا ما مجبور نباشیم در موقع مراجعه به سایت همسرگزینی به وب سایت محبوب تارنماهای مسدود شده یعنی « پیوند ها » منتقل شویم و با آن احوال پرسی کنیم!
البته این اتفاق از ارزش های این طرح کم نخواهد کرد.مهم فعل پیوند هست که باید صرف شود؛ حال چه پیوند ازدواج باشد چه پیوند سایت های مسدود و فیلتر شده! در هرصورت پیوندتان مبارک!
تیمارستان
جدیدا گروه تروریستی داعش با هدف بهبود روانی عناصر خود و جلوگیری از فرار آنان ، مرکز روانکاوی در شهر موصل راه اندازی کرده است! در پی این اتفاق می توان پیشنهادات زیر را مطرح نمود :
1- اینجور که ما پیش خودمون حساب کتاب کردیم ، داعش نبایست به یکی-دوتا از اعضاء گروهش بسنده کند. بلکه باید همه ی اعضاء گروهش را به این مرکز منتقل کند؛ چون همِ شان بقول گرگانی ها « شِفتان » و در حالی که به راحتی ازمرزهای جنون عبور کرده اند، مثل بنز تخته گاز در اتوبان دیوانگی می رانند!
2- ای کاش بان کی مون دبیرکل سازمان « ملل متحد امریکا (!) » می توانست با نفوذی که امریکا و اسرائیل پیش داعش دارند، از این گروه تروریستی کذایی اجازه اینکه ، اوباما و نتانیاهو و برخی از اعضاء حزب جمهوری خواه را که از فرط خیط شدگی بعد از توافق هسته ای ایران ، به شکل انگشت مانده لای درب درآمده اند؛ را برای بهبود شرایط مزاجی و ریکاوری سیاسی وَرِ دلِ دوست هایشان توی این مرکز ارسال می کردیم ، واقعا چقدر خوب میشد!
پسا تحریم!
همین چند وقت قبل یک عده فوتبالیست قدیمی با سرکردگی احمدرضا عابدزاده ، حمید استیلی و مهدی هاشمی نسب، برای برگزاری یک دست گل کوچیک دورهمی به تورنتوی کانادا سفر کردند ومثل بچه آدم دوباره برای آباد کردن میهن خویش به مام وطن بازگشتند. اما این وسط یک خواننده معلوم الحالِ لس آنجلسی که انگار غیر از اینکه صبح تا شب یک تعداد گمراه را، که پیش خودشان احساس بسی خوشگل بودن می کنند، به حرکات موزون دعوت کند، کار خاص دیگری ندارد؛ یک تُک پا با حاضر شدن برسرمیز شام این عزیزان ورزشکار، حافظه داخلی گوشی خودش را باعکس سلفی از این دوستان پر نموده است!
این ماجرا هم باعث شد عده ای عزم خود را جزم کرده و با لودر به جان این فوتبالیست های بی زبان بیافتند و توانایی آسفالت نمودن خود را تمام کمال به رخ مسئولین پروژه آزاد راه تهران-شمال بکشند!
در ادامه این روند آسفالت سازی، اخبار 20:30 هم با نمایش عکس این خواننده کذا بهمراه پخش ویدئو کلیپ ایشان با کیفیتHD و صدای دالبی استریو باعث فراهم آمدن لحظات شاد و مفرح برای خانواده ها گردید!
خودمانیم! انگار صداوسیمای بی نوا تو همه این سال ها همش دلش می خواسته که ازاینجور کلیپ ها پخش کند ولی متاسفانه بعلت تحریم ها از این کار معذور بوده است! و الان با لغو تحریم ها پس از توافق هسته ای ، این آرزو را به منصه ظهور رسانده است!
یک روستایی
ارسال نظر