مادری که دست و پای شهیدانش را حنا گرفت
هر ۳ قاری قرآن بودند و برای نبرد با دشمن راهی جبههها شدند، مادرشان در مواجهه با پیکر ۳ فرزندش ابتدا خدا را سپاس گفت، دست و پای شهیدانش را حنا گرفت و با دست خود آنها را به خاک سپرد.
به گزارش گلستان24، جامعه قرآنی کشور در هفدهمین دیدار با خانوادههای معظم شهدا در سال 94 به دیدار خانواده برادران شهید اسماعیلی رفتند.
ناصر، منصور و حسین اسماعیلی سه شهیدی هستند که این خانواده تقدیم اسلام کرده و اهالی قرآن کشور این هفته توفیق عرض ادب به خانواده این شهیدان را پیدا کردند.
سه برادر که با همت مادر قاری قرآن شدند
در این دیدار میهمان پدر شهیدان اسماعیلی بودیم که به دلیل کسالت زیاد قادر به سخن گفتن نبود، از این رو برادر شهدا آغازگر سخن بود که درباره برادرانش گفت: این سه شهید عزیر از کودکی در جلسات قرآن شرکت میکردند و هر سه با قرآن مأنوس بودند، اما ناصر در این راه پیشرفت کرد و قاری ممتازی شد، وی حتی در چندین مسابقه هم عنوان کسب کرد. ناصر تلاوت بسیار محزون و تأثیرگذاری داشت و هرگاه قرآن میخواند به روی همه تأثیر میگذاشت. همه ما گام نهادن در راه قرآن را مدیون مادرمان هستیم. ایشان همواره ما را به شرکت در جلسات قرآنی تشویق میکرد و گاهی هم خودش ما را به جلسه میبرد.
تلاوت قرآن با حال مجروحیت و بیهوشی
با آغاز جنگ ما راهی جبههها شدیم تا اینکه ناصر مجروح شد و وی را به تهران بازگرداندند، حدود 20 روز در تهران ماند، اما باوجود اینکه هنوز زخمهایش خوب نشده بود، با حال وخیم دوباره به منطقه رفت. در منطقه برای تلاوت از وی دعوت شد و ناصر چنان با قوت و قدرت تلاوت کرده بود که برخی از زخمهایش دوباره باز شده و حتی بیهوش شده بود و دوباره وی را به تهران بازگرداندند. البته ناصر باز هم چند روز بعد به منطقه رفت و در کربلای 5 شهید شد.
مادری که در مواجهه با پیکر سه فرزندش خدا را سپاس گفت، دست و پای شهیدانش را حنا گرفت و با دست خود آنها را به خاک سپرد
این سه شهید عزیز در همین منزل رشد کردند و به جبهه رفتند و شهید شدند. اما نکته عجیب در شهادت برادرانم صبر مادرم بود، مادری که هنگامی که با پیکر جوانانش روبهرو شد، ابتدا خدا را سپاس گفت. در همین حیاط دست و پای شهیدانش را حنا میگرفت، برای مردم صحبت میکرد و همه را به صبر دعوت میکرد و خودش دردانههایش را به خاک میسپرد.
در محله ما هرگاه جوانی به شهادت میرسید از مادر من میخواستند که خبر شهادت را خانواده آن شهید بدهد؛ زیرا آنها با دیدن مادرم که خود سه فرزندش را تقدیم اسلام کرده بود، بیتابی نمیکردند.
شاید دقایقی دیگر شهید شویم کمپوت را باز نکن
چند روز پیش در یک مراسم حضور داشتم که آقایی به نزد من آمد و گفت: شما برادر شهید منصور اسماعیلی هستید؟ گفتم: بله، وی گفت: برادر شما در منطقه «آر پی جی» زن بود و من کمک وی بودم. در یکی از عملیاتها در گرمای شدید هوا با دشمن شدیداً درگیر بودیم و من از ظاهر منصور فهمیدم که به شدت تشنه است. یک کمپوت همراه داشتم و به وی گفتم: تو تشنه هستی، بگذار این کمپوت را برایت باز کنم. این شهید عزیز به من گفت: نه، ممکن است من تا چند دقیقه دیگر شهید شوم این کمپوت اسراف شود، آن را برای دیگر رزمندگان ببر.
مادر شهید: شبها در کسیه خواب استراحت میکرد و میگفت: اگر جایم گرم و نرم باشد برای نماز بیدار نمیشوم
در ادامه مادر شهیدان اسماعیلی دقایقی کوتاه برای حاضران صحبت کرد و درباره فرزندان شهیدش گفت: هر سه پسر من اهل مسجد و نماز و قاری قرآن بودند، هر سه بسیار مهربان و دلسوز بودند. خصوصاً ناصر که قاری بسیار خوبی بود و بسیار به قرآن علاقه داشت و این علاقهاش سبب شد تا خودم وی را برای حضور در جلسه به مسجد ببرم. گاهی بدون اینکه به ما بگوید روزه میگرفت و وقتی از وی سؤال میکردم، چرا نگفتی روزه هستی، میگفت: ریا میشود. برخی شبها در کیسه خواب میخوابید و میگفت: اگر جای خوابم گرم و نرم باشد برای نماز نمیتوانم بیدار شوم.
آقای رسولی برادر یکی از شهدای قرآنی و از دوستان شهیدان اسماعیلی، یکی دیگر از حاضران بود که درباره این سه شهید عزیز گفت: خانواده اسماعیلی در محل ما از قدیم الگو بودند. مادر این شهدا از برگزارکنندگان جلسات قرآن برای خانمها در محل بود و فرزندان هم به دنبال خانواده اهل قرآن بودند.
شاگرد استاد خدام حسینی
شهید ناصر اسماعیلی از قاریان خوشخوان بود و وی به جز قرائت قرآن اهل مطالعه بود و در کتابخانه محل هم فعالیت میکرد. وی قرآن را با مفاهیماش میخواند و به دستورات قرآن عمل میکرد. وی در جلسات استاد خدام حسینی هم شرکت میکرد و قاری بسیار خوبی بود.
آخرین دیدار یک دوست با شهید حسین اسماعیلی
این سه عزیز، جوانان بسیار آرام، مؤدب و نورانی بودند و واقعاً در بین جوانان محل نمونه و الگو بودند. شب عملیات رمضان حسین را در منطقه دیدم. وی مرا به سنگرشان دعوت کرد. دقایقی را با وی گذراندم. چهرهاش به قدری نورانی و زیبا شده بود که احساس کردم شاید اتفاقی قرار است بیفتد. حسین شهید شد و آن دیدار آخرین دیدار ما بود و من هنوز با یادآوری آن صحنه از حسین تأثیر میگیرم.
صلابت، شخصیت، مردانگی و آبرو در چهره حسین اسماعیلی نمایان بود
نادر کاملی یکی دیگر از هممحلیهای شهیدان اسماعیلی است که برای حاضران گفت: من حدود 20 سال با این شهدا در همین محل زندگی کردم. خود من معلم قرآن هستم و همیشه به بچهها میگویم که قرآن به انسان نورانیت و شخصیت میدهد، اما من این موضوع را در این شهدای عزیز به عینه دیدم. حسین یکی از افرادی بود که بسیار نورانی و باوقار بود. هرگاه وی را میدیدم یک صلابت، شخصیت، مردانگی و آبرو در چهرهاش بود و این عزیران دنیایی از فهم اجتماعی و اخلاقی بودند.
حسین آقا از من بزرگتر بود و بیشتر با ناصر و منصور ارتباط داشتم. این سه عزیز در فهم و کمالات بسیار بزرگتر از سنشان بودند و من همیشه به آنها حسادت میکردم که چرا اینگونه نیستم. این خانواده عزیز در محل ما عزت و احترام بسیار زیادی دارند که این عزت را از قرآن و اهل بیت(ع) گرفتهاند.
به گزارش فارس شهید متولد 1341 است که در تاریخ 7 مردادماه 1361 در عملیات رمضان در منطقه عملیاتی کوشک به شهادت رسید.
شهید ناصر اسماعیلی متولد 1346 است که در تاریخ 9 بهمنماه 1365 در عملیات کربلای 5 و در منطقه عملیاتی شلمچه به شهادت رسید.
شهید منصور اسماعیلی متولد 1348 است که در تاریخ 23 خردادماه 1367 در عملیات بیتالمقدس هفت و در منطقه عملیاتی شلمچه به شهادت رسید.
انتهای پیام/فارس
سلام
باتشکر از مطلب خوب شما.این مطلب در گلستان بلاگ منتشر شد.
http://golestanblog.ir/%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D8%B1%D8%A7-%D8%AD%D9%86%D8%A7-%DA%AF%D8%B1%D9%81%D8%AA/
منتظر مطالب بعدی شما هستیم.
یاعلی. التماس دعا