به بهانه ولادت اما رضا(ع)
آقا جان یا ضامن اهو...
مژده ای اهل رضا روی رضا پیدا شد جلوه حسن الهی به فضا پیدا شد ضعفا روی به گلزار ولایت آرید که گل روی معین الضعفا پیدا شد
به گزارش گلستان24، یا ضامن آهو، به ضریحت که چشم میدوزم، رازى میان زمزمه هاى من با تو از نگاهم جارى است. راز نهانىام را بخوان که هلال طلایى گنبدت، ماه شبهاى تار دلشکستگان است.
رو به روى جلال تو مىایستم تا اشکهایم را قطره قطره در صحن حرمت جارى کنم.
پنجره فولاد تو، جاده ابریشمى است براى ذهن خستگان تا به تو پیوند خورند.
در هیاهوى بى پناهان، پاسخ تو را مىشنوم که از آن سوى پنجره زمزمه مىکردى: «نگاهدار سر رشته تا نگهدارم».
بیا و زائرانت را که پرندگان بى بال و پر تواند و به نوشیدن جرعهاى از نگاه تو دلخوشند، همچون کبوتران گنبدت پناهگاه باش.
«هشتمین رکعت عشق»
رضا جان! گلوى بغض کرده زائرانت، امروز به دنبال واژهاى است براى تبریک میلادت. کبوتران، به صف مىنشینند تا یکى یکى رو به روى تو اداى احترام کنند. اى بىکرانه! کدام دریایى که کشتى نشستهگان عالم، در کنار تو پهلو مىگیرند تا در لنگرگاه مهر تو، چند روزى آشیانه کنند؟
تو کدام آسمان صافى که همه در هواى تازه یادت نفس مىکشند تا دل شورههاى بىکران تنهایى خود را به آرامش پرکشیدن در خنکاى گنبدت برسانند؟
غروبها وقتى گامهاى سبز صداى اذان در منارهها مىپیچد و دل را در لذتى هراسان رها مىکنم، در سقاخانه دلم آماده اقامه هشتمین رکعت نماز عشق مىشوم.
السلام علیک یا على بن موسى الرضا.
انـدوه چـشـمـهـای سـیـاهــش را، پـاشـیـد سـمـت فـاصـلههـا آهو
ای کــاش با خـودش برسـاند بـاد، ایـن قصه را به گوش خدا، آهو
در دام مانده، راه مـفـری نـیـسـت، صـیـاد هـم کـه رحـم نـدارد هـیـچ
تـنـهـا تو مانـدهای و بـرآورده اسـت، تا آسمان دو دست دعا آهو
نـاگـاه دیـگ رحـمـت حـق جـوشـیـد، نـوری وزیـد و مـاه نـمـایـان شــد
خـوشـحـال باش و غـصـه نخور انگار! مردی شنید رنج تو را آهو!
تـا او رسـیـد، خــانـه غـم لـرزیــد، آرامــشــی غـریـــب فـراهـم شـد
از هم گسست بند اسارت ها، دیگر شده است شاد و رها آهو
«بر مـن ببـخش صـید خـودت را مرد، من جای او اسیر تو خواهم ماند»
صـیـاد مانـد و حیرت یک پرسش، با خود هزار مرتبه گفت: آه ـ او
آخر چـگـونـه ضـامـن آهـو شد؟ صیـدی کـه رفـتـه بـود چـرا بـرگشـت؟
یعنی میان این دو چه پیوندی است؟ این نسبت میان رضا ـ آهو؟
این چرخ چرخه ای است که میچرخد، تا آخر زمین و زمان باقی است
در هـر کجای خاک غریبی هست ـ فریاد میزند که رضا، «یاهو
ارسال نظر