آرش فلاحتپیشه بازیگر نقش «ابرهه» در «محمد رسولالله(ص)»
از وحشت صحبت به زبان حبشی خوابم نمیبرد/ روزی که مجیدی با دیدنم بهم ریخت
بعد از انتخاب شدنم برای بازی در نقش «ابرهه» متوجه شدم باید حبشی صحبت کنم؛ تنها با خودم گفتم: «خدایا! من با این زبان حبشی چه کنم؟» و از وحشت صحبت به زبان حبشی خوابم نمیبرد. حالا حساب کنید یکباره همه دیالوگها تغییر میکند و این اولین غافلگیری من در گرمترین نقطه جهان بود.
همه عوامل پروژه «محمد رسولالله (ص)» حضور خود در اثر جهانی مجید مجیدی را به نوعی دعوت پیامبر رحمت میدانند و آرش فلاحت پیشه نیز از این قاعده مستثنی نیست. زمانی که به دعوت ما به خبرگزاری آمد و نزدیک به سه ساعت باهم گپ و گفت کردیم بیش از همه چیز برایش واکنش تماشاگران مهم بود و عنوان میکرد وقتی قرار شد بعد از چند بار تست دادن و منتفی شدن حضورش در فیلم، بالاخره نقش ابرهه به او برسد بسیار نگران نحوه بیان دیالوگهایش بود، دیالوگهایی که با هزار مشقت آنها را حفظ کرد اما تغییر یکباره آنها بزرگترین غافلگیری را در گرمترین نقطه جهان برایش رقم زد.
*فیلمی با محوریت پیامبر فضای خاصی دارد
_شما برای اولین بار در تاریخ سینما نقشی را بازی کردید که پیش از این در قاب تصویر دیده نشده است جدا از این که نسبت به نقش چه حسی دارید باید بپرسیم که احساستان از حضور در فیلم سینمایی «محمد رسول الله (ص)» چیست؟
البته دوستانی هستند که در طول زمان زیاد تری در کنار پروژه بودند حس و حال بیشتری دارند. من در دو نوبت در کنار عوامل سازنده فیلم سینمایی «محمد رسول الله» قرار گرفتم. بخش اول در کرمان بیابان های شهداد بود و در مرحله بعد به فاصله یک سال در آفریقا بخش هایی که مربوط به من بود فیلمبرداری شد. فارغ از این که شما چه مسلک و مرامی دارید در کنار افراد حرفه ای و فیلمی با محوریت پیامبر فضای خاصی را برایتان به وجود می آورد. در حال حاضر 17 سال است که تئاتر می کنم افراد تئاتری همواره برای ورود به سینما وسواس خاص خودشان را دارند. پیشنهاد های تصویری متعددی وجود داشته است.
*ابتدا قرار بود ابولهب را بازی کنم
_در مورد حضورتان در فیلم بگویید که چطور اتفاق افتاد؟
یادم می آید که در تالار مهراب برای بازی در این فیلم تستهایی گرفته میشد و نوجوان ها و جوانهایی را شاهد بودم که به قول خودمان شیک و پیک کرده بودند تا برای بازی در این فیلم تست دهند. به واسطه افشین هاشمی که از دوستان من در زمینه تئاتر است رضا میرکریمی همواره نمایش ها را دنبال می کند و کارهای من را نیز دیده است. زمانی که در اهواز مشغول بازی در یک پروژه بودم رضا میر کریمی با من تماس گرفت و گفت که سریع خودت را به تهران برسان. ابتدا قرار بود که در نقش ابولهب بازی کنم که محمد عسگری ایفاگر نقش آن است. به تهران آمدم تست گریم دادم اما در نهایت همه چیز منتفی شد.
*سیستم حرفهای فیلم هر فردی را جذب خودش میکرد
مسئله دیگری که ما را در ابتدای مسیر بیش از هر چیزی جذب کرده بود سیستم حرفهای ساخت پروژه «محمد رسول الله(ص)» بود. برخوردها تماماً حرفه ای بود. افراد بعد از تست گریم و نظرات نهایی کارگردان عکس میگرفتند و روزها به آن ها نگاه می شد تا فرد مناسب نیز وارد کار شود. بعد از گذشت شش ماه از تست گریم که گذشت مشخص شد که من برای این نقش انتخاب شدم.
_قبول دارید حضور در برخی از آثار سینمایی در شرایطی پیش میآید که تنها می توان گفت باید شانس داشت؟
بله. فکرش را کنید که من دو سه سال در جریان ساخت این فیلم قرار داشته ام نفرات زیادی را دیده ام که خود را به این فیلم رساندهاند ولی نهایتاً نیز در این پروژه حضور پیدا کردم. این شاید همان شانس باشد. رضا میرکریمی به واسطه افشین هاشمی همواره بازی های من را نیز در تئاتر دیده بود و خیلی هم تلاش کرد تا در فیلمی که توسط خود او ساخته می شود با یکدیگر همکاری داشته باشیم که متاسفانه این فرصت دست نداده است یکی از این فیلمها «امروز» بود که اتفاق نیافتاد.
_ رضا میر کریمی بازی خاصی از شما در نقشهای تاریخی دیده بود که تلاش میکرد این حضور در فیلم سینمایی «محمد رسول الله» اتفاق بیافتد؟
نه در واقع آنها به دنبال بازیگران حرفه ای در تئاتر بودند که توانایی بازی در آنها وجود داشته باشد. وی لطف داشت و گمان می کرد بضاعتهایی در بازی بنده وجود دارد که می تواند در این نقش ثمر بخش باشد. در آن مقطع میرکریمی مشاور مجید مجیدی بودند.
*مجیدی با دیدن من به هم ریخت/ افرادی کنار گذاشته شدند که مقابل دوربین هم رفتند
زمانی که در کرمان حاضر شدیم مجری گریم تفاوت کرده بود دقیقاً همان روز کمی در چهره من توسط گریم به نسبت دفعه قبل تغییری احساس می شد زمانی که مجید مجیدی من را دید کمی به هم ریخته شد و فضا به شدت برای من سنگین شد. افرادی را که در رفت و آمد بودند می دیدم در همین حین علی هاشمی دستیار مجیدی من را کنار کشید و گفت: «ناراحت نشی اما بدون خیلی ها انتخاب شدند و در مقابل دوربین هم بازی کردهاند اما در آخر حذف شدهاند». اینجا بود که متوجه ماجرا شدم اما با گریم دوباره خدا خواست و همه چیز در این مرحله به روال عادی خودش باز گشت.
_گریم شما در نقش «ابرهه» چقدر طول می کشد؟
تقریباً دو ساعت اما در روزهایی که مربوط به تست گریم می شد نزدیک به 7 الی 8ساعت درگیر این روند بودم.
_چه اتفاقی مگر در گریم شما افتاد که دوباره مجیدی راضی شد؟
واقعاً به طور دقیق نمی دانم اما احساس من این است که شرایط سخت کار در بیابانها و اینکه به یکباره با چیزی مواجه شدند که در نظر نداشتند کمی اذیت شان کرد. در واقع وقتی عصبانی میشوند دیگر نمیشود خیلی نزدیک شان شوید.
*هم زمانی بازی در یک تئاتر با فیلمبرداری «محمد رسول الله (ص)» مرا تا پای حذف برد
_در مرحله بعد که گریم راضی کننده بود تغییر خاصی صورت گرفت؟
به نظرم خیلی تغییر قابل توجهی صورت نگرفت. البته مسئله دیگری نیز وجود دارد. زمانی که نوبت به بازی بنده رسید من درگیر جشنواره بین المللی تئاتر فجر بودم و زمانی که به من اعلام کردند برای فیلمبرداری بروم گفتم که نمی توانم بیایم به دلیل این که با گروهی تمرین کردهام که نسبت به آنها تعهد دارم. شاید این هم یکی از اخلاقهایی است که حضور در تئاتر به ما آموخته است. شاید این عادت برای سینما گران خوشایند نباشد اما برای بچه های تئاتری یک ارزش محسوب میشود.البته افراد زیادی این کار را انجام نمی دهند کار را رها میکنند بی آنکه کمی به زحمت دوستان شان فکر کنند. در نهایت گفتم که من نمی توانم بیایم و فکر فرد دیگری باشید. هم زمانی بازی در یک تئاتر با فیلمبرداری «محمد رسول الله (ص)» مرا تا پای حذف برد.
*جمشید هاشم پور یکی از گزینههای ابرهه بود/ با همکاری مسئولین تئاتر به ابرهه رسیدم
_آیا فکر می کنید پول بهتر سینما باعث می شود این بیتعهدیها به وجود بیاید؟
قطعاً این هم یکی از دلایل این اتفاق ها است. شرایط بهتر میتواند باعث شود افراد به راحتی تصمیم های این چنینی بگیرند. فضای تئاتر با همه سختی ها و تنگ نظریهایی که برایش وجود دارد بسیار عجیب و غریب است. قداست خاصی دارد.حتی شنیده بودم که دوستان به افراد دیگری هم پیشنهاد دادند تا این جایگزینی اتفاق بیافتد که جمشید هاشم پور هم یکی از بازیگرانی بود که با وی صحبت داشتند که این همکاری رخ نداد. بدون تعارف بگویم که چیزی که باعث می شود ته دل احساس خوبی از بازی در این نقش داشته باشم این است که ابتدا قرار بود پرویز پرستویی آن را بازی کند که به دلایلی حضور شان در نقش «ابرهه» منتفی شد. در نتیجه گزینه های بعدی عنوان شد که قرعه به نام من افتاد و همین موضوع برایم افتخار است. در نهایت با مسئولین تئاتر صحبت شد که اجرای نمایش ما را در جشنواره جلو بیاندازند که خوش بختانه این اتفاق افتاد. اما غافلگیری بعدی این بود که بعد از تست گریم و کارهای نهایی دریافتم که باید در اجرای نقش ابرهه به صورت حبشی صحبت کنم.
* با خودم گفتم: «خدایا من با این زبان حبشی چه کنم؟!»
_برای ادای زبان حبشی معلم داشتید؟
در این پروژه فردی به نام «حسن ادریس» وجود داشت که اتیوپیایی بود و در ایران الهیات می خواند. وی با بنده طی یک جلسه تمرین کرد من صدایش را ضبط کردم و در مورد اطلاعاتی که داده بود به خوبی فکر کردم. زمانی که که زبان آنها را شنیدم و از در بیرون آمدم با خودم گفتم «من با این چه کار کنم؟!» شب خوابم نمی برد و یادم نمی آید شبی تا این اندازه به دلیل وحشت خوابم نبرد. در خواب تمام واژههای حبشی را مرور می کردم. واقعاً خیلی سخت سخت بود. اما از شیوه های تئاتری و آنچه که آموخته بودم استفاده کردم و در اصطلاح سعی کردم آنها را مال خود کنم.
* غافلگیری در گرمترین نقطه جهان
_از همان ابتدا که در این فیلم قرار گرفتید دائم در حال غافلگیر شدن بودید غافلگیری بعدی نیز برایتان به وجود آمد؟
بله. فکر کنید زمانی که به فیلمبرداری نزدیک شدم «بیژن میرباقری» آمد و گفت: «دیالوگها تغییر کرده». واقعاً سخت بود دوباره دیالوگهای جدید را تمرین کردم اما شانسی که آوردم فیلمبرداری صحنه مربوط به من یک هفته عقب افتاد و من تماماً در هتل مشغول به تمرین بودم. البته یک بار برای تمرین رفتیم و دفعه بعد که زمان فیلمبرداری بود به دلیل طوفان های شدید شهداد این اتفاق نیافتاد. از ساعت 9 صبح به بعد گرمای شدیدی در آنجا حاکم بود. این بیابان گرمترین نقطه جهان است و کار را برای عوامل سخت کرده بود. غافلگیری در گرمترین نقطه جهان باعث به وجود آمدن دلهره دیگری برایم میشد.
* زمانی که مجیدی تشویق کرد نفس راحتی کشیدم
در روز فیلمبرداری اتفاقهای خوبی افتاد. تجربههای کوتاه سینمایی داشتهام اما این پروژه شرایط اش با همه کارهای قبلی فرق میکرد. زمانی که پلان من گرفته شد جمعیت زیاد حضورداشتند، سکوت عجیبی بود و واقعاً به دلیل حساسیت این نقش و فیلم استرس عجیبی در من وجود داشت. احساس خاصی داشتم و زمانی که دیالوگهایم را گفتم و کار تمام شد به یکباره مجید مجیدی دست زد و همه تشویق کردند و بار سنگینی از دوشم برداشته شد. زمانی که مجیدی تشویق کرد نفس راحتی کشیدم.
گویا در سینما باب است که در اصطلاح اگر سکانسی در بیاید که رضایت کارگردان را جلب کرده باشد او هم تشویق میکند. اما این نقش بسیار ویژه بود خیلی ها دوست داشتند آن را بازی کنند. البته هنوز هم میگویم کما این که در همان لحظه به دوستانی که لطف داشتند گفتم واقعاً من کار خاصی نکردم،تنها مواردی را که آموخته بودم کنار هم چیدم.
ادامه دارد.....
گفتوگو:احسان هوشیارگر-علی اکبر دهبان
انتهای پیام
ارسال نظر