هیچ وقت پشیمان نشدم...

به گزارش گلستان24،  علیرضا رهدار، جانباز 70 درصد هشت سال دفاع مقدس، دیروز در جمع دیگر جانبازان به ملاقات مقام معظم رهبری رسید.

وی در روستای آقامیش از توابع مینودشت بدنیا آمده است. 4 برادر دارد و 5 خواهر. دوران سربازی اش را در پادگان صفر 4 شاهرود مشغول به خدمت بود و سپس به جبهه اعزام شد.
 

 66/6/16 بود که با حمله غافلگیرانه دشمن و آتش سلام آر پی جی از ناحیه دست وصورت ،گوش ،چشم و پا مجروح شد. فکر کردند شهید شده است. وی را به سردخانه  اهواز منتقل کردند.

یکی از دوستانش که در سردخانه لشکر مشغول بکار بود، برای شناسایی به سردخانه آمد. خود را روی پیکر بی جان علیرضا انداخت و متوجه شد قلبش هنوز می زند!

علیرضا را به اتاق عمل بردند و بعد از مراقبت های پزشکی برای ادامه درمان او را به بیمارستان امام رضا(ع) مشهد منتقل کردند. 

علیرضا رهدار دو چشم و دو دستش را از دست داد و دچار موج گرفتگی گوش، شکستگی فک، دندان، صورت، بینی و پیشانی شد.

گلستان24، در یک گفت و گوی صمیمی پای درد و دل این جانباز علی آبادی نشسته است:

سلام. از ملاقات با مقام معظم رهبری برای ما بگویید. کدام قسمت از سخنان ایشان شما را تحت تاثیر قرار داد؟

سلام. من اولین بار بود که ایشان را ملاقات می کردم. خیلی حس غریبی بود. به خود ایشان هم گفتم که باورم نمی شود اینجا هستم و به ملاقات شما آمدم.

صحبت های ایشان درباره جانبازان ، بسیار تاثیر گذار بود. ایشان جانبازان را آیینه ابتلا ملت ایران در دوران دفاع مقدس خوانند.

چطور می شود این آیینه های با ارزش انقلاب را از فراموشی حفظ کرد و این ارزش ها را به نسل بعد منتقل کرد؟

من فکر می کنم به فرهنگ سازی بیشتری نیاز است. باید در مراسم های مختلف بیشتر از جانبازان استفاده شود. با تبلیغات سعی شود این افراد را بیشتر به جامعه شناساند و به نسل بعد منتقل کرد.

می شود از خاطرات این عزیزان در زمان دفاع مقدس استفاده کرد و آنان را به نسل بعد معرفی کرد. بعضی ها جانبازان را نمی شناسند.

از جایگاه جانبازان در استان راضی هستید؟

تنها چیزی که گاهی ناراحتم می کند آگاهی نداشتن مردم است. گاهی مردمی که مارا نمی شناسند. با دیدن وضعیت ما فکر می کنند تصادف کرده ایم یا چنین چیز هایی. اما وقتی می فهمند که جانباز هستیم عذرخواهی می کنند.

از برخوردشان ناراحت می شوید؟

خیر. از عدم اطلاع و آگاهیشان ناراحت می شوم. بعضی ها اصلا نمی دانند دفاع مقدس چه بوده است.

تا به حال شده است از این که به جبهه رفته اید پشیمان شوید؟ این که دلتان بخواهد مثل همه مردم صحیح و سلامت به زندگی روز مره بپردازید.

حقیقتا هیچ وقت نشده است چنین حسی داشته باشم. سختی های زیادی کشیده ام و هنوز هم می کشم. اما  هیچ وقت چنین فکری نکردم. من برای کشورم به جبهه رفتم. برای دین و ایمانم.

یک خاطره از زمان دفاع مقدس برای ما تعریف می کنید؟

بله. بعد از چهار ساعت نبرد شبانه در خط مقدم برای استراحت به سنگر آمده بودم. سنگر خیلی گرم بود. با دوستم کنار سنگر نشسته بودیم که ناگهان یک خمپاره شصت دقیقأ کنار سنگر به زمین خورد. فقط دو متر با ما فاصله داشت اما منفجر نشد!

اگر آن خمپاره منفجر شده بود ما شهید می شدیم. با آن که در خاک فرو رفته بود منفجر نشده بود. صبح به فرمانده اطلاع دادیم و آن را خنثی کردند.

آمریکا در جنگ تحمیلی چه نقشی داشت؟

اوایل انقلاب بود و آمریکا نفوذش را در ایران از دست داده بود.  وقتی دید انقلاب نو پا است، به صدام کمک کرد تا به ایران حمله کند. جنگ را از طریق صدام به ایران تحمیل کرد تا دوباره نفوذ خود را در ایران دست بیاورد. دست های آمریکا به خون بچه های ما آلودست.

متشکرم. از شما بخاطر لحظات سختی که برای راحتی و آرامش ما تحمل می کنید سپاسگزاریم. امیدواریم سایه پر برکت شما همواره بر سر ملت ما باقی بماند.

از لطف شما ممنونم.