شیعه انگلیسی شاه کلید«پروژه چرچیل» (2)
اسلام استعمار زده یا شیعه انگیسی و مولفه های آن از منظر امام خمینی
امام خمینی(ره) با این مکتب فکری و اندیشه ای خود در عصر معاصر فصلی جدید و به مراتب منحصر به فرد تر بعنوان یک عالم و مرجع اسلامی را رقم زد که باید از او بعنوان پایاندهنده و تکمیلکننده فقه و احیا کننده همه جانبه آن یاد کرد، که از هر لحاظ در جهان اسلام زعامت دارد.
حسن بیارجمندی، دانشجو دکتری دانشگاه روابط بین الملل مسکو و کارشناس مسائل بین الملل، در مصاحبه اختصاصی با گلستان24، طی چند یادداشت، موضوع شیعه انگلیسی را بررسی می کند که قسمت دوم آن را در زیر می خوانید:
اندیشه امام (ره) به دلیل رشد و نمو کامل آن در ساحت اسلام ناب محمدی(ص) و بدور از اندیشه های التقاطی درون اسلامی و برون اسلامی قدیم و جدید(استعماری)؛ جزو جامع و مانع ترین اندیشه هاست. اندیشه ای که بر بنیان های یاد شده و با عبرت تاریخی از واقعیت های پیشین که بر اسلام و مسلمین گذشته و درک گسترده و عمیق از پدیده های مختلف فردی ، اجتماعی و بین المللی کنونی و پیش رو به بی بدیل ترین سرمایه و میراث معنوی امروز اسلام و مسلمین مبدل شده است.
اگر از این منظر و در مقایسه با نقش و جایگاه شیخ مرتضی انصاری رحمه الله علیه در تحول و آغاز فصل جدید و منحصر به فرد در فقه و اصول نگاه کنیم؛ امام خمینی(ره) با این مکتب فکری و اندیشه ای خود در عصر معاصر فصلی جدید و به مراتب منحصر به فرد تر بعنوان یک عالم و مرجع اسلامی را رقم زد که باید از او بعنوان پایاندهنده و تکمیلکننده فقه و احیا کننده همه جانبه آن یاد کرد، که از هر لحاظ در جهان اسلام زعامت دارد.
بیانات و سخنان او سرفصل های جدید و تفضیلی از افتخارات اندیشه ناب اسلامی به شمار می آید که امروز نه تنها در اداره امور کشور، بلکه در اداره امور امت اسلامی توسط ولی امر مسلمین جهان مورد استناد قرار می گیرد و نیز مورد توجه و استناد علما و اندیشمندان آزادی خواه مسلمان و حتی محققین مسلمان در شناخت پدیده های نوظهور قرار می گیرد.
پدیده استعماری «شیعه انگلیسی» از جمله این پدیده های نامیمون است که- در چیستی و چرایی بوجود آمدن آن در این مقطع زمانی و آسیب های آن - می توان در پیشینه مطالعات تاریخی امام(ره) و آسیب شناسی و پدیده شناسی های میدانی ایشان بطور خاص در عراق-که در قسمت اول این مقاله به خاستگاه و پیشینه آن اشاره نمودیم- نکات بسیار دقیقی یافت.
عراق بعنوان بخش اصلی سیاست و راهبرد چرچیلی پادشاهی متحده بریتانیا علیه ایران؛ که خود در آن مقطع پایانی (مرحله برآیند) بجهت مرکزیت حوزه علمیه جهان تشیع و وجود امکان مقدس شیعه و علما و مراجع برجسته شیعه مورد توجه است؛ و امام (ره) با وجود آغاز چندین ساله نهضت اسلامی خود در ایران ،در فضای عراق جدید و بالاخص با توجه به اشتراکات تاریخی و فرهنگی دو ملت، آن را مورد بررسی و مطالعه قرار می دهد. از میان آثار مکتوب امام خمینی(ره) مقدمه کتاب ولایت فقیه - که مجموعه سیزده سخنرانى ایشان در فاصله سیزده ذیقعده 1389 تا دوم ذیحجه 1389 (مطابق با 1/ 11/ 1348 تا 20/ 11/ 1348 ش.) در نجف اشرف است و در پاییز 1349 ش. پس از ویرایش و تأیید حضرت امام براى چاپ آماده گردید – مستند ترین و مرتبط ترین اثری است که اولا با توجه به مبانی معرفتی شیعه انگلیسی امروزی ثانیا انطباق مستند با واقعیت های میدانی تاسیسی این فرقه شیعی و تحرکات کنونی آن در عراق و ایران ثالثا چرایی و دلایل آن، آنهم در ضمن تبیین حکومت اسلامی و بطور خاص اصل ولایت فقیه بعنوان یکی از مولفه های شناخت شیعه حقیقی از شیعه انگلیسی؛که می توان از آن بهره لازم را برد، شناخته می شود. هر چند در دیگر آثار و بیانات قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بصورت پراکنده نیز هم می توان به مستنداتی دست یافت. اما آنچه این اثر را متمایز می کند همین حضور و بیان آن در جامعه عراق جدید است.
امام(ره)در 10/3/49 در پاسخ به نامه اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان گروه فارسی زبان در اروپا بیان عمده ترین مشکل را فهماندن حکومت اسلامی و تشکیلات اساسی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی آن به جوامع بشری حتی مسلمین می دانند و حتی بعدها از آن به اعظم مصیبتها یاد می کنند و بر همین اساس و مبنا معرفی اسلام ناب محمدی (ص) و شیعه حقیقی را در برابر اسلام استعمار زده و شیعه انگلیسی مهم ترین رسالت خود می دانند.
«اگر قشرهای جوان از هر طبقه که هستند جهت حکومت اسلامی را که با کمال تأسف جز چند سالی در زمان پیغمبر اسلام و در حکومت بسیار کوتاه امیرالمومنین علیه السلام جریان نداشت بفهمند اساس حکومتهای ظالمانه استعماری و مکتبهای منحرف کمونیستی و غیره خود به خود برچیده میشود .»[1] رسالتی که پیش از این از 1/ 11/ 1348 تا 20/ 11/ 1348 طی 13سخنرانی مبسوط در نجف پایتخت معنوی شیعیان جهان ابلاغ کرده بود.
امام(ره) در این سخنرانی ها اولا آسیب شناسی تاریخی و اصولی ای در نقد و رد اسلام استعمار زده (اسلام حداقلی و التقاطی) و بطور خاص شیعه انگلیسی ارائه می نمایند ثانیا حقیقت تابناک اسلام ناب محمدی(ص) و شیعه حقیقی را در مکتب فکری و اندیشه ای خود تبیین می کند. امام (ره) در مقدمه کتاب یاد شده به این مرجعیت و سندیت چه در مقطع خود و آینده اشاره می کند:« شما آقایان که نسل جوان هستید و ان شاء اللَّه براى آینده اسلام مفید خواهید بود، لازم است در تعقیب مطالب مختصرى که بنده عرض مىکنم در طول حیات خود در معرفى نظامات و قوانین اسلام جدیت کنید. به هر صورتى که مفیدتر تشخیص مىدهید، کتباً، شفاهاً، مردم را آگاه کنید که اسلام از ابتداى نهضت خود چه گرفتاریهایى داشته، و هم اکنون چه دشمنان و مصایبى دارد. نگذارید حقیقت و ماهیت اسلام مخفى بماند، و تصور شود که اسلام مانند مسیحیت اسمى- و نه حقیقى- چند دستور در باره رابطه بین حق و خلق است، و مسجد فرقى با کلیسا ندارد.»
آغازین فرازهای این کتاب یا به تعبیر صحیح کلمه این سخنرانی ها به نقش یهود و استعمار در معرفى« اسلام حداقلی» و التقاطی اختصاص دارد. امام می فرمایند: «نهضت اسلام در آغاز گرفتار یهود شد؛ و تبلیغات ضد اسلامى و دسایس فکرى را نخست آنها شروع کردند؛ و به طورى که ملاحظه می کنید دامنه آن تا به حال کشیده شده است. بعد از آنها نوبت به طوایفى رسید که به یک معنى شیطانتر از یهودند. اینها به صورت استعمارگر از سیصد سال پیش، یا بیشتر به کشورهاى اسلامى راه پیدا کردند ؛ و براى رسیدن به مطامع استعمارى خود لازم دیدند که زمینه هایى فراهم سازند تا اسلام را نابود کنند. قصدشان این نبود که مردم را از اسلام دور کنند تا نصرانیت نضجى بگیرد؛ چون اینها نه به نصرانیت اعتقاد داشتند و نه به اسلام؛ لکن در طول این مدت، و در اثناى جنگهاى صلیبى ، احساس کردند آنچه سدى در مقابل منافع مادى آنهاست و منافع مادى و قدرت سیاسى آنها را به خطر می اندازد اسلام و احکام اسلام است و ایمانى که مردم به آن دارند. پس، به وسایل مختلف بر ضد اسلام تبلیغ و دسیسه کردند. مبلغینى که در حوزه هاى روحانیت درست کردند، و عمالى که در دانشگاهها و مؤسسات تبلیغات دولتى یا بنگاههاى انتشاراتى داشتند، و مستشرقینى که در خدمت دولتهاى استعمارگر هستند، همه دست به دست هم داده در تحریف حقایق اسلام کار کردند. به طورى که بسیارى از مردم و افراد تحصیل کرده نسبت به اسلام گمراه و دچار اشتباه شده اند. »
آنگاه ایشان در بیان تعدادی از مولفه های اصلی اسلام ناب محمدی(ص) و کارکردهای آن،به چرایی چنین اقداماتی اشاره می کنند: «اسلام دین افراد مجاهدى است که به دنبال حق و عدالتند. دین کسانى است که آزادى و استقلال مىخواهند. مکتب مبارزان و مردم ضد استعمار است. اما اینها اسلام را طور دیگرى معرفى کرده اند و می کنند. تصور نادرستى که از اسلام در اذهان عامه به وجود آورده و شکل ناقصى که در حوزههاى علمیه عرضه می شود براى این منظور است که خاصیت انقلابى و حیاتى اسلامى را از آن بگیرند، و نگذارند مسلمانان در کوشش و جنبش و نهضت باشند؛ آزادیخواه باشند؛ دنبال اجراى احکام اسلام باشند؛ حکومتى به وجود بیاورند که سعادتشان را تامین کند؛ چنان زندگى داشته باشند که در شأن انسان است. مثلًا تبلیغ کردند که اسلام دین جامعى نیست؛ دین زندگى نیست؛ براى جامعه نظامات و قوانین ندارد؛ طرز حکومت و قوانین حکومتى نیاورده است. اسلام فقط احکام حیض و نفاس است. اخلاقیاتى هم دارد؛ اما راجع به زندگى و اداره جامعه چیزى ندارد. تبلیغات سوء آنها متأسفانه مؤثر واقع شده است. الآن گذشته از عامه مردم، طبقه تحصیلکرده، چه دانشگاهى و چه بسیارى از محصلین روحانى، اسلام را درست نفهمیده اند و از آن تصور خطایى دارند. همان طور که مردم افراد غریب را نمىشناسند، اسلام را هم نمی شناسند. و [اسلام ]در میان مردم دنیا به وضع غربت زندگى می کند . چنانچه کسى بخواهد اسلام را آن طور که هست معرفى کند، مردم به این زودی ها باورشان نمی آید؛ بلکه عمال استعمار در حوزه ها !!!هیاهو و جنجال به پا می کنند. »
البته همچنانکه امام(ره) در انتهای سخنان یاد شده اشاره می نمایند همه این اقدامات را متوجه بیگانگان نمی دانند بلکه دست بعض آخوندها و روحانیون را در معرفی چنین چهره ناقص و معیوبی از اسلام دخیل می دانند: «آخوندهایى که اصلًا به فکر معرفى نظریات و نظامات و جهانبینى اسلام نیستند، و عمده وقتشان را صرف کارى می کنند که آنها می گویند و سایر کتابهاى [فصول ]اسلام را فراموش کرده اند، باید مورد چنین اشکالات و حملاتى قرار بگیرند. آنها هم تقصیر دارند؛ مگر خارجیها تنها مقصرند؟ »
امام در معرفی مولفه های اسلام استعمار زده و حداقلی و یا شیعه انگلیسی علاوه بر اشاره مستقیم به بعض مولفه های آنان، بصورت غیر مستقیم و در ضمن بیان مولفه های اسلام ناب محمدی(ص) و شیعه حقیقی اوصاف آنان را بیان و بطور مبسوط شرح می دهند:
الف:طرفدار خارج کردن احکام اسلام از میدان عمل و اجرا
امام در معرفی این افراد می فرمایند:«این هیأت هاى حاکمه دست نشانده استعمار که می خواهند در بلاد اسلامى چنین کارهایى را رواج بدهند، البته اسلام را ناقص می بینند؛ و مجبورند براى این کارها قانونش را از انگلیس و فرانسه و بلژیک، و اخیراً از امریکا وارد کنند! » و بخشی از توطئه دولت استعمارى انگلیس در آغاز مشروطه را از این جهت می دانند: « و دیگرى همین که با آوردن قوانین غربى احکام اسلام را از میدان عمل و اجرا خارج کند. »
حضرت امام ریشه چنین توطئه هایی را همچنانکه در قسمت اول اشاره نمودیم در یکصد سال اخیر و عمده طرق آن را اینگونه بر می شمارند: «تمام این ها نقشه هایى است که از چند صد سال پیش کشیده شده؛ و بتدریج دارند اجرا می کنند و نتیجه می گیرند. ابتدا مدرسه اى در جایى تأسیس کردند؛ و ما چیزى نگفتیم و غفلت کردیم. امثال ما هم غفلت کردند که جلو آن را بگیرند و نگذارند اصلًا تأسیس شود. کم کم زیاد شد، و حالا ملاحظه می فرمایید که مبلغین آنها به تمام دهات و قصبات رفته اند و بچه هاى ما را نصرانى یا بی دین می کنند. ..اینها نقشه هایى است که دامنه اش حتى به حوزه هاى دینى و علمى رسیده است؛ به طورى که اگر کسى بخواهد راجع به حکومت اسلام و وضع حکومت اسلام صحبتى بکند، باید با تقیه صحبت کند، و با مخالفت استعمارزدگان روبرو شود»
ب:عدول از اسلام با خودباخته در برابر پیشرفت هاى مادى غرب
امام در معرفی این افراد می فرمایند: «نقش تخریبى و فاسدکننده استعمار را گفتیم؛ حالا عوامل درونى بعضى از افراد جامعه خودمان را باید بر آن اضافه کنیم. و آن خودباختگى آن هاست در برابر پیشرفت مادى استعمارگران.. اینها خود را باختند. فکر کردند راه پیشرفت صنعتى این است که قوانین و عقاید خود را کنار بگذارند! ...ثروت و قدرت مادى و تسخیر فضا احتیاج به ایمان و اعتقاد و اخلاق اسلامى دارد تا تکمیل و متعادل شود و در خدمت انسان قرار گیرد...بنا بر این تا کسى جایى رفت یا چیزى ساخت، ما نباید فوراً از دین و قوانینى که مربوط به زندگى بشر است و مایه اصلاح حال بشر در دنیا و آخرت است دست برداریم. »
ج: عدم اعتقاد و التزام عملی به حکومت اسلامی و ولایت فقیه
امام در تبیین این شاخص می فرمایند: «استعمارگران به نظر ما آوردند که اسلام حکومتى ندارد؛ تشکیلات حکومتى ندارد. بر فرض که احکامى داشته باشد، مجرى ندارد! و خلاصه اسلام فقط قانونگذار است. واضح است که این تبلیغات جزئى از نقشه استعمارگران است براى بازداشتن مسلمین از سیاست و اساس حکومت. این حرف با معتقدات اساسى ما مخالف است.» و در ضمن آن به معرفی مهمترین و محوری ترین شاخص اسلام ناب محمدی(ص) در برابر«اسلام استعمار زده و حداقلی» یا «شیعه انگلیسی» می پردازند: «ما معتقد به ولایت هستیم؛ و معتقدیم پیغمبر اکرم (ص) باید خلیفه تعیین کند و تعیین هم کرده است. آیا تعیین خلیفه براى بیان احکام است؟ ... اینکه عقلًا لازم است خلیفه تعیین کند، براى حکومت است. ما خلیفه میخواهیم تا اجراى قوانین کند. ..به همین جهت اسلام همان طور که جعل قوانین کرده، قوه مجریه هم قرار داده است. ولىِّ امر متصدى قوه مجریه قوانین هم هست. ..اعتقاد به ضرورت تشکیل حکومت و برقرارى دستگاه اجرا و اداره جزئى از ولایت است؛ چنانکه مبارزه و کوشش براى آن از اعتقاد به ولایت است. »
ایشان در بیان تکلیف طرفداران اسلام ناب محمدی(ص) در این ارتباط می فرمایند: «همان طور که آنها بر ضد شما اسلام را بد معرفى کرده اند، شما اسلام را آن طور که هست معرفى کنید؛ ولایت را چنانکه هست معرفى کنید. بگویید ما که به ولایت معتقدیم... مبارزه در راه تشکیل حکومت اسلامى لازمه اعتقاد به ولایت است. شما قوانین اسلام و آثار اجتماعى و فواید آن را بنویسید و نشر کنید. روش و طرز تبلیغ و فعالیت خودتان را تکمیل کنید...از جنجال چند نفر غربزده و سرسپرده نوکرهاى استعمار هراس به خود راه ندهید.»
د- عدم اعتقاد و التزام عملی به مبارزه با مستکبرین و سیاست هاى ضد ملى – اسلامى
امام در مهمترین بخش از سخنان خویش یکی از بارزترین مصادیق و مثال تاریخی منطبق بر شیعه انگیسی با توجه به سیاست دولت پادشاهی متحده در عراق را بیان می کنند: «آن مردک (نظامى انگلیس در زمان اشغال عراق) پرسید اینکه در بالاى مأذنه دارد اذان می گوید به سیاست انگلستان ضرر دارد؟ گفتند: نه. گفت: بگذار هر چه می خواهد بگوید! اگر شما به سیاست استعمارگران کارى نداشته باشید و اسلام را همین احکامى که همیشه فقط از آن بحث می کنید بدانید و هر گز از آن تخطى نکنید، به شما کارى ندارند...آنها می خواهند ما آدم نباشیم! از آدم می ترسند. اگر یک آدم پیدا شد از او می ترسند. براى اینکه تولید مثل می کند، و تأثیراتى می گذارد که اساس استبداد و استعمار و حکومت دست نشاندگى را در هم می ریزد. لذا هر وقت آدمى پیدا شد، یا او را کشتند؛ یا زندانى و تبعیدش کردند؛ یا لکه دارش کردند که سیاسى است! این آخوند سیاسى است! ... این تبلیغ سوء را عمال سیاسى استعمار می کنند تا شما را از سیاست کنار بزنند، و از دخالت در امور اجتماعى بازدارند؛ و نگذارند با دولت هاى خائن و سیاست هاى ضد ملى و ضد اسلامى مبارزه کنید؛ و آنها هر کارى می خواهند بکنند و هر غلطى می خواهند بکنند؛ کسى نباشد جلو آنها را بگیرد.»
ه: عدم حمایت از انقلاب سیاسی در کشورهای اسلامی برای اجرای احکام اسلامی
امام با بیان این حکم شرعی که: « هر نظام سیاسى غیر اسلامى نظامى شرک آمیز است، چون حاکمش طاغوت است» در تبیین تکلیف یک مسلمان معتقد به اسلام ناب محمدی(ص) می افزایند:«در این شرایط اجتماعى و سیاسى، انسان مؤمن و متقى و عادل نمی تواند زندگى کند و بر ایمان و رفتار صالحش باقى بماند. و دو راه در برابر خود دارد: یا اجباراً اعمالى مرتکب شود که شرک آمیز و ناصالح است. یا براى اینکه چنین اعمالى مرتکب نشود و تسلیم اوامر و قوانین طواغیت نشود با آن ها مخالفت و مبارزه کند تا آن شرایط فاسد را از بین ببرد. ما چاره نداریم جز اینکه دستگاه هاى حکومتى فاسد و فاسدکننده را از بین ببریم و هیأت هاى حاکمه خائن و فاسد و ظالم و جائر را سرنگون کنیم. این وظیفه اى است که همه مسلمانان در یکایک کشورهاى اسلامى باید انجام بدهند، و انقلاب سیاسى اسلامى را به پیروزى برسانند. » و بدیهی است که هر گونه قصور در برابر چنین تکلیفی منجر به تن دادن به خواست استعمارگران و افتادن به دامن اسلام استعمار زده می شود.
و:عدم اعتقاد به وحدت اسلامی
امام در تبیین این شاخص می فرمایند: «از طرفى، وطن اسلام را استعمارگران و حکام مستبد و جاه طلب تجزیه کرده اند. امت اسلام را از هم جدا کرده و به صورت چندین ملت مجزا درآورده اند. ...[از طرف دیگر] پس از جنگ هاى متعدد، در جنگ بین الملل اول آن را تقسیم کردند، که از قلمرو آن ده تا پانزده مملکت یک وجبى پیدا شد! هر وجب را دست یک مأمور یا دسته اى از مأمورین خود دادند. بعدها بعضى از آن ها از دست مأمورین و عمال استعمار بیرون آمده است. ..ما براى اینکه وحدت امت اسلام را تأمین کنیم، براى اینکه وطن اسلام را از تصرف و نفوذ استعمارگران و دولت هاى دست نشانده آنها خارج و آزاد کنیم، راهى نداریم جز اینکه تشکیل حکومت بدهیم. » بنابراین همچنانکه براساس دیگر بیانات امام در ارتباط با وحدت اسلامی مورد تاکید قرار گرفته است؛دامن زدن به اختلافات مذهبی خواست استعمارگران و بازی کردن در پازل آنان است.
ز:عدم پشتیبانی از مظلومین و عدم دشمنی با ظالمین
امام می فرمایند: «استعمارگران به دست عمال سیاسى خود، که بر مردم مسلط شده اند، نظامات اقتصادى ظالمانه اى را تحمیل کرده اند؛ و بر اثر آن مردم به دو دسته تقسیم شده اند: ظالم و مظلوم. ... ما وظیفه داریم مردم مظلوم و محروم را نجات دهیم. ما وظیفه داریم پشتیبان مظلومین و دشمن ظالمین باشیم. همین وظیفه است که امیر المؤمنین (ع) در وصیت معروف به دو فرزند بزرگوارش تذکر می دهد و می فرماید: وَ کُونا لِلظّالِمِ خَصْماً، وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»
ح:عدم اعتقاد و التزام عملی به مبارزه با فساد و اشرافی گری
امام در تبیین این شاخص می فرمایند: «علماى اسلام موظفند با انحصارطلبى و استفاده هاى نامشروع ستمگران مبارزه کنند؛ و نگذارند عده کثیرى گرسنه و محروم باشند، و در کنار آن ها ستمگران غارتگر و حرام خوار در ناز و نعمت به سر ببرند. امیر المؤمنین (ع) می فرماید من حکومت را به این علت قبول کردم که خداوند تبارک و تعالى از علماى اسلام تعهد گرفته و آنها را ملزم کرده که در مقابل پرخورى و غارتگرى ستمگران و گرسنگى و محرومیت ستمدیدگان ساکت ننشینند و بیکار نایستند.
[1]همان جلد اول ، ص 162-161 مورخ 6/2/50
ارسال نظر