کتابشناسی استکبارستیزی در گلستان24؛
ریشه ها
کتاب ریشهها، سرگذشت اجداد الکس هیلی است که از شخصی بهنام «کوتا کینته» آغاز میشود. کونتا کینته در قرن هجدهم بهعنوان یک برده به زور به ایالات متحده برده میشود. کتاب سرنوشت وی و نسلهای بعد او تا الکس هیلی را به تصویر میکشد.
این قسمت از گزارش کتابشناسی استکبار ستیزی گلستان24، به کتاب "ریشه ها"، اثر الکس هیلی، کتابی که مقام معظم رهبری خواندن آن را مغتنم دانستند می پردازد:
عنوان کتاب: ریشه ها
نویسنده: الکس هیلی
«الکساندر موری پالمر هیلی» (Alexander Murray Palmer Haley) یا «الکس هیلی»، متولد 11 اوت 1921 و متوفی به تاریخ 10 فوریه 1992، نویسندهای آمریکایی بود که یکی از جالبترین و جذابترین آثار مکتوب را در راستای تبیین رنجهای سیاهپوستان ایالات متحده به رشته تحریر درآورد.
هیلی در دوران جوانی
وی بیش از هرچیز بهخاطر نوشتن دو اثر مشهور شد: کتابی بهنام :ریشهها: حماسه یک خانواده آمریکایی» که در این گزارش معرفی خواهد شد و کتاب «زندگینامه مالکوم ایکس».
«ایثاکا»، شهری در ایالت نیویورک محل تولید الک سهیلی بود. پدر الکس، سیمون نام داشت و استاد کشاورزی در دانشگاه A&M آلاباما بود. الکس همواره از پدر خود با افتخار یاد میکرد چرا که سیمون هیلی توانسته بود بر موانع بسیاری که نژادپرستی آمریکایی در پیش راهش گذاشته بود، غلبه کند.
در دوران جوانی، سیمون هیلی به این نتیجه رسید که پسرش برای آموختن دیسیپلین زندگی نیازمند خدمت در ارتش است و وی را در 20 سالگی به عضویت گارد ساحلی آمریکا درآورد.
با آنکه آن زمان رسیدن به درجات بالا در گارد ساحلی برای آمریکاییهای آفریقاییتبار وی توانست در گارد ساحلی پیشرفت خوبی بکند و در همین دوران بود که وی هنر خود را در نگارش داستان تقویت کرد. وی حتی برای برخی از همقطارانش نامه مینوشت و در نبرد علیه ژاپنیها هم مشارکت داشت. خودش بر این باور بود که بزرگترین دشمن او همقطارانش نه ژاپنیها بلکه کسالت و ملالی است که ماموریتهای طولانی بهوجود میآورند.
هیلی در سال 1949 و پس از جنگ دوم جهانی رسما کار خود را به عنوان یک روزنامهنگار آغاز کرد اما در قالب یک افسر گارد ساحلی و تا زمانی که در سال 1959 بازنشسته شد، تقریبا در همین وضعیت قرار داشت.
وی اولین روزنامهنگار ارشد در گارد ساحلی آمریکا بود و این جایگاه اساسا بهخاطر او و توانی که در ادبیات از خود نشان داده بود ایجاد شد. وی موفق جوایز متعددی را نیز در دوران خدمت در گارد ساحلی دریافت کند.
الکس هیلی در میانسالی
پس از بازنشستگی دوران نویسندگی هیلی آغاز میشود و وی اولین کار بزرگ خود را در خصوص زندگینامه مالکوم ایکس آغاز میکند. این کتاب بهعنوان اولین کتاب هیلی در سال 1965 منتشر شد.
در این کتاب زندگینامه مالکوم ایکس از زمانی که یک خلافکار بود تا زمانی که به اسلام گروید و به سخنگوی «ملت اسلام» بدل شد، به تصویر کشیده است. کتاب مزبور بر اساس 50 مصاحبهای نگاشته شد که هیلی بین سالهای 1963 تا 1965 یعنی تا زمان ترور مالکوم ایکس با وی انجام داده بود.
معرفی موضوع کتاب
کتاب ریشهها را به حق باید اثر جاودانهای در ادبیات معاصر آمریکا دانست که رنجهای مردان و زنانی را به تصویر میکشد که بیهیچ گناهی و تنها بهخاطر رنگ پوستشان سختترین عقوبتها را متحمل شدند.
طرح روی جلد ریشهها
کتاب ریشهها، سرگذشت اجداد الکس هیلی است که از شخصی بهنام «کوتا کینته» آغاز میشود. کونتا کینته در قرن هجدهم بهعنوان یک برده به زور به ایالات متحده برده میشود. کتاب سرنوشت وی و نسلهای بعد او تا الکس هیلی را به تصویر میکشد.
بر اساس آنچه در پیشگفتار فارسی کتاب آمده است، داستان در دهکدهای بهنام «ژوفوره» در گامبیا آغاز میشود. گامبیا از کشورهای آفریقای غربی است. غرب آفریقا طبعا بیش از شرق آن میتوانست برای بردهداران جذاب باشد چرا که برای انتقال بردهها از غرب آفریقا به ایالات متحده، نیازی به عبور از کانال سوئز یا دماغه امید نیک نبود.داستان دقیقا این تم را دنبال میکند که سیاهانی که امروز در آمریکا بوده و برخی از آنها زندگی فلاکتباری دارند، از کجا آمدهاند و چگونه به سرنوشت فعلی دچار گشتهاند؟
نقطه آغازین داستان تولد کونتا کینته و مراسم نامگذاری اوست. در همین مراسم نامگذاری، الکس هیلی استادانه فرهنگ و تمدن قومیتی را که از آن برخاسته است به رخ مخاطب آمریکایی میکشد. پدر کونتا کینته یک مسلمان است و ارزشهای والای اسلامی در نامگذاری کودک بهخوبی به تصویر کشیده میشود.
کونتا در محیط زیبای آفریقا بزرگ میشود و پدرش به او آزادی عمل کامل میدهد، او فقط حق ندارد به یک چیز دست بزند، «جانماز پدر که برایش مقدس است.» تربیتی که پدر برای کونتا در نظر گرفته، مملو از صداقت و ادب است. دروغگویی در این تربیت جایی ندارد، همینطور بیاحترامی به بزرگتر.
اینها که هیلی به تصویر کشیده، همه همان ارزشهای شناخته شده اسلامی هستند. بنابراین هیلی با دقت این انگاره را باطل کرده که اقوام آفریقایی اقوامی نامتمدن و وحشی بودهاند؛ انگاره غالب سفیدپوستها در خصوص آنها!
در تربیت کونتا کینته، گذراندن سه مرحله وجود دارد: اول آموختن شبانی، دوم، آموختن قرآن کریم و سوم، آموختن مردی و مردانگی. علیرغم فیلمهای آمریکایی که سیاهان را آدمخوار نشان میدهند، الکس هیلی در کتاب خود انسان سیاهپوست را کسی معرفی میکند که قرآن و حدیث آموخته و به رشادت و مردانگی باور دارد.
تا فصل سیوسوم، کتاب به تشریح زندگی آفریقاییها اختصاص دارد و هنرمندانه انگارههای غالب غربی را در خصوص مردم آفریقا میشکند؛ هرچند که به خرافات موجود در بین آنها نیز منصفانه اشاره میکند.
در تمام این دوران، کونتا کینته تنها یک نگرانی دارد: «سفیدپوستان»! آنها به زور اسلحه گرم مقاومت سیاهان را میشکنند و آنها را به بردگی میبرند. سفیدپوستان فقط منابع طبیعی آفریقا را تاراج نمیکردند، بلکه شقاوت سیریناپذیر آنها انسانهای سیاهپوست را نیز به یغما میبرد.
کونتا کینته هم بالاخره در یک روز بهاری و در حالی که میرود تا برای ساختن طبلی برای برادرش چوب بیاورد، گرفتار سفیدپوستان میشود و زندگی شیرین جوانیش به پایان میرسد. تا خود را بازمییابد، در یک کشتی متعفن در حال حرکت به سوی سرزمین یانکیهاست. تمام بدنش از کتک درد میکند اما از همه جا بیشتر، جای آهن گداختهای درد میکند که بر سینهاش گذاشته بودند.
او در تمام راه تنها به این فکر میکند که چرا سفیدپوستها تا این حد درندهخو هستند؟ از نظر او انگار سفیدپوستان «خدا ندارند»، چرا که به هیچچیز احترام نمیگذارند، حتی به حیثیت زنان سیاهپوست.
گلستان24، کاملترین خلاصه نویسی از این کتاب را با نام خود شخص منتشر می کند.
ارسال نظر