روضهخوانیرزمنده ۹ساله دفاعمقدس+فیلم
صدای روضه جواد صحرایی را در پایگاه شهید بهشتی برای علاقهمندان به معارف دفاع مقدس میآوریم تا همه بدانند، چگونه معنویت جنگ بر دلهای رزمندگان آن قطعه طلایی سایه افکنده و معرفت آنها را به مفاهیم ایثار و شهادت عمق بخشیده است.
جواد صحرایی رزمنده ۹ ساله دفاع مقدس، همراه با پدرش «سردار رمضانعلی صحرایی» که از فرماندهان لشکر ویژه ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس بود، فیض حضور در جبهه را پیدا میکرد.
به گزارش گلستان24، سردار صحرایی به همراه دیگر فرماندهان با خانوادههای خود در شهرک پایگاه شهید بهشتی اهواز مستقر بودند.
جو پایگاه شهید بهشتی اهواز در جوار سرداران و فرماندهان مازندرانی، اصفهانی، گیلانی و گلستانی معنوی بود، باورکردنی نیست، بهخاطر همین حال و هوا جواد صحرایی نونهال مازندرانی دانشآموز کلاس سوم یا چهارم ابتدایی مثل بزرگترهایش نمازش را اول وقت میخواند.
ماجرای نماز اول وقت خواندن او به گوش همسایهها و فرماندهان شهرک رسیده بود، این که جواد جلوی درِ خانهاش موکت پهن میکند و نماز اول وقت میخواند.
فضای شورآفرینی که با پخش صدای آهنگران از بلندگوی پایگاه ایجاد میشد برای همسن و سالهای اون همچون سعید کوکلانی، رسول پاشا و ... هم شورآفرین بود، سعی میکرد مثل رزمندهها باشد، شبها رفتارش را تحلیل میکرد، غیبتها را، تهمتها را، دروغها را و... .
تحت تاثیر فضای معنوی شهرک و پایگاه، صبحها قرآن میخواند، هر روز صبح صدای قرآن خواندنش، دو واحد ساختمان آن طرفتر هم بلند بود.
پای ثابت بیشتر مراسمهای دعای رزمندهها در مسجد یا حسینیه پایگاه شهید بهشتی بود، گاهی وقتها هم شبهای جمعه به اتفاق خانوادههای شهرک، برای گوش دادن به دعای کمیلِ حاج صادق آهنگران به مسجد جامع اهواز میرفتند.
حاج صادق عهد کرده بود، هر پنجشنبه شب در مسجد جامع اهواز باشد، نوحههای سوزناک آهنگران، خیلی به خانوادههای شهرک میچسبید و فضای تاریک مجلس روضه را مثل روز برایشان روشن میکرد، جواد تا سالها بعد از جنگ به تقلید از آهنگران، نوحههایش را زمزمه میکرد، بهویژه این دو نوحهاش را: «با نوای کاروان ... با نوای کاروان/ بار بندید همرهان/ این قافله عزم کرب و بلا دارد ... .» «یا رب برای قربان / یا رب برای قربان ... .»
ذکر مصیبت آقا امام حسین (ع)
یادگار مستندِ تاثیر جواد و هم سن و سالهایش از فضای معنوی شهرک و پایگاه، نوار کاستی است که نزدیک ۱۰ دقیقه، روضه امام حسین (ع) را خوانده است.
ماجرای نوار کاست از آن قرار است که یک روز وقتی دایی جواد «رضا کوهی» از محل خدمتش در اهواز، آمد شهرک تا سری به خواهر و خواهرزادههایش بزند، تصمیم گرفت نوار کاستی را پُر کند تا وقتی برای مرخصی به رستمکلا رفت، آن را بهعنوان سوغات ببرد برای خالههای جواد؛ تا آنها با شنیدن صدای اعضای خانواده جواد، از دلتنگیشان دربیایند.
آن روزها، هنوز جواد در کلاس سوم ابتدایی درس میخواند، صدای روضه جواد را در پایگاه شهید بهشتی، تنها با دو ساعت فاصله از خطوط مقدم نبرد، با زیرنویس، برای علاقهمندان به معارف دفاع مقدس میآوریم تا همه بدانند، چگونه معنویت جنگ بر دلهای رزمندگان آن قطعه طلایی سایه افکنده و چگونه معرفتِ آنها را به مفاهیم ایثار و شهادت عمق بخشیده است، این سند گویای این حقیقت مهم است که تنها شور، باعث و بانی حضور رزمندگان در میادین پرخطر نبوده است، بلکه معرفت و معنویت در کنار شور، موجب اتفاقات شگرف رزمندگان در جبهه بوده است.
ارسال نظر