پاسخ محکم داماد به پدر عروس سرمایهدار! +عکس
خانواده عروس یکی از سرمایهداران مطرح شهر بودند. پس از گفتوگوهای اولیه قرار شد آینه و شمعدان و لوازم سر عقد را تهیه کنیم و یک شب دیگر برای برگزاری مراسم در خانه عروس دور هم جمع شویم.
به گزارش گلستان24، خانواده عروس یکی از سرمایهداران مطرح شهر بودند. پس از گفتوگوهای اولیه قرار شد آینه و شمعدان و لوازم سر عقد را تهیه کنیم و یک شب دیگر برای برگزاری مراسم در خانه عروس دور هم جمع شویم.
***
در خانه عروس دور هم نشسته بودیم که پدر عروس خطاب به جلیل گفت:
- «شما تا امروز زحمات زیادی در جبهه کشیدید و انشاءالله خداوند قبول کند. ولی از این به بعد سعی کن، جبههرو کنار بگذاری، من هم خانه، ماشین و سرمایه در اختیارت میگذارم تا همینجا مشغول به کار بشی.»
پدر جلیل گفت:
-«این چیزها نیاز نیست.»
پدر عروس ادامه داد:
- «من این چیزها رو ضمانت میکنم تا دخترم بیسرپرست نماند.»
جلیل که تا آن لحظه ساکت بود، با آرامش گفت:
- «ولی من که نمیتوانم جبههرو ترک کنم.»
پدر عروس دوباره گفت:
- «اگه دخترمرو میخواهی باید کتباً بنویسی که جبهه نمیروی. اگه این شرط رو قبول کردی همین الان خطبه عقد رو میخوانیم در غیر این صورت... »
رنگ چهره جلیل عوض شد و گفت:
- «مگه میشه جبههرو رها کنم؟»
با ایما و اشاره به او فهماندم که:
- «جلیل جان، الآن بیا یک کاغذ بنویس که جبهه نمیروی و به پدر عروس بده؛ بعد از مراسم عقد برو دنبال کار و زندگی خودت...»
جلیل گفت:
- «مسلمان باید به اصل و اساس حرفی که کتباً متعهد میشود عمل کند؛ نمیتوانم زیر قولم بزنم.»
آن وقت که پافشاری پدر عروس را بر نرفتن به جبهه دید از جا بلند شد و مجلس را ترک کرد.
خاطرهای از شهید جلیل محدثیفر
راوی: مادر شهید
ارسال نظر