اولین شهید اهل سنت علی آبادکتول، میزبان همرزمانش بود + تصاویر
داستان بیست و سومین شهید از برنامه "چهل شب، چهل شهید" با شهدای قبلی متفاوت بود، مادرش می گفت همه میهمانان این مراسم را فرزند شهیدش دعوت کرده. شاید راست هم می گفت. داستان آمدن و رفتن ما به این برنامه تا مصادف شدن آن با هفته وحدت و خیلی اتفاقات دیگر، بر این امر صحه می گذاشت...
به گزارش گلستان 24، قرار بود برای بیست و سومین شهید برنامه "چهل شب با چهل شهید" هماهنگی های لازم را انجام دهیم. اما هنوز مشخص نبود در این قسمت کدام شهید میزبان ما خواهد شد!
با توجه به تقارن این قسمت از برنامه "چهل شب با چهل شهید" با آغاز هفته وحدت، دلمان می خواست سراغ یکی از شهدای اهل سنت علی آبادکتول برویم.
به همین خاطر به دوستانی که در معرفی شهدا به ما کمک می کردند و تعدادشان هم به بیش از ۱۰ خواهر و برادر می رسد، سپردیم که پرس و جوی خودشان را برای دیدار یک شنبه این هفته در همین باره آغاز کنند.
چند گزینه هم داشتیم اما هر کدام به دلیلی سر نگرفت. روز جمعه یعنی روزی که معمولاً تکلیف مان روشن می شد قرار است میهمان کدام خانواده شهید باشیم، فرا رسید.
بعضی از دوستان که ناامید شده بودند، پیشنهاد دادند که دیدار با خانواده شهید اهل سنت را بگذاریم برای وقت دیگری. اما، ندایی درونی می گفت اگر قرار است کاری بشود باید در همین هفته وحدت انجام شود.
نیت و هدفمان خیر بود. اما راهش برایمان باز نمی شد! درست در لحظات آخری که داشتیم از تصمیم خود منصرف می شدیم، یعنی ساعات پایانی روز جمعه، زنگ تلفن به صدا در آمد و خبر هماهنگی با خانواده شهید آرامک چوبین از شهدای عزیز اهل تسنن به ما داده شد.
خیلی خوشحال شدیم ولی یک مشکل وجود داشت. همه ی ۲۲ شهید قبلی در علی آباد بودند و در هرجلسه نزدیک به ۴۰ نفر حاضر می شدند اما برای اولین بار باید به قره بلاغ یکی از روستاهای اطراف علی آباد می رفتیم و این در حالی بود که مشکل ایاب و ذهاب اعضاء را هم داشتیم.
بسیاری از دوستان اعلام گفتند امکان این را ندارند که به روستا بیایند. اما ما تصمیم خودمان را گرفته بودیم و می خواستیم هر طور شده از این شهید عزیز هم در برنامه "چهل شب با چهل شهید" خاطراتی داشته باشیم.
شهیدی که بعداً فهمیدیم اولین شهید اهل تسنن شهرستان علی آباد کتول است.
علیرغم همه هماهنگی ها نگرانی های خاصی هم داشتیم چون روستا ۲۰ - ۳۰ کیلومتر از شهرستان فاصله داشت و اکثر دوستان از اینکه ممکن است مراسم تا ساعت ۱۰ یا حتی ۱۱ شب طول بکشد و از طرفی زمانی هم نداشتیم تا برای حل مشکل ایاب و ذهاب فکری کنیم.
در نهایت به عزیزانی که وسیله نقلیه داشتند سپردیم با وسیله خود بیایند و در ایاب و ذهاب کمکمان کنند. مردد بودیم که آیا تصمیم درستی گرفته ایم و آیا از مراسم استقبالی خواهد شد یا نه؟!
اما در عین حال دائماً با خودمان این را هم زمزمه می کردیم که شهید خودش ما را دعوت کرده، چشم انتظار ماست و به گردن ما حق دارد. حال این شهید می خواهد شیعه باشد یا سنی. در شهر باشد یا روستا... چه بسا اولویت برنامه را باید با این شهدا بگذاریم.
عکاس، فیلم بردار، کارشناس فرهنگی، مسئول آرشیو، مسئول تدارکات، مسئول صوت، سمعی و بصری، همه و همه به موقع در محل قرار همیشگی مان یعنی گلزار شهدای گمنام علی آباد آمدند تا راهی قره بلاغ روستای محل سکونت خانواده شهید چوبین شدیم.
برای پیدا کردن آدرس منزل شهیدکمی معطل شدیم. اما این تنها سختی این برنامه جذاب بود.
تعجب خانواده شهید چوبین از دیدن همرزمان
برنامه با حضور مادر شهید، برادران و همرزمان شهید از معنویت خاصی برخوردار بود. نکته جالب اینکه حتی خود خانواده شهید چوبین از حضور همرزمان شهید تعجب کرده بودند. آن ها فقط با ۳ همرزم شهید تماس گرفته بودند اما در جلسه ۷ همرزم شهید حضور داشتند.
همرزمی که قرار بود شهید شود!
یکی از همرزمان جانبازی بود که چهار روز در سرد خانه بوده و گمان می کردند شهید شده و یکی دیگر از همرزمان آزاده سرافرازی بود که کلی خاطره برایمان تعریف کرد. دهیار و اعضاء پایگاه بسیج روستا نیز در جمع همراهان "چهل شب با چهل شهید" دیده می شدند.
شهید آرامک چوبین متولد یکم فروردین ماه ۱۳۳۹ است که در تاریخ پنجم مهرماه ۱۳۶۰ یعنی در سن ۲۱ سالگی در عملیات حصر آبادان به درجه رفیع شهادت نائل شد. نام پدر بزرگوارش امان گلی بود که دار فانی را وداع گفته و جای خالی اش آن شب در میان جمع ما خیلی احساس می شد.
برادر شهید اعتقاد داشت آرامک خودش امشب همه ی میهمانانش را دعوت کرده تا آن ها را برای ساعاتی گرد هم آورد. ما هم آن شب همین اعتقاد را داشتیم....
مادر آرمک می گفت سال ۸۶ مبلغی را به نیابت از فرزند شهیدش پرداخت کرده تا یک نفر را به سفر معنوی مکه مکرمه بفرستد و حالا بعد از گذشت ۷ سال همچنان او را شهید حاج آرامک چوبین صدا می کنند تا یاد فرزند شهیدشان همیشه برایشان زنده و مجسم باشد.
فضا از یاد و خاطره شهید پر شده بود و پخش کلیپ نیز به حال و هوای معنوی منزل شهید افزوده بود.
سفره ای پر از شیرینی و شکلات در وسط اتاق ساده مادر شهید که به رسم زیبای اهل تسنن این منطقه در میلاد مسعود پیامبر اکرم (ص) برای پذیرایی از میهمانان پهن شده بود. صمیمیتی که بین میهمانان وجود داشت مثال زدنی بود. شیعه و سنی کنار هم نشسته بودند. برادران اهل تسنن و تشیع هر کدام به نوبه خود فشرده تر نشسته بودند تا طرف قابلشان راحت تر بنشیند.
تعارفات و احترامات در درجه اعلی خود بود. همه چیز نشان از این جمله زیبای آیت ا... سیستانی داشت که فرمودند: اهل تسنن برادران ما نیستند، بلکه اهل تسنن نفس ما هستند.
اگر لحظه ای مردد بودیم که سراغ شهید اهل تسنن را بگیریم یا نه؟ حالا در مسیر برگشت از منزل شهید وقتی بهت و حیرت از این همه صفا و صمیمیت را در چهره تک تک دوستانمان می دیدم، از این پشیمان می شوم که چرا زودتر این کار را نکردیم.
در حال برگشت چندین و چند بار جمله "خدایا شکرت" را از زبان سرنشینان خودرو می شنیدم که نشانه ی رضایت آن ها از برنامه ای بود که شاید برای رسیدن به آن کمی به مشقت افتاده بودند.
در مسیر برگشت با خود می اندیشیدم که کاش دشمنان ما بودند و این محبت و صمیمیت و این برادری و انسجام را میان مردم خونگرم و فهیم این منطقه، چه شیعه و چه سنی می دیدند و از این اتحاد و دوستی ها خون کثیفشان به جوش می آمد و از عصبانیت به درک واصل می شدند.
آن شب درس بزرگی که شهید آرامک چوبین در این مقطع زمانی به ما داد تنها یک کلمه بود: اتحاد، اتحاد و باز هم اتحاد.
ارسال نظر