پای صحبت خانواده شهید مدافع حرم علی آبادکتول؛
خدا را برای شهادت همسرم شاکرم/ یکسال به دنبال پیوستن به جبهه مقاومت بود
همسر شهید مدافع حرم ،حاج قربان نجفی خان به بین گفت: راضی نیستم کسی لباس مشکی به تن کند و پرچم عزا جلوی درب منزل نصب شود، من خدا را برای شهادت همسرم شاکرم چون جانش را برای دفاع از حرم آل البیت فدا کرد.
به گزارش گلستان24، قربان نجفی خان به بین شهید مدافع حرم آل الله است که در سال 1343 در روستای مازیاران به دنیا آمد و سومین فرزند از خانواده ی 11 نفره است.
وی بعد از تحمل جراحت های جانبازی ساعت 3 صبح روز چهارشنبه 5 اردیبهشت ماه در بیمارستان بقیه الله الاعظم تهران به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
از این شهید بزرگوار یک فرزند پسر و دو فرزند دختر به یادگار مانده است.
برای آشنایی بیشتر با این خانواده شهید بزرگوار به منزل وی رفتیم و با خانواده شهید به گفتگو نشستیم:
رمضان نجفی خان به بین برادر این شهید بزرگوار با بیان اینکه شهید در دوران هشت سال دفاع مقدس در جبهه حضور داشت، گفت: برادرم از سال 66 به عنوان اولین بسیجی از سپاه شهرستان گنبدکاووس ، به جبهه غرب اعزام شد؛ برادرم در آن زمان که به جبهه رفت دیپلم نداشت و بعد از اتمام جنگ دیپلم گرفت و در دانشگاه تربیت معلم ادامه تحصیل داد.
وی ادامه داد: سال ها در مدارس شهر و روستاهای علی آباد کتول به تربیت و آموزش کودکان پرداخت و در سال 1388 بازنشست شد ولی دست از کار نکشید و به کشاورزی و فروشندگی در سوپرمارکت شخصی خودش پرداخت.
یکسال به دنبال پیوستن به جبهه مقاومت بود
برادر شهید نجفی به اعزام داوطلبانه شهید به عراق اشاره کرد و گفت: یکسال فقط دنبال این بود که به جبهه مقاومت بپیوندد و از شبکه افق همه برنامه های مدافعین حرم را دنبال می کرد تا بتواند راهی برای اعزام پیدا کند.
رمضان نجفی از روحیه بالای شهید در جبهه گفت و اینکه شهید خاطرات جذاب زندگیش را برای رفع خستگی رزمنده ها تعریف می کرد به همین دلیل در بین آن ها به «ابوخاطره» معروف شد و از آن روز همیشه به او می گفتند خاطره ای برای ما تعریف کن.
قاسم برادر دیگر شهید درباره اینکه حاج قربان در خلوت خودش در پی انجام کارهای اعزامش بود، بیان کرد: هر روز ورزش می کرد و به کوهنوردی می رفت، برادرم کمتر برای درمان بیماری به پزشک مراجعه می کرد زمانیکه در یک حرکت ناباورانه به چشم پزشک مراجعه کرد و عمل لیزیک چشم انجام داد برایمان جای تعجب بود اما بعد از مدتی متوجه شدیم همه این کارها را برای موافقت و آماده شدن برای اعزام به دفاع از حرم اهل بیت انجام داده است.
وی خاطره ای از سماجت و پافشاری شهید برای موافقت با اعزامش اشاره کرد و گفت: یادواره شهدای روستای مازیاران با سخنرانی سردار میرشکار برگزار شد، در پایان مراسم؛ نزد سردار رفت و به ایشان گفت می خواهم مدافع حرم آل الله شوم ولی مخالفت می کنند و می گویند بازنشسته ای و سِنَت بالا است شما برایم کاری کنید؛ سردار لبخندی زد و گفت رفتی منم با شما می آیم و راهی برنامه ی دیگری که در روستای پیچک محله در حال برگزاری بود رفت. برادرم با سماجت به دنبالش رفت تا بتواند نتیجه ای بگیرد یعنی اینگونه برای رفتن آب روی آتش بود.
به هر دری می زد تا با اعزامش به عراق موافقت شود
قاسم نجفی ادامه داد: به هر دری می زد به دلایل متفاوت با اعزامش موافقت نمی کردند، از سپاه های استان گلستان که نا امید شد از استان های دیگر اقدام کرد تا اینکه با گروه بصیرت در شهر قم آشنا شد و با آن ها در 5 فروردین به کربلا اعزام شد.
وی گفت: 18 فروردین ماه فردی به نام ابوعلی با من تماس گرفت و گفت برادرت مجروح شده و در بیمارستان عراق بستری است ولی فعلا کسی از موضوع مطلع نشود. بدون اینکه به کسی اطلاعی دهم راهی بغداد شدم آنجا حاج قربان 2 بار تحت عمل جراحی قرار گرفت و 9 اردیبهشت ماه به تهران منتقل شد.
قاسم نجفی در ادامه افزود: ابتدا به نزدیکترین بیمارستان یعنی لقمان رفتیم تا تخت آی سی یو در بیمارستان بقیه الله خالی شود و 11 شب بعد به آنجا منتقل شد.
خدا را برای شهادت همسرم شاکرم
همسر شهید نیز درباره ویژگی های حاج قربان نجفی خان به بین گفت: همسرم در اخلاق نیکو زبانزد بود، هنر دستش خیلی خوب بود و در کنار آن چندین اختراع ابزار جنگی نیز داشت که در سپاه نینوا گرگان به نامش ثبت شده بود و در دفاع از حرم نیز از برخی از آن ها استفاده می کرد، شجاع و جسور بود، جان 11 داعشی را گرفت و به من می گفت این را به کسی نگو چون دوست ندارم ریا شود.
وی با بیان اینکه شکرگزار خداوند برای شهادت همسرش است، بیان کرد: وقتی عراق بود تماس می گرفت و می گفت حرم امام حسین هستم جایتان خالی است و بار دیگر می گفت برای زیارت حرم عسکریین آمده ام و می خواهم اینجا را تمییز کنم. همیشه می گفت جانم برود نمی گذارم گروه تروریستی داعش خدشه ای بر حرم عسکریین وارد کند.
وی درباره گلایه به عده ای که تفکرات اشتباه درباره شهادت مدافعین حرم دارند، عنوان کرد: در بیمارستان خانمی به من گفت چرا اجازه دادی همسرت برودکه اینگونه برگردد، از حرفش ناراحت شدم و گفتم اگر از جان گذشتگی های رزمنده های هشت سال دفاع مقدس و مدافعین حرم نبود من و شما راحت در این بیمارستان مشغول مداوای بیمارمان نبودیم.
به حال پدرم غبطه می خورم
علی فرزند شهیدنجفی است که در درباره پدر گفت: به حال پدرم غبطه می خورم، پدرم عاشق واقعی اهل بیت بود و خیلی برایم زمان می برد که او را خوب بشناسم.
وی به گفته های پدر از جنگ با داعش اشاره کرد و افزود: در سامرا مدافعین باید نام مستعار داشتند تا هویت ایرانی آن ها فاش نشود به او گفتند نام پسرت چیست گفت علی و چون آنجا ابوعلی زیاد بود گفتند پسری دیگر نداری گفت یک نوه پسر دارم نامش سبحان است و از آن روز به ابوسبحان مشهور شد.
پسر شهید نجفی اذعان کرد: یک روز با من تماس گرفت و گفت: 15 کودکی را پیدا کردیم که هم سن و سال سبحان هستند و پدر و مادرشان را از دست داده اند و ما اینجا مراقب آن ها هستیم.
شهربانو دختر شهید مدافع حرم بغض می کند و با صدایی آرام اما محکم اظهار کرد: به داشتن چنین پدری افتخار می کنم و ادامه می دهد: پدر از زمانی که خبر و تصاویر کودک 3 ساله سوریه را بر لب ساحل دید در اندیشه رفتن و انتقام گرفتن از جنایتکاران مرگ آن کودک مظلوم بود و به دلش افتاد که برود.
وی همچنین گفت: پدرم همیشه برای بودن در کنار خانواده اش وقت می گذاشت، وقتی دخترم نرگس مریض می شد اولین کسی که کنارم بود و حمایتم می کرد پدرم بود.
حسن برزگر داماد بزرگ خانواده درباره شهید گفت: 5 سال اول زندگی برای اینکه از نظر اقتصادی فشاری به ما وارد نشود طبقه اول منزلشان را به ما داد تا اول زندگی اجاره خانه ندهیم و پولمان را پس انداز کنیم و حالا نیز باجناقم در اینجا زندگی می کند.
برادرم به مادیات اهمیت نمی داد
رمضان برادر شهید درباره اینکه عده ای می گویند مدافعین حرم برای پول می روند، گفت: برادرم به مادیات اهمیت نمی داد، سوپر مارکت خودش را به پسرم سپرده بود که خرج زندگیش را درآورد. تا مرز عراق با ماشین شخصی خودش رفت و هزینه پارکینگ را هم پرداخت کرد و مقداری پول برای ادامه سفرش همراه خود برد و لوازم مورد نیازش را خرید و هزینه 12 مدافع حرم دیگر را از جیبش کمک کرد.
مردم قضاوت کنند که در آن شرایط خطرناک جان مهم است یا پول
همسر شهید بیان کرد: هیچوقت پس اندازی نداشت و زمان رفتن می گفت مال و اموال می خواهم چکار وقتی داعش وارد کشورم شود و همه چیز را مال خود کند.
رمضان برادر شهید نیز عنوان کرد: نه تنها برادرم بلکه همه مدافعین حرم دلبسته دنیا نیستند. وقتی برای عیادت برادرم به بغداد رفتم هر قدم یک پایگاه نظامی بود! مردم قضاوت کنند که در آن شرایط خطرناک جان مهم است یا پول.
پدر شهید بزرگوار هم درباره هدیه ای که به درگاه خداوند تقدیم کرده است گفت: من 9 فرزند دارم که 5 تای آن ها پسران رشیدی هستند و تنها یکی را در راه خدا، اهل بیت و رهبر عزیز کشورم هدیه کردم و امیدوارم این هدیه را از من قبول کنند.
و اما زهرا دختر کوچک شهید زمانی که از وی درباره پدرش پرسیدیم بغض دلتنگیِ نبود پدر نگذاشت تا حرفی به زبان آورد و قطره های اشک از چشمانش سرازیر شد و بر گونه هایش غلتید.
انتهای پیام/
منبع: زرین نامه
ارسال نظر