مردی که غرور انگلیسیها را شکست
وقتی یک آلمانی تحت تاثیر مبارزین جنوب ایران قرار میگیرد
زمانی که انگلیسیها در جنگ جهانی اول زمانی که بوشهر را اشغال میکنند، پرچمی را به بالا برده و تمبری منتشر کردهاند که روی آن به زبان انگلیسی نوشته شده: بوشهر در اشغال انگلستان.
به گزارش گلستان24، روستای دلوار بندر کوچکی است در پنجاه کیلومتری بوشهر که مرکز یکی از بخشهای ساحلی شهرستان تنگستان است. واژه دلوار به معنای " دلاور " است که گاه " دلبار" هم گفته می شود. شغل مردم دلوار اغلب ماهیگیری و سفر به شیخ نشینهاست. موقعیت دلوار به گونه ای است که کشتیهای بزرگ می توانند در ساحل آن پهلو بگیرند و به همین لحاظ در مقاطعی از تاریخ ایران نامی از آن ذکر شده است. مردان این منطقه همانطور که از اسمش پیداست دلاوران هستند که در مقطع تاریخی در کنار «رئیسعلی دلواری» مقابل استعمار انگلستان از خود مقاومت به خرج دادند. رییسعلی دلواری این آزاده دلاور، در دوازدهم شهریور 1294 ش در 33 سالگی، از پشت مورد هدف گلوله فرد خائنی قرار گرفت و به شهادت رسید به همین مناسبت گفتگویی با دکتر عبدالکریم مشایخی صورت گرفته که از نظر مخاطبین خود میگذرانیم.
پدر رئیسعلی دلواری (زائر محمد) از جهت سلسله مراتب حکومتی؛ «رئیس» است که یک مرحله پایینتر از خان محسوب میشد. یعنی اگر ما نام ایشان را که همان زمان زنده هستند با «رئیسعلی» میشناسیم در نظر بگیریم، زائر خضرخان تنگستانی، حاکم بلامنازع تنگستان از نظر سلسله مراتب از رئیسعلی بالاتر قرار میگیرد.
با روی کارآمدن محمدشاه(1227-1213) و لشکرکشی او به سمت هرات، نیروهای انگلیسی برای مقابله با این کار در ابتدا نیروهای خود را وارد جزیره خارک و بعد از آن وارد بوشهر میکنند. در آنجاست که یک روحانی تاثیرگذار به نام آیت الله شیخ حسن آل عصفور که از جمله علمای بزرگ اهل جنوب ایران است؛ اعلام جهاد میکند و از سرهنگ باقرخان تنگستانی که در منطقه تنگستان زندگی میکرده و شخصیت متنفذی بوده، برای مقابله با انگلیسیها یاری میطلبد. باقرخان تنگستانی نیز با تعدادی تفنگچیهایش به سمت بوشهر میروند. انگلیسیها هم وقتی میبینند از پس مقابله با این تفنگچیها برنمیآیند و ممکن است تلفات نیرویی داشته باشند از بوشهر عقب نشینی و به جزیره خارک عقب نشینی میکنند.
این بار انگلیسیها (در اواخر سال1272و اوایل1273 قمری یا 1856 میلادی) اقدام به اعزام لشکری تمام عیار به بوشهر میکنند. به طوری که چند ناو انگلیسی بین منطقه هلیله و بندرگاه که یک قلعه باستانی به نام ریشهر در آنجا قرار دارد؛ استقرار پیدا میکنند. انگلیسیها با هماهنگی جونز(کنسول انگلیس در بوشهر) و نقشهای که در آن نقاط حساس و کلیدی بوشهر را معرفی کرده، در اختیار آنها میگذارد اقدام به عملیات نظامی میکنند.
این بار نیز سرهنگ باقرخان تنگستانی و پسرش (احمدخان که کدخدای اهرم هم بوده و در طی جنگ در کنار قلعهی ریشهر به شهادت میرسد) به همراه 400 تفنگچی از تنگستان حرکت کرده و به بوشهر میآیند و در قلعهی ریشهر در مقابل نیروهای انگلیسی قرار میگیرند. جنگ بسیار خونین بین نیروهای تنگستانی و بوشهری از یک طرف و انگلیسیها از طرف دیگر اتفاق میافتد.
در ابتدای جنگ انگلیسیها دچار مشکل شده و حتی چند تن از افسران عالی رتبهی انگلیسی کشته میشوند. زیرا تفنگچیهای همراه باقرخان جنگ جانانه و پارتیزانی علیه سربازان انگلیسی راه انداخته بودند. اما در اینجا مسئلهای پیش میآید که بعضی آن را خیانت و بعضی کار او را نتیجه بی تجربگی میدادند. ماجرا از این قرار بود که در بحبوبه جنگ باقرخان با انگلیسیها، که از ورود آنها به بوشهر جلوگیری کرده بود، حسنعلی خان دریابیگی که حکمران بوشهر بود به سرهنگ باقرخان پیام میفرستد که به سمت خلعت پوشان ( برجی که در منطقه داخلی بوشهر قرار دارد) بیاید. باقرخان با دریافت این پیام فکر میکند که مشکلی پیش آمده و نیروها را حرکت میدهد تا به داخل بوشهر میآید اما احمدخان در همان قلعه ریشهر مقابل انگلیسیها کار را ادامه میدهد که متاسفانه شهید میشود. هنوز باقرخان به همراه نیروهای خودش به خلعت پوشان نرسیده بود که مجددا پیامی دریافت میکند که به دستور داده شده بود که مجددا به طرف قلعه ریشهر برگردد. لذا وقتی باقرخان به قلعه رسید، دیگر کار از کار گذشته بود. انگلیسیها کاملا نیروهای خود را پیدا کرده و نفوذ پیدا کرده بودند و متاسفانه نیروهای ایرانی شکست خوردند. باقرخان مجددا از آنجا عقب نشینی میکند.
وقتی سرهنگ باقرخان پی میبرد که این یک کار فریبی بیش نبوده، در مکاتبهای به دریابیگی مینویسد: چرا به ما پیام دادی که محاصره قلعه را رها کنیم و به داخل بوشهر بیاییم؟ من آنجا در مقابل انگلیسیها ایستاده بودم و داشتم مقابله میکردم و اجازه نمیدادم آنها نیروهایشان را پیاده کنند و به داخل بیاورند.
تبعات این شکست آن بود که جنگ بسیار خونینی در خوشاب (جایی بین بوشهر و برازجان) بین نیروهای ایرانی و انگلیسی در میگیرد. در رابطه با این جنگ نکته جالبی وجود دارد؛ در منابع تاریخی آمده که نظر سرهنگ باقرخان تنگستانی این است که نباید بصورت منظم(کلاسیک) با انگلیسیها مقابله کنیم چون آنها تیربار دارند، امکانات هوایی دارند و ما تلفات سنگینی خواهیم دید. اما کسی حرفش را گوش نمیدهد و حتی نیروهایی هم که از فارس به کمک تفنگچیهای باقرخان آمده بودند، در خوشاب تلفات خیلی زیاد میدهند. در همین زمان بارندگی خیلی شدیدی اتفاق میافتد که انگلیسیها عقب نشینی میکنند. فرمانده نیروهای انگلیسی شخصی است به نام «اُترام» است. پس از اینکه اترام با نیروهایش به خرمشهر و محمره میروند، در آنجا هم جنگ خونینی اتفاق میافتد که ایرانیها شکست میخورند.
این جنگ نقطه عطف نبرد مبارزان بوشهر با استعمارگران انگلیسی بود که با تهاجم به بوشهر سعی داشتند تا ناصرالدین شاه را تحت فشار قرار دهند. زیرا بعد از این جنگ خرمشهر را تحت تسلط خود درمیآورند و حکومت مرکزی ایران را تهدید میکند که اگر نیروهای خود را از هرات و قندهار بیرون نبرند، مابقی سرزمین ایران را هم تصرف خواهند کرد. اینجاست که ناصرالدین شاه متوجه میشود که باید صلح پاریس را بپذیرد. در سال 1857 میلادی یا همان 1273 قمری، عهدنامه «صلح پاریس» بین ایران و انگلستان بسته میشود و انگلستان برای همیشه افغانستان را از ایران جدا میکند.
در سال 1906 میلادی که انقلاب مشروطه در ایران رخ میدهد و بعد از اینکه محمدعلی شاه استبداد صغیر را ایجاد میکند و بسیاری از آزادیخواهان را سرکوب میکند. علمای نجف (آیت الله آخوند خراسانی و آیت الله مازندرانی و...) جهت مقابله با محمدعلی شاه فتوای صادر میکنند. روحانی به نام سید مرتضی مجتهد اهرمی مشهور به علم الهدی، که از روحانیون طراز اول آن زمان بوشهر و در محله کوتی و در کنار عمارت امیریه ساکن بوده است. وی یکی از شاگردان آخوند خراسانی بوده است. وقتی در جریان مشروطه از فتوای آیت الله آخوند خراسانی خبردار میشود و به توصیه آیت الله سید عبدالحسین لاری(رهبر مذهبی منطقه فارس) قیام میکند.
البته اسنادی هست که نشان میدهد زائر خضرخان اهرمی، رئیس عبدالحسن دشتی(رزمی) و خالو حسین دشتی و خیلی از مبارزین دیگر نیز در تصرف بوشهر نقش دارند.
انگلیسی ها وقتی که احساس میکنند منافعاشان در گمرک که از طرف مظفرالدین شاه به رهن آنها داده شده بود، به خطر افتاده و درآمدش متوقف شده است و در اختیار مشروطه خواهان قرار گرفته، شروع به کار شکنی و توطئه علیه سیدمرتضی میکنند. چون به قول سرپرسی سایکس نماینده انگلیس در بوشهر پادشاه بی تاج و تخت منطقه حساب میشد زیرا از بوشهر بود که انگلیسیها تمام کرانههای خلیج فارس را کنترل میکردند و تسلط داشتند.
نیروهای انگلیسی نیز سید مرتضی را در ابتدا با محاصره اقتصادی تحت فشار قرار میدهند و پس از بازداشت وی را به بصره تبعید میکنند که بعدها به نجف میرود. مدتی که در آنجا حضور دارند با آخوند خراسانی مکاتباتی میکنند. آخوند که متوجه حقانیت سید مرتضی میشود، از حکومت ایران میخواهد که احمدخان دریابیگی را عزل نمایند و موقرالدوله حکمران بوشهر شود که این کار صورت میگیرد.
از غیاب «لیستِرمن» یا «لیسِت مان» (کنسول آلمان در بوشهر) شخصی به نام واسموس (که بعدها در جنگ جهانی اول خیلی مشهور و برجسته میشود)؛ و در زنگبار حضور داشته به او ماموریت میدهند تا به بوشهر بیاید. او یکی دو سال و شاید هم کمتر نمایندگی سیاسی آلمان در بوشهر را بر عهده دارد. در همین دوره است که جریان مشروطه خواهی در بوشهر شکل میگیرد. انگلیسیها این شاعبه را ایجاد کرده بودند که چون مترجم واسموس با سید مرتضی و رئیسعلی ارتباط داشته است؛ پس واسموس است که علیه انگلستان توطئه میکند. در حالی که این گونه نبود زیرا اعمالی که از طرف مشروطه خواهان در بوشهر سر زد برمیگشت به فتوایی که علمای نجف که علیه استثمار و استعمار صادر کرده بودند.
چون انگلستان در جنوب ایران بسیار مداخله و خیلی نفوذ داشت، مبارزین و آرمانخواهان ملی و مذهبی که در این برهه تاریخی در بوشهر حضور داشتند به این نتیجه رسیدند که اگر بخواهند علیه انگلستان بجنگند، یقینا به ادوات جنگی مانند اسلحه احتیاج خواهند داشت. تنها کشوری که دراین زمینه میتوانست به آنها کمک کند، آلمان بود. در همین اوضاع و احوال ما نام ویلهم واسموس را میشنویم.
چندی پیش کتابی که به زبان آلمانی نوشته و به فارسی هم ترجمه شد، به نقل از واسموس آورده بود که: من تا قبل از اینکه به جنوب ایران و بوشهر بیایم، اعتقادی به مسئله مبارزه به این شکل که «مجاهد» است، نداشتم. من اعتقاداتم را در مورد مبارزه با کشورهای استعمارگر، اولین بار از اعتقادات اسلامی مبارزین در جنوب ایران علیه انگلستان میجنگیدند برداشت کردم.
بنابراین این شائبه که اولین بار در کتاب «واسموس؛ لورنس آلمانی» نوشته کریستوفر سایکس بیان شد که اگر رئیسعلی دلواری علیه نیروهای انگلیسی وارد مبارزه شد به تلقین و تحریک واسموس آلمانی بود؛ شما دیدید که اصلا این گونه نبود. در صورتی که برعکس است و خود واسموس اذعان که در زمینه مبارزه با استعمار، اوست که به امثال رئیسعلی دلواری اقتداء کرده است. این نشانده اصالت قیامت مردم جنوب ایران است. چون وقتی رئیسعلی دلواری در جنگ جهانی اول وقتی با انگلیسیها میایستد و حتی یکسال هم مبارزه نمیکند چون جنگ جهانی اول که درسال 1914 میلادی شروع شد و رئیسعلی دلواری در سال 1915 به شهادت رسید. در کتاب «گزارشهای مستر چیک» که توسط آقای افشین پرتو ترجمه شده است، یه صراحت اذعان کرده که دستور ترور رئیسعلی دلواری را صادر کرده است.
به هر صورت واسموس ابتدا در سال 1906 در بوشهر حضور داشته و پس از مقطعی به آلمان میرود. اما در سال 1913 برنامهاش این بوده که به همراه یک آلمان دیگر به سمت افغانستان بروند اما او راهش را جدا میکند و به بوشهر میآید و با شناختی که از مبارزان دلیران تنگستان و دشستان به دست میآورد در کنار این مبارزان قرار میگیرد و مبارزهای را علیه انگلستان شروع میکند که تا ژایان جنگ جهانی اول در سال 1918 نیز ادامه دار بوده است.
صولت الدوله قشقایی در مورد رئیسعلی دلواری میگوید: رئیس تاج سر کرانه است. چون او یک تنه در مقابل انگلیسیها ایستاد. بعدها که قیام شروع میشود مابقی افراد و شخصیتهای دیگر به او میپیوندند. اما مشکل اساسی در اینجاست که متاسفانه دولت مرکزی از اینها حمایتی نمیکند. یعنی اینها در یک شرایطی مقابل قدرتی مانند انگلستان مقابله و مبارزه میکنند که اصلا از حمایت دولت مرکزی برخوردار نیستند. هر چند شنیده شده و حتی در کتاب رکن زاده آدمیت هم به آن اشاره شده که وقتی رئیسعلی به شهادت میرسد، آقای مستوفی الممالک دستور میدهد مراسمی برای بزرگذاشت ایشان در تهران گرفته شود. ولی به هیچ وجه از لحاظ نظامی دولت مرکزی هیچ کمکی به رئیسعلی و تفنگچیهایش نکرد.
رئیسعلی و همراهانش، در برابر استعمار یک قیام مستقل و بدون تکیه بر بیگانگان انجام دادند. اصالت، اسلامیت، عدم وابستگی به بیگانگان و... از جمله ویژگیهای قیام رئیسعلی دواری در بوشهر علیه انگلستان بود.
نکته ای که من اینجا میخواهم بگویم این است که وقتی نقض بی طرفی ایران صورت میگیرد، اولین نقطهای که در تمام ایران از سیستان و بلوچستان بگیرید تا خوزستان، در برابر این نقض بیطرفی استقامت میکند و میایستد، بوشهر و منطقه کنونی استان بوشهر است. با رئیسعلی شروع می شود، بعد زائرخضرخان، بعد خالو حسین، بعد شیخ حسین چاهکوتاهی و همه از جانشان مایه میگذارند. و خیلی از این ها یا مستقیم در جنگ به شهادت می رسند یا توسط عوامل انگلیسیها و با استناد به خاطرات کاکس و چیک، ترور میشوند و از بین میروند. علی ای حال در جریان نقض بیطرفی و اشغال بوشهر، مجاهدین استان بوشهری به فتوای علمای استان و شخصیتی مثل آیت الله محلاتی که محل اسکانش در فارس هست میآیند وارد مبارزه میشوند. چند جنگ اتفاق میافتد. انگلیسیها پس از اشغال بوشهر، به دلوار لشکرکشی میکنند و رئیسعلی موفق میشود آنها را شکست بدهد و این یک آبروریزی است که در روزنامه تایمز آن زمان هم انعکاس پیدا میکند.
بندر بوشهر به دلیل نزدیکی به بنادر جنوبی کرانه خلیج فارس و دارا بودن جایگاه سوق الجیشی برای انگلیسیها از اهمیت خاصی برخوردار است. و همانطور که عرض کردم در دوره قاجار باب الابواب (دروازه تجاری) خلیج فارس است. انگلیسیها از سال 1763 میلادی تا سال 1953 میلادی(زمان دولت مصدق که ایران خارج به بحرین میروند) که حدود دویست سال است؛ مهمترین پایگاه برای انگلیسیها بوشهر است.
سرپرسی سایکس در کتابش آورده که: نماینده کنسولگری انگلستان در بوشهر؛ پادشاه بی تاج و تخت انگلستان است. یعنی تا این مقدار در جنوب ایران اقتدار داشته است. اما با این همه اقتدار، دلیران تنگستان مقابل آنها میایستند و مبارزه میکنند.
نکته مهمی که در صحبتهای من مغفول ماند این است که عکس بسیار قدیمی که طرف خانواده یکی از تجار قدیمی در اختیار بنیاد بوشهر قرار داده شد. در این تصویر مشخص است زمانی که انگلیسیها در جنگ جهانی اول زمانی که بوشهر را اشغال میکنند، پرچمی را به بالا برده و تمبری منتشر کردهاند که روی آن به زبان انگلیسی نوشته شده: Bushehr Under British Occupation (بوشهر در اشغال انگلستان).
اما با مبارزاتی که رئیسعلی دلواری و همقطارانش انجام میدهند؛ شاهد این هستیم که انگلستان کمتر از یکسال این پرچم را پایین میآورد و پرچم شاهنشاهی ایران را جایگزین آن میکند. این پیروزی محقق نمیشد مگر با مقاومت، ایثار و شهادتی که مردم جنوب ایران و به خصوص بوشهر از خود نشان دادند.
گفتگو از حسین جودوی
منبع: مشرق
ارسال نظر