حب الحسین اجننی/ تاسوعای حسینی95
ســـــــقای حســـــــــین سیــــــد و ســـــالــــار نیــــــــــــامد...
سه روز بود که دشمن اجازه نداده بود یاری از امام، سینهاش را خنک کند و اکنون او پا بر دریایی از آب گذاشته بود. آتشی در دل عباس شعله ور بود که با دیدن آب شعلهورتر شد. دستش را در حریر خنک آب فرود برد. خنکای آن قلبش را سوزاند. امام تشنه بود و کودکان بیتاب.
به گزارش گلستان24، چهارشانه و بلند بالا بود. عباس، پرچم را به ستون خیمه امام تکیه داد. با اندوه اجازه میدان خواست. امام به طرفش آمد. سر تا پای پرچمدارش را نگاه کرد. قوی پنجه بود. سر به شانه او گذاشت. زمزمه دو برادر و خیمه ای تنها.
ـ ای برادر تو پرچمدار سپاه منی. تو پشت و پناه مایی!
شانه های پهن و قوی عباس تکان میخورد. با بغض گفت: «برادر جان، سینه ام تنگ و دلم از زندگی بیزار شده. میخواهم انتقام خون برادران و خاندان پیامبر را از مردم بگیرم.»
امام او را در آغوش گرفت. تن عباس بوی رمضان بیست سال پیش را میداد، بوی تن پدر. گفت: «هرگاه تو بروی، جمع ما پراکنده خواهد شد. همه چیز ویران خواهد شد، برادر!»
کسی آرام به سوی خیمه میآمد. عباس باز خواهش کرد و اجازه خواست. امام جوابی نداد. پرده خیمه کنار رفت. سکینه بود، دختر امام سلام کرد. صدایش خشک و بغض آلود بود. با گریه گفت: «پدر جان کودکان بیقراری میکنند، تشنه هستند.»
نگاه عباس به مشک های خالی افتاد که کنار ستون افتاده بود. گریه کودکی را شنید. کودکان یکی یکی به خیمه امام میآمدند، گویی بوی آب را حس کرده بودند. دختر سه ساله امام، با شیرین زبانی گفت: «عمو جان، میخواهی بروی آب بیاوری؟»
قطرههای درد بر گونههای عباس لغزید. طاقت ماندن نداشت. اندوه دلش را فقط صحرا برمیتابید. از خیمه بیرون رفت. پسرش، فضل هم آمده بود. صدای امام را شنید.
ـ حال که میخواهی بروی، اول اندکی آب برای کودکان بیاور.
بچه ها ساکت شدند. نگاه سنگین آنها بود و قلب مهربان عباس. مشکی برداشت. سوار اسب شد و به سوی لشکر کوفه رفت.
اسب به تندی از سبد گودال بالا رفت. تیراندازانی که گه گاه به خیمه گاه تیر میانداختند، با دیدن هیبت عباس گریختند. آرامش سپاه به هم خورد. شمر کنار پسر سعد ایستاده بود.
ـ ای پسر سعد! تو میدانی که حسین فرزند رسول خداست. اصحاب او را کشتید. پسر عموهایش را تکه تکه کردید. اگر مسلمان نیستید، آزاده باشید و به بچه ها رحم کنید. کودکان از تشنگی میسوزند!
شمر نیشخندی زد و گفت: «خیال میکردیم در آخرین فرصت سر عقل آمدهاید و قصد بیعت دارید.»
ـ وای بر شما! مگر نمیدانید حسین کیست؟ چرا آب را بر پرندگان… .
ـ ای پسر ابوتراب، حرف بس است! اگر همه روی زمین را آب فراگیرد، قطرهای از آن را به شما نخواهیم داد، مگر آنکه با یزید بیعت کنید.
سخن گفتن بی فایده بود. دلها قفل شده بود و چشم عقل، کور. بازگشت و به سویی رفت که آینه فرات میدرخشید. از پشت نخلها، سواران دشمن پیدا بود. حمل های برق آسا، نعره و فریاد دلخراش. بعد خنکای آب زیر سم اسب عباس. آب، بسیار سرد و گوارا بود.
سه روز بود که دشمن اجازه نداده بود یاری از امام، سینهاش را خنک کند و اکنون او پا بر دریایی از آب گذاشته بود. آتشی در دل عباس شعله ور بود که با دیدن آب شعلهورتر شد. دستش را در حریر خنک آب فرود برد. خنکای آن قلبش را سوزاند. امام تشنه بود و کودکان بیتاب...
- وای بر شما اگر او آب بنوشد، کسی از شما را زنده نخواهد گذاشت.
تیر و سنگ بود که پرتاب میشد. عباس با شتاب، مشک در آب فرود برد. شمشیر را از غلاف بیرون کشید و فریادزنان حمله ور شد. کوفیان گریختند داخل نیزار. باید مشک سالم به خیمه گاه میرسید، اگر جانم از دست برود، مشک باید سالم به امام برسد. اسب از آب بیرون آمد. کسی جرئت نداشت نزدیک عباس شود. تیر میانداختند و نیزه پرتاب میکردند؛ اما عباس شتاب داشت. تا خیمه گاه راه زیادی نبود. نخلها، نخلهای انسان نما، پشت هر نخل شمشیری از کینه. عباس از کنار نخل میگذشت. ناگهان مردی بیرون پرید. اسب ترسید. دور خود چرخید. شمشیر پایین آمد. دست راست عباس هم فرو افتاد. مشک افتاد که سوار با مهارت خم شد و مشک را گرفت. به دوش چپ انداخت. عباس با دست شمشیر میزد و پیش میرفت که تیغه دیگری. از نخلی دیگر سر برآورد و بازوی چپ هم قطع شد.
ـ به خدا سوگند، اگرچه دست راست و چپ مرا قطع کردید، من دست از حمایت دین و فرزند پیامبر برنمیدارم. من دست ندارم، اما در راه دینم جانبازی میکنم.
مشک روی زین بود. عباس آن را به دندان گرفت. مهمیزی به اسب زد. اسب شیهه کشید.
ـ مشک را… مشک را سوراخ کنید!
تیرها به سوی مشک روانه شدند. عباس نگران بود؛ نگران آبهای گوارا. تیری به کتفش نشست، اما مشک را رها نکرد. عباس خود را سپر مشک کرد. تن او بود و هزاران تیر. تن اسب هم آراسته شده بود به تیر. اسب سرگردان در محاصره بود. لابه لای نخلها میچرخید. لحظه به لحظه تیر بیشتر بر تن سوارش رویید. زمین پاره پاره شد. نخلها میافتادند و برمیخاستند.
آسمان خونین به نظر میرسید و دشت اقیانوسی از آب. خیمه گاه آن سوی آبها بود. پژواک سُم اسبهای تندرو. ایا کسی به کمکش میآمد؟ صدایی شنید. آوای برادر بود. نه، صدای مهربان پدر بود که با لشکری عظیم میآمد.
گُرزی بر فرقش فرود آمد. کسی گفت: «مقاومت بیفایده است، پسر ابوتراب!»
تیری بر مشک فرود آمد و نوک آن در سینه عباس فرو رفت. شُر شُر. زندگی میرفت و او ناامید.
ـ ما به خاطر کینهای که از پدرت علی به دل داریم، میخواهیم تو را بکشیم.
ـ قطرهای از این آب بر شما حرام است، پسران ابوتراب!
عباس نالهای کرد. از زین افتاد. فریاد زد: «برادرم، حسین، برادرت را دریاب!»
عباس بر زمین غلتید. اسب تن او را بویید. شیهه شیهه. شیه های دردناک. سربازان تیر سوی اسب پرتاب کردند.
امام آمد. امام غمگین آمد. با مرگ علی اکبر این چنین احساس تنهایی نکرده بود. کنار پیکر او ایستاد. تیرها تن عباس را میان زمین و هوا نگه داشته بودند. نشست.
صورت به چهره خونین برادر چسباند و گریان گفت: «آه عباسم! نوردیدگانم! برادرم، کمرم شکست و رشته تدبیرم از هم پاره و دشمن بر من چیره شد.»
عباس از امام خواست پیکر او را به خیمه گاه نبرند. کودکان منتظر بودند. نمیخواست با دیدن جنازهاش آنها ناامید شوند. امام برگشت، ولی تنها. یارانش همه رفته بودند. زنان و کودکان نگران بودند. آنها را دلداری داد. شمشیرش را برداشت. سوار اسب شد. دشمن نزدیک و نزدیکتر شده بود. خیمه ها در محاصره آنها بود. نگاهشان بسان گرگهایی بود که له له میزدند و آماده حمله بودند.
حاج محمود کریمی- ای همه نیروی لشکرم برادرم.mp3 | دانلود فایل
***
فیلم/ ذکر مصیبت حضرت عباس علیهالسلام از زبان مقام معظم رهبری
برادر برادرت را دریاب
وفادارى حضرت اباالفضل العباس هم از همه جا بیشتر در همین قضیهى وارد شدن در شریعهى فرات و ننوشیدن آب است. البته نقل معروفى در همهى دهانها است که امام حسین علیهالسلام حضرت اباالفضل را براى آوردن آب فرستاد. اما آنچه که من در نقلهاى معتبر - مثل «ارشاد» مفید و «لهوف» ابنطاووس - دیدم، اندکى با این نقل تفاوت دارد. که شاید اهمیت حادثه را هم بیشتر مىکند. در این کتابهاى معتبر اینطور نقل شده است که در آن لحظات و ساعت آخر، آنقدر بر این بچهها و کودکان، بر این دختران صغیر و بر اهل حرم تشنگى فشار آورد که خود امام حسین و اباالفضل با هم به طلب آب رفتند. اباالفضل تنها نرفت؛ خود امام حسین هم با اباالفضل حرکت کرد و به طرف همان شریعهى فرات - شعبهاى از نهر فرات که در منطقه بود - رفتند، بلکه بتوانند آبى بیاورند.
این دو برادر شجاع و قوىپنجه، پشت به پشت هم در میدان جنگ جنگیدند. یکى امام حسین در سن نزدیک به شصت سالگى است، اما از لحاظ قدرت و شجاعت جزو نامآوران بىنظیر است. دیگرى هم برادر جوان سىوچند سالهاش اباالفضل العباس است، با آن خصوصیاتى که همه او را شناختهاند. این دو برادر، دوش به دوش هم، گاهى پشت به پشت هم، در وسط دریاى دشمن، صف لشکر را مىشکافند. براى اینکه خودشان را به آب فرات برسانند، بلکه بتوانند آبى بیاورند. در اثناى این جنگِ سخت است که ناگهان امام حسین احساس مىکند دشمن بین او و برادرش عباس فاصله انداخته است. در همین حیص و بیص است که اباالفضل به آب نزدیکتر شده و خودش را به لب آب مىرساند. آنطور که نقل مىکنند، او مشک آب را پر مىکند که براى خیمهها ببرد. در اینجا هر انسانى به خود حق مىدهد که یک مشت آب هم به لبهاى تشنهى خودش برساند؛ اما او در اینجا وفادارى خویش را نشان داد.
اباالفضل العباس وقتى که آب را برداشت، تا چشمش به آب افتاد، «فذکر عطش الحسین»؛ به یاد لبهاى تشنهى امام حسین، شاید به یاد فریادهاى العطش دختران و کودکان، شاید به یاد گریهى عطشناک علىاصغر افتاد و دلش نیامد که آب را بنوشد. آب را روى آب ریخت و بیرون آمد. در این بیرون آمدن است که آن حوادث رخ مىدهد و امام حسین علیهالسلام ناگهان صداى برادر را مىشنود که از وسط لشکر فریاد زد: «یا اخا ادرک اخاک».
***
طرح گرافیکی
عباس علمدار حسین (علیهما السلام)
***
سخنرانی مکتوب/ حجت الاسلام والمسلمین میرباقری/ جلسه نهم حسینیه حضرت زهرا سلام الله علیها
شرح تسلیم و تبعیت و نصرت از ائمه(ع) در زیارت جامعه - مقام تسلیم و مراحل دستیابی به آن
متن زیر جلسه نهم سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در ایام محرم الحرام سال 92 در «حسینیه حضرت زهرا - شجاع فرد» ایراد که در تاریخ 22 آبان ماه برگزار شده است. استاد میرباقری در این جلسه پیرامون مراتب ایمان و رسیدن به مقام تسلیم در برابر خدا و اولیای الهی بحث می کند. در ابتدا با استفاده از چند روایت، فراز «وقَلْبِی لَکُمْ مُسَلِّمٌ وَ رَأْیِی لَکُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ» از زیارت جامعه کبیره را در تبیین مراتب ایمان شرح داد. این استاد حوزه علمیه با بیان سه مرتبه ایمان؛ یعنی تسلیم قلبی، تبعیت رأی از امام و آمادگی برای نصرت امام، اظهار داشت: انسان ها به کمال ایمان نمی رسند مگر اینکه مقام تسلیم را در خود تقویت کنند. سپس با مروری بر فرازهایی از اذن دخول و زیارت حضرت ابالفضل العباس، ویژگی های ایشان را برشمردند و مقام تسلیم قمر بنی هاشم در عاشورا و عدم تردید ایشان نسبت به امام حسین ع را بی بدیل و مختص خود ایشان دانست.
سخنرانی استاد میرباقری-شب تاسوعای سال 92- حسینیه حضرت زهرا.mp3 | دانلود فایل
مراتب ایمان و مقام تسلیم در روایات
عبارت «وقَلْبِی لَکُمْ مُسَلِّمٌ وَ رَأْیِی لَکُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ» از فرازهای زیارت جامعه کبیره می باشد که مراتب ایمان در آن بیان شده است. بنابر این تعبیر، ما باید نسبت به معصومین علیهم السلام سه مرتبه را دارا باشیم: اول این که قلب ما تسلیم امام باشد یعنی ایمان باطنی قلب انسان به خدا و اولیای او، دوم این که رأی ما تابع و دنبال رأی امام باشد یعنی فهم انسان هم ایمان بیاورد و سوم این که نصرت و یاری ما آماده برای نصرت امام باشد یعنی امکانات و ظاهر انسان در اختیار امام باشد.
در این زمینه در کتاب شریف کافی در بَابُ «التَّسْلِیمِ وَ فَضْلِ الْمُسَلِّمِینَ» روایاتی ذکر شده است. در روایتی آمده است که «قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع إِنِّی تَرَکْتُ مَوَالِیَکَ مُخْتَلِفِینَ یَتَبَرَّأُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ قَالَ فَقَالَ وَ مَا أَنْتَ وَ ذَاکَ إِنَّمَا کُلِّفَ النَّاسُ ثَلَاثَةً مَعْرِفَةَ الْأَئِمَّةِ وَ التَّسْلِیمَ لَهُمْ فِیمَا وَرَدَ عَلَیْهِمْ وَ الرَّدَّ إِلَیْهِمْ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ »(1) در این روایت، سدیر از اصحاب امام باقر علیه السلام به امام عرض کرد: من دوستان شما را که ترک می کردم و به نزد شما می آمدم (یا دوستان شما را به خاطر این مسأله ترک کردم که) در مقامات و معارف شما با هم اختلاف داشتند و از همدیگر تبری می جستند و هر دسته دیگری را تخطئه می کرد. حضرت فرمودند: با این کارها چه کار داری؛ مردم به سه چیز مکلف هستند: شناخت و معرفت نسبت به مقام ائمه علیهم السلام و تسلیم نسبت به هر چه از آنها وارد شده و در آنچه با هم اختلاف دارند به ائمه علیهم السلام مراجعه کنند.
باز در روایتی داریم که «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَوْ أَنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ آتَوُا الزَّکَاةَ وَ حَجُّوا الْبَیْتَ وَ صَامُوا شَهْرَ رَمَضَانَ ثُمَّ قَالُوا لِشَیْ ءٍ صَنَعَهُ اللَّهُ أَوْ صَنَعَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص أَلَّا صَنَعَ خِلَافَ الَّذِی صَنَعَ أَوْ وَجَدُوا ذَلِکَ فِی قُلُوبِهِمْ لَکَانُوا بِذَلِکَ مُشْرِکِینَ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ- فَلاَ وَ رَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَلَیْکُمْ بِالتَّسْلِیمِ»(2) امام صادق(ع) فرمودند: اگر جمعیتی خداوند وحده لا شریک له را عبادت بکنند و نماز به پا دارند و زکات دهند و حج به جا آورند و روزه بگیرند سپس نسبت به آنچه خدا یا رسول انجام می دهند، اعتراض کنند که چرا طور دیگری انجام ندادند یا در دلشان این امر را احساس بکنند، با همین حد اعتراض قلبی شان از توحید و اخلاص خارج و مشرک می شوند.
در این جا بحث تهدید نیست بلکه می خواهد بیان کند اگر قلبی نسبت به خدا و ولی او اعتراضی دارد حتما برای خود ترازویی دارد که سبک و سنگین می کند و می گوید پیامبر این جا اشتباه کردند و ... باید دید این ترازو از کجا آمده از طرف خدا یا نفس؟ اگر از طرف خدا بود که با کار رسول خدا مخالفت نداشت؛ پس معلوم است که ترازویی در وجود خود گذاشته و با آن کارهای رسول خدا را سبک و سنگین می کند. در حالی که ترازو خود ولی خداست؛ چنانچه پیامبر ص نیز فرمودند: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ وَ الْحَقُّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَارَ عَلِی»(3)
«الحق مع علی» بالاتر از «علی مع الحق» است. «علی مع الحق» یعنی علی علیه السلام به تعبیری با حضرت حق است و از خدا جدا نمی شود در حالی که «الحق مع علی» یعنی همه ی حقوق فرع بر علی ع می شوند و هر حقی بعد از او در کائنات است بر محور او می چرخد.
حال کسی که ترازو می گذارد که چرا حضرت علی علیه السلام در جنگ صفین این کار را کردند یا این دستور را دادند و ... ، از ایمان فاصله دارد و مشرک است ولو شرکش خفی و قابل بخشش است ولی همین شرک مانع قرب اوست.
بعد حضرت این آیه را فرمودند: «فَلاَ وَ رَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً»(نساء/65)؛ به پروردگار تو قسم که آنان مؤمن حقیقی نخواهند بود، مگر آن که تو را در آنچه نزاع دارند به داوری بپذیرند سپس از حکمی که کرده ای در وجودشان هیچ دلتنگی و ناخوشایندی احساس نکنند و به طور کامل تسلیم شوند. سپس حضرت فرمودند: بر شما باد که مقام تسلیم را در خودتان ایجاد کنید.
باز در روایتی دیگر داریم که «قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ أَ تَدْرِی مَنْ هُمْ قُلْتُ أَنْتَ أَعْلَمُ قَالَ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الْمُسَلِّمُونَ إِنَّ الْمُسَلِّمِینَ هُمُ النُّجَبَاءُ فَالْمُؤْمِنُ غَرِیبٌ فَطُوبَى لِلْغُرَبَاءِ»(4) یعنی حضرت در تفسیر آیه «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»(مؤمنون/1)؛ می فرمایند: آیا می دانی این مؤمنینی که به فلاح رسیده اند چه کسانی هستند؟ فرمود شما بهتر می دانید فرمود مؤمنینی که در مقام تسلیم محض هستند، دیگر به فلاح رسیده اند و در مقام نجبا هستند، بعد حضرت فرمودند: مسلم یعنی کسی که در مقام تسلیم ولی خداست، در دنیا غریب است و همه دنبال دیگران هستند.
اما روایت دیگر اینکه «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَسْتَکْمِلَ الْإِیمَانَ کُلَّهُ فَلْیَقُلِ الْقَوْلُ مِنِّی فِی جَمِیعِ الْأَشْیَاءِ قَوْلُ آلِ مُحَمَّدٍ فِیمَا أَسَرُّوا وَ مَا أَعْلَنُوا وَ فِیمَا بَلَغَنِی عَنْهُمْ وَ فِیمَا لَمْ یَبْلُغْنِی»(5) راوی می گوید از امام صادق علیه السلام شنیدم: کسی که خوشحال می شود و دوست می دارد که تمام ایمان در او به کمال برسد، حرف و رأیش این باشد که «فَلْیَقُلِ الْقَوْلُ مِنِّی فِی جَمِیعِ الْأَشْیَاءِ قَوْلُ آلِ مُحَمَّدٍ» حرف من در تمام امور حرف اولیای معصوم علیهم السلام است در آنچه که از علمشان آشکار نکردند و آنچه آشکار کردند و در آنچه به من رسیده باشد یا نرسیده باشد.
بنابر این روایت اگر کسی واقعا نظرش چنین تابع امام معصوم شد که بگوید هر چه امام گفت در رابطه با هر موضوعی، حرف من هم همان است سخن دیگری ندارم؛ یعنی از خودش اظهار رأی نکند تا ببیند رأی امام در امور چیست، به مقام استکمال در ایمان می رسد.
اما در روایتی دیگر فرمود «عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّ عِنْدَنَا رَجُلًا یُقَالُ لَهُ کُلَیْبٌ فَلَا یَجِی ءُ عَنْکُمْ شَیْ ءٌ إِلَّا قَالَ أَنَا أُسَلِّمُ فَسَمَّیْنَاهُ کُلَیْبَ تَسْلِیمٍ قَالَ فَتَرَحَّمَ عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَ تَدْرُونَ مَا التَّسْلِیمُ فَسَکَتْنَا فَقَالَ هُوَ وَ اللَّهِ الْإِخْبَاتُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلَى رَبِّهِمْ..»(6) زید شحام از امام صادق علیه السلام نقل میکند که به امام گفتم شخصی نزد ماست که اسمش کلیب است، هر چه از شما به او می رسد می گوید من تسلیمم، به طوری که ما به او می گوییم کلیب تسلیم. حضرت برایش درخواست رحمت کرد و بعد فرمود: «أَ تَدْرُونَ مَا التَّسْلِیمُ» می دانید تسلیم چیست؟ تسلیم مقام انکسار و اخبات و محبت همراه با خشوع است.
بعد این آیه را بیان کردند: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلَى رَبِّهِمْ...»(هود/23). مخبتین که آیه آنان را توصیف می کند کسانی هستند که در مقام تسلیم هستند و به مقام اخبات و انکسار و خشوع حب رسیده اند.
مقام تسلیم ریشه در محبت دارد اگر کسی در محبت به جایی رسید که محبت او را خاشع کرد و حیرت نسبت به مقام محبوب پیدا کرد این می شود مخبت «اللَّهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتِینَ إِلَیْکَ وَالِهَةٌ»(7)؛ خدایا قلوب مخبتین نسبت به تو واله و شیداست. مقام شیدایی، مقام محبت تامی است که خضوع و خشوع را در مقابل محبوب می آورد هم قلب انسان خاضع و هم جسم انسان خاشع می شود. اگر این مقام خشوع حب و ایمان آمد، همان مقام اخبات است؛ یعنی محبت، انسان را در مقابل حضرت حق و اولیای او خاشع می کند، چنین انسانی در مقام محبت و دلدادگی هم خودش را بدهکار خدا می داند نه طلبکار.
چنانچه در دعای سحر ماه رمضان نیز آمده که «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ خُشُوعَ الْإِیمَانِ قَبْلَ خُشُوعٍ الذُّلِّ فِی النَّارِ» انسان اگر به خشوع محبت و ایمان نرسد وقتی وارد آتش شد از سر ذلت خاشع می شود و این دیگر به درد نمی خورد، خشوع حب غیر از خشوع ذل است.
پس در این تعبیر نورانی جامعه کبیره که «و قلبی لکم مسلم»؛ قلب من تسلیم شماست یعنی قلب که مقام محبت و جوهره ی وجود انسان است باید تسلیم امام شود تا قلب تسلیم نشود تسلیم جسم حقیقتا ممکن نیست.
بعد از این که قلب تسلیم شد «و رأیی لکم تبع»؛ باید نظر انسان در امور تابع نظر امام علیه السلام باشد و برای خودش در عرض آنها رأیی قرار ندهد. اگر فهم و عقل انسان ذیل معصوم قرار گرفت فهم و درک او از عالم عوض می شود و شعاع فهم معصوم در فهمش می افتد؛ لذا جهان را ذیل فهم معصوم می فهمد. به عبارت دیگر با تسلیم قلب، انوار ولایت بر آن نازل می شود لذا همه ی عالم را در پرتو نور امام در وحدت و توحید و مقام بندگی می بیند و با تسلیم رأی، فهم و استفاده ی او از جهان با فهم و استفاده ی معصوم هماهنگ می شود.
پس از این دو مرتبه در مرتبه ی سوم «و نصرتی لکم معده»؛ یعنی از تمام امکانات مثل چشم و زبان و گوش و ... تا همه امکانات بیرونی همانطور که معصوم خواسته استفاده می کند.
وقتی این سه خصوصیت در انسان به وجود آید یک منتظر واقعی محسوب می شود و باید منتظر باشد تا خداوند دینش را به وسیله ی ائمه احیا کند «وَ قَلْبِی لَکُمْ سِلْمٌ وَ رَأْیِی لَکُمْ تَبَعٌ وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى یُحْیِیَ اللَّهُ دِینَهُ بِکُمْ وَ یَرُدَّکُمْ فِی أَیَّامِهِ...» و ظهور تحقق یابد و او امام را نصرت کند. این دسته از انسان ها اگر قبل از ظهور هم بمیرند از اهل رجعت هستند و با برگشتشان در خدمت ولی خدا قرار می گیرند.
مقام تسلیم در قرآن
اینکه در قرآن آمده «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ»(بقره/208) همه با هم با تمام حیاتتان جمعی و فردی وارد در مقام سلم نسبت به خدای متعال شوید و به دنبال خطوات شیطان نروید. در همین مطلب در روایت داریم که «عن ابی بصیر قال سمعت ابا عبدالله علیه السلام یاءیها الذین ادخلوا فی السلم کافه و لا تتبعوا خطوات الشیطان قال اتدری ما السلم، قلت انت اعلم یا مولای، قال ولایه علی و الائمه الاوصیاء من بعده، قال و خطوات الشیطان و الله ولایه فلان و فلان»(8) مراد از سلم ولایت امیر المؤمنین ع بیان شده است. اگر کسی ولایت ایشان را پذیرفت وارد وادی سلم شده که پس از آن تطهیر می شود و بعد به نور ولایت و محبت می رسد. سه مقام سلم و تطهیر و تنویر پشت سر هم هستند. خطوات شیطان همان گام های پنهانی است که فرمود: ولایت فلان و فلان، اگر کسی وارد محیط ولایت دشمنان شد دنباله رو خطوات شیطان است.
بنابراین ما باید بکوشیم تا همه ی قوای خود را تسلیم خدا و اولیای الهی کنیم، اگر چنین شد طهارت، نور ایمان و معرفت و محبت از طرف خدا و اولیای معصوم در وجود ما محقق می شود.
صفات و مقام تسلیم حضرت قمر بنی هاشم علیهالسلام
حضرت ابالفضل نیز در مقام تسلیم محض نسبت به سید الشهدا ع بودند. برای ورود به حرم هر یک از معصومین علیهم السلام اذن دخولی باید خوانده شود و این به معنای این است که اگر این حالات در انسان محقق شد می تواند وارد حریم شود و اگر حالات و معارف در او محقق نشد و با این حال باز هم وارد حرم شد ورود به حریم معصوم پیدا نمی کند. در اذن دخول حرم حضرت ابالفضل علیه السلام می خوانیم: «أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَةِ» که وقتی از دور هم نگاه می کنیم صفات تسلیم و تصدیق و وفا و نصیحت را در ایشان می بینیم.
تسلیم محض اول آمده و بعد تصدیق؛ یعنی تا انسان در قلبش تسلیم محض خدا و ولی او نباشد نمی تواند او را تصدیق کند و هر حکمی کرد زیر بار آن برود، به خصوص در مورد ایشان که با نقش خود در روز عاشورا مسیر تاریخ عوض می کند.
سلمان که پیامبر فرمودند از ما اهل بیت است و صاحب اسم اعظم و صاحب آن مقامات بالا بود در جریان آتش زدن خانه ی حضرت علی علیه السلام در روایت است که «وقع فی قلب سلمان شئ» یعنی در دل سلمان چیزی واقع شد و احساسش این بود که حضرت که صاحب اسم اعظم هستند چرا تصرفی در این صحنه نمی کنند. در روایت آمده است که حضرت به او فرمودند: بیعتت را تجدید کن.
جریان عاشورا کمتر از این جریان نبود اما در قلب حضرت ابالفضل کوچک ترین واقعه ای رخ نداد و در کل راه، در هیچ مرحله ای هیچ شکی در ایشان به وجود نیامد.
لذا هر امتحانی ظاهر و باطنی دارد. مثلا لیله المبیت را خیلی ها می گویند ما هم بودیم جای پیامبر ص و سلم می خوابیدیم تا حضرت زنده بماند و ما بمیریم اما وقتی که امتحان واقع می شود معلوم است چه خبر است، هنگامی که حضرت علی علیه السلام در لیلة المبیت به جای پیامبر خوابیدند، خداوند به جبرئیل و میکائیل فرمودند کدام یک از شما حاضر است در حق دیگری این کار را بکند؟! فرمودند نمی توانیم.
مقام تسلیم حضرت ابالفضل نیز این طور که ما فکر می کنیم نبوده بلکه حضرت ایشان را در کوره ی سخت ترین امتحانات عالم برده بودند. آنچه که امام حسین ع در روز عاشورا به اصحاب خود دستور دادند از آنچه که امام صادق ع از ابوهارون خواست سخت تر است. امام صادق ع به ابوهارون مکفوف فرمود: «ألق النعل من یدک و اجلس فی التنور»(9) کفشهایت را از دستت رها کن و در تنور بنشین. او کفشهایش را رها کرد و در آتش رفت.
تکلیفی که حضرت در روز عاشورا روی دوش اصحابشان گذاشتند قابل مقایسه با چنین چیزی نیست. این که شب قبل به آنها فرمود بروید به خاطر این بود که تکلیف بسیار سخت بود و می خواست آنها را مهیا کند تا تنها کسانی بمانند که بتوانند این بار را بردارند.
تکلیف عاشورا بار استثنائی بود و در این تکلیف استثنائی، قمر بنی هاشم لشکر را از لحاظ روحی و جسمی فرماندهی می کرد. ایشان در مقام تسلیم هیچ تردیدی نسبت به سیدالشهدا پیدا نکرد و هر چه امام ع می گفتند تصدیق می کردند. حضرت ابالفضل با تسلیم و تصدیق و وفایی که داشت در روز عاشورا پیمانه را پر کرد به گونه ای که هیچ کدام از اصحاب بالاتر از ایشان نبودند، آن نصیحتی که بالاتر از وفای بر حق امام است کار کسی جز ایشان نیست؛ لذا این مقام مختص ایشان است.
بعد از خواندن اذن دخول و ورود به حرم، زیارت نامه ایشان را می خوانیم که: «السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ- الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ع». عبد بودن بالاترین مقام عبودیت است. مقام طاعت محض هم شاید بالاتر از مقام تسلیم باشد اطاعت از خدا و رسول و ....
در باب مقام عبودیت در روایت است که «قَالَ النَّبِیُّ ص اعْبُدِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ وَ حُرُوفُ الْعَبْدِ ثَلَاثَةٌ ع ب د فَالْعَیْنُ عِلْمُهُ بِاللَّهِ وَ الْبَاءُ بَوْنُهُ عَمَّنْ سِوَاهُ وَ الدَّالُ دُنُوُّهُ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى بِلَا کَیْفٍ وَ لَا حِجَابٍ...»(10) اما معنی عبد را قدری مرور کنیم. عبد سه حرف دارد ع ب د؛ عین یعنی آن که عالم به خدا شده و انوار توحید و معرفت به خدا در قلبش ظاهر شده و باء یعنی دور شدن قلب او از غیر خداى متعال و دال یعنی به خداوند نزدیک شده به نحوی که بین او و خدا هیچ حجابی نیست.
در فرازی دیگر از زیارت نامه ایشان آمده «أَشْهَدُ أَنَّکَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْکُلْ و...» شما در نصرت سید الشهداء ع نه سستی کردید و نه نکول، هر آنچه در توان داشتید انجام دادید و کار را به کسی واگذار نکردید.
هر باری که در کربلا می آمد قمر بنی هاشم نمی گذاشت روی دوش دیگران بیاید، لذا عمده ی مسئولیت ها روی دوش ایشان بود هم سقا بود، هم علمدار و هم فرمانده لشکر و ... شاید به همین دلیل حتی فرزندان خود را به کربلا نیاورده بود تا خودش را به طور کامل وقف امام حسین ع و فرزندانش کند.
***
فیلم: روضه خوانی حاج سعید حدادیان
روضه حضرت عباس علیهالسلام
حاج سعید حدادیان-روضه حضرت عباس.mp4 | دانلود فیلم
***
مقتل خوانی/ شب نهم محرم الحرام
روضه حضرت عباس علیهالسلام
مقتل شب تاسوعا- میثم مطیعی.mp3 | دانلود فایل
لما رأى وحدته ع أتى أخاه و قال یا أخی هل من رخصة؟
وقتی که ابالفضل تنهائى برادر را دید آمد خدمت حضرت امام حسین و گفت: یا أخاه! آیا رخصت جهاد به من مىدهى؟
فبکى الحسین ع بکاء شدیدا
امام حسین علیه السلام گریه شدیدى کرد
ثم قال یا أَخِی أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی وَ إِذَا مَضَیْتَ تَفَرَّقَ عَسْکَرِی
بعد فرمود: اى برادر! تو پرچمدار منى، اگه تو شهید بشی لشکر من از هم می پاشد
فَقَالَ الْعَبَّاسُ قَدْ ضَاقَ صَدْرِی وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَیَاةِ وَ أُرِیدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِی مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِینَ.
عباس علیه السلام عرضه داشت: آقا سینم تنگ شده و از زندگى خسته شده ام. میخواهم از این منافقین خونخواهى کنم.
فَقَالَ الْحُسَیْنُ ع فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِیلًا مِنَ الْمَاءِ
امام حسین علیه السلام فرمود: مقدارى آب از براى این کودکان طلب کن.
فذهب العباس و وعظهم و حذرهم فلم ینفعهم
ابا الفضل رفت و آن مردم گمراه را موعظه نمود و از این جنایت بر حذر داشت، ولى اثرى نکرد.:
فرجع إلى أخیه فأخبره
عباس به سوى امام حسین مراجعت و آن حضرت را آگاه نمود.
فسمع الأطفال ینادون العطش العطش
ناگاه شنید که کودکان فریاد میزنند العطش! العطش!
فرکب فرسه و أخذ رمحه و القربة و قصد نحو الفرات
حضرت عباس علیه السلام بر اسب خود سوار شد و نیزه و مشک را برداشت و متوجه فرات گردید.
فأحاط به أربعة آلاف ممن کانوا موکلین بالفرات
تعداد چهار هزار نفر که موکل آب فرات بودند آن بزرگوار را محاصره کردند.
و رموه بالنبال فکشفهم
او را تیر باران می کردند ولى او لشکر را شکافت
و قتل منهم على ما روی ثمانین رجلا حتى دخل الماء.
و بنا بآنچه که روایت شده تعداد هشتاد نفر از دشمن را کشت تا بر سر آب رسید.
فلما أراد أن یشرب غرفة من الماء ذکر عطش الحسین و أهل بیته فرمى الماء
وقتى خواست مشتى آب بیاشامد بیاد تشنگى امام حسین و اهل بیت آن حضرت افتاد و آب را ریخت.
و ملأ القربة و حملها على کتفه الأیمن و توجه نحو الخیمة
پس از اینکه مشک را پر از آب کرد و بدوش راست خود انداخت متوجه خیمهها گردید.
فقطعوا علیه الطریق و أحاطوا به من کل جانب
دشمنان سر راه بر آن حضرت گرفتند و از هر طرفى او را محاصره نمودند.
فحاربهم حتى ضربه نوفل الأزرق على یده الیمنى فقطعها
حضرت عباس علیه السلام با آنان جنگید تا اینکه نوفل بن ازرق دست راست آن حضرت را قطع کرد.
فحمل القربة على کتفه الأیسر فضربه نوفل فقطع یده الیسرى من الزند
آن بزرگوار مشک را بدوش چپ انداخت و نوفل دست چپ وى را هم از بند جدا کرد.
فحمل القربة بأسنانه
حضرت عباس علیه السلام بناچار مشک را به دندان گرفت.
فجاءه سهم فأصاب القربة و أریق ماؤها
ناگاه تیرى به طرف آن بزرگوار آمد و به مشک آب اصابت نموده آب روى زمین ریخت
ثم جاءه سهم آخر فأصاب صدره
سپس تیر دیگرى آمد و بر سینه مبارکش جاى گرفت!
فانقلب عن فرسه
پس از این جریان بود که از بالاى اسب خود به زمین سقوط کرد
و صاح إلى أخیه الحسین أدرکنی
و فریاد زد: یا اخا ادرکنى.
فلما أتاه رآه صریعا فبکى
وقتى امام حسین علیه السلام آمد و آن حضرت را دید که از پاى در آمده است گریان شد
و قال الحسین ع الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتِی.
امام حسین فرمود: یعنى الان پشتم شکست و راه چارهام قلیل و اندک شد .
***
***
حضرت عباس علیهالسلام در کلام اهل بیت علیهمالسلام
بصیرتی نافذ، بینشی عظیم، ایمانی استوار و نگهبان دین
امیرالمومنین (ع): در آن هنگام که حضرت علی علیهالسلام در بستر شهادت بود، حضرت عباس علیهالسلام را طلبید و او را به سینهاش چسپانید و فرمود: وَلَدِی!وَ سَتَقُرُّ عَیْنِی بِکَ فِی یَوْمِ الْقِیٰامَةِ ؛ فرزندم! به زودی در روز قیامت، چشمم به وسیله وجود تو روشن میگردد» .همچنین امیر مؤمنان علی(ع) دست های قمر بنی هاشم را پس از ولادت بوسید.
امام حسین (ع): در شب عاشورا، وقتی دشمن در مقابل کاروان امام حسین (ع) حاضر شد و درراس آنها عمربن سعد شروع به داد و فریاد کرد، امام حسین (ع) به حضرت عباس (ع) فرمود: برادر جان، جانم به فدایت، سوار مرکب شو و نزد این قوم برو و از ایشان سوال کن که به چه منظور آمده اند و چه می خواهند. در این ماجرا دو نکته مهم وجود دارد یکی آنکه امام به حضرت عباس می فرماید: من فدایت شوم. این عبارت دلالت بر عظمت شخصیت عباس (ع) دارد، زیرا امام معصوم العیاذ بالله سخنی بی مورد و گزاف نمی گوید و نکته دوم آنکه، حضرت به عنوان نماینده خود عباس (ع) را به اردوی دشمن می فرستد.
امام سجاد (ع): قال علیبنالحسین ـ علیه السّلام ـ: رحم الله العباس فلقد آثروا بلی و فدی أخاه بنفسه حتی قطعت یداه فأبدل الله عزوجل بهما جناحین یطیر بهما مع الملائکة فی الجنة کما جعل لجعفر بن أبی طالب ـ علیه السّلام ـ و إنّ للعباس عندالله عزوجل منزلة یغبطه بها جمیع الشهداء یوم القیامة. امام سجاد ـ علیه السّلام ـ فرمودند: خداوند عباس را رحمت کند به تحقیق ایثار کرد و به بلا آزمایش شد و خودش را فدای برادرش (حسین ـ علیه السّلام) نمود تا اینکه دو دستش قطع شد. پس خداوند عزوجل دو بال بجای دو دست به او داد که با ملائکه پرواز میکند در بهشت همانطور که برای جعفر بن ابی طالب دو بال داده و به درستی برای عباس ـ علیه السّلام ـ نزد خداوند عزوجل منزلت و مقامی میباشد که تمام شهداء تا روز قیامت به آن غبطه میخورند.
امام صادق (ع): قال الصادق ـ علیه السّلام ـ: کان عمّنا العباس بن علی ـ علیه السّلام ـ نافذ البصیرة صلب الایمان جاهد مع ابیعبد الله و ابلا بلاء حسنا و مضی شهیداً. امام صادق ـعلیه السّلامـ فرمودند: عموی ما عباس بن علی ـ علیه السّلام ـ بصیرتی نافذ و بینشی عظیم و ایمانی استوار داشت، در محضر امام حسین ـ علیه السّلام ـ جهاد نمود و (در راه حضرتش) جانبازی و ایثاری تمام نمود و به شهادت رسید.
در زیارت نامه حضرت ابالفضل (ع) که از امام جعفر صادق (ع) نقل شده است می خوانیم : «أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وسلم» تسلیم، تصدیق، وفا و نصیحت که شاید اینها درطول یکدیگر باشند. و همچنین امام جعفر صادق (ع) حضرت ابوالفضل (ع) را بنده صالح خداوند خطالب می کنند و می فرمایند: السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ سَلَّم.
امام رضا (ع): امام رضا(ع) خطاب به پسر شبیب فرمودند : .... ای پسر شبیب اگر گریه میکنی برای چیزی پس گریه کن برای حسین بن علی علیهماالسلام که او را مانند گوسفند ذبح کردند و او را با هیجده نفر از اهل بیت او شهید کردند که هیچیک را در روی زمین شبیه و مانندی نبود....
امام زمان (ع) :در زیارت نامه منسوب به حضرت ولی عصر(ع) و درسلام آن حضرت (ع) به قمر بنی هاشم اشاره شده است: السَّلَامُ عَلَی أَبِی الْفَضْلِ الْعَبَّاسِ بْنِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ- الْمُوَاسِی أَخَاهُ بِنَفْسِهِ الْآخِذِ لِغَدِهِ مِنْ أَمْسِهِ- الْفَادِی لَهُ الْوَاقِی السَّاعِی إِلَیْهِ بِمَائِهِ الْمَقْطُوعَةِ یَدَاهُ: سلام بر ابوالفضلالعباس علیهالسلام پسر امیرالمومنین؛ آن که با کمال مواسات و ایثار و برادرى، جانش را نثار برادرش حسین علیهالسلام کرد، آن که دنیا را وسیله آخرت قرار داد. آن که خود را فداکارانه فدای برادر نمود، آن که نگهبان دین و سپاه حسین علیهالسلام بود، آن که تلاش بسیار برای آبرسانی به سوی لب تشنگان نمود، آن که دو دستش در راه خدا قطع شد.
***
صوت/ سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین رفیعی
علت یادآوری عاشورا چیست؟
چراعاشورا باید یادآوری شود.mp3 | دانلود فایل
***
تحقیقی پیرامون تاسوعای و عاشورا و جعل تاریخ امویان
تاسوعا و عاشورا به چه معنا است/ آیا قبل از شهادت امام حسین علیهالسلام تاسوعا و عاشورا وجود داشت؟
عاشورا از ریشة عشر به معنای ده و دهم و تاسوعا از ریشه تسع به معنای نه و نهم است .این لفظ فقط بر نهمین و دهمین روز محرم اطلاق شده است. ابن اثیر در کتاب «نهایه» میگوید: «عاشورا یک اسم اسلامی است»(12) همین مطلب را طریحی در «مجمع البحرین» گفته است.(13)
پیشبینی واقعه کربلا
البته پیش از واقعه کربلا، هم پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله و هم حضرت علی علیهالسلام شهادت امام حسین علیهالسلام را در کربلا پیشگویی کرده بودند. خود امام حسین علیهالسلام نیز شهادت خود را پیشگویی کرده بود. به برخی از پیامبران پیشین نیز شهادت آن حضرت وحی شده بود.(14)
روز حزن و اندوه
پس از آن که ایشان در کربلا به شهادت رسید، روز عاشورا میان مردم به روز حزن و اندوه شناخته شد و شیعیان آن روز را روز عزا و عزاداری قرار دادند. از این رو به نام عاشورای حسینی شهرت یافت.
امام صادق(ع) فرمود: «و أمّا یوم عاشورا فیوم أصیب فیه الحسین(ع) صریعاً بین أصحابه و أصحابه حوله صرعی عراة؛ عاشورا روزی است که حسین(ع) میان یارانش کشته شد و بر زمین افتاد. یاران او نیز پیرامون او به خاک افتاده و عریان بودند.»(15)
تاسوعا؛ دروز سخت محاصره و خوشحالی دشمن
روز نهم محرّم، تاسوعای سال 61 هجری امام حسین و یارانش در محاصره نیروهای دشمن بودند. در این روز دشمن آب را به روی اهل بیت امام حسین علیهالسلام و یاران او بسته بود. این روز به دلیل این که بر اهل بیت علیهمالسلام سخت گذشت و شاید یکی از روزهای بسیار سخت و مصیبتبار برای خاندان پیامبر بود، به عنوان تاسوعای حسینی، مورد توجه شیعیان قرار گرفت.
امام صادق(ع) فرمود: «تاسوعا روزی است که حسین علیهالسلام و اصحاب او در کربلا محاصره شدند و سپاه شامیان بر ضد آنان گرد آمدند. ابنزیاد و عمر سعد از فراهم آمدن آن همه سوار خوشحال شدند و آن روز، حسین علیهالسلام و یارانش را ناتوان شمردند و یقین کردند دیگر برای او یاوری نخواهد آمد و عراقیان او را پشتیبانی نخواهند کرد».(16)
عاشورا؛ روز غم و اندوه شیعه و شادی دشمن
در مقابل شیعیان، بنیامیه و پیروانشان روز عاشورا را روز جشن و سرور قرار دادند. به تدریج دشمنان درباره عاشورا احادیثی ساختند تا آن روز را با فضیلت نشان بدهند، در حالی که آن روز، روز غم و اندوه و مصیبت است. روزی است که بهترین انسان را کشتند، جگر رسول خدا را پاره کردند و زنان و کودکان پیامبر را به اسارت بردند، آیا این روز میتواند روز مبارکی باشد؟!
تبرک جستن بنیامیه به روز عاشورا
امام صادق علیهالسلام در همین باره میفرماید: «بنیامیه و همراهان آنان از شامیان، نذر کردند که اگر حسین علیهالسلام کشته شد و به سپاهیان (بنیامیه) آسیبی نرسید و حکومت در خاندان ابیسفیان تثبیت شد، روز عاشورا را عید قرار دهند و به شکرانه پیروزی خود، روزه بگیرند. این عمل، به صورت روش و سنتی میان مردم تاکنون ادامه دارد، که ریشه آن از خاندان ابوسفیان است. در این روز، مردم روزه میگیرند و با شادی، با خویشان و بستگان خود، رفتار میکنند.(17)
از این رو در زیارت عاشورا آمده است: «اللّهم ان هذا یوم تبرّکت به بنو امیّة وابن آکلة الاکباد»(18)
جعل حدیث و روایات ساختگی برای مقدس جلوه دادن عاشورا
از جمله روایتی که در متون روایی و تاریخی راه یافته آن است که گفتهاند: علت نامگذارى روز دهم محرّم به عاشورا آن است که ده نفر از پیامبران به ده کرامت در این روز مورد گرامیداشت الهى قرار گرفته اند،(19) در حالی که این سخن صحیح نیست.
ابن درید میگوید: «عاشورا یک اسم اسلامی» است و در دوره جاهلیت به این نام معروف نبود.(20)
شیخ عباس قمی با اشاره به همین حدیث به نقل از نویسنده «شفاء الصدور» میگوید:
بنیامیه روز عاشورا را مبارک میدانستند. در این روز برای خود خرید میکردند و خرید را در آن روز سنّت کرده بودند. آنان در این روز مراسم عید بر پا میکردند، آن روز را روزه میگرفتند و در آن روز طلب حوائج را مستحب میدانستند، برای همین درباره روز عاشورا فضایل و مناقبی ساختهاند و حتی دعائی هم درباره آن درست کردهاند که اولش این است: «یا قابل توبة آدم یوم عاشورا، یا رافع ادریس الی السماء یوم عاشورا، یا مسکّن السفینة یوم عاشورا یا غیاث ابراهیم من النار یوم عاشورا» اینها را ساختهاند تا امر مشتبه شود.
آنان در سخنرانیهای خود میگویند: هر نبیّ وسیله و شرفی دارد و در روز عاشورا این شرف زیاد میشود، مانند خاموش کردن آتش نمرود برای ابراهیم، قرار گرفتن سفینه نوح کوه جودی، غرق ساختن فرعون در دریا و نجات حضرت موسی از دست فرعون، نجات حضرت عیسی از دست یهودیان.
شیخ عباس قمی در ادامه میگوید: شیخ صدوق از میثم تمار نقل کرده امت پیامبر، فرزند پیامبر را میکشند و روز عاشورا که فرزند پیامبر را کشتهاند، روز مبارک قرار میدهند!
راوی میگوید: به میثم گفتم: چگونه آن روز را روز مبارک قرار میدهند؟ گفت: آنان در فضیلت آن حدیث جعل میکنند و میگویند: روز عاشورا روزی است که خداوند توبه آدم را پذیرفته با اینکه توبه آدم در ذیحجه پذیرفته شده است. آنان میگویند: در عاشورا، یونس از شکم ماهی نجات یافته، درحالیکه در ذیقعده از شکم ماهی نجات یافته است. میگویند: روز عاشورا روزی است که کشتی نوح کنار کوه جودی قرار گرفت، درحالیکه روز هیجدهم ذیحجه قرار گرفت. میگویند: روز عاشورا دریا برای موسی شکافته شد، درحالیکه در ربیع الاول شکافته شده بود.(21)
توصیه امام هشتم درباره روز حزن شیعیان
حضرت امام رضا علیهالسلام میفرماید: «کسی که در روز عاشورا از انجام کارهای مورد نیاز خویش پرهیز نماید، خداوند، حوائج دنیا و آخرت او را برآورده کند و کسی که روز عاشورا را، روز حزن و اندوه و مصیبت و گریه خود قرار دهد، خداوند روز قیامت را، روز شادی و سرور او گرداند و چشمش با دیدن ما در بهشت، روشن گردد.»(22)
***
صوت/ شب تاسوعا
ذکر مصیبت و سینهزنی
haj mansoor arzi-shabe 9 moharram-arg.mp3 | دانلود فایل
haj saeed hadadidan-rooze 9 moharram-mahdiye emam hasan (2).mp3 | دانلود فایل
haj mahmoud karimi-rayatolabbas-shabe 9 moharram (6).mp3 | دانلود فایل
meysam motiee-misaq ba shohada-shabe 9 moharram (3).mp3 | دانلود فایل
amir abbasi-heyat-e-ebnoreza-shabe9 moharram (3).mp3 | دانلود فایل
amir abbasi-heyat-e-ebnoreza-shabe9 moharram (5).mp3 | دانلود فایل
reza helali- shabe 9 moharram-heyatoreza (10).Mp3 | دانلود فایل
abouzar biokafi-shabe 9 moharram-daneshgah-e-amirkabir.mp3 (4).mp3 | دانلود فایل
---------------------------------------------------
پینوشتها:
(1و2) کافی(ط ـ اسلامیه)، ج1، ص،390
(3) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 1، ص: 294 و بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 38، ص: 28
(4و5و6) کافی(ط ـ اسلامیه)، ج1،ص391
(7) فرازی از زیارت امین الله.
(8) تفسیر العیاشی، ج 1، ص: 102
(9) مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 4، ص: 237
(10) الزهد، النص، ص: 68
(11) نبع: بحار الأنوار، ج45، ص: 41
(12) ابن اثیر ، النهایه فی غریب الحدیث ، ج3 ، ص240
(13) طریحی، مجمع البحرین ، ماده عشر ، ج3 ، ص186
(14) بحارالانوار، ج 44، ص 223 و ص 250
(15) کافی ،ج4، ص147؛بحار، ج45 ، ص 95
(16) سفینه البحار، ج 1، ص 312 (ماده تسع)
(17) بحارالانوار ، ج45 ، ص 95 – 96
(18) همان، ج 98، ص 295
(19) حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 179
(20) الصحیح من سیرة النبی، ج 4، ص 306
(21) مفاتیح الجنان، ص 476، اعمال روز عاشورا
(22) سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ص 578، اعمال روز عاشورا
ارسال نظر