به گزارش گلستان24، کربلا بیت الحرامی دیگر است.نمادهای حج را درکربلا باید دید و تفسیر کرد. درحجاز،سعی صفا و مروه را سرگردانی و عطش را،تل زینبیه را و گودال قتلگاه را.
درحج، لباس احرام به تن می کنند و درکربلا، حتی دریغ از یک کفن!
در حج، به طواف خانه خدا می روی و در کربلا، به طواف صاحب خانه.
در حج، غرقه در سلام و صلوات، سعی می کنی و در کربلا، درکشاکش مرگ و در دریای خون.
در کربلا تا در آتش عطش نسوزی، به خدا نخواهی رسید.
درکربلا همه چیزهست؛ایثار، شجاعت، غربت، یک رنگی ،زیبایی،دل کندن از همه چیز و همه در اوج؛بلند و دست نیافتنی.
کربلا چشم به راه اوست، وتو هرچه بگویی،بهانه ای است برای ماندنت. برای کربلایی شدن باید از همه چیز بگذری حتی ازخود،وگرنه یا هیچ وقت از قبرستان تعلقات بیرون نخواهی شد یا اگر بروی، به بیراهه است یا در نیمه راه به یزید خواهی پیوست. کم نبودند آنان که سینه چاک حسین می نمودند، اماآنجا که باید فریاد بزنند، سکوت کردند وآنجا که باید پا در رکاب کنند، گوشه انزوا برگزیدند و سر درگریبان دنیا فروبردند.
برای رسیدن به حسین، هم شور می باید و هم شعور.
شب عاشوراست. قرن هاست از عاشورای سال61هجری می گذرد و خون حسین همچنان در بستر زمان می جوشد و شور می افکند.
شب عاشوراست. واپسین شبی که آسمان بر سر حسین و خاندانش سایه افکنده است؛ آخرین شبی که در سایه دلاوری عباس، کودکان درآغوش خیمه های حسینی به خواب رفته اند؛ آخرین شبی که ماه بنی هاشم، نگاهبان حرم ستر و عفاف ملکوت است؛ آخرین شبی که ماه، راز و نیاز عاشقانه حسین را به تماشا نشسته است.
شب عاشوراست.حسین یک امشبی را مهلت خواسته است تا ناگفته ها را با خدایش به نجوا بنشیند تا سر بر خاک بساید و غبار غم از دل بشوید که فردا، روز وصل است و باید آماده بود. نمی دانم امشب چه بر زینب گذشته است؟ نمی دانم زینب چند بار با هر بهانه، سری به خیمه حسین زده است؟
فردا کودکان، سرگردان و پریشان بر خاک گرم و سوخته کربلا می دوند . فردا، سراغ پاهای برهنه را از خارهای صحرا باید گرفت.
امشب همان شب است که تاریخ، چشم به راه آن بوده، همان شبی که تمام قبیله انسان رو در روی تمام قبیله شیطان صف کشیده اند؛ همان شبی که فرشتگان، بزرگ ترین آزمون فرزندان آدم را به محک تجربه نشسته اند؛ همان شبی که فرشتگان، بزرگ ترین آزمون فرزندان آدم رابه محک تجربه نشسته اند؛ همان شبی که جبهه حق درکشاکش نبردی سرخ در برابر جبهه باطل قد علم کرده است. فردا این دشت، شاهد به خاک و خون غلتیدن بهترین فرزندان آدم خواهد بود. فردا درکنار شریعه فرات، دست هایی به خاک می افتند که بوسه گاه آفتاب بوده اند؛ دست هایی که دل های بسیاری درپای آن دخیل بسته اند؛ فردا آفتاب از شرم،سرخ تر از هر زمان به غروب می نشیند . فردا هفتاد و دو ستاره در آسمان کربلا به خاک می افتند وزمین را رشک آسمان می سازند وکهکشانی از حماسه می آفرینند. فردا خواهری بر تلی از اندوه، شاهد ذبح عظیم تاریخ خواهد بود؛شاهد بزرگ ترین حماسه ای که چشمی آن را ندیده و گوشی نشنیده است.
کاش امشب ستاره ها چشم فرو نمی بستند و شب ، دامن سیاه خودرا از این کره خاک برنمی چید. جایش را به سپیده سحر نمی داد! کاش آفتاب می مرد و طلوع نمی کرد، اما چه باک که «الیس الصبح بقریب»(هود:81).(1)
reza helali-rayatolabbas-shabe 4 moharram (8).mp3 | دانلود فایل
***
عاشورا در کلام امام خمینی(ره)
دست آوردهای عاشورا
اگر عاشورا و فداکاری خاندان پیامبر نبود، بعثت و زحمات جان فرسای نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را طاغوتیان آن زمان به نابودی کشانده بودند. ابوسفیانیان میخواستند قلم سرخ بر کتاب وحی بکشند و یزید، یادگار عصر تاریک بت پرستی، به گمان خود با کشتن و به شهادت کشیدن فرزندان وحی امید داشت اساس اسلام را برچیند و با شعار صریح «لا خبرٌ جاء ولا وحیٌ نَزَلَ» بنیاد حکومت الهی را برکند. اگر عاشورا نبود، نمی دانستیم به سر قرآن کریم و اسلام عزیز چه می آمد، لکن اراده خداوند متعال بر آن بوده و هست که اسلام رهایی بخش و قرآنِ هدایت را جاوید نگه دارد و حسین بن علی علیه السلام ، این عصاره نبوّت و یادگار ولایت، را برانگیزد تا جان خود و عزیزانش را فدای عقیدت خویش و امّت عظیم پیامبر اکرم نماید تا در امتداد تاریخ، خون پاک او بجوشد و دین خدا را آبیاری فرماید و از وحی و ره آوردهای آن پاسداری نماید.
انگیزه قیام امام حسین علیه السلام
سیدالشهداء علیه السلام از همان روز اوّل که قیام کردند برای این امر، انگیزه شان اقامه عدل بود، فرمودند که: می بینید که معروف عمل بهش نمی شود و منکر بهش عمل می شود. انگیزه این است که معروف را اقامه و منکر را از بین ببرد. انحرافات همه از منکرات است. جز خط مستقیم توحید هرچه هست منکرات است. اینها باید از بین برود و ما که تابع حضرت سیدالشهدا هستیم باید ببینیم که ایشان چه وضعی در زندگی داشت. قیامش، انگیزه اش نهی از منکر بود که هر منکری باید از بین برود مِن جمله قضیه حکومت جور. حکومت جور باید از بین برود.
آموزش های امام حسین علیه السلام
حضرت سیدالشهدا علیه السلام از کار خودش به ما تعلیم کرد که در میدان، وضع باید چه جور باشد و در خارج میدان وضع چه جور باشد و باید آنهایی که اهل مبارزه مسلحانه هستند چه جور مبارزه بکنند و باید آنهایی که در پشت جبهه هستند چطور تبلیغ بکنند ـ کیفیت مبارزه را کیفیت این که مبارزه بین یک جمعیّت کم یا جمعیت زیاد باید چطور باشد، کیفیت این که قیام در مقابل یک حکومت قلدری که همه جا را در دست دارد با یک عده معدود باید چطور باشد ـ اینها چیزهایی است که حضرت سیدالشهدا به ملّت آموخته است و اهل بیتِ بزرگوار او و فرزند عالی مقدار او هم فهماند که بعد از این که آن مصیبت واقع شد باید چه کرد.
محرم دیباچه سرخ شهادت
ماه محرم، ماه حماسه و شجاعت و فداکاری آغاز شد؛ ماهی که خون بر شمشیر پیروز شد؛ ماهی که قدرت حق باطل را تا ابد محکوم و داغ باطل بر جبهه ستم کاران و حکومت های شیطانی زد؛ ماهی که به نسل ها در طول تاریخ راه پیروزی بر سر نیزه را آموخت؛ ماهی که شکست ابرقدرت ها را در مقابل کلمه حق به ثبت رساند؛ ماهی که امام مسلمین راه مبارزه با ستم کاران تاریخ را به ما آموخت؛ ماهی که باید مشت گره کرده آزادی خواهان و استقلال طلبان و حقّ گویان بر تانک و مسلسل ها و جنود ابلیس غلبه کند و کلمه حق، باطل را محو نماید.
پیروزی امام حسین علیه السلام
سید الشهدا علیه السلام کشته شد؛ شکست نخورد؛ لکن بنی امیّه را چنان شکست [داد] که تا آخر نتوانستند دیگر کاری بکنند. چنان این خون آن شمشیرها را عقب زد که تا الآن هم که ملاحظه می کنید باز پیروزی با سیّدالشهداست و شکست با یزید و اتباع اوست.
راه زنده ماندن اسلام
کربلا را زنده نگه دارید و نام مبارک حضرت سیدالشهدا را زنده نگه دارید که با زنده بودن او اسلام زنده نگه داشته می شود.
سرآغاز زندگی جاوید اسلام
شهادت سیدِ مظلومان و هواخواهانِ قرآن در عاشورا، سرآغاز زندگی جاوید اسلام و حیات ابدی قرآن کریم بود. آن شهادت مظلومانه و اسارت آل اللّه تخت و تاج یزیدیان را که با اسم اسلام اساس وحی را به خیالِ خامِ خود می خواستند محو کنند برای همیشه به باد فنا سپرد و آن جریان، سفیانیان را از صحنه تاریخ به کنار زد.
قدرت خون سیدالشهدا
این خون سیدالشهداست که خون های همه ملت های اسلامی را به جوش می آورد و این دستجات عزیز عاشوراست که مردم را به هیجان می آورد و برای اسلام و برای حفظ مقاصد اسلامی مهیا می کند. در این امر سستی نباید کرد.
کُلُّ ارضٍ کربلا
سیدالشهداء همه جا هست. «کلُّ اَرْضٍ کربلا؛ همه جا محضر سیدالشهدا است... همه محراب ها از سیدالشهدا است... امام حسین نجات داد اسلام را.
درس سیّدالشهد
حضرت سیّدالشهدا به همه آموخت که در مقابل ظلم و در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد. با این که از اوّل می دانست که در این راه که می رود راهی است که باید همه اصحاب خودش و خانواده خودش را فدا کند و این عزیزان اسلام را برای اسلام قربانی کند، لکن عاقبتش را هم می دانست. اگر نبود این نهضت، نهضت حسینی، یزید و اتباع یزید اسلام را وارونه نشان می دادند.
***
فیلم/ ماجرای گفت و گوی حضرت امام حسین و زینب کبری علیهماالسلام از زبان رهبر معظم انقلاب
یا دهر افٍ لک من خلیلى
راوى این قضیه امام سجاد علیهالصّلوةوالسّلام است، که حضرت بیمار بودند - امام سجاد نقل مىکنند، مىگویند در خیمه من خوابیده بودم، عمهام زینب هم پهلوى من نشسته بود و از من پذیرایى مىکرد. خیمهى پهلویى هم پدرم حضرت ابىعبداللَّه بود، نشسته بود و جُون - غلام ابىذر - داشت شمشیر حضرت را اصلاح مىکرد، خودشان را آماده مىکردند براى نبردى که فردا در پیش داشتند. مىگوید یک وقت دیدم پدرم بنا کرد زمزمه کردن و یک اشعارى خواند که مضمون این اشعار این است که دنیا روگردان شده و عمر به انسان وفا نخواهد کرد و مرگ نزدیک است. «یا دهر افٍ لک من خلیلى کم لک بالاشراق من اصیلى» این نشاندهندهى این است که کسى که این شعر را دارد مىخواند مطمئن است که به زودى و در زمان نزدیکى دنیا را مفارقت خواهد کرد.
امام سجاد مىگوید من این شعر را شنیدم پیام و معناى این شعر را هم درک کردم، فهمیدم امام حسین دارد خبر مرگ خودش را مىدهد. اما خودم را نگه داشتم ناگهان نگاه کردم، دیدم عمهام زینب به شدت ناراحت شد. برخاست رفت به خیمهى برادر، گفت برادر جان! مىبینم خبر مرگ خودت را مىدهى. ما تا به حال دلمان به تو خوش بود، وقتى پدرمان از دنیا رفت، گفتیم برادرانمان هستند. برادرم امام حسن وقتى به شهادت رسید، من گفتم برادرم امام حسین هست، سالها به تو دل خوش کردم، به اتکاء تو بودم، امروز مىبینم تو هم خبر مرگ مىدهى.
***
طرح گرافیکی
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین علیهالسلام
برای دیدن این طرح گرافیکی در ابعاد بزرگ روی آن کلیک نمایید
***
صوت/ سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین رفیعی
انگیزه های قیام عاشورا
سخنرانی حجت الاسلام رفیعی- انگیزه های قیام عاشورا.mp3 | دانلود فایل
***
اعمال شب و روز عاشورا
شب عاشوراست، سیّد در کتاب«اقبال»براى این شب دعاها و نمازهاى بسیار با فضیلتهاى فراوان روایت کرده،از جمله صدر رکعت نماز که در هر رکعت پس از سوره حمد سه مرتبه سوره توحید خوانده،و بعد از پایان صد رکعت هفتاد مرتبه بگوید:
سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ
منزّه است خدا،و سپاس خداى را،و نیست معبودى جز خدا،و خدا بزرگتر است،و جنبش و نیرویى نیست مگر به خداى برتر بزرگ.
و در روایت دیگر پس از العلى العظیم استغفار هم ذکر شده.و نیز چهار رکعت نماز در آخر شب که در هر رکعت پس از سوره حمد،هرکدام از آیة الکرسى و سورههاى توحید و فلق،و ناس را ده مرتبه بخواند،و پس از سلام صدمرتبه سوره تحید را قرائت کند.و دیگر چهار رکعت نماز،د رهر رکعت سوره حمد و پنجاه مرتبه سوره توحید و این نماز برابر است با نماز امیر المؤمنین علیه السّلام که فضیلت بسیار دارد، و فرموده: پس از نماز، بسیار ذکر خدا کند،و صلوات بسیار بر رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرستد،و هرچه مىتواند بر دشمنان ایشان لعن کند.و در فضیلت احیا این شب روایت کرده:مانند آن است که عبادت کرده باشد به عبادت جمیع فرشتگان، و عبادت در آن،برابر هفتاد سال عبادت است، و اگر کسى را توفیق دست دهد،در چنین شبى در کربلا باشد،و امام حسین علیه السّلام را زیارت کند و نزد آن حضرت تا صبح بیتوته کند،خدا او را آغشته به خون امام حسین علیه السّلام در زمره شهدا با آن حضرت محشور فرماید.
اعمال روز عاشورا
روز شهادت سیّد الشهدا علیه السّلام،و روز مصیب و حزن ائمه طاهرین علیهم السّلام و شیعیان ایشان است،
***
سخنرانی مکتوب/ حجت الاسلام والمسلمین میرباقری/ جلسه نهم حسینیه حضرت زهرا سلام الله علیها
مقام ذکر خدا و بررسی آن؛ دوام ذکر الهی و رسیدن به مقام نفس مطمئنه
متن زیر جلسه دهم سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در ایام محرم الحرام سال 92 در «حسینیه حضرت زهرا - شجاع فرد» ایراد شده است که در تاریخ 23 آبان ماه برگزار شده است. جچن الاسلام میرباقری در این جلسه به بحث ذکر خدا و آثار آن می پردازد. در ابتدا با تأکید بر تداوم و اصرار بر ذکر و یاد خدا بیان می دارد که اگر یک بنده صبح و شام به یاد خدا بوده و دوام ذکر در او ایجاد شود، خدا هم از او یاد می کند و او را از وادی ظلمات به وادی نور هدایت می کند. وادی نور، وادی ذکر الله است که اگر کسی به آن راه یابد، خداوند متوجه اوست. ذکر خدا نسبت به انسان دائم الذکر درجاتی دارد که محور آن، وجود مقدس نبی اکرم(ص) است. خداوند توجه و شعاعی از نور پیامبر(ص) بر قلب مؤمن نازل می کند که او را آرام و به مقام اطمینان نفس می رساند. در ادامه بحث نیز با استفاده از آیات و روایات به بیان ذکر الهی و مراتب توجه خداوند نسبت به بندگان و نمونه هایی از تلاش شیطان در سلب حالت ذکر از انبیاء و امام حسین(ع) پرداخته شده است.
سخنرانی استاد میرباقری-شب عاشورا 92- حسینیه حضزت زهرا.mp3 | دانلود فایل
ذکر خداوند نسبت به بندگان در اثر دوام ذکر بندگان و مراتب آن
خداوند متعال دستور به ذکر و توجه به خودش فرموده «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ»(بقره/152). از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند: «مَا مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا وَ لَهُ حَدٌّ یَنْتَهِی إِلَیْهِ إِلَّا الذِّکْرَ»(1) خداوند برای همه ی تکالیف حدی قرار داده ولی برای ذکر حدی معین نفرموده و به کم هم راضی نشده و از مؤمنین خواسته که صبح و شام او را تسبیح گویند «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلاً»(احزاب/41)
بنابراین انسان باید دائم الذکر باشد و با ذکر همه ی قوا اعم از قلب و زبان و عمل به سمت خدا حرکت کند تا بتواند تعلقات و غیر خدا را نفی کرده، تعلق به خداوند و محبت به او را در خود تثبیت نماید.
البته در روایتی از امام صادق(ع) آمده که «وَ ذِکْرُ اللَّهِ فِی کُلِّ مَوْطِنٍ أَمَا إِنِّی لَا أَقُولُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ- وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ- وَ إِنْ کَانَ هَذَا مِنْ ذَاکَ وَ لَکِنْ ذِکْرُ اللَّهِ فِی کُلِّ مَوْطِنٍ- إِذَا هَجَمْتَ عَلَى طَاعَتِهِ أَوْ مَعْصِیَتِهِ»(2)
یکی از مشکلترین چیزهایی که امت به آن موفق می شوند دوام ذکر است و منظور از ذکر فقط ذکر زبانی نیست که بگوید «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ» بلکه مقصود این است که بنده در مقام ذکر، کارش به جایی برسد که از معصیت و آنچه مرضی خداوند نیست اجتناب نماید.
اگر دوام ذکر محقق شود خداوند نیز بنده را یاد می کند. به این صورت که با نزول انوار هدایت و محبت خویش بر قلب او، آرام آرام او را از وادی ظلمات به سمت وادی نور می برد. قلب آن ها می شود بیت النور و مصداق «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ»(نور/36) یعنی خانه هایی که خداوند متعال اجازه ی رفعت و ذکر در آن ها را داده است، این خانه ها همه خانه های نبی اکرم(ص) است.
حقیقت وادی نور، وادی ذکر الله است و نور، نبی اکرم(ص) است که مثل نور خداست «مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ»(نور/35) به همین جهت است که کلمه ذکر خود پیامبر(ص) است؛ لذا فرمودند «اهل الذکر» ما هستیم.
حضرت علی (ع)در روایتی در احتجاج می فرمایند: خداوند متعال در فوق عالم ملائکه آنجایی که ملائکه هم راه ندارند بر این پیغمبر صلوات فرستاد و نورش را بر او نازل و از او ساطع می کند و این صلوات الهی سبب شده که ایشان بشوند مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ.
بیان قرآن در این زمینه چنین است که اصل صلوات و یاد خدا نسبت به بنده «هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلاَئِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»(احزاب/43) که انسان را تطهیر و از ظلمات یعنی گناهان و صفت رذیله به سمت نور هدایت می کند، ابتدا بر وجود مقدس رسول الله (ص) است «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلاَئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ»(احزاب/56).
صلوات خدا بر پیامبر(ص) این است که او را از هر نقصی مبرا ساخته و در مقام عصمت قرار داده است. پس این که ایشان سرچشمه نورند و عین ذکرند به خاطر همین صلوات است. در مرتبه ی بعد از ایشان، دیگران هم اگر اهل مراقبه و ذکر دائم شوند خداوند بر آنان صلوات می فرستد یعنی توجه و شعاعی از وجود پیامبر(ص) بر قلب آن ها نازل می کند. در این هنگام آن ها به مقام نفس مطمئنه و «أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(رعد/28).
تلاش شیطان در سلب ذکر و نمونه هایی از عدم موفقیت او
شیطان با تمام وجود مراقب انسان است و با تمام قوا تلاش می کند که با ایجاد غفلت، دوام ذکر را از انسان بگیرد به خصوص در هنگام نماز که موقع ذکر و یاد خداوند است «وَ أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِی»(طه/14).
شیطان اگر خود نتواند توفیق ذکر را از انسان بگیرد جنودی را بکار می گیرد تا توجه و ذکر انسان ها را مختل کنند. این جنود با توجه به افراد و موقعیت آن ها از نظر کثرت و کیفیت متفاوت است. لذا گفته شده که «شیطان الفقها افقه الشیاطین» و نیز شیطان سیاستمداران سیاستمدارترین شیطان است.
در روایت است که حتی گاهی شیطان برای سلب حالت ذکر از انسان به اندازه ی قبیله ربیعه و مضر لشکر استخدام می کند. خداوند نیز شیطان را امداد می کند و به او اجازه می دهد تا ایمان بندگانش را محک بزند البته این اذن خداوند به معنای رضایت نیست چون اگر خداوند به شیطان اذن ندهد که او نمی تواند کاری بکند.
در باب بعضی از انبیاء روایاتی وجود دارد که شیطان از خداوند اجازه می گیرد تا کاری برای سلب ذکر و یاد خدا از آن ها انجام دهد که در ذیل به بیان آن ها می پردازیم.
حضرت ایوب(ع) خیلی اهل ذکر و شاکر بودند، شیطان به خدا عرضه داشت همه چیز از جمله اموال و اولاد فراوان به او داده ای باید هم شاکر باشد اگر شکر نکند چه کار کند؟ اجازه بده تا من همه ی امکانات و هر چه به او داده ای را بگیرم تا معلوم شود که باز هم شاکر است یا نه؟ خداوند به او اجازه داد و او فوری با تصرفی اموال و اولاد او را گرفت. حضرت بیشتر شکر کرد و شیطان تا جایی ادامه داد که حضرت از مرحله ی اطمینان نفس که خداوند می خواست زبانی به گلایه گشود و فرمود: دیگر نمی توانم صبر کنم. خداوند فرمود: مگر تا حالا که صبر کردی، تو صبر می کردی؟ اگر ما به تو توفیق نمی دادیم چگونه صبر می کردی؟ که در روایتی بیان شده است که ایشان گل به دهانش گرفت.
در مورد حضرت ابراهیم(ع) نیز وقتی که بتکده را ویران کردند شیطان همه را به برپایی آتش و انداختن حضرت در آن تحریک کرد تا ذره ای حضرت را بترساند و یک لحظه سست و غافل شود اما حضرت تنهایی به گونه ای صبر کرد که شیطان نتوانست لحظه ای غفلت از او بگیرد که اگر غافل می شد کل امتش از دست می رفت. لذا فرمود«إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّةً قَانِتاً»(نحل/120). با این ذکر، باب توجه خداوند بسوی امتش باز و بساط بت ها جمع شد.
به دلیل ذکر خدا و نفس آرامش بود که وقتی«حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ»(انبیاء/68) آتشی برپا کردند و او را وسط آن انداختند، هم نترسید و تکلیف را به خوبی انجام داد و هم لحظه ای غفلت در او ایجاد نشد.
اباعبدالله(ع) نیز در روز عاشورا به گونه ای خداوند را یاد کرد که همه شیاطین را تا ابد زمین گیر کرد. شیطان در واقعه عاشورا با تمام قوا و جنود انسی و جنّی خود به میدان آمد تا حضرت را دچار سستی کند، اما ایشان در مقامی از ذکر بودند که خداوند صلواتی بر او فرستاد که برای احدی جز پیامبر اسلام(ص) و اهل بیت(ع) نفرستاد. ایشان با تحمل اعظم ابتلائات عالم به مقامی از ذکر رسیدند که باب ذکر و اطمینان، باب توحید و عدم تزلزل را بر روی همه ی عالم گشودند.
حضرت سید الشهداء(ع) در صحرای کربلا با تمام مصیبت هایی که دید لحظه ای از ذکر و یاد خدا غافل نشد تا آنجا که حتی در گودی قتلگاه با تمام وجود مبارکشان مشغول ذکر خدا بودند «الهی رضا بقضائک و تسلیما لامرک و لا معبود سواک یا غیاث المستغیثین». به دلیل همین آرامش نفس و یاد خداوند، ایشان مصداق آیه ی «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً»(فجر/27و28) می باشند.
***
فیلم/ نوحه خوانی حاج حسن خلج
بی تو ای ستاره عشق آسمون تیره و تاره
***
مقتل خوانی/ شب دهم (عاشورا) محرم الحرام
جریان بی تابی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) در شب عاشورا
تاریخ الطبری عن الحارث بن کعب وأبی الضّحاک عن علیّ بن الحسین بن علیّ [زین العابدین] علیه السلام: إنّی جالِسٌ فی تِلکَ العَشِیَّةِ الَّتی قُتِلَ أبی صَبیحَتَها، وعَمَّتی زَینَبُ عِندَی تُمَرِّضُنی، إذِ اعتَزَلَ أبی بِأَصحابِهِ فی خِباءٍ لَهُ، وعِندَهُ حُوَیٌّ مَولى أبی ذَرٍّ الغِفارِیِّ، وهُوَ یُعالِجُ سَیفَهُ ویُصلِحُهُ، وأبی یَقولُ:
یا دَهرُ اُفٍّ لَکَ مِن خَلیلِ کَم لَکَ بِالإِشراقِ وَالأَصیلِ
مِن صاحِبٍ أو طالِبٍ قَتیلِ وَالدَّهرُ لا یَقنَعُ بِالبَدیلِ
وإنَّمَا الأَمرُ إلَى الجَلیلِ وکُلُّ حَیٍّ سالِکُ السَّبیلِ
قالَ: فَأَعادَها مَرَّتَینِ أو ثَلاثا حَتّى فَهِمتُها، فَعَرَفتُ ما أرادَ، فَخَنَقَتنی عَبرَتی، فَرَدَدتُ دَمعی ولَزِمتُ السُّکونَ، فَعَلِمتُ أنَّ البَلاءَ قَد نَزَلَ، فَأَمّا عَمَّتی فَإِنَّها سَمِعَت ما سَمِعتُ، وهِیَ امرَأَةٌ و فِی النِّساءِ الرِّقَّةُ وَالجَزَعُ، فَلَم تَملِک نَفسَها أن وَثَبَت تَجُرُّ ثَوبَها، وإنَّها لَحاسِرَةٌ حَتَّى انتَهَت إلَیهِ، فَقالَت: وَاثُکْلاه! لَیتَ المَوتَ أعدَمَنِی الحَیاةَ! الیَومَ ماتَت فاطِمَةُ اُمّی وعَلِیٌّ أبی وحَسَنٌ أخی! یا خَلیفَةَ الماضی وثِمالَ الباقی. قالَ: فَنَظَرَ إلَیهَا الحُسَینُ علیه السلام فَقالَ: یا اُخَیَّةُ لا یُذهِبَنَّ حِلمَکِ الشَّیطانُ قالَت: بِأَبی أنتَ واُمّی یا أبا عَبدِ اللّه، استَقتَلتَ نَفسی فِداکَ! فَرَدَّ غُصَّتَهُ وتَرَقرَقَت عَیناهُ، وقالَ: لَو تُرِکَ القَطا لَیلاً لَنامَ قالَت: یا وَیلَتى أفَتُغصَبُ نَفسُکَ اغتِصابا، فَذلِکَ أقرَحُ لِقَلبی، وأشَدُّ عَلى نَفسی! ولَطَمَت وَجهَها، وأهوَت إلى جَیبِها وشَقَّتهُ، وخَرَّت مَغشِیّا عَلَیها. فَقامَ إلَیهَا الحُسَینُ علیه السلام، فَصَبَّ عَلى وَجهِهَا الماءَ، وقالَ لَها: یا اُخَیَّةُ ، اتَّقِی اللّه َوتَعَزَّی بِعَزاءِ اللّه، وَاعلَمی أنَّ أهلَ الأَرضِ یَموتون، وأنَّ أهلَ السَّماءِ لا یَبقَون، وأنَّ کُلَّ شَیءٍ هالِکٌ إلّا وَجهَ اللّه ِ الَّذی خَلَقَ الأَرضَ بِقُدرَتِهِ، ویَبعَثُ الخَلقَ فَیَعودونَ و هُوَ فَردٌ وَحدَهُ، أبی خَیرٌ مِنّی، واُمّی خَیرٌ مِنّی، وأخی خَیرٌ مِنّی، ولی ولَهُم ولِکُلِّ مُسلِمٍ بِرَسولِ اللّه ِ اُسوَةٌ. قالَ: فَعَزّاها بِهذا ونَحوِهِ، وقالَ لَها: یا اُخَیَّةُ، إنّی اُقسِمُ عَلَیکِ فَأَبِرِّی قَسَمی، لا تَشُقّی عَلَیَّ جَیبا، ولا تَخمُشی عَلَیَّ وَجها، ولا تَدعی عَلَیَّ بِالوَیلِ وَالثُّبورِ إذا أنَا هَلَکتُ. قالَ: ثُمَّ جاءَ بِها حَتّى أجلَسَها عِندی، وخَرَجَ إلى أصحابِهِ، فَأَمَرَهُم أن یُقَرِّبوا بَعضَ بُیوتِهِم مِن بَعضٍ، وأن یُدخِلُوا الأَطنابَ بَعضَها فی بَعضٍ، وأن یَکونوا هُم بَینَ البُیوتِ إلَا الوَجهَ الَّذی یَأتیهِم مِنهُ عَدُوُّهُم(5)
ترجمه: تاریخ الطبرى ـ به نقل از حارث بن کعب و ابو ضحّاک، از امام زین العابدین علیه السلام ـ: در شبى که بامدادش پدرم به شهادت رسید نشسته بودم و عمّه ام زینب علیهاالسلام از من پرستارى مىکرد که پدرم از یارانش کناره گرفت و به خیمه خود رفت و حُوَى غلام ابو ذر غِفارى نزدش بود و به اصلاح و پرداختِ شمشیر ایشان مشغول بود و پدرم مىخواند:
«اى روزگار! اُف بر دوستى ات! چه قدر بامدادها و شامگاه هایى داشته اى که در آنها، همراه و یا جوینده اى کُشته شده که روزگار، از آوردن همانندش ناتوان است ! و کار با [ خداى ] بزرگ است و هر زنده اى این راه را مى پیماید». دو یا سه بار این شعر را خواند تا آن جا که فهمیدم و دانستم که منظورش چیست. گریه راه گلویم را بست؛ ولى بغضم را فرو خوردم و هیچ نگفتم و دانستم که بلا فرود مىآید؛ امّا عمه ام نیز آنچه را من شنیدم، شنید و چون مانند دیگر زنان، دلْ نازک و بىتاب بود نتوانست خود را نگاه دارد. بیرون پرید و در حالى که لباسش را بر روى زمین مىکشید و درمانده شده بود، خود را به امام علیه السلام رساند و گفت: وا مصیبتا! کاش مُرده بودم. امروز [ گویى ] مادرم فاطمه و پدرم على و برادرم حسن در گذشته اند. اى جانشینِ گذشتگان و پناه باقى ماندگان! امام حسین علیه السلام به او نگریست و فرمود: «خواهرم ! شیطان بردبارى ات را نبرَد» زینب علیهاالسلام گفت: اى ابا عبد اللّه ! پدر و مادرم فدایت ! خود را آماده کشته شدن کرده اى! جانم فدایت! حسین علیه السلام اندوهش را فرو بُرد و اشک در چشمانش جمع شد و فرمود : «اگر مرغ سنگخواره را شبى آزاد بگذارند مىخوابد» . زینب علیهاالسلام گفت : واى بر من ! آیا چنین سخت در زیر فشارى؟ همین دلم را بیشتر ریش مى کند و بر من سخت مى آید. آن گاه به صورت خود زد و گریبان چاک کرد و بیهوش شد و افتاد . امام حسین علیه السلام به سویش آمد و آب بر صورتش زد و به او گفت: خواهرم ! از خدا پروا کن و به تسلّى بخشىِ او آرام باش. بدان که زمینیان مىمیرند و آسمانیان باقى نمىمانند و هر چیزى از میان مى رود جز ذات خدا که با قدرتش زمین را آفریده است و مردم را برمىانگیزد تا همه باز گردند و او تنها بمانَد. پدرم از من بهتر بود . مادرم از من بهتر بود . برادرم از من بهتر بود و سرمشق من و آنان و هر مسلمانى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله است». امام حسین علیه السلام با این سخن و مانند آن او را تسلّا داد و به او فرمود: «خواهرم! تو را سوگند مىدهم که به این [سفارشم] عمل کنى: بر [ مرگ ] من گریبانْ چاک مده و صورت مخراش و چون در گذشتم ناله و فغان مکن» سپس او را آورد و کنار من نشاند و به سوى یارانش برگشت و به آنان فرمان داد تا خیمه هاى خود را به یکدیگر نزدیک کنند و طناب هاى خیمه ها را در هم بتابند و خودشان در میان خیمه ها قرار بگیرند و فقط سمتى را که دشمن از طریق آن مى آید باز بگذارند.
***
فیلم/ سینه زنی
محمود کریمی؛ «بیا نگار آشنا»
***
برای دیدن این تصویر در ابعاد بزرگ روی آن کلیک نمایید
***
مروری کوتاه بر زندگانی حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
حسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام
اشاره
امام حسین علیهالسلام فرزند امام علی بن ابیطالب علیهالسلام و بزرگ بانوی عالم فاطمه زهرا علیهاالسلام است. او در روز سوم یا پنجم ماه شعبان سال چهارم هجرت، بعد از امام حسن مجتبی در مدینه به دنیا آمد. در روایات فراوانی آمده است که آن حضرت از بطن مادر در شش ماهگی - چون یحیی بن زکریا علیهالسلام - به دنیا آمد. (5) حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام هشت سال با جد خود و سی و هشت سال با پدر و چهل و هشت سال با برادرش امام مجتبی علیهالسلام و ده سال پس از امام مجتبی زندگی کرده است. شهادت سومین امام ما در سال 61 هجری اتفاق افتاده است. بنابراین عمر شریف ایشان 57 و چهار ماه و 25 روز خواهد بود. (6) .
امام در زمان جد، پدر و برادر
امام حسین علیهالسلام بسیار مورد علاقه جد بزرگوار، پدر و برادر خود بودند. سخنان پیامبر گرامی و شیوه برخورد آن حضرت با سالار شهیدان گویای این مدعاست؛(7) در دوران امام علی علیهالسلام و در پیکارهای متعدد در بصره، صفین و نهروان و... امام حسین علیهالسلام حضور فعال داشت؛ اما امام علی علیهالسلام هیچگاه به او و دیگر برادرش اجازه پیکار نمیداد، و مکرر برادران دیگر چون ابالفضل العباس، محمد حنفیه را به نبرد میفرستاد؛ تا آنجا که محمد حنفیه به معاویه گفت: «من دستان علی علیهالسلام بودم و دو برادر من حسن و حسین علیهماالسلام چشمان مبارک پدرم بودند؛ چرا که همیشه دست از چشم حراست میکند».(8) رسول خدا صلی الله علیه و آله آن دو را امام معرفی فرمود: «ابنای هذان امامان قاما او قعدا؛(9). حسن و حسین هر دو اماماند، خواه قیام کنند یا نکنند» پس از امام مجتبی علیهالسلام امام حسین علیهالسلام سکوت اختیار فرمود تا عهد با معاویه پایدار بماند، و شاید مصالح دیگری برای جامعه اسلامی پدید آید.
امام حسین پس از معاویه
در نیمه رجب سال 60 هجری، معاویه از دنیا رفت.(10) یزید جایگزین او شد. یزید نامهای به والی مدینه «ولید بن عقبه» نوشت و از او خواست که از امام حسین علیهالسلام، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر بیعت بگیرد. (11) ابنزبیر و ابنعمر در اواخر ماه رجب از مدینه فرار کردند؛ اما امام حسین علیهالسلام از بیعت امتناع ورزید. (12) «مروان بن حکم» علیالدوام والی مدینه را بر گرفتن بیعت از امام تحریک میکرد تا این که شب یکشنبه - دو روز مانده به پایان رجب - امام به سوی مکه حرکت فرمود. (13) شرح این قضایا در سیر امام از مدینه به مکه، و مکه به عراق در فصل نخست کتاب آمده است. سحرگاه روز عاشورا امام را خواب ربود. هنگامی که بیدار شد، یاران را از رؤیای صادقانه خویش باخبر ساخت. آن حضرت فرمود: «سگانی را دیدم که مرا گاز میگرفتند. اما شدیدترین آنها بر من سگی بود که به پیسی و برص مبتلا بود». (14) .و بعد از آن رسول خدا صلی الله علیه و آله را در خواب میبینند که به دنبالشان اصحاب آن حضرت بودهاند، در حالی که فرموده بود: «تو شهید این امت هستی؛ اهل آسمانها و ملکوت اعلی تو را بشارت میدهند، امشب افطار نزد من هستی، شتاب کن و هیچ تأخیر مینداز، پس این ملکی است که از آسمان فرود میآید تا که از خون شما برگیرد و در شیشه ای سبز قرار دهد».(15). پیش از این اشاره شد که در تمام بخشهای نهضت کربلا، قطب و مدار حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام بود. پیش از این، درباره هر شهیدی قدری از امام سخن گفتهایم، اما در این بخش به تنهایی امام و «وتر الموتور؛ تنهای تنها» بودن آن بزرگ میپردازیم.
امام در صبحگاه عاشورا
سپاه ابنسعد آراسته بود و امام علیهالسلام نیز سپاه خود را آراست. چشم امام به سپاه ابنسعد افتاد و دستان خویش را بلند کرد و این گونه خدا را خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب، و انت رجائی فی کل شدة، و انت لی فی کل امر نزل بیثقة وعدة، کم من هم یضعف فیه الفؤاد، و تقل فیه الحیلة، و یخذل فیه الصدیق، و یشمت فیه العدو، انزلته بک و شکوته الیک رغبة منی الیک عمن سواک، ففرجته عنی و کشفته. فانت ولی کل نعمة، و صاحب کل حسنة و منتهی کل رغبة؛ (16) پروردگارا! تو در هر گرفتاری مورد اعتماد من هستی؛ و تو در همه سختیها امیدم هستی. هر امری که اعتماد به آن داشته و وعده داده شدهام تنها از جانب تو بر من نازل میشود. چه بسیار ناراحتی که دل در آن ضعیف میشود و حیله و راه فرار در آن کم میشود و دوست در آن به خذلان و خواری میافتد و دشمن در آن شماتت میکند که همه از طریق تو نازل شده و من به سوی تو شکوه میآورم، این گلایه، بریدگی از غیر تو و رغبتی است که به سوی تو دارم. پس در کار من گشایش کن و آن را بر طرف ساز. تو سرپرست هر نعمت و صاحب هر نیکی و نهایت هر رغبت هستی». امام مرکب خود را طلب کرد و بر آن سوار شده و سپس با فریادی رسا بر مردم نهیب زد: «یا اهل العراق! - و جلهم یسمعون - اسمعوا قولی، و لا تعجلوا حتی اعظکم بما یحق لکم علی و حتی اعتذر الیکم؛ (17) ای اهل عراق! - در حالی که بیشتر افراد صدای امام را میشنیدند - گوش کنید و عجله نکنید تا شما را به آن چه حق شما بر من است موعظه کنم تا این که عذر را بر شما تمام کنم».
امام پس از شهادت اهل بیت
پس از شهادت قاسم، امام در برابر خیمهها ایستاده بودند. علی اصغر در دست امام تیر خورده بود و عباس نیز به شهادت رسیده بود. دیگر یار و یاوری برای امام نمانده بود. از طرفی تشنگی آن حضرت را آزار میداد. امام با شمشیری آخته در برابر آن گروه ستمگر قرار گرفت. در حالی که از حیات و زندگی مأیوس بود، آن مردم را به مبارزه میطلبید. هر که به قتال امام حاضر میشد، در دم کشته میشد. در این نبرد کسی تاب مقاومت نداشت. عده زیادی به دست توانای امام کشته شدند.(18) امام به جانب راست سپاه حملهور شد؛ او این گونه رجز میخواند: «الموت اولی من رکوب العار و العار اولی من دخول النار(19) مردن از آلودگی به عار و ننگ بهتر است، و عار و ننگ از ورود به آتش بهتر است» پس از آن، امام به طرف چپ سپاه دشمن حمله کرد و میفرمود: «انا الحسین بن علی احمی عیالات ابیآلیت ان لا انثنی امضی علی دین النبی؛(20) من حسین فرزند علی هستم، از خاندان پدرم حمایت میکنم، سوگند خوردهام که به دشمن پشت نکنم؛ و پیرو دین نبی اکرم صلی الله علیه و آله باشم». در واقع این آخرین سرود حماسی اباعبدالله الحسین علیهالسلام بوده است. «عبدالله بن عمار بن عبد یغوث» میگوید: غمگینی چون او ندیده بودم که فرزندان و اهل بیت و یار و دوستانش کشته شده باشند و این گونه با قوت روح و بدن برزمد. امام آن گونه با جرأت و دلیرانه بر دشمن حمله میکرد که گروه دلیرمردان (دشمن) هر وقت او شدت نشان میداد، از هم میشکافت و دیگر کسی توان مقاومت نداشت.(21)
«عمر بن سعد» در حالی که همه سپاهیانش را مورد خطاب قرار داده بود، فریاد زد: «این فرزند انزع البطین (از القاب امام علی علیهالسلام) است، و این پسر کشنده عرب است. از هر طرف به او حمله کنید» ناگهان چهار اسب تیرانداز امام را محاصره کردند. در این محاصره بین امام و خیمهگاه فاصله انداختند. امام به آنها نهیب زد: «یا شیعة آل ابیسفیان ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم و ارجعوا الی أحسابکم ان کنتم عربا کما تزعمون؛ ای پیروان خاندان ابیسفیان! اگر شماها دین ندارید و از روز بازگشت نمیهراسید، پس در دنیای خود آزاده باشید و به (روش) نیاکان خود بازگردید، اگر عرب هستید، همان طور که این گونه میپندارید». شمر صدا زد: «ای پسر فاطمه! چه میگویی؟» امام فرمود: «من و شما با هم میجنگیم، زنان گناهی ندارند. تا زندهام تجاوزکاران و سرکشان و نادانان خود را از تعرض به حرم من بازدارید» شمر پذیرفت و همه امام را هدف گرفته بودند. جنگ به سختی گرایید و تشنگی عرصه را بر امام تنگ کرد.(22) امام این بار به سوی فرات حملهور شد. «عمرو بن حجاج» که با چهار هزار سپاه در اطراف فرات بود، شکست خورده و سپاه از اطراف امام پراکنده شد. اسب وارد آب شده بود، امام به اسب خود فرمود: «تو تشنهای و من نیز تشنهام تا از آب ننوشی من هم از آب نخواهم نوشید»، اسب از نوشیدن آب امتناع داشت. گویا کلام امام را میفهمید. امام دست زیر آب بردند که ناگاه کسی فریاد زد:؛ آیا شما از (نوشیدن) آب لذت میبری در حالی که به حرم تجاوز شد؟» امام آب را ریخت و هیچ ننوشید و با سرعت روانه خیمهها شد.(23)
امام و وداع دوم
امام به خیمهگاه رسیده بود. بار دیگر با بستگان وداع کرد و آنان را به صبر و بردباری امر کرد و فرمود: «استعدوا للبلاء، و اعملوا ان الله تعالی حامیکم، و حافظکم، و سینجیکم من شر الاعداء، و یجعل عاقبة امرکم الی خیر، و یعذب عدوکم بانواع العذاب و یعوضکم عن هذه البلیة بانواع النعم و الکرامة، فلا تشکوا و لا تقولوا بالسنتکم ما ینقص من قدرکم؛ (24) برای بلا آماده باشید و بدانید که خداوند متعال حامی و نگهدار شماست و به زودی شما را از شر دشمنان خلاصی میبخشد و عافیت کارتان را به خیر قرار داده، دشمن شما را به عذاب مبتلا خواهد ساخت و عوض این بلا به شما انواع نعمتها را کرامت خواهد داشت، پس شکوه و گلایه نکنید، و چیزی که از قدر و ارزش شما بکاهد بر زبان نرانید». این سختترین هنگامه در این روز برای امام بود؛ به این واقعیت، در وصیت حضرت زهرا علیهاالسلام اشاره شده است. در این هنگام امام متوجه دختر خود - سکینه - شد که از بقیه زنان کناره گرفته و گریان و ندبهکنان است. امام به او نزدیک شد. او را به صبر دعوت فرمود و تسلی داد. فریاد عمر بن سعد بلند شد: «ای وای بر شما! تا هنگامی که او به خود و حرمش مشغول است به او هجوم برید. به خدا سوگند، اگر او با فراغت بال به شما حمله کند طرف راست و چپ سپاه شما از هم میپاشد» از هر طرف به سوی امام تیراندازی شد، به گونهای که تیرها از بین طنابهای خیمهگاه میگذشت و گاه به لباس زنان اصابت میکرد. زنان به وحشت افتادند و سراسیمه به خیمهگاه بازگشتند و همه در انتظار بودند که امام چه برخوردی خواهد کرد. امام چون شیری غضبناک بر آنان حمله کرد. هر که در برابر شمشیر او قرار میگرفت با مرگ روبهرو میشد. از هر سو تیرها به امام نشانه میرفت و گاه به سینه یا گلوی امام مینشست. (25) .امام پس از شهادت برادرش تنها شد. ناگاه دومین فریاد استغاثه بلند شد:«هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله؛ هل من موحد یخاف الله فینا؛ هل من مغیث یرجو الله فی اغاثتنا؟ آیا کسی هست که از حرم رسول خدا حمایت و حراست کند؟ آیا یگانهپرستی هست که از خدا در ارتباط با ما بترسد؟ آیا پناهدهندهای هست که در پناه دادن ما به خداوند امید بندد؟» پس از آن صدای ناله زنان بلند شد، (26) و امام سجاد علیهالسلام با تکیه بر عصای از جا برخاست در حالی که از شدت بیماری شمشیرشان بر زمین کشیده میشد. ناگاه امام حسین علیهالسلام با فریادی بلند فرمود: «امکلثوم! او را نگهدار! مبادا زمین از نسل آل محمد خالی گردد»، پس از آن امکلثوم امام سجاد علیهالسلام را به بستر خویش بازگردانید(27). امام حسین علیهالسلام عیال خویش را به سکوت امر فرمود و از آنها خداحافظی کرد. در آن حال، امام جبهای از خز به همراه داشتند و عمامه پیامبر را بر سر نهاده بود و شمشیر آن حضرت را به کمر بسته بود. (28) امام پیراهنی طلب کردند که هیچ کس به آن رغبت نداشته باشد و آن را زیر لباس خود پوشیدند. لباسی برای امام آوردند. امام آن را نپسندید چون آنرا لباس ذلت و خواری دانست.(29) آری، لباس کهنه را گرفت و آن را قدری پاره کرد و زیر لباس خود پوشید. و زیرجامهای طلبید و آنرا نیز پاره کرد و پوشیدند، تا آن لباس را دشمنان از تنش در نیاورند.(30) پس از هر حمله امام به وسط میدان بازمیگشت و مکرر این عبارتها را ترنم میفرمود: «لا حول و لا قوة الا بالله العظیم؛ (31) هیچ قدرت و نیرویی نیست مگر از آن خدای بزرگ» در همین حال گاه طلب آب میفرمود.. شمر در پاسخ گفت: «آن را نمیآشامی تا به آتش وارد گردی...» «ابوالحتوف جعفی» تیری به پیشانی امام نشانه رفت. امام به سختی آن را از پیشانی بیرون آورد. همراه آن خون بر صورت امام جاری شد. امام فرمود: «پروردگارا! تو میبینی که من در چه وضعیتی از این بندگان سرکش و معصیتکارت قرار گرفتهام، خدایا! تعداد اینها را برشمار و همه را خود بکش و بر روی زمین احدی از اینها را باقی مگذار و هرگز آنها را مورد بخشش قرار مده!».(32) امام با صیحهای بلند فریاد زد: «ای امت نابکار! چه بد بعد از محمد صلی الله علیه و آله و سلم با عترت او برخورد کردید، اما شما پس از من کسی را نخواهید کشت که کشتن او را بر خود سهل و آسان شمارید. اما کشتن مرا ساده گرفتهاید؛ به خدا قسم، امیدوارم که خدا مرا به شهادت گرامی دارد و سپس از شما بدون این که خود بدانید انتقام بگیرد»، «حصین» گفت: «ای پسر فاطمه! چگونه از ما انتقام میگیری؟» امام فرمود: «خدا بین خودتان چند نفر را در فقر و وحشت قرار میدهد که بدان سبب خونتان را خواهند ریخت، سپس عذابی سهمگین بر شما نازل خواهد کرد». (33) .از آن همه زخمهای بسیار، ضعف بر امام غالب شده بود، امام ایستاد تا قدری استراحت کند. فردی با سنگ بر پیشانی او زد. پیشانی آن حضرت شکست و خون، صورت او را گرفت. دامن لباس را بالا زد تا از ورود خون به چشمان جلوگیری کند. دیگری با تیری سه شعبه قلب امام را نشانه گرفت و آن تیر بر قلب امام نشست. امام فرمود: «بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله؛ به نام خدا، و برای خدا بر مبنای ملت و آیین رسول خدا» به آسمان سر برداشت و خدای تعالی را مورد خطاب قرار داد: «الهی انک تعلم انهم یقتلون رجلا لیس علی وجه الارض ابن نبی غیره؛ پروردگارا! تو خود میدانی که اینها مردی را میکشند که بر روی زمین جز او پسر پیامبری نیست». (34) .سپس تیر را از پشت خود بیرون کشید و خون چون ناودان فوران زد. (35) دست را زیر زخم سینه نهاد تا این که از خون پر شد، و به آسمان پاشید و فرمود: «بر من آسان است آن چه فرود آید، زیرا آن در برابر چشم خداوند است» از آن خون قطرهای به زمین نریخت. (36) بار دیگر دست زیر خون گرفت و آن را بر سر و صورت و محاسن خود پاشید و فرمود: «همین گونه خواهم بود تا خداوند و جدم رسول الله را ملاقات کنم، در حالی که به خون خضاب شدهام؛ و خواهم گفت: ای جدم! فلان و فلان مرا کشتند». (37) .خون همچنان جاری بود تا این که امام بر روی زمین نشست، ولی خود را بر روی زانو به جلو میکشید. این حالت چندان ادامه نیافت تا این که «مالک بن نصر» با شمشیر ضربتی به سر مبارک او زد؛ کلاهخودی که امام بر سر داشتند مملو از خون شد امام فرمود: «با این دست نه بخوری و نه بیاشامی و خداوند با ستمکاران محشورت سازد».کلاهخود را از سر برداشت و عمامه را بر کلاهخود بست. (38) دشمن امام را لحظه به لحظه بیشتر محاصره میکرد. امام قدرت برخاستن نداشت. عبدالله بن الحسن به حمایت از امام وارد میدان شد که داستان آن پیش از این گذشت. مردم تمایلی به قتل امام نداشتند؛ کشتن امام را هر قبیله به دیگر طائفه واگذار میکرد.(39) ناگاه شمر فریاد زد: «منتظر چه هستید و چرا توقف کردهاید؟ همه بر او حمله کنید». این بود که «زرعه بن شریک» ضربتی به کتف چپ امام زد و «حصین» تیری به گلوی امام نشانه رفت. (40) دیگری بر گردن امام زد و «سنان بن انس» با نیزهای به سینه مبارک امام زد و قفسه سینه شکسته شد؛ هم او تیری به گلوی حضرت زد (41) و «صالح بن وهب» نیزهای به پهلوی او زد.(42) «هلال بن نافع» گفت: من نزدیک امام ایستاده بودم امام در حال جان سپردن بود؛ «فوالله ما رایت قتیلا مضمخا بدمه احسن منه، و لا انور وجها، و قد شغلنی نور وجهه و جمال هیبته عن الفکرة فی قتله؛ (43) لیکن به خدا سوگند تا به حال کشتهای را ندیدهام به نیکویی او که در خون آغشته شود و این گونه زیبایروی و نورانی باشد. آن قدر نور چهرهی او و زیبایی هیبتش مرا به خود مشغول داشته بود که به طور کلی از کشته شدن او غفلت داشتم» در همان حال حضرت گاه طلب آب میکرد و دیگران از پاسخ به این درخواست ابا داشتند.
امام و دعای آخر
چون آن حالت امام شدت یافت، سر به آسمان بلند کرد و چنین دعا کرد: «اللهم متعال المکان، عظیم الجبروت، شدید المحال، غنی عن الخلائق، عریض الکبریاء، قادر علی ما تشاء، قریب الرحمة، صادق الوعد، سابغ النعمة، حسن البلاء، قریب اذا دعیت، محیط بما خلقت، قابل التوبه لمن تاب الیک، قادر علی ما اردت، تدرک ما طلبت، شکور اذا شکرت، ذکور اذا ذکرت، لدعوک محتاجا، و ارغب الیک فقیرا، و افزع الیک خائفا و ابکی مکروبا و استعین بک ضعیفا و اتوکل علیک کافیا، اللهم احکم بیننا و بین قومنا، فانهم غروه و خذلونا و غدروا بنا و قتلونا و نحن عترة نبیک و ولد حبیبک محمد صلی الله علیه و آله و سلم الذی اصطفیته بالرسالة و ائتمنته علی الوحی، فاجعل لنا من امرنا فرجا، و مخرجا یا ارحم الراحمین؛ (44) خدایا! تو برترین جایگاه را داری، بزرگترین قدرت، آن چه میخواهی میکنی، بی نیازی از خلایق، بزرگیات بس عریض است و بر همه هر چه بخواهی توانایی، لطف و مهربانی تو نزدیک است، در عهد و پیمان راستگویی، نعمت تو سرازیر است و بلای تو نیکو، وقتی تو را بخوانم نزدیکی، هر چه را خلق کردی بر آن احاطه داری، توبهپذیرندهای از هر کسی که به تو بازگردد، بر هر چه اراده کنی دستیافتهای، هر چه را طلب کنی مییابی، وقتی تو را شکر گویم تو سپاسگزاری، تو فراوان یاد میکنی هنگامی که تو را یاد میکنم، تو را میخوانم در حالی که محتاج و نیازمندم، در حال فقر به تو رغبت نشان میدهم، به سوی تو جزع میکنم، در حالی که بیمناکم، میگریم در حال گرفتاری و از تو کمک میطلبم در حال ناتوانی، به تو تکیه میکنم در حالی که کفایتم میکنی، پروردگارا! بین ما و قوم ما تو خود حکم کن؛ چرا که آنها ما را فریب دادند و ذلیل و خوار ساختند، به ما نیرنگ زدند و ما را کشتند در حالی که ما خاندان پیامبر تو و فرزند دوست محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستیم که تو او را به پیامبری برانگیختی، و او را امین وحی خود دانستی، پس ما را در کارمان گشایش عطا فرما، ای بخشندهترین بخشندگان!». پس این گونه فرمود: «اصبر علی قضائک، یا رب، لا اله سواک یا غیاث المستغیثین؛ (45) الهی بر قضای تو شکیبایی میکنم، معبودی جز تو نیست، ای پناه درخواستکنندگان!». نیز فرمود: «مالی ربی سواک و لا معبود غیرک، صبرا علی حکمک یا غیاث من لا غیاث له، یا دائما لا نفاد له، یا محیی الموت، یا قائما علی کل نفس بما کسبت، احکم بینی و بینهم و انت خیر الحاکمین؛ (46) جز تو خدایی ندارم، و پرستشکنندهای جز تو نیست، بر حکم تو صبر میکنم، ای پناه کسی که جز تو پناهی ندارد! ای همیشگی که پایان ندارد! و ای زندهکنندهی مردگان! ای که بر کسب همه، احاطه داری! بین ما و بین آنها - ای بهترین حاکمان - تو خود قضاوت کن».
امام و پیام به خیمهها
اسب امام در اطراف آن حضرت میچرخید و خود را به خون امام آغشته میکرد. (47) ابنسعد گفته بود: «این اسب، از اسبان خوب پیامبر است. او را بگیرند و محاصره کنند» اما مردم شام در این امر ناکام مانده بودند. بنابراین گفت: «او را رها کنید تا ببینم چه میکند» او پیشانی خود را به خون حسین آغشته کرد و شیههای زد. (48) به فرمودهی امام باقر علیهالسلام آن حیوان پیوسته از ستم به حسین و از امتی که پسر پیامبرش را کشته مینالید و آن حیوان شیههکشان به خیمهگاه میدوید. (49) .«فلما نظرن النساء الی الجواد مخزیا، و السرج علیه ملویا، خرجن من الخدور، ناشرات الشعور، علی الخدود لاطمات، و للوجوه سافرات، و بالعویل داعیات، و بعد العز مذللات، و الی مصرع الحسین مبادرات؛ (50) هنگامی که چشم زنان به آن اسب با یال و کاکل پر خون و زین واژگون افتاد، از خیمهگاه بیرون ریخته، موی پریشان کردند و بر صورت سیلی میزدند، بر چهره خود مینواختند، و فریاد ناله سر داده بودند. بعد از عزت، به ذلت و خواری افتادند و به سوی قتلگاه حسین شتابان میدویدند». امکلثوم فریاد میزد: «وا محمداه وا علیاه، وا جعفراه وا حمزتاه هذا حسین بالعراء صریع کربلا؛ (51) ای محمد و ای پدرم، ای علی جان و ای جعفر طیار و ای حمزه (سیدالشهداء) این حسین است که عریان به روی خاک کربلا افتاده». اما زینب علیهاالسلام این گونه مینالید: «وا اخاه وا سیداه، وا اهل بیتاه، لیت السماء اطبقت علی الارض، و لیت الجبال تدکدکت علی السهل؛ (52) وای برادرم! وای آقایم! وای اهل بیتم! ای کاش آسمان بر زمین میافتاد و کوهها بر دشتها به هم میخورد». حضرت زینب علیهاالسلام نزدیک امام رسیده بود.در همان حال عمر بن سعد با عدهای از یارانش به قتلگاه نزدیک شده بود و امام در آخرین لحظات عمر شریفش به سر میبرد. پس زینب فریاد زد: «ای عمر! اباعبدالله را میکشند و تو به او مینگری»؟ وقتی عمر سعد از زینب روی گرداند، اشک چشمانش بر موهای چهرهاش جاری شد. (53) زینب فرمود: «و یحکم، اما فیکم مسلم، فلم یجیبها احد؛ (54) وای بر شما! آیا در بین شما مسلمانی نیست؟ احدی او را پاسخ نداد.» پس از آن ابنسعد فریادی بر سر مردم زد که: «بر او فرود آیید و او را راحت کنید» شمر با سرعت بر گودال وارد شد و بر سینه امام نشست و محاسن شریف آن ولی اعظم الهی را گرفت و با دوازده ضربت (55) سر مقدس عزیز زهرا علیهاالسلام را از تن مقدسش جدا ساخت. آخرین مناجات امام «الهی رضا برضاک؛ خدایا به رضای تو راضی و خشنود هستم» و آخرین کلامش «بسم الله و بالله و فی سبیل الله؛ به نام خدا و به کمک خدا و در راه خدا» بود.
***
صوت/ عزاداری شب عاشورا
ذکر مصیبت و سینه زنی
haj mansoor arzi-shabe 10 moharram-arg.mp3 | دانلود فایل
seyed mahdi mirdamad-shbe 10 moharram-razmandehan islam qom (2).mp3 | دانلود فایل
haj mahmoud karimi-hoseyniye emam-shabe10 moharram (2).mp3 | دانلود فایل
haj mahdi salahshour-shabe 10 oharram-fatemiyoun (7).mp3 | دانلود فایل
meysam motiee-misaq ba shohada-shabe 10 moharram (7).mp3 | دانلود فایل
amir abbasi-heyat-e-ebnoreza-shabe10 moharram (2).mp3 | دانلود فایل
abouzar biokafi-shabe 10 moharram-daneshgah-e-amirkabir.mp3 (3).mp3 | دانلود فایل
seyed majd banifateme-shabe 10 moharram-reyhanatolhosain (11).mp3 | دانلود فایل
----------------------------------------------
پی نوشت ها:
(1) سایت راسخون
(2) الکافی(ط ـ دارالحدیث)، ج 4، ص 365.
(3) بحارالانوار، ج90، ص155
(4) تاریخ الطبری : ج ٥ ص ٤٢٠ ، الکامل فی التاریخ : ج ٢ ص ٥٥٩
(5) الارشاد، ج 2، ص 110.
(6) الارشاد، ج 2، ص 111.
(7) مقاتل الطالبیین، ص 89.
(8) اقبال الاعمال، ج 3، ص 75.
(9) بحارالانوار، ج 202، 44.
(10) ابصار العین، ص 23.
(11) برای اثبات این مسئله ر ک: بحارالانوار، ج 44، ص 250 269.
(12) ابصار العین، ص 23.
(13) الارشاد، ج 2، ص 30.
(14) تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 324.
(15) تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 338.
(16) ابصار العین، ص 24.
(17) تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 340 - 341.
(18) کامل الزیارات، ص 75؛ بحارالانوار، ج 45، ص 87.
(19) بحارالانوار، ج 45، ص 3.
(20) الارشاد، ج 2، ص 96.
(21) الارشاد، ج 2، ص 97.
(22) مثیر الاحزان، ص 72؛ خوارزمی، مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 33.
(23) مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 33؛ بحارالانوار، ج 45، ص 50.
(24) مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 110.
(25) تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 452.
(26) اللهوف، ص 52.
(27) بحارالانوار، ج 45، ص 50؛ نفس المهموم، ص 220.
(28) موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 491.
(29) مقتل الحسین مقرم، ص 277.
(30) اللهوف، ص 50.
(31) الخصائص الحسینیه، ص 188.
(32) المنتخب للطریحی، ج 4، ص 109.
(33) مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 109.
(34) اللهوف، ص 53.
(35) اللهوف، ص 51.
(36) مقتل الحسین مقرم، ص 350.
(37) نفس المهموم، ص 221؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 34.
(38) مقتل الحسین مقرم، ص 351.
(39) نفس المهموم، ص 222؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 34؛ اللهوف، ص 52.
(40) اللهوف، ص 52.
(41) مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 34.
(42) الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 570؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 35.
(43) الارشاد، ج 2، ص 110؛ اللهوف، ص 52 - 53.
(44) الاتحاف بحب الاشراف، ص 52.
(45) اللهوف، ص 54.
(46) بحارالانوار، ج 45، ص 54.
(47) بحارالانوار، ج 45، ص 57؛ اللهوف، ص 55.
(48) اقبال الاعمال، ج 1، ص 315، و ج 3، ص 304؛ موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 509 - 510.
(49) موسوعة کلمات الحسین، ص 510.
(50) ریاض المصائب، ص 465؛ موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 510.
(51) امالی الصدوق، ص 98؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 37.
(52) بحارالانوار، ج 10، ص 205.
(53) مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 37.
(54) بحارالانوار، ج 98، ص 322.
(55) بحارالانوار، ج 45، ص 60؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 37.
ارسال نظر