روایت مسعود دهنمکی از کسانی که شب عملیات «موج 021» میگرفتند
خیلیها بودند جبهه هم میآمدند، اما شب عملیات دل درد میگرفتند، ما موج 021 میگفتیم، (021 کد تهران بود و ما میگفتیم طرف موج 021 گرفته و مریض شده که برگردد تهران)...
به گزارش گلستان24، نخستینبار داستان کسانی که تمایلی برای رفتن به جبهه نداشتند در «لیلی با من است» کمال تبریزی دیده شد، اما ماجرای اخراجیها به گونهای دیگر رقم خورد. شاید همیشه برای همهی ما داستان کسانی که در جبهه و خط مقدم حضور داشتند، جور دیگری نمایش داده شده بود، اما مسعود دهنمکی در اخراجیها ماجرا را طور دیگر به تصویر کشید و نام اخراجیها را ماندگار کرد. گپی کوتاه زدهایم با این کارگردان سینمایی ایران از قصهی آنهایی که اخراج شدند، آنهایی که مانا شدند و نامشان بسیار یاد شد و در ذهنها ماندگار شد، آنهایی که بیادعا رفتند و جنگیدند و شگفتیهای بسیاری را رقم زدند.
شخصیت مجید سوزوکی مصداق واقعی داشت یا اینکه بر اساس تصورات ذهنی شما ساخته شده بود؟
در بحث سینما و دیالوگنویسی حتما نباید نعل به نعل واقعیت باشد، در واقع مجید سوزوکی و اخراجیها اقتباسی بودند از شخصیتهایی که در گردان سلمان لشکر حضرت رسول (ص) بودند. این شخصیتها به خاطرات خود من در آن دسته به بهار 1367 مربوط میشود. آدمهای نامتجانس با جنگ که به خاطر شلوغکاریهایی که داشتند، صحبت از اخراج آنها بود. آن سالها چون مسئول دفتر آنها بودم در موردشان با مسئولان صحبت کردم و قرار شد آنها در گردان سلمان لشکر حضرت رسول بمانند، به شرط ایجاد تغییر و دگرگونی، در غیر اینصورت باید به تهران بازمیگشتند. در مدتی که ما کنار هم بودیم به خاطر اتفاقهایی که رخ داد این دو دسته شهید شدند و آن اتفاقها دستمایه فیلم اخراجیها شد.
بعضی از آنهایی که در جنگ شهید شدند خیلی معروف نشدند، اما آدمهایی که دچار تغییر و تحول در جبهه شدند بسیار معروفتر شدند. حالا در بعضی از آنها تحول ایجاد شد و شهید شدند و بعضی دیگرشان نه.در کل چرا شخصیتهایی که دچار این تحول میشوند نامشان ماندگار میشود؟
به هرحال منحصربهفرد بودن این افراد را برجستهتر میکند، میان شهدای کربلا آدمهای برجستهی زیادی بودند اما حر میانشان زبانزد میشود، آن هم به خاطر برگشت و توبهاش. بازگشتش به سپاه امام حسین(ع) او را متمایز و ماندگار کرد.
قبول دارم بعضی از این چهرهها حتی از بسیاری فرماندهان جنگ هم شناخته شدهتر هستند، به طور مثال دیدهام و شنیدهام که محل شهادت مجید سوزوکی به نوعی محل رجوع کاروانهای راهیاننور شده است و افراد از آنجا دیدن میکنند. این ویژگی است که خداوند به بعضی از بندههایش میدهد که در امتحان و مسیر انتخاب راه درستی را میروند.
فیلم اخراجیها نشان داد این شخصیتها بر اساس همنشینی با خوبان دچار تغییر و تحول میشوند، یعنی حتما نیاز به همنشینی است؟ آیا نبودند کسانی که بدون همنشینی خوب بازگردند؟
همهی آدمها در مسیر تغییر و تحول قرار دارند، آدمها بر اساس یک تلنگری به خودشان میآیند، در عالم عرفان به چنین چیزی جذبه میگویند. در واقع به نوعی همهی آنها که دچار این تحول شدهاند، آدم مکملی را داشتهاند که کنارشان باشد و کمک حالشان. اگر مطالعه کنیم نظیر این اتفاقها را بسیار خواهیم دید. الان سرزمین ما شاید جنگ مستقیمی نداشته باشد که امثال مجید سوزوکیها دچار این سلوک و بازگشت شوند، اما هستند آنهایی که شاید در شرایطی دچار این بازگشت شوند.
این شرایط فقط در میدان نبرد رخ میدهد و حتما باید جنگ باشد تا این سلوک کامل شود؟
آدمها در بزنگاه امتحان قرار میگیرند، بودهاند کسانی که خیلی طیب و طاهر هم نبودند اما در شرایط دفاع از ناموس دیگران، کشته شدهاند. فقط به خاطر غیرت و ناموس و تعصب دفاع از دیگران دلیل اینها بوده است. اینان در واقع شهدای امر به معروف ونهی از منکر هستند.
یا حتی در همین سوریه، کسانی که تغییر انفسی در آنها رخ داده با بدنهای خالکوبی در سوریه شهید شدهاند که به مجید سوزوکی مدافع حرم معروف شدهاند. یا حتی وقتی در یکی از شهرهای پاکستان فیلم اخراجیها پخش شد، عدهای اسم خودشان را اخراجیها گذاشتهاند، عکس و پوستر فیلم اخراجیها و مجید سوزوکی را در خانههایشان زدهاند. لوطیهایی که در آن شهر محافظت از علما در برابر تروریستها را به عهده گرفتهاند. یا به طور مثال همهی ما ضرغام را به یاد داریم؛ کسی که قبل از انقلاب نزدیک به کابارهها مشغول کار محافظت و بادیگاردی بود و پس از انقلاب و تمام آن تغییرها و راهاندازی گروهک آدمخوارها و تمام آن وقایع، سرانجام هم در جبهه شهید شد.
برای این تغییر و گذشت و این سلوک، نباید حتما از لوطی بودن و کفشهای تا خورده و از پوششی خاص گذشت، بچههایی در جبهه بودند که در خانوادههایی بسیار مرفه بزرگ شده بودند، در همان سنین کم و اوج جوانی از تمام آن ثروت و موقعیت اجتماعی خانواده گذشتند و راهی جبهه شدند. کسانی که رتبههای تک رقمی کنکور بودند اما همه چیز را رها کردند و به جبهه آمدند، بالاخره هرکسی از چیزی میگذرد. یادم میآید پدری را که با ماشین بنز تا اردوگاه کرخه به دنبال پسرش آمد و حتی پسرش را تهدید کرد که از ارث محروم میشود اما فرزند او میان مال دنیا و تأمین آینده خود و میدان نبرد، جنگ را انتخاب کرد. یا کسی را به خاطر دارم دو فرزند داشت، صاحبخانه اثاث او را بیرون ریخته بود، دو روز آمد تهران فقط خانوادهاش را به منزل پدری ببرد و دوباره به جبهه بازگشت و شهید شد. اما تازه ما درک میکنیم آنهایی که از خانه و خانواده میگذشتند چقدر کار سختی را انجام میدادند. همیشه نباید از زندگی لوطیمنشی گذشت، حتی پزشکانی که مطب، پزشکی و تمام امکانات شهر را رها میکردند و در کمترین امکانات و شرایط سخت در جبهه مشغول فعالیت میشدند. ما در گردان حمزه داشتیم افسرهای نیروی هوایی را که در جنگ عمان زمان شاه جنگیده بودند و در مدت زمانی که در مرخصی بودند، به صورت مخفیانه و بسیجی به جبهه آمده بودند؛ سرگرد جمشیدی که در کربلای5 هم شهید شد یکی از همین افسران بود. در دستهی ما دو یا سه نفر از اینها بودند که شهید شدند. با کنکاش در آدمهای جنگ میان آدمهای صف یا حتی ستاد امثال این آدمها، این قهرمانها بسیار بودند، فقط کشف اینها نیاز به درام و فیلم دارد.
اگر بخواهید با همین محتوای مشابه فیلم جدیدی را بسازید، سراغ چه شخصیتی میروید؟
یکی از این شخصیتهای بارز طیبب حاج رضایی است که در اتفاقهای بزرگ تاریخ انقلاب نقش داشته است. در کودتای 28 مرداد و در درگیریهای مقابل منزل دکتر مصدق نقش داشته. یکی میشود شعبون و دیگری طیب حاج رضایی که شاید خاستگاه اجتماعیشان یکی باشد.
پس سوژهی فیلم بعدی شما طیب حاج رضایی است؟
بله، اما به شرطی که این را تیتر نکنید!
دیالوگ ماندگاری داشتید در فیلم اخراجیها که «فاصله بین خریت و حریت یک نقطه است». آیا واقعا این فاصله فقط یک نقطه است؟
بله، مرز بین انتخاب آدمهاست، همهی آدمها در معرض انتخاب قرار میگیرند. در صحنهی عاشورا غیر از حر هم بودند که شبانه از سپاه کوفه به سپاه امام حسین(ع) پیوستند و از آن طرف چند صد نفر هم بودند که در مسیرکوفه پس از قتل مسلم از سپاه امام جدا شدند.
زمینههای این حریت چیست؟
بخشی از این موضوع فطری است و در طینت انسان است. در روایات هم آمده. بعضیها در بزنگاههای زندگی حتی اگر در عرصهی گناه و خلاف افتاده باشند، تغییر میکنند. بخشی هم بحث عاقبت بخیری است، این که میگویند انشاءالله عاقبت بخیر باشی همین است. خیلیها بودند جبهه هم میآمدند، اما شب عملیات دل درد میگرفتند، ما موج 021 میگفتیم، (021 کد تهران بود و ما میگفتیم طرف موج 021 گرفته و مریض شده که برگردد تهران). از آن طرف بعضی هم خیلی شر و شور بودند، همه راجع به آنها میگفتند که چرا اینها به جبهه آمدهاند؟ اما همان شر و شورها شبهای عملیات از خیلیهای دیگر بهتر میجنگیدند. هر چند این موضوع مطلق نبود؛ عدهای هم خیلی ادعای قدرت و لات بودن داشتند، جلوی افرادی مثل حسین فهمیدهها و... کم میآوردند. وقتی میدیدند که همین ریزبچهها چقدر از آنها شیرترند. بازنمایی این موضوع در اخراجیها همان صحنهای بود که آن پسربچه روی نارنجک میپرد و دیگری میگوید «تو اگر در محلهی ما بودی لات خوبی میشدی.»
مسعود دهنمکی اگر به عقب بازگردد بازهم فیلم اخراجیها میسازد؟
بله حتما. چرا که نه؟
منبع : جام
ارسال نظر