من دیگو مارادونا هستم روایتگر زندگی نویسنده ای است که داستان دوستش را به نام خود چاپ کرده است و بر سر یک اتفاق ساده خانواده اش با هم بد می شوند.

به سخره گرفتن تقدیر الهی در فیلم بهرام توکلی
به گزارش گلستان 24، بهرام توکلی که در چند دوره اخیر جشنواره فجر توجه خاصی به آثار درون گرا و اگزیستانسیالیسمی او نشده بود این بار نوع روایتش را عوض کرده و روایتی پست مدرن برای فیلمش انتخاب کرده است.
 
در واقع من دیگو مارادونا هستم نفی همه چیز است. خودش طرف خاصی ندارد، همه چیز را نفی می کند. از سینمای اجتماعی این روزها که از هیچ، بحران می آفریند و همه بی دلیل سرهم داد می زنند تا مخاطب حس کند بحرانی وجود دارد تا پایان تلخ و خوش فیلم ها و حتی روایت و شخصیت و خلاصه همه چیز را. 
 
البته به جز تخریب و نفی این چیزها از تکه پراکنی های سیاسی و اعتقادی هم پرهیز نمی کند. انگار بهرام توکلی کلاً از همه چیز خسته است و در حال تخدیر ذهنی به سر می برد بعد از این همه افسردگی درونی و به روزش بر پرده سینما.
 
 
من دیگو مارادونا هستم روایتگر زندگی نویسنده ای است که داستان دوستش را به نام خود چاپ کرده است و بر سر یک اتفاق ساده خانواده اش با هم بد می شوند. داستان روایت دعواهای بی خود و بی جهت این خانواده با هم است. دعواهایی که نه سردارد و نه ته، نه بهانه ای درست و حسابی دارد. اهالی خانواده همه دارای جنونی خاص هستند. یکی در فکر شوی لباس های مسخره اش است. یکی از خارج برگشته و مشکلات روانی دارد و قرص می خورد و تحت مراقبت است. مادر و خاله هم مدام در حال تغییر نظر و گیر دادن به بقیه هستند. نویسنده هم که در خیالاتش سیر می کند و دنبال جبران ناکامی هایش در خیالاتش است. 
 
پسر کوچک خانه هم رسماً دیوانه است و عقب افتاده است. داماد و دخترهای دیگر خانواده و نامزد پسر هم، هر کدام به ترتیبی جنون آنی سراغشان می آید و داستان در لابلای همین اتفاقات پیش می رود. اشتباه است اگر در فیلم دنبال روند محتوایی خاص بگردیم به جز نفی همه چیز. 
 
توکلی این بار لحن طنز را برای بیان انتخاب کرده. لحنی نرم و لطیف و آرام تا به کسی خیلی برنخورد. حرف هایش را در پوشش طنز بیان می کند. از ایراد گرفتن به درام های خانوادگی سینمایی که اصلاً معلوم نیست چرا و چگونه درام و بحران شکل می گیرد و چگونه تمام می شود. 
 
 
البته طنز در این نوع، خیلی حساسیت برانگیز نیست، تکه پرانی های سیاسی است که همیشه دچار سو تفاهم می شود و اگر قرار است به کسی برنخورد، معمولاً نباید حرف مهمی زد و این زیرکی گوینده است که طوری بگوید که به کسی برنخورد. البته داستان سر مسائل مذهبی متفاوت است، تمسخر و تکه پراکنی به آیین مذهبی و اعتقادی شوخی بردار نیست.
 
حالا این حرف به من دیگو مارادونا هستم چه ربطی دارد. از دومی شروع می کنیم. شوخی با تقدیر الهی و بحث از آزاد و مجبور بودن انسان خیلی محل مناقشه بوده و هست. حالا این بار هم بهرام توکلی در جمع بندی کارش به آن پرداخته، اینکه همه چیز مارادونا و دست اوست و او هم گفته آن دست خدا بوده, یعنی اتفاقات همه دست خدا است و انسان نه به اختیار که به اجبار در این دنیا زندگی می کند، البته توکلی دست روی موضوعی گذاشته که حساسیتش شاید خیلی هم نباشد و نوع پردازش و گذر سریع از آن احتمالاً حساسیت های زیادی را برنخواهد انگیخت.
 
 
حالا برگردیم به موضوع اول، عدم سیاه نمایی و پایان خوش فیلم ها. صحبتی که رییس جمهور، حسن روحانی، در پیامش به مناسبت اختتامیه جشنواره فجر سال گذشته ارسال کرده بود، آنچنان مورد عنایت توکلی قرار گرفت که کمتر کسی است که متوجه آن نشده باشد. تغییر پایان تلخ داستان با تهدید به مرگ و سوزاندن، به پایانی خوش و  شاد انگاره ای نیست که کسی متوجه آن نشود.
 
بهرام توکلی خسته است و این خستگی در درون فیلمش به وضوح معلوم است. خسته از برخوردهای دستوری، خسته از دعواهای داخلی سینما، خسته از سینمای مثلا اجتماعی، خسته از سیاه نمایی مد شده،و خلاصه خسته از همه چیز.
 

دانلود تیزر فیلم "من دیگو مارادونا هستم" | دانلود فیلم 
 

ارسال نظر

آخرین اخبار