سردار شهید تقی کیانی:
شهیدی که نحوه شهادتش را پیشبینی کرده بود/ روایت نامه نوشتن فرمانده برای 200 بسیجی
برادر سردار شهید تقی کیانی میگوید: برادرم همیشه میگفت دشمن نمیتواند در خط مقدم مرا مورد هدف قرار دهد، من در دو حالت یا به دست منافقین و یا در بمباران هوایی به شهادت میرسم، که سرانجام در بمباران هوایی به درجه شهادت رسیدند.
شهادت دُر گرانبها و هدیه گرانسنگی است که در دین اسلام به ارمغان گذاشته شد تا بدین وسیله انسانهای دارای روح بلند و مؤمن پلههای رسیدن به عرش الهی را شتابان طی کنند تا به جایگاه عظیم و بلندی به نام «شهادت» دست یابند.
به گزارش گلستان24، شخصیتی چند بعدی داشت، هر محیطی که میرفت شاخص و نمونه میشد فرقی نمیکرد در جمع اقوام و یا خانواده باشد، در مبارزه با ضدانقلاب باشد و یا در جبهههای نبرد؛ او همه جا برجسته و شاخص بود، فرماندهای متواضع و خوشاخلاق اما سرسخت در امور نظامی، در هر حالتی حتی وقتی بدنش در آماج ترکش دشمن قرار میگیرد صلابت و استواریاش را حفظ میکند تا سرباز واقعی ولایت بودن را به رخ دشمن بکشد، او یک نظامی به تمام معنا بود، همرزمش میگوید همیشه مرتب بود و بند پوتینهایش را محکم میبست و به نیروهایش میگفت پوتینهای خود را طوری ببندید که وقتی داخل آب هم رفتید آب درون پوتینهای شما نفوذ نکند.
سردار شهید تقی کیانی در سال 1335 در منطقه ولاغوز شهرستان کردکوی در خانوادهای پرجمعیت به دنیا آمد؛ او فرزند سوم خانوادهای هشت نفره بود که به دلیل مشکلات مالی برای تامین دخل و خرج خانه تحصیل را در مقطع سوم راهنمایی رها کرد.
وی پس از گذراندن دوران سربازی عازم جبهههای نبرد حق علیه باطل شد، شهید کیانی که بعدها به پوشیدن لباس سبز پاسداری مفتخر میشود طی حضور 60 ماههاش در جبهههای نبرد پنج بار مجروح شد و با اینکه یکی از دستانش (دست راست از مچ) را در جریان خنثیسازی بمب منافقین از دست داده بود هیچگاه آرمانها و اهداف مقدسش رنگ نباخت و تا آخرین لحظه خون خود برای تحقق بزرگترین آرزوی زندگیاش که شهادت بود،ثابتقدم ماند و عباسگونه برای لشکرش علمداری کرد.
او در حالیکه چهار فرزند داشت و فرزند پنجمش هنوز به دنیا نیامده بود حسرت دیدار فرزند را با دیدار معشوق الهی معامله کرد تا در چهارم تیرماه سال 1366 در ماووت عراق در حالیکه مشغول راز و نیاز با خداوند بود در حال قنوتِ نماز به درجه رفیع شهادت نائل آید.
* سختی دوری از همسرم همچنان برایم تازگی دارد
نرگس کیایی، همسر سردار شهید تقی کیانی در خصوص شیوه آشنایی و ازدواج با همسرش میگوید، در آن زمان در ازدواجها تصمیمگیری با خانوادهها بود و معمولاً بزرگترها فرد مورد نظر را تعیین میکردند، از این رو در مسأله ازدواجم با شهید کیانی احساس قبلی وجود نداشت و در آن زمان 14 سال بیشتر نداشتم. همسرم از اقوام ما و از منطقه ولاغوز بودند، البته ما در آن زمان بهدلیل شغل پدرم در رشت زندگی میکردیم که ایشان به همراه خانواده برای خواستگاری به رشت آمده بودند.
با اینکه ازدواج این بانوی صبور با سردار شهید کیانی بدون آشنایی و احساس قبلی بود اما عشق و علاقه وی به شهید بعد از سالها همچنان مشهود است، او در خصوص علاقه و وابستگی خود به شهید، میافزاید، آقا تقی خیلی مهربان و بااخلاق بود، در زندگی نیز علاقه زیادی به یکدیگر داشتیم و این 29 سالی که همسرم شهید شده شاید برای مردم کهنه شده باشد و آن را فراموش کرده باشند اما من فکر میکنم همسرم همین لحظه به شهادت رسیده است و سختی دوری از او همچنان برایم تازگی دارد.
*بزرگترین آرزوی شهید کیانی شهادت بود
همسر سردار شهید کیانی در عین آرامش عجیبی که دارد اما سرشار از دلتنگی است، او با اینکه شهادت همسر آن هم با وجود چهار فرزند و یک فرزندی که حامله بود را سخت میداند اما با صلابت و محکم میگوید شهادت و همسر شهید بودن برایم افتخار است.
وی ادامه میدهد، همسرم رابطه بسیار خوبی با خانواده داشت بعد از شهادت ایشان بیمار شدم و مدتی را در بیمارستان سپری کردم و امروز که سالها از شهادت همسرم میگذرد وقتی مهربانیها و خوبیهای همسرم در ذهنم تداعی میشود اشک از چشمانم سرازیر میشود، هنوز هم شبها نامههایی که از جبهه برایم میفرستاد را میخوانم و گریه میکنم.
این بانوی مهربان با اشاره به ویژگیهای اخلاقی همسرش میگوید، شهید کیانی در راه خداوند خالصانه کار میکرد، هر کسی که گرفتاری داشت به ایشان مراجعه میکرد طوری که وقتی از جبهه بر میگشت منزل ما بیشتر شبیه دادگاه بود و مردم برای بیان مشکلات و رفع آن به منزل ما میآمدند.
کیایی میافزاید، در آن زمان کمک کردن مردها در کارهای منزل خیلی معمول نبود، از طرفی خیلی مهمان داشتیم ولی در این مواقع گاهی اوقات که در حال استراحت بودم همسرم سخت نمیگرفتند و خودشان از مهمانان پذیرایی میکردند و یا گاهی اوقات کسی را برای کمک به بنده در کارهای منزل میفرستادند.
همسر سردار شهید تقی کیانی ادامه میدهد، همسرم سادهزیستی را بیشتر میپسندید، از این رو زندگی سادهای داشتیم، اهل شعر و مداحی بود، رابطه بسیار خوبی با پدر، مادر، خواهر و اقوام داشت طوری که همه از اخلاق نیکوی شهید تعریف میکردند، اهل عبادت و راز و نیاز با خداوند بود حتی وقتی به دلیل مجروحیت از ناحیه دست و پا در بیمارستان بود باز هم دست از عبادت نمیکشید، در عین حال بسیار متواضع بود این همه سالی که با سردار کیانی زندگی کردم نمیدانستم ایشان فرمانده هستند و یک مسؤولیت مهمی دارند همیشه میگفتند من یک فرد عادی هستم تا اینکه بعد از شهادت ایشان متوجه شدم.
وی در خصوص علاقه شهید به خانواده بهویژه فرزندان، میگوید، خیلی به خانواده و فرزندان علاقه داشت، معمولا هنگام غذا خوردن یکی از فرزندانم را روی پای راست و فرزند دیگر را روی پای چپ میگذاشت و ابتدا لقمه غذا را در دهان بچهها قرار میداد سپس خودش میخورد، البته ما بعد از ازدواج بیشتر از یک سال فرزند نداشتیم اما علاقه بسیاری به بچه داشت و برای تولد فرزند اول لحظهشماری میکرد.
همسر سردار شهید تقی کیانی با اشاره به نخستین اعزام همسرش به جبهههای نبرد، میافزاید، ما قبل از انقلاب ازدواج کردیم و ایشان فعالیتهای انقلابی داشتند تا اینکه با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفتند، نخستین بار که به جبهه رفت دخترم 6 ماهه بود، چون راه حق و دفاع از وطن بود هیچ مخالفتی نداشتم.
* همیشه میگفت روزی شهید میشوم
کیایی با اشاره به آرزوهای سردار شهید کیانی، بیان میکند، هر کسی در زندگی خود آرزوهایی دارد، زیارت خانه خداوند و کربلای معلی از آرزوهای همسرم بود اما بزرگترین آرزوی ایشان، شهادت بود.
وی ادامه میدهد، همیشه میگفتند روزی شهید میشوم و به من دلداری میداد و میگفت اگر شهید شدم شما ناراحت نباشید، این راهی است که باید بروم شما حضرت زینب (س) را الگوی خود قرار دهید، حتی وقتی شهیدان امینالله طیبی و جبار مقدم به شهادت رسیدند به بنده گفتند این دفعه دیگر نوبت من است.
همسر سردار شهید تقی کیانی میگوید، آخرین باری که میخواستند به جبهه بروند یکی از شبهای ماه مبارک رمضان بود، آن شب به من گفتند این بار حتماً شهید میشوم، آن شب هم رفتار عجیبی داشت و نماز آخرش خیلی طولانی شده بود.
کیایی یادآور میشود، به دلیل علاقه بسیار به همسرم با شنیدن خبر شهادتش با اینکه فرزند پنجم را باردار بودم اما همچنان گریه و بیتابی میکردم، شب اول بعد از شهادت همسرم که با گریه خوابیده بودم او را در خواب دیدم. لحظهای فکر کردم همسرم دوباره برگشته است و در حالیکه با خوشحالی به او گفتم مگر تو شهید نشدی؟ او به من گفت: «به خواهرم بگویید وقتی برایم گریه میکند، نگوید که دستانم قطع بوده است زیرا الآن دستانم سالم است.»
*نامهنگاری سردار شهید کیانی برای 200 نفر از بسیجیان
دوست و همرزم سردار شهید کیانی نیز در خصوص ویژگیهای شخصیتی شهید میافزاید، با ارزیابی فعالیتهای شهید کیانی در دوران انقلاب، جنگ تحمیلی در جبهه و یا پشت جبهه به این نکته پی خواهیم برد که شهید تقی کیانی شخصیتی چند بُعدی داشتند و علاوهبر آمادگی در بعد نظامی در سایر ابعاد نیز توانمند و شاخص بودند.
بابا پاکدل با بیان اینکه ایمان قوی، روحیه و هدفی محکم و استوار و توکل و توسل شهید کیانی را به یک شخصیت توانمند در ابعاد مختلف تبدیل کرده بود، میگوید، شهید کیانی فردی بسیار آگاه، هوشیار و بصیر بودند و در زمانی که فعالیت گروهک منافقین و ضدانقلاب شدت گرفته بود ایشان عمق ماهیت و خباثت منافقین را درک و برای مردم افشاگری میکرد.
دوست و همرزم سردار شهید کیانی با اشاره به اقدامات شهید از جمله راهاندازی پایگاه مقاومت بسیج امام موسی کاظم (ع) ولاغوز، ابراز میکند،در آن دوران تشکیل و جذب در بسیج یک مسأله بود و ایجاد اتحاد و انسجام مسأله دیگری بود که شهید کیانی به این مهم توجه داشت در واقع بعد از جذب افراد به بسیج باید ارتباط آنها با بسیج را نیز حفظ و تقویت میکردند که ایشان این کار را به خوبی انجام میداد.
با توجه به این شرایط ایشان بهعنوان فرمانده در جبهه بودند که برای حفظ ارتباط افراد با بسیج سختیها را به جان میخریدند و با وجود مشغله کاری فراوان برای 200 نفر از بسیجیان نامه مینوشتند، البته اینطور نبود که محتوا و مضمون نامهها مشابه باشد بلکه نگارش نامهها بر اساس روحیه و شناختی که از هر فرد داشتند متفاوت بود که ارسال این نامه در دلگرم کردن بسیجیان و ایجاد انسجام آنها تاثیر بهسزایی داشت.
وی ادامه میدهد، در واقع سردار شهید کیانی ارتباط بین فرمانده با نیروهایی که قرار بود از ارزشهای انقلاب پاسداری کنند را حتی در خط مقدم جبهه نبرد نیز فراموش نکرد و از اینکه یک فرد بسیجی از این مسیر رویگردان شود و یا جذب گروهک منافقین شود احساس تکلیف میکرد.
پاکدل مشارکت سردار کیانی در موضوعات عمرانی از جمله گازرسانی به روستا، احداث نانوایی را از دیگر اقدامات شهید کیانی برشمرد و بیان میکند، در بعد نظامی نیز شهید کیانی یک نظامی به تمام معنا بود و هنگام کار و در آموزش نظامی فردی منضبط، جدی و سرسخت بودند اما در حالت عادی با همه رزمندگان رفتار محترمانه و صمیمانهای داشتند.
اگرچه سردار شجاع گزارش ما بارها در دفاع از انقلاب و ولایت طعم مجروحیت را چشیده بود اما هیچگاه دست از مقاومت برنداشت و با وجود اینکه یکی از دستانش را در جریان یک بمبگذاری از دست میدهد باز هم مصممتر و با آمادگی هر چه تمامتر به جبهههای نبرد باز میگردد.
دوست و همرزم سردار شهید کیانی در این باره میگوید، شهید کیانی در جریان خنثیسازی بمبی که توسط منافقین در یکی از مدارس شهرستان کردکوی جاسازی شده بود دست راست خود را از ناحیه مچ از دست میدهد و کل بدن ایشان مجروح میشود.
پاکدل ادامه میدهد، سردار شهید کیانی که پس از این مجروحیت مدت طولانی در بیمارستان بود با وجود اینکه در هنگام ترخیص وضعیت مناسبی نداشت اما اصرار کردند که بعد از ترخیص از بیمارستان حتماً لباس و پوتین نظامی به تن کنند و همچنین گفتند که به مردم اعلام کنید که امشب برای حضور در مراسم با سخنرانی آقای کیانی به مسجد بیایند، هر چقدر به ایشان گفتیم با این وضعیت جسمانی و ترکشهای بسیار در بدن امکان پوشیدن لباس نظامی و نشستن و ایستادن در مسجد نیست قانع نشدند و با لباس نظامی خود را برای سخنرانی به مسجد رساندند و ماهیت و اهداف خباثتآلود منافقین را برای مردم افشا کردند و بعد از مراسم نیز بدون آمبولانس و با پای پیاده به منزل رفتند.
وی میگوید، با تکرار مجروحیتها و همچنین قطع شدن یکی از دستها بسیاری از افراد به شهید کیانی میگفتند دیگر تکلیف از شما بر داشته شد و نیازی به حضور شما در جبهه نیست اما شهید کیانی میگفت:« نسبت به کاری که شهدا کردند خیلی بدهکارم، حضور و فدا شدن ما ضرورت انقلاب است.»
*اهتمام ویژه سردار شهید کیانی به اطاعتپذیری از ولایت
برادر سردار شهید تقی کیانی با اشاره به ویژگیهای شاخص شهید کیانی، میافزاید، شهید اهتمام ویژهای به اطاعتپذیری از ولایت داشت و این مهم در وصیتنامههای تمامی شهدا از جمله شهید کیانی تاکید شده است.
محمدرضا کیانی ادامه میدهد، تاکید ویژه در اقامه نماز در اول وقت، حضور همیشگی در مسجد و پایگاه بسیج، شرکت در نماز جمعه، سفارش بانوان به حفظ حجاب از توصیههای شهید کیانی بود که در کنار این موارد به ولایتمداری و پیروی از ولیفقیه نیز اهتمام ویژهای داشتند.
وی با بیان اینکه شهید کیانی همیشه میگفت برای تمرین ولایتمداری در جبهه نیز باید تابع فرمانده بود، بیان میکند، یکی از دستان شهید در جریان خنثیسازی بمبی که توسط منافقین کار گذاشته شده بود، قطع بود از این رو بنده به دلیل وضعیت جسمانی برادرم در جبهه همراهش بودم و به امورت شخصی او رسیدگی میکردم، در یکی از روزها که میخواستند برای فرمانده لشکر نامه بنویسند بنده بعد از پایان نگارش نامه روی پاکت نوشته بودم از طرف «فرمانده گردان صاحبالزمان (عج) – تقی کیانی». که بعد از دیدن این جمله نامه را از دستم گرفت و گفت این جمله را حذف کن زیرا من در برابر فرمانده خودم، کسی نیستم.
او قلب رئوف و مهربان خود را آنقدر گسترش میدهد تا از دامنه خانواده و بستگان به مردم عادی و خانوادههای شهدا میرسد، طوری که همسرش میگوید همین که فردی در محله ما شهید میشد تازه رسیدگیهای همسرم به خانواده آن شهید آغاز میشد.
برادر سردار شهید تقی کیانی در این باره میگوید، همین که فردی به شهادت میرسید شهید کیانی رسیدگیها به خانواده شهید را آغاز میکرد و دو بار در ماه با تمامی خانوادههای شهدای روستا دیدار داشت. او فردی بسیار خوشاخلاق و مهربان بود و به کسی بیاحترامی نمیکرد، توجه ویژه به وقت داشت بهعنوان مثال اگر ساعت 10 جلسهای داشت 10 دقیقه قبل در مکان جلسه حاضر میشد،
* شهادتم به دست منافقین خواهد بود و یا در بمباران هوایی
کیانی با اشاره به توجه ویژه شهید به بسیجیان روستا، میافزاید، اگر بسیجی دو بار به مسجد نمیآمد حتماً به منزل آن شخص میرفت و علت غیبت را پرسیده و به مشکل یا گرفتاری آنها رسیدگی میکرد، در آن زمان یکی از کشاورزانی که لوبیا کاشته بود به دلیل برداشت محصول قادر به حضور در مسجد نبود که در این زمان شهید کیانی عدهای از بسیجیان را به کمک آن کشاورز فرستاد تا او بتواند به مسجد بیاید، البته با اینکه دست نداشت و قادر به درو کردن لوبیا نبود اما تا پایان کار همراه بسیجیان بود.
وی یادآور میشود، سردار شهید کیانی همیشه میگفت خداوند آنقدر به من جرأت داده و تاکتیک جنگی آموخته است که دشمن نمیتواند در خط مقدم مرا مورد هدف قرار دهد، من در دو حالت یا به دست منافقین و یا در بمباران هوایی به شهادت میرسم، که در نهایت نیز در بمباران هوایی به درجه رفیع شهادت رسیدند.
برادر سردار شهید تقی کیانی ادامه میدهد، سردار شهید کیانی میدانستند که روزی شهید میشوند و همیشه در دوران حیات به مادرم میگفتند «شما مادر شهید هستی» و به همسر خود نیز میگفتند «شما همسر شهید هستی».
*گلایه از کمتوجهی و بیمهری مسؤولان
این برادر شهید که خود از جانبازان و رزمندگان دوران دفاع مقدس است، در بخشی از سخنانش از کمتوجهی به خانوادههای شهدا نیز گلایه میکند و میگوید، بعد از شهدا ارزشها و حجاب که آنچنان حفظ نشد حداقل توجه و رسیدگی به خانوادههای شهدا وجود داشته باشد، مادران شهدا به فرزندان شهیدشان پیوستند و تنها تعداد انگشتشماری از مادران شهدا ماندهاند اما امروز همسران شهدا با مشکلات خود زندگی را مدیریت میکنند، حال آنکه موقع مراجعه به ارگانهای ذیربط توجه زیادی به آنها نمیشود.
کیانی با بیان اینکه ارگانهای متولی باید به مشکلات و گرفتاریهای خانوادههای شهدا توجه کنند، با گلایه از کمتوجهی ارگانهای متولی میافزاید، بنیاد شهید و امور ایثارگران برای خانواده این شهید کاری انجام نداده و تنها هنگام فوت مادر شهید خود را به مراسم تشییع میرساند که باید گفت حضور مسؤولان صرفاً در زمان فوت مادر یا همسر شهید فایدهای ندارد زیرا تا زمانی که آن فرد زنده است باید به مشکلات و کمبودهای او رسیدگی شود.
* سرداری که هنگام قنوتِ نماز عروج کرد / شهید تقی کیانی؛ سردار شجاع در خطِ مقدم جهاد و مبارزه
همرزم سردار شهید کیانی میگوید، شهید کیانی روحیه خاصی توأم با نشاط و آمادگی کامل داشت، ولایتپذیریاش شاخص بود، با وجود مجروحیت پیاپی و جانبازی از ناحیه دست هیچگاه خود را در فضای کوچک منزوی نکرد و همیشه به وظایف خود با حضور در جبهه و جنگ و قبول مسؤولیتهای سنگین عمل میکرد.
مسیب راییجی با اشاره به لحظه شهادت سردار شهید تقی کیانی، میافزاید، در سال 1366 در عملیات کربلای 10 و عملیات نصر 4 فرمانده لشکر 25 کربلا، فرماندهی منطقهای صعبالعبور به نام تنگه «احد» که در آن درگیری سختی با عراقیها داشتیم را به سردار شهید تقی کیانی سپرده بودند، این منطقه با توجه به نفوذپذیری عراقیها و احتمال آسیب به نیروهای ما منطقه حساسی بود که با توجه به شناخت از صبر، توانمندی و روحیه شهید کیانی مسؤولیت این منطقه را به ایشان واگذار کردند که با وجود شرایط جسمانی و جانبازی از ناحیه دست به خوبی در این مسؤولیت درخشیدند و مانع نفوذ عراقیها شده بودند.
بعد از عملیات نصر 4 در منطقه بانه کردستان بحث عملیات تمام شده بود و با ورود به فرایند پدافندی، گردانها مستقر و خطها تثبیت شده بود که برای استراحت کمی گردان را عقبتر آورده بودند. بنده نیز مدتها بود که شهید کیانی را ندیده بودم، از این رو از فرصت ایجاد شده استفاده کردم و برای ملاقات با سردار شهید کیانی به چادر ایشان که درون درهها و شیارها بود، رفتم.
بعد از احوالپرسی و پذیرایی با شهید کیانی به اذان ظهر نزدیک شدیم، جهت آماده شدن برای اقامه نماز آماده وضو گرفتن شدیم، هر چقدر اصرار کردم برای وضو گرفتن به شهید کیانی کمک کنم اما بههیچ عنوان موافقت نکردند، بعد از وضو به همراه قربانعلی کشیری، برادر شهید کیانی، شهید عرب طیبی برای اقامه نماز در چادر حاضر شدیم، هر چقدر سعی کردیم سردار شهید کیانی بهعنوان امام جماعت نماز را اقامه کنند، نپذیرفتند و افراد دیگر در جمع هم حاضر نشدند که به این ترتیب نماز فرادا اقامه شد.
قبل از شروع نماز هواپیمای عراقی کمی منطقهای که حضور داشتیم را بمباران کرده بود که سردار کیانی آن روز در چادر میگفتند نیروهای ما آمادگی کامل دارند و عراقیها نمیتوانند غلطی بکنند، البته این سخن ایشان به معنای این نبود که احساس خطر نمی کردند بلکه یک فرمانده برای حفظ روحیه نیروها حتی در محیطی که خطر وجود داشته باشد، نباید آن را بیان کند.
در هر صورت نماز شروع شد و چون فرادا بود نماز بنده شکسته بود و زودتر تمام شده بود، هنگامی که در قنوت نماز بودم هواپیماهای دشمن دوباره شروع به حمله کردند که بعد از اینکه تشهد را خواندم در اثر انفجار دشمن چادر به هوا رفت و فضا تاریک شده بود، البته میتوانستم بلند شوم اما جایی را نمی دیدم و چیزی نمیشنیدم، اثری از چادر نمانده بود آقا تقی در حال قنوت ترکش خورده بودند قربانعلی کشیری و عرب طیبی و محمدرضا کیانی برادر شهید کیانی مجروح شده بودند.
از آنجایی که ماشینها ترکش خورده بودند برای انتقال و امدادرسانی هم مشکل داشتیم که بعد از مطلع شدن گردانهای دیگر ماشین به دست ما رسید و شهید کیانی را به بیمارستان صحرایی رساندیم، بعد از انجام بخشی از اقدامات پزشکی به بانه منتقل شد که فردای آن روز خبر شهادت ایشان رسیده بود، در این عملیات سردار تقی کیانی و عرب طیبی به درجه رفیع شهادت رسیدند.
وی در پایان میگوید، سردار شهید کیانی فردی سرشار از روحیه خودباوری، اطاعتپذیری و شجاعت بود که در هر عرصهای که کشور و نظام به وی نیاز داشت در خط مقدم جهاد و مبارزه حضور داشت.
انتهای پیام/
منبع: فارس
ارسال نظر