کت و شلوار دامادی اش را از قبل خریده بود، می خواست خطبه عقدش را امام بعد از پیروزی انقلاب بخواند، اما یک شب مانده به دامادی با اصابت گلوله سربازان رژیم پهلوی شهید می شود.

داماد علي آبادي که به استقبال شهادت رفت

به گزارش گلستان 24، محمد مهدوی یکی از شهدای علی آبادی انقلاب اسلامی است که برای آشنایی با او دمی را با خانواده مهربان و صمیمی اش به گفتگو نشستیم.

علی برادرشهید محمد مهدوی در باره زندگی شهید اینگونه روایت می کند:

یکی از روزهای تابستان سال 1331 در روستای میقان بدنیا آمد و دوران ابتدایی را همانجا گذراند.

روستا فقط مدرسه ابتدایی داشت و محمد بعد از چند سال فراغت از تحصیل، تصمیمش را برای ادامه تحصیل گرفته بود که بعد از کسب رضایت والدین عازم تهران شد.

بعد از ثبت نام در یک مدرسه شبانه، در پی یافتن شغلی برای تامین مخارج زندگی، در یک کارخانه پلاستیک سازی نیز مشغول به کار شد. محمد در طول این مدت مجبور بود ماهی7 تومان اجاره خانه بدهد. هزینه قلم و کتاب و مدرسه هم بود که باعث می شد مقدار کمی برای خورد وخوراکش بماند.

بعد از چند سال که سیکل گرفت به عنوان تکنسین لکوموتیو در شرکت راه آهن استخدام شد اما همچنان از تحصیل باز نماند، روزها کار می کرد و شب ها درس می خواند تا اینکه دیپلم گرفت.

مادر شهید که با صحبت های ما دوباره دل مهربانش هوایی آن سال ها شده، می گوید: محمدم بسیار مهربان و خوش اخلاق بود وبه اعضای خانواده و فامیل هایمان بسیار توجه می کرد.

می گوید: محال بود به علی آباد یا شاهرود بیایید و سراغی از فامیل ها نگیرد. در تهران هم علیرغم کوچک بودن محل زندگی اش، همیشه پذیر دوستان وآشنایان بود.

هرچند مادر دلتنگ پسر است اما همیشه خود را اینگونه تصلی می دهد که او هم توانسته از داشته های ارزشمندش برای پیروزی انقلاب هزینه کند. با اینکه خیلی از نظر جسمی ضعیف شده و می گوید حافظه ام برای یادآوری جزئیات یاری ام نمی کند، اما همچنان دست به آسمان دارد و برای جوانان و ادامه پیروزی های انقلاب اسلامی دعا می کند.

SHmahdavi 4.JPG - 108.87 کیلو بایت

برادر شهید می گوید: محمد هرگز در آموختن و کسب تجربه جدید اغنا نمی شد، بعد از ورود به دانشگاه، از شرکت راه آهن استعفاء داد و سپس به استخدام شرکت صنایع هواپیمایی درآمد.

در دوران تحصیل با جزوات و رساله امام خمینی (ره) آشنا شد و بالافاصله بعد از آشنایی با افکار امام، فعالیت های انقلابی خود را آغاز کرد.

برادرش می گوید یک بار ساواک به منزل اودر خیابان هاشمی حمله کرد و او را مورد ضرب و شتم قرار داد اما مدرکی نیافتند، او را رها کردند.

یک بار با هم به شاهرود رفتیم، در تظاهرات آنجا شرکت کردیم و با اسپری روی دیوارها می نوشتیم "درود بر خمینی" روی بیش از 500 متر از دیوارهای مسیر تظاهرات این شعار را نوشته بودیم که شهربانی برای دستگیری ما دست به کار شد، اما موفق به دستگیری ما نشد.

علی مهدوی با اشاره به بصیرت محمد و تاکید او بر شناخت گروه های فعال زمان انقلاب، می گوید: یک روز از منزلش در خیابان هاشمی برای شرکت در راهپیمایی خارج شدیم و در همان خیابان به جمع تظاهر کردنندگان پیوستیم، اما دوشعار نداده بودیم که دست مرا کشید و گفت بیا برویم اینجا بدرد ما نمی خورد، به خیابان دیگری رفتیم و دوباره به جمع تظاهرات کنندگان پیوستیم، آنجا هم 2 شعار نداده بودیم که دوباره دست من را کشید و گفت اینجا هم بدرد ما نمی خورد و به خیابان دیگری رفتیم که درمرکز شهر بود، آنجا به جمعمردم پیوستیم و به شعارگویی مشغول شدیم که پرسیدم دلیل این کار تو چیست؟ این دسته با دسته های دیگر که در آن بودیم چه تفاوتی دارد؟

گفت مخالفت صرف با رژیم پهلوی کافی نیست، باید بدانی در کدام گروه قرار داری، 2 دسته اول هر کدام مربوط به یک گروه وتفکر خاص بودند باید گروهها را بشناسیم که انقلاب آرمانی ما انقلاب اسلامی است.

SHmahdavi 2.JPG - 104.41 کیلو بایت

12 بهمن روز بازگشت امام خمینی (ره) به ایران مسئول گل کاری قسمتی از خیابان انقلاب تا آزادی شده بود و وقتی روز 21 بهمن ماه برای آزادسازی سازمان صدا و سیما به همراه دیگر مردم در مسیر جام جم بودند، با اصابت گلوله به سرش، از جام شهادت می نوشد.

علی برادر شهید محمد مهدوی می گوید: محمد یک دست کت و شلوار برای دامادی خریده بود. می خواست بعد از شکل گرفتن انقلاب، روز 22 بهمن امام خطبه عقدش را بخواند. اما شب قبل از شهادتش کت و شلوارش را به من داد و گفت این ها دیگر به درد من نمی خورد، کت و شلوارم هدیه دامادی تو باشد.

وی ادامه می دهد: بعد از مراسم چهلم برادرم، به محل کارش در صنایع هواپیمایی رفتیم تا اگر بدهی دارد، آن را تسویه کنیم که اکثر همکارانش گفتند تعداد زیادی از جزوه ها، اطلاعیه ها و رساله امام خمینی (ره) را محمد به ما داده است و ما به او بدهکار هستیم.

انتهای پیام/زرین نامه

ارسال نظر

آخرین اخبار