اولین جمعه سال است آقا بیا!
ای مهدی صاحب زمان، ای آشنای هر زمان دستم به دامانت بیا، مردم در این ظلمت سرا مردم ازین که هر سحر محزون چشمانت شوم کز کرده های ما شده، همچون دلم پرآه و درد ای مهدی صاحب زمان، من عاشقم، آماده ام من خادم جانانه ام
گلستان 24 : و آنگاه که از آسمان تو را ندایی فرامیگیرد و فرشته ها غبطه ی تو را میخورند که خدایت به تو می نگرد همان هنگام غربت مولایت را در دلت احساس کن. چه شبها که با چشمان خیس صبح شد. چه شبهایی که تا صبح از دلهره ی فردا چشمانت درد غربت می کشد. و آن چهره ی آرام در خواب...مثل همیشه می آید تا تو را آرام کند...می آید تا درد سینه ات آرام شود...خدایا نمیدانستم عشق به تو مرا تا کجا خواهد برد! عشقت پلیست به آسمان هفتم...وای که اگر مرا دربرگیرد ... شهید چه معنی می تواند داشته باشد جز معشوقه ی الله...دید...تحمل کرد...سوخت...پرواز کرد.
شهدای گمنامی که فرستادی به دیدارمان ما را به خودمان نیاورد ، ما منتظر ظهور مولایمان هستیم. صبر ایوب می خواهد این دنیا. این چه نسیمی است که وقتی می وزد خواب را از چشم می رباید، حتی من هم حسش میکنم. وقتی دردم می آید در اوج غربت به تو بیشتر نزدیک می شوم...وجودم را دردی ده که پایانی نداشته باشد. تا چه زمانی قرار است به درازا بکشد این فراق جانگداز؟... چقدر زود گذشت سال 93 هم بی تو. و چقدر زود گذشت جمعه های انتظار تو. فردا اولین جمعه سال 94 است. دیدگانمان را به نورت روشن گردان.
ای مهدی صاحب زمان، ای آشنای هر زمان
دستم به دامانت بیا، مردم در این ظلمت سرا
مردم ازین که هر سحر محزون چشمانت شوم
کز کرده های ما شده، همچون دلم پرآه و درد
ای مهدی صاحب زمان، من عاشقم، آماده ام
من خادم جانانه ام
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج