درس صبوری در کلاس مادر یک مفقود الاثر؛

می گوید وقتی طاقتم طاق می شود یادم می آید که امانتی را به صاحبش بازگردانده ام ، به خاطر بی قراری هایم به درگاه خدا توبه می کنم اما من مادرم و انتظار سخت است.

۲۹ سال چشم انتظاری مادر گلستانی وسرود صبری که ادامه دارد

به گزارش گلستان 24، ۲۹ سال است مادرانه هایش را برای ساکی می سراید که تنها یادگاریهای حسین درآن است ساکی سفید رنگ، لباس و چفیه، تکه هایی از نامه های حسین و یک خودکار و دفترچه !

?????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????

برایمان از حسین می گوید روزی که او را بدرقه می کند و دیگر خبری از او نمی شود.

مادر مفقودالاثر حسین شریفی می گوید: بعد از چند بار جبهه رفتن این بار قرار بود حسین به عنوان سرباز به جبهه اعزام شود اصرار ما فایده ای نداشت او تصمیمش را گرفته بود و به من می گفت این بار برگردم می توانی برایم عروس بیاوری ولی او رفت و هنوز هم برنگشته است.

این مادر چشم انتظار از اولین روزهای مفقودی حسین اینگونه می گوید: هشت ماه بود که اعزام شده بود ولی هیچ خبری از او نداشتیم جستجو برای یافتن او شروع شد حتی چند باری هم خود به همراه پسردیگرم به منطقه رفتم ولی اثری از حسین نبود.حسین در قسمت تدارکات بود و می گفتند احتمالا در حین انجام ماموریت اتفاقی برایش افتاده اما چه اتفاقی و کجا کسی نمی دانست!

قصه انتظار این مادر ادامه می باید و به گفته خودش تا یکسال فقط به دنبال پیام های مختلفی که به او میرسیده از این بیمارستان به بیمارستان دیگر رفته است  اما همه نشانی ها به بی نشانی حسین ختم می شود.

مادر حسین می گوید: سال ۸۵ بود که به ما اعلام کردند دیگر اثری از فرزندتان نیست وشما می توانید برایش مراسم ختم بگیرید. برایش اعلامیه چاپ کردیم و در مسجد کاظمیه مراسمی برایش گرفتیم .اما من مادرم نمی شود به این راحتی قبول کرد و من هنوز هم بعد از ۲۹ سال منتظرم که حسین برگردد.

???????????????????????????????

به در نگاه می کند و می گوید هر بار که در خانه ام را می زنند فکر میکنم حسین است که آمده است و با خودم می گویم حسین آمد اما یادم می آید که او امانتی در دستان من بوده و خدا مالش از من پس گرفته است.

بغض گلویش را می گیرد و صدایش می لرزد اما ادامه می دهد چه می شود کرد من مادرم و گاهی دلم می سوزد اما بالافاصله استغفار می کنم و می گویم خدا یا من را ببخش ، پس حضرت زینب(س) و مادر حضرت ابوالفضل چکار کردند و باز می گویم راضیم به رضای تو خدا و هرچه که تو برایم بخواهی.

او تنها زندگی می کند و تنهاییش را با حرف هایی که با عکس در قاب حسین می زند سر میکند می پرسم مادر به حسین چه می گویی؟ پاسخ می دهد طاقتم که طاق می شود به پسرم میگویم مادر کمکم کن از خدا بخواه که صبرم دهد و بعد هم برایش دعا می کنم و می گویم تو که ناکام رفتی مادر خدا تورا همنشین حوریان بهشتی کند.

از او می خواهم دعایی کند می گوید چه بگویم دخترم؟ این جوانان که رفتند عاشق بودند برای جوانان الان هم دعا می کنم البته اگر خدا دعای من را بپذیرد اما یک چیز را می گویم اینکه الهی دوباره جنگی نشود اصلا جنگ نصیب هیچ کس نشود.

در حالی که ساک حسین را جمع می کند آهی می کشد و زیر لب برای خودش این شعر را زمزمه می کند:

گل ریحان چو تو بویی نداره

 دل من طاقت دوری نداره

???????????????????????????????

و من برایش آرزوی صبر می کنم و او باز تکرار می کند انتظار سخت است سخت، ولی اگر لازم باشد تا قیام مهدی (عج) هم منتظر می مانم و صبر می کنم.

انتهای پیام/قابوس نامه

ارسال نظر

آخرین اخبار