قسمت دوم / روایت زندگی شهیدی که پیکرش از سوریه بازنگشت
قسمت دوم روایت خواندنی زندگی شهید غلامعلی تولی به قلم دختر شهید منتشر شد.
به گزارش گلستان ۲۴، "سمانه تولی" دختر غلامعلی تولی روایت زیبایی را از دوران کودکی و نوجوانی تا شهادت شهید تولی بازگو کرد. در این قسمت به بخش هایی دیگر از زندگی این شهید می پردازیم.
به دلیل حضورش در جبهه نام فرزندش را یکی از برادرانش انتخاب کرد
پس از مدتی که در جبهه بود به امید جواب مثبت از خانواده ی دختر به روستا بازگشت و دوباره به خواستگاری رفت اما اینبار هم با جواب منفی روبرو شد. اما غلامعلی ناامید نشد و هر ماه به خواستگاری می رفت. این روند حدود ۶ ماه طول کشید تا اینکه توانست رضایت پدر و مادر دختر را جلب کند و جواب مثبت را از آنها بگیرد.
پس از تحمل این همه سختی سرانجام در ۱۳۶۶/۰۱/۱۳ با دختر مورد علاقه خود ازدواج و در ۱۳۶۶/۰۲/۰۸ مراسم عروسی ساده ای گرفت. بعد از عروسی به همراه همسرش در شهرستان مینودشت به صورت مستاجر ساکن شد. چند ماهی از زندگی خوب و شیرینش می گذشت که خبر پدر شدنش را از همسرش شنید، این بهترین خبری بود که غلامعلی از همسرش می شنید.
او پس از چند هفته دوباره به جبهه اعزام شد و در شوشتر در بخش تدارکات مشغول شد. در ۱۳۶۷/۰۳/۲۵ خبر تولد پسرش را به او دادند ولی به دلیل حضورش در جبهه نام فرزند را یکی از برادرانش انتخاب و مرتضی نامیدند. چند روز بعد غلامعلی با خوشحالی برای دیدن فرزندش به مرخصی آمد اما خیلی زود دوباره به جبهه بازگشت. در طی مدتی که در جبهه حضور داشت به شهرهای مختلفی از جمله آبادان، شصت کلاه، هفت تپه و مناطق دیگر اعزام می شد و فقط مدت اندکی از این روزها را می توانست در کنار خانواده اش بگذراند. ولی با وجود همسر فداکارش که در همه حال پشتش بود به زندگی ادامه می داد.
یک سالی به همین ترتیب گذشت تا اینکه صاحب فرزند دیگری شد، یک ماه قبل از تولد فرزندش به منزل بازگشت که اینبار در کنار همسرش باشد. در ۱۳۶۸/۱۱/۲۸ فرزند دوم به دنیا آمد و نامش را هادی گذاشتند. چند هفته ای گذشت و غلامعلی به شهرستان گالیکش نقل مکان کرد تا در غیاب او، خانواده اش کمک رسان به همسر و دو فرزندش باشند.
موفقیتش در تحصیل به طرز فوق العاده ای چشمگیر بود
زندگی برایش مشکل شده بود، روزهای سخت جبهه و دوری از خانواده، اما هر چه سخت تر می شد هم اراده اش برای زندگی بیشتر می شد و هم شکرگذاری اش از خدا. همسرش نیز در این روزهای دشوار چون کوهی مستحکم و مقاوم همیشه و در همه حال پشتیبان او بود، پا به پای او پیش می رفت و او را یاری می نمود.
سرانجام در سال ۶۹ پس از هشت سال جنگ و تحمل سختی و دفاع از میهن سرافرازمان ایران، شیر مردان و شیر زنان دفاع مقدس به لطف و رحمت خدا در جنگ تن به تن پیروز شدند و ایران از اسارت و استعمار بیگانگان خارج شد.
پس از پیروزی ایران در جنگ تحمیلی غلامعلی به همراه دیگر همرزمان به خانه و دیار خود بازگشتند. یک سالی گذشت و وقت غلامعلی به تامین مخارج خانواده اش گذشت و از زندگی پر ثمر خود راضی بود و هر روز خدا را بابت آن شکر می کرد. در همین روزها بود که خبری او را سخت اندوهگین و ناراحت کرد، برادر بزرگش حسنعلی که تنها ۳۳ سال داشت و بعد از پدر پشت و پناهش بود از دست داد. غم جدایی برادری همچون او برایش سخت بود ولی با این حال به زندگی خود ادامه داد.
چند ماهی گذشت و به دلیل علاقه ی شدیدی که به درس و مدرسه داشت شروع به تحصیل کرد. موفقیتش در تحصیل به طرز فوق العاده ای چشمگیر بود. به طوری که دوران راهنمایی هر مقطع را با نمرات بالا قبول می شد و به مراحل بالاتر راه می یافت. در طی همین روزها بود که به عضویت رسمی سپاه درآمد و در ۱۳۷۱/۰۷/۱۲ در تیپ ۶۰ زرهی گنبد کاووس استخدام شد و از آن پس به عنوان یک پاسدار شروع به خدمت در پادگان کرد.
هیچ وقت از کارکردن و تلاش خسته نمی شد
در سالهای اولیه ورود به پادگان در بخش تاسیسات به عنوان نیروی فنی لوله کشی مشغول به کار شد. زیرا اوایل ازدواجش این مهارت را از برادر دومش نوروزعلی یاد گرفته بود و با اینکه سن کمی داشت آنقدر ماهر شده بود که به تنهایی به این کار می پرداخت تا کمک خرجی برای خانواده اش باشد. در این مدت توانست از مهارت و استعدادش به نحو احسن استفاده کند طوری که در مواقع نبودش در پادگان دیگر نیروها از انجام خیلی از کارها باز می ماندند.
دوران تحصیل در مقطع راهنمایی را در سال ۱۳۷۳ به پایان رسانید و به دبیرستان راه پیدا کرد و در همین سال فرزند سوم او سمانه به دنیا آمد.
زندگی غلامعلی پرثمر و پر برکت تر شده بود و خدا را بابت این همه لطف و نعمت شکر می کرد. با این حال زندگی سختی خود را داشت، رفتن به ماموریت و مسئولیت در پادگان از یک سو و ادامه تحصیل و مسئولیت خانواده از سوی دیگر.
اما غلامعلی آنقدر مهارت داشت که همه ی این وظایف را بدون هیچ کم و کاستی انجام دهد و هیچ وقت در کارش خللی نمی یافت و از به عهده گرفتن این همه مسئولیت خسته نمی شد و اظهار ناراحتی و شکست نمی کرد، بلکه هر روز مصمم تر از دیروز به وظایفش رسیدگی می کرد و حتی بیشتر از حد توان وظایفش را انجام می داد، حتی اکثر اوقات مسئولیت دیگر همکارانش را در پادگان به عهده می گرفت و به نحو احسن انجام می داد و هیچ وقت از کارکردن و تلاش خسته نمی شد. با وجود این همه کار به شهرهای دیگر جهت ماموریت اعزام می شد. در یکی از ماموریت هایش در پادگان شهید جعفرزاده در اندیمشک به عنوان جانشین مقر چند ماهی را گذراند.
ساعات بیکاری در پادگان را در کلاس های تفسیر و روخوانی قرآن شرکت می کرد
در کنار ماموریت ها به تحصیل نیز ادامه می داد و توانست در سال ۷۹ مدرک دیپلم در رشته ی علوم انسانی را با معدل بالا کسب کند، همچنین مفتخر به کسب درجه ستوان سوم شد و برای گذراندن دوره ی سرپرستی دژبانی به ماموریت اعزام شد، مدرکش را گرفت و در پادگان به عنوان سرپرست دژبانی مشغول به خدمت شد. چند سال بعد به سرپرستی و نگه داری بخش اسلحه و مهمات منصوب شد و هفته ای یک شب را در پادگان به عنوان مسئول شب می ماند.
ساعات بیکاری در پادگان را نیز در کلاس های تفسیر و روخوانی قرآن شرکت می کرد و توانست در مدت کوتاهی به تفسیر قرآن تسلط یابد و قرآن را به لحن عربی تلاوت کند. پس از مدتی به دلیل سختی رفت و آمد در سال ۸۲ ، غلامعلی به شهرستان گنبد نقل مکان کرد و در یکی از خانه های سازمانی سپاه ساکن شد.
یک سال بعد به درجه ستوان دوم نائل شد و در همین میان بود که به دلیل فعالیت و همکاری در بسیج سپاه به عنوان فرد فعال بسیج در سپاه شناخته شد. همچنین فعالیت های مذهبی و سیاسی وی در پادگان بیشتر از سایر پاسداران بود، در تمام کلاس های مذهبی و سیاسی پادگان شرکت می کرد و حتی برای فراگیری بهتر و بیشتر به مشهد جهت ماموریت های عقیدتی سیاسی اعزام می شد و مدارک زیادی را با معدل های بالا در این کلاس ها کسب کرد.
سختی برایش معنا نداشت و همیشه به کار و تلاش مشغول بود. روزها پس از اتمام ساعت کاریش در پادگان به کار لوله کشی می پرداخت، حتی در ماه رمضان و ایام تعطیل نیز به کار مشغول می شد و از تنبلی و سستی بیزار بود.
ورود به دانشگاه امام حسین (ع) در رشته جنگ نرم
در سال ۸۶ به درجه ستوان یکم نائل شد و در همین سال به دلیل علاقه مندی و استعدادش در امور تانک توانست به عنوان راننده ی تانک مشغول به خدمت شود.
دو سالی به همین ترتیب گذشت تا اینکه با خواندن مطلبی در روزنامه سپاه شور و شوق درس و تحصیل دوباره در وجودش زنده شد. آن مطلب پیام درخواستی از پاسداران علاقه مند به تحصیل در دانشگاه امام حسین(ع) بود. و همین امر باعث شد در سال ۸۸ در دانشکده ی امام حسین(ع) واقع در گرگان ثبت نام کند و به دلیل علاقه اش به امور سیاسی در رشته ی جنگ نرم شروع به تحصیل کرد. پیشرفت او در تحصیل فوق العاده بود و با وجود سختی رفت و آمد هر ترم را با نمرات بالا پشت سر میگذاشت. یک سال گذشت و توانست به درجه سروانی نائل شود و جایگاهش در پادگان تغییر کند.
در کنار تحصیل در دانشکده امام حسین (ع) به دلیل علاقه و استعداد در امور تانک در دانشکده ی علوم و فنون زرهی تانک ثبت نام کرد و دوره ی عرضی موتوری تانک مدرنیزه را با معدل بالا قبول شد. در سال ۹۱ توانست از دانشکده ی امام حسین(ع) در رشته ی جنگ نرم با معدل ۱۸ در مقطع کارشناسی فارق التحصیل شود و در همین سال به طور افتخاری به درجه سرهنگ ۲ و فرماندهی گروهان ارتقا پیدا کرد.
/ پایان قسمت دوم
بخش های بعدی در روزهای آینده منتشر می شود.
ارسال نظر