تمام دنیا زیر سر این مرد است! +عکس
شهید «شفیعزاده» دستی به سر و روی توپهای غنیمت گرفته شده از ارتش عراق میکشید و بر علیه خودشان استفاده میکرد. مرکز آموزش توپخانه سپاه تشکیل شد و کمی بعد شد فرمانده توپخانه سپاه ایران.
به گزارش گلستان 24، آخرین سری کتابهای «یادگاران» که به بررسی کوتاهی از خاطرههای شهدا میپردازد به شماره 26 رسید. کتاب «یادگاران 26» با قلم منصور قنادیان به سراغ خاطرات شهید حسن شفیعزاده پرداخته است.
«یادگاران» عنوان کتابهایی است که بنا دارد تصویرهایی از سالهای جنگ را در قالب خاطرههای بازنویسیشده، برای آنها که آن سالها را ندیدهاند، نشان بدهد. این مجموعه راهی است بر سرزمینی نسبتا بکر میان تاریخ و ادبیات، میان واقعهها و بازگفتهها، خواندنشان تنها یاداوری است، یادآوری این نکته که آن مردها بودهاند و آن واقعهها رخ دادهاند؛ نه در سالها و جاهای دور، در همین نزدیکی.
شهید حسن شفیعزاده که از دوستان صمیمی و یاران فداکار شهید سردار حسن طهرانی مقدم بود، همیشه و در اکثر عملیاتها در کنار این یار روزهای رزم خوش درخشید.
در بخشی از این کتاب در توضیح زندگی شهید حسن شفیعزاده آورده است: حسن شفیعزاده در تبریز به دنیا آمد. در کوچه پس کوچههای این شهر بزرگ شد و قد کشید. جوان بود که جنگ شروع شد. با مهدی باکری یک خمپارهانداز را از تبریز با هر سختی که بود به آبادان بردند و شد دیدهبانش. از پشت همان دوربین دیدهبانی هم فهمید که جواب آتش توپخانه دشمن را باید با توپخانه داد.
پس دستی به سر و روی توپهای غنیمت گرفته شده از ارتش عراق میکشید و بر علیه خودشان استفاده میکرد. مرکز آموزش توپخانهی سپاه تشکیل شد و کمی بعد شد فرمانده توپخانه سپاه ایران. میگفت «عملیاتها بدون آتش پشتیبانی و اجرای آتش، فیلمی است بدون موسیقی متن.» در آخر هم گلولهی توپ، فرمانده توپچی را با خود به آسمان برد.
این صد خاطره که در این کتاب آمده است روایت گوشهای از زندگی فرماندهی است که تمام دنیایش را در کولهپشتی خود میریخت و زیر سرش میگذاشت.
در یکی از روایتهای این کتاب آمده است: اوایل جنگ فکر میکردیم پوکههای گلولهی توپ به درد نمیخورد یا توی آنها خاک میریختیم و حصار میدان ورزشمان میکردیم یا خیلی ساده میریختیمشان دور. حسن که فهمید، گفت «از امروز کسی پوکهها رو دور نریزه.» از آن روز به بعد با هر ده شلیک گلوله، ده پوکه هم باید تحویل می دادیم. بعدها شنیدیم که تمام یگانهای ارتش و سپاه که توپخانه داشتند، از این کار حسن حسابی استفاده کردند و جلوی هدر دادن این سرمایه گرفته شده است.
در روایت دیگری از این کتاب آمده است: جلسه تازه شروع شده بود که پیشنهاد داد توپخانههای لشکرها ترکیب و ادغام شوند و یک توپخانه قوی ایجاد شود. میگفت «توپخانههای متعدد در حملهی دشمن کاری از پیش نمیبرن، چون حجم آتیششون کم و پراکنده اس، از طرفی هم ممکنه توپخانه های برخی از لشکرها بدون استفاده بمونه.» حرفهایش که تمام شد، از گوشه و کنار، سر و صدای مخالفها شروع شد. سنگاندازی کردند که «هزینه داره، وقت نداریم، تجهیزات کمه و ...» ولی حسن یک تنه جلوی همه ایستاد، میگفت «اجرای آتیش قوی و انبوه توپخونه، میتونه دشمن رو فلج کنه.» جلسه تمام شد و طرح ایجاد توپخانهی کل سپاه هم تصویب شد.
ارسال نظر