سوء استفاده از بانوان برای جلب مشتری

یک زن مینیاتوری در یک مغازه توجه جوان‌ها را به ظاهر و پوشش جلب می‌کند و در نهایت با ترفند زنانه محصول می‌فروشد ، به همین راحتی!

سوء استفاده از جنس لطیف برای جلب مشتری! + عکس

به گزارش گلستان 24، می روی داروخانه دارو بگیری نسخه را باید به یک زن تحویل بدهی و هر سوالی در مورد دارویت داری از او بپرسی. فرقی نمی‌کند مرد باشی یا زن مجبوری به او بگویی. می‌روی مرکز فروش موبایل پشت پیشخوان یک خانم ایستاده و با مهارت و طنازی موبایل نشانت می دهد. می‌روی مانتو فروشی می‌بینی خانم فروشنده با همسر خانم خریدار سر شوخی را باز کرده است. حتی در شیرینی فروشی یا فست فود هم در امان نیستی. انگار یک شبه حجم زیادی از زنان ما تصمیم گرفته اند شاغل شوند و چون جایی برای کار پیدا نکردند در هر شغلی که دم دستشان رسیده مشغول بکار شده اند بدون اینکه از خودشان بپرسند «چرا این شغل؟». 

 

 

نه تنها از نظر من بلکه از منظر همه کسانی که در حوزه تناسب شغل با جنسیت صاحب نظر هستند حضور زنان در بسیاری از مشاغل نه تنها مشکلی ندارد بلکه حقیقت این است که مطمئنا زنان بهترین گزینه برای انجام بسیاری از فعالیت های اجتماعی هستند ، اما روی دیگر سکه مشاغل نامربوط زنان این است که زنان ایرانی امروز در مسیر اشتغال  راهی را انتخاب کرده‌اند که مخالف موازین شرعی و دینی، مغایر با قوانین اجتماعی و فرهنگ ایرانی است. 

اشتغال در حوزه‌هایی که به شخصیت زن و خلقیات او آسیب می‌رساند با همه درآمدهای مالی‌اش آسیب‌هایی به بار می آورد که با هیچ بودجه مادی نمی‌توان آن را جبران کرد. 

 

****


شروع ماجرا از سبزی خانگی


در جمع خانوادگی همیشه بساط مشورت و راهنمایی برای بهتر برگزار شدن میهمانی ها یا راحت تهیه شدن غذاهای خانواده مطرح می‌شود. از انصاف نگذریم بسیاری از همین پیشنهادهای جمع زنانه به استفاده بهینه کردن از زمان کمک زیادی می‌کند. در یکی از همین جمع‌های خانوادگی بود که دختر خاله پیشقدم صبحت شد و گفت: «خانما من یه خانم پیدا کردم همسایمونه و از سر نیاز بخاطر اینکه هم خرج خونه و بچه‌ها رو در بیاره ، هم مدت بیشتری در کنار بچه‌ها باشه تصمیم گرفته کارهایی مثل پاک کردن و سرخ کردن سبزی یا آماده کردن باقالی، لوبیا سبز و حتی پیاز سرخ شده را انجام بده حالا اگه دست به خیر دارید و برای خونه می‌خواید خرید کنید شماره‌اش رو یادداشت کنید...».

تا اینجای بحث اگر چه این راحت طلبی بیش از حد زنان خانه‌دار برایم غیر قابل پذیرش بود اما نفس کاری که خانم سرپرست خانوار انجام می‌داد را دوست داشتم. من معتقدم یک زن خانه‌دار اگر زمان تهیه کردن و تدارک دیدن ، حتی مواد غذایی اولیه را نداشته باشد و بخواهد آماده از بیرون تهیه کند چطور می‌تواند اطمینان بدهد غذایی که پخته سالم است؟

 

 

کدبانوی ایرانی شهره پختن غذای خانگی است چرا؟ چون قطعا از قدیم مرسوم بود که خانم خانه براساس وسع مالی و نیاز غذایی خرید کند و غذا بپزد ، هرچه باشد او به داشته های مالی و موادغذایی خانه بیش از هر کسی آشنا است. حالا کار به کجا رسیده که همین زن خانه دار با همه بیست و چند ساعت زمانی که در خانه دارد تصمیم می‌گیرد مواد اولیه و مورد نیازش را هم آماده، پاک کرده، سرخ شده و بسته بندی شده بخرد بماند! 

از آنطرف یک زن براساس نیاز مالی اش تصمیم می‌گیرد از داشته‌های خدادادی‌اش در تولید و آماده کردن مواد استفاده کند. یک زن سرپرست خانوار شرایط مالی‌اش او را وادار کرده که خود دست به کار شود اما در بین همه گزینه‌های اشتغال تصمیم گرفته بهترین و متناسب‌ترین گزینه را که ارتباط مستقیم با جنسیت زن، سلیقه و مهارت آشپزی اش دارد را انتخاب کند. تا اینجای بحث هیچ مشکلی وجود ندارد.

 

تهیه غذایی که یکباره تغییر ماهیت داد


بیشتر از 4 سال بود که جزو مشتریان ثابت توزیع غذای خانگی «.....» بودم. هر وقت مجبور می‌شدم از غذا بیرون سفارش بدهم ترجیح می‌دادم از بین همه گزینه‌های تهیه و توزیع غذای  «.....» را انتخاب کنم. ویژگی منحصر بفرد این تهیه غذا در این بود که اگرچه همه پرسنلش اعم از آشپز، صندوق‌دار، مدیر و سفارش‌گیرنده مرد بودند اما همیشه بهترین غذا با بیشترین کیفیت و توزیع سریع را داشت مطمئنا هرکس جز من هم وقتی چنین ویژگی‌های مثبتی را می‌دید ترجیح می‌دهد فقط به خونه اعتماد کند. البته ناگفته نماند یکی، دو بار به مدیر تهیه غذا پیشنهاد داده بودم که حداقل از یک خانم آن هم در بخش آشپزخانه برای بالابردن تنوع غذاها استفاده کند که در جوابم گفت: «نیازی نیست ، آشپز مرد هم می‌تواند ما نیازی به حضور یک خانم در این تهیه غذا ندارید».  

آن روز هم مثل همیشه برای سفارش غذا و خوردن ناهار عجله داشتم چون باید برای ساعت 2 خودم را به وقت مصاحبه می‌رساندم. مثل همیشه با عجله گوشی تلفن را برداشتم و با سرعت شروع به گرفتن شماره کردم.....88767 ، صدای نازک یک زن از آن طرف خط گفت :«عزیزم بفرمایید». باخودم فکر کردم حتما چون با سرعت شماره را گرفتم اشتباه کرده‌ام با شک و دو دلی پرسیدم «ببخشید تهیه غذای ......؟» خانم با صدای نازک کرده  گفت: " بله خانم ، بفرمایید ، سفارشی داشتی عزیزم؟ " من که همچنان از شنیدن صدای یک خانم متعجب بودم پرسیدم ببخشید خانم اونجا که کارمند خانم نداشتند؟! سفارش گیرنده که صدایش را از قبل برایم نازک‌تر کرده بود همراه با صدای خنده جواب داد: «حالا ایرادی داره از نظر شما؟ بده که یک خانم در چنین مرکزی مشغول بکار بشه؟! شما دیگه چرا خانم؟ ما خانم‌ها در هرچی که مهارت نداشته باشیم مطمئنا در آشپزی و تهیه غذا مهارت بسیار بالایی داریم پس چه جایی برای کار کردن ما بهتر از مرکز تهیه غذا؟!».

 

 

توضیحش مسخره‌ترین توضیحی بود که تا بحال شنیده بودم چون من مطمئن بودم که خانم‌ها در آشپزی مهارت دارند اما این خانم در بخش سفارش غذا و صندوق مشغول بکار شده بود. از طرف دیگر مهارت آشپزی و اشتغال در آشپزخانه کجا، صدای نازک و مشتری جذب کننده آن هم از پشت تلفن کجا! بعد از آن تماس سعی کردم به خودم بقبولانم که زنان بهترین گزینه برای اشتغال در مراکز تهیه غذا هستند، حتی اگر آشپزی نکنند و در پشت صندوق بنشینند چون آنها مهارت آشپزی کردن دارند! توجیه مسخره‌ای است!

 

حضوری که به فست فود ایتالیایی هم رسید


«فست فود ایتالیایی که توی خیابون ...... باز شده رفتی؟ حتما یکسر برو ! برای ناهار بری بهتره ، من و چندتا از دوستام باهم رفتیم. هم غذای فوق العاده‌ای داره هم فکر کنم علاوه بر آشپزش کارمنداش رو هم از ایتالیا آورده». صحبت پسرخاله عزیز به اینجا که رسید خنده شیطنت آمیز امانش نداد...

آن شب من تازه متوجه شدم که یک فست فود آن هم از نوع ایتالیایی در خیابان ..... باز شده است. من مطمئن بودم که پسرخاله‌ام با آن شناختی که من از او داشتم خیلی دربند تفاوت غذاهای قومیتی و ملیتی نبود. مطمئن بودم که براساس سلیقه، پسند و حتی هوس کردن به آن رستوران نرفته بود، ممکن بود گذری رفته باشد اما نکته‌ای که بیشتر روی آن تأکید می‌کرد حضور کارمندهای ایتالیایی بود. برای من هم جالب شده بود که مگر این رستوران چه نیروهایی استخدام کرده که حتی بیشتر از طعم غذای ایتالیایی‌ یا مهارت آشپزش به چشم جوانان آمده است؟

 

 

مطمئنا باید خودم برای رسیدن به این سوالات دست به کار می‌شدم. فردای همان روز چون پنجشنبه بود به آدرسی که گرفته بودم رفتم. از بیرون نمای قشنگی داشت و از همه مهمتر جای خوبی برای فست فود انتخاب شده بود. وارد رستوران که می شدی قبل از هرچیز تصاویر فوق العاده با کیفیت و بزرگ از نمادها و مکان‌های قدیمی و معروف کشور ایتالیا دیده می شد. از همه مهمتر اینکه برای تزئین فضا از لباس ها و ابزار ایتالیایی ها کمک گرفته بودند. تا اینجا که همه چیز خوب و قانع کننده بود. 

روی یک صندلی نزدیک در ورودی نشستم و منتظر ماندم تا پیشخدمت یا سفارش گیرنده منوی غذا بیاورد. با شنیدن صدای کفش‌های پاشنه بلند زنانه که از پشت نزدیک می‌شد فکر کردم ممکن است یکی از مشتریان رستوران قصد خروج دارد. وقتی تعجبم بیشتر شد که این صدا با نزدیک شدن به من آهسته تر شد و وقتی به کنار من رسید قطع! یک خانم با کت کوتاه، مقنعه و شلوار سرمه‌ای منوی غذا در دست نزدیک من بود. این خانم با صورت هفت رنگ تزئین شده، کفش پاشنه بلند 15 سانتی و چشمان به زور لنز آبی شده پیشخدمت بود! 

بازهم به تعجبم غلبه کردم، غذا سفارش دادم و منتظر ماندم تا سفارشم برسد. 20 دقیقه بعد خانم دیگری با قد کوتاه‌تر ولی همان وضع لباس و آرایش غذای سفارشی را آورد. بازهم به خودم گفتم مشکلی نیست! لحظه آخر وقتی برای حساب کردن پول غذا به صندوق رفتم دیدم یک خانم دیگر با همان فرم لباس، همان آرایش صورت و همان لنز آبی فیش تحویل می‌داد! دیگر اینجا نمی‌ توانستم خودم را کنترل کنم. از همه بدتر اینکه سوالات یکی بعد از دیگری مدام به زبانم می‌آمد اما تا آن لحظه قورت می‌دادم ولی دیگر نمی‌شد. لقمه لقمه سوال‌های رنگ و وارنگ داشتم اما جوابی برای هیچکدامشان نبود!

 

 

جسارت کردم؛ حقیقتا جسارت کردم و زمان تحویل دادن پول به صندوقدار گفتم «تازه دلیل شیطنت، کنجکاوی و علاقه جمعی از پسرهای فامیل را به این رستوران می‌فهمم». خانم صندوقدار گرهی به ابرو انداخت و با لحنی که حکایت از متوجه نشدن منظورم داشت گفت: «چطور؟». من هم با لحنی جدی جواب دادم: «این پوشش و آرایش جزو لباس فرم رستوران است؟». خانم صندوقدار لبخندی چاشنی صورتش کرد و با قاطعیت گفت «بله شما مشکلی با این دارید؟». با خودم گفتم من کوتاه بیا نیستم، «حتی لنز آبی و کفش پاشنه بلند؟». صندوقدار که دیگر نمی‌توانست عصبانیتش را پنهان کند جواب داد :«بله شما با ظاهر ما مشکلی دارید؟‌باید بگم اینجا هر روز اماکن میاد سر میزنه اما اگه شما دوست دارید می‌تونید از گشت ارشاد هم بخواید نظارت داشته باشن!».

داشت رسما توهین می‌کرد و من نباید کوتاه می‌آمدم چون می‌دانستم حق دارم بپرسم و او موظف است جواب بدهد. قیافه جدی تری به خودم گرفتم و با لحنی محکم گفتم: «من موندم فلسفه حضور این همه خانمه رنگ و وارنگ در فست فود ایتالیایی چیه؟». خانم صندوقدار با صدایی که رفته رفته اوج می‌گرفت و اثر خشم به وضوح در آن مشخص بود در جوابم گفت:" یک زن اگر در محیط توزیع و فروش غذا کار نکنه باید کجا کارکنه؟ ما اگر در فست فود نباشیم باید کجا باشیم؟ اگر شما هم از دست خانم‌هایی هستید که فکر می‌کنید جای زن در مطبخ خانه.... "

بحث به فضاحت کشیده شده بود و من داشتم سر خودم گول می‌مالیدم که یک زن می‌تواند و حق دارد با کفش پاشنه 15 سانتی، آرایش غلیظ، کت کوتاه و لنز آبی در یک رستوران کار کند، سفارش غذا بگیرد و برای هر مشتری خدمات بدهد چون آشپزی در حوزه مشاغل زنان است.

 

شیرینی فروشی هم تخصصی است!


مدت‌هاست دلم برای طعم شیرینی‌های قنادی..... که نزدیک محل کار قبلی‌ام بود تنگ شده است امروز با خودم قرار گذاشتم به تلافی کنار گذاشتن هزار و یک تنبلی مهار نشده برای خودم از آنجا شیرینی بخرم. در را که باز می‌کنم تازه متوجه می‌شوم قنادی ، قنادی سابق نیست. حضور 4 خانم پشت ویترین‌های شیرینی بهترین نشانه برای این تغییرات است. 

 

 

جلو می‌ روم و مثل بقیه مشتری ها سفارش جعبه می‌دهم ، خانمی با لبخند یکی بعد از دیگری جعبه‌ها را نشانم می‌دهد و وقتی تأیید کردن مرا می‌بیند دست بکار چیدن شیرینی داخل جعبه می‌شود. فیش پرداخت صندوق را می‌گیرم و زمان تحویل جعبه از خانم متصدی می‌پرسم «خانم تا چند سال قبل هیچ خانمی در اینجا کار نمی‌کرد ، تغییرات مدیریت داشتید؟ این همه خانم برای یک شیرینی فروشی؟ اصلا چرا خانم؟». فروشنده لبخند می‌زند (از همان لبخندهایی که برای سوال‌های قبلی تحویلم دادند) و می‌گوید: «راستش ما همه خانم ها اینجا جزو کسانی هستیم که در زمینه شیرینی و تزئینات مهارت داریم و دقیقا به همین دلیل در اینجا مشغول بکار شدیم. 

«آخه مهارت و شیرینی پزی چه ربطی به قسمت فروش داره؟». خانم فروشنده هم با اعتماد بنفس کامل جواب داد: «ما که اینجا فقط فروشنده نیستیم بارها پیش اومده مشتری اومده میگه من قند، چربی یا فشار خون دارم یک شیرینی مناسب من سفارش بدین. ما هم براساس تجربه مون یک شیرینی مناسب پیشنهاد می‌دیم. ما در واقع اینجا نقش راهنما رو هم داریم»!.

راهنمای زن اون هم در شیرینی فروشی؟ خودم را توجیه می‌کنم که شیرینی پزی هم جزو مهارت‌های زنان است و آنها می توانند به عنوان یک راهنما در بخش فروش هم کار کنند. 

 

هیچ جا مستثنی نیست


نمی‌دانم شما هم مثل من تجربه دیدن خانم های فروشنده از نظر ما ، و راهنما به قول خودشان را در داروخانه، بنگاه معاملات ملکی، موبایل فروشی و رایانه‌ای را داشته‌اید یا نه؟. به این فکر کرده‌اید که تناسب حضور یک خانم در بنگاه معاملات ملکی که هر روز عصر محل تجمع مردها است و در حالت عادی ممکن است بحث بر سر قیمت اجاره یا فروش بالا بگیرد، چیست؟ مسئولان فروش در بنگاه ها موظف هستند به هر ترفندی که شده معامله را جوش بدهند. تا پیش از این مرسوم بود که مردها از مهارت زبانی‌شان برای جوش خوردن معامله‌ها استفاده می‌کردند اما من مانده‌ام زنانی که در بنگاه‌های معاملات ملکی مشغول بکار هستند با چه مهارتی معامله را جوش می‌دهند؟ 

 

 

بنگاه‌ها به کنار، حتما توجیه حضور زنان فروشنده در موبایل فروشی‌ها مراجعه خانم‌هاست و همین بهانه بهترین توجیه برای حضور در داروخانه، فروشگاه های رایانه‌ای و... است.

این روزها بسیاری از مراکز خصوصی اورژانس و حتی تزریقاتی‌ها خانم‌هایی را استخدام کرده‌اند که خدمات درمانی و تزریق‌های دارویی را حتی برای مردها انجام می‌دهند و این یکی از بدترین نمونه های اشتغال‌های این روزهای زنان جامعه ما است.

 

دلاوران هم در امان نماند


این روزها پای فروشنده های خانم حتی به مرکز فروش محصولات چوبی دلاوران هم باز شده است. در بسیاری از فروشگاه‌های بزرگ خیابان 196 غربی تهرانپارس که دلاوران نامیده می‌شود شما باید منتظر فروشنده خانمی باشید که می گوید «دکوراسیون و طراحی داخلی خوندم و از انجاییکه هرچی گشتم کار پیدا نکردم به پیشنهاد مدیر این فروشگاه مشغول بکار شدم. اینطوری هم شاغل هستم هم از تجربیات خودم به خریدارها در انتخاب محصول کمک میکنم». 

 

حضور این فروشنده های خانم در خیابان دلاوران نه تنها باعث شده که مراودات آنها با جمع آقایان بیش از حد معمول راحت شود بلکه باعث شده که آنها هم مثل فروشنده‌های مرد زمان بیکاری کنار خیابان تجمع کنند، سیگار بکشند و با صدای بلند بخندند و ...

این بار شما هم مثل من خودتان را توجیه کنید که حضور یک خانم دکوراسیون داخلی خوانده بهترین گزینه برای فروش محصولات چوبی در خیابان دلاوران است هرچه باشد خانه چیدن، مبلمان خریدن و طراحی داخلی هم جزو تخصص های زنان است!

 

اوج فضاحت در پلاسکو و فردوسی


مردها بویژه جوانان با مرکز فروش پلاسکو و فردوسی در خیابان جمهوری آشنا هستند چون این دو مرکز، فقط فروش محصولات مردانه دارند.  تصور کنید در فروشگاه لباس مردانه یک فروشنده باید چه کارهایی انجام دهد؟ یک فروشنده باید لباس مورد نظر خریدار را بیاورد، کت را تنش کند، خریدار بعد از پوشیدن نظر بدهد که کجای لباس تنگ یا گشاد است و فروشنده همه نظرات خریدار را اعمال کند در نهایت هم پای ثابت چانه زدن بر قیمت باشد. حالا یک لحظه تصور کنید وقتی یک زن در این بخش مشغول بکار می‌شود و می‌داند که همه مشتری‌ها بلااستثنا مرد هستند در واقع پذیرفته که باید همه این خدمات را به خریدار بدهد. یک فروشنده زن چطور می‌تواند در پوشیدن کت به خریدار مرد کمک کند؟ او چطور می‌خواهد در سایز شدن لباس کمک کند؟ 

 

 

یک فروشنده خانم می‌پذیرد که هر دستوری خریدار بدهد، هر لباسی بخواهد پرو کند، حتی اگر 100 انتخاب داشته باشد برای خریدار بیاورد و مطابق سلیقه او سایز بزند. 

همه این‌ها به کنار یک فروشنده خانم با مانتوی چسبان کوتاه شبیه به بلوز، شلوار تنگ، کفش روباز و آرایش غلیظ واقعا قرار است فروشندگی کند؟ یا نه او هم به بهانه اینکه طراحی لباس یا خیاطی حرفه‌ای خوانده می‌خواهد به خریدار کمک کند ، اما حقیقت این است که او بهانه‌ای است برای جذب مشتری، فروش بیشتر و سود کلان‌تر یک مرد!

یک زن مینیاتوری در یک مغازه توجه جوان‌ها را به ظاهر و پوشش جلب می‌کند و در نهایت با ترفند زنانه محصول می‌فروشد ، به همین راحتی!

 

معنا عوض شد و آدم‌ ها عوضی!


دکتر پریا واحدی اصل، روانشناس بالینی: من ماراتون اشتغال زنان را در چند سال اخیر به وضوح در سطح جامعه می‌بینم. انگار در 5 سال اخیر یکدفعه تعداد زیادی از زنان ما تصمیم گرفتند برای چشم و هم چشمی و فقط برای اینکه اسم «شاغل» را یدک بکشند دست به هر کاری می‌زنند ، کارهایی که در آن صرفا از ویژگی های ظاهری و مینیاتوری آنان استفاده می شود. من ایمان دارم بسیاری از زنان بدون آنکه هدف واقعی از کارکردن و استخدامشان را در مشاغل بدانند کار می‌کنند. آنها حتی فکرش را هم نمی توانند بکنند که مدیران مرد از بکار گرفتن آنها در مشاغلی که هیچ سنخیتی با جنس و روحیه زنان ندارد تنها هدف مادی و درآمد بیشتر را دنبال می‌کنند.

 

همه این موارد به کنار، اشتغال زنان در مشاغل غیرمرتبط در همه جای دنیا نهی شده است و حتی امریکایی ها هم می‌دانند که بکار گرفتن زنان در برخی مشاغل تأثیرات بسیار وسیع و ماندگاری روی شخصیت شان می‌گذارد. حالا درنظر بگیرید زن ایرانی که در فرهنگ لطیف ایرانی و اسلامی بزرگ شده است چطور می‌تواند با هم خلقیات لطیفش در مشاغلی متضاد کار کند؟

وقتی یک زن می‌پذیرد که در رستوران نقش پیشخدمت را بازی کند، منوی غذا بدهد، سفارش غذا بگیرد و بعد هم مسئولیت تمیز کردن میز را بر عهده بگیرد باید خودش را برای خرد شدن بیشتر شخصیت و کرامتش آماده کند. یک زن وقتی قبول می‌کند در ازای مبلغ نقش فروشنده لباس مردانه را بازی کند، لباس بیاورد، تن مشتری کند، سایز بزند باید بذیرد که نمی‌تواند از آن به بعد یک زن واقعی باشد چون خودش با دست خودش شخصیتش را در معرض تخریب قرار می‌دهد. 

ما غافل هستیم و از خطر چنین تغییراتی خبر نداریم ، نمی‌دانیم وقتی یک دختر یاد می‌گیرد از صورتش برای فروش بیشتر استفاده کند رفته رفته کار شرافتمندانه را فراموش می‌کند و ترجیح می‌دهد از جنسیتش پول بیشتری درآورد.

اوضاع اشتغال زنان در مشاغل علنی و سطحی جامعه بحدی بحرانی است که من مطمئنم چنین تغییراتی قطعا در شیوه ازدواج، تشکیل خانواده و حتی فرزندآوری نسل بعد زنان ما تأثیر می‌گذارد. هیچ مردی نمی‌پذیرد که زنش فروشنده فروشگاه لباس مردانه باشد. 

غیرت مرد ایرانی قبول نمی‌کند که زنش در بنگاه معاملات ملکی نقش دلال را بازی کند چون همه مردها بهتر از ما زن ها می دانند که چنین زنانی قابل اعتماد نیستند و نمی‌توانند از عهده زندگی مشترک برآیند. تفکر این زنان که ناشی از اشتغال آنهاست روی تربیت فرزندانشان، روابطشان با همسر و اطرافیان‌شان بویژه مردها تأثیر می‌گذارد. جنس زن، روح لطیف و نجیب یک زن در کالبد این فروشندگان می‌میرد و چیزی که جایگزینش می‌شود فرصت طلبی و سوءاستفاده از ویژگی‌های زنانه برای کسب درآمد بیشتر است.

فراموش نکنید این زنان هم تا مدتی می‌توانند خوب مشتری جذب کنند و فروش خوبی نصیب مدیران مرد کنند اما با گذشت زمان و افول زیبایی دیگر جایی برای اشتغال آنها وجود ندارد و بازهم این مهارت است که می‌تواند تنها منبع درآمد و کار باشد.بهتر است زنان جامعه بجای اینکه بپذیرند به هر قیمتی در هر شغلی مشغول شوند بیایند علاقمندی‌های ذاتی و تناسب های شخصیتی و جنسیتی‌شان را با شغل مورد نظر لحاظ کنند.

ارسال نظر

آخرین اخبار