مستند معمولاً در رسانهی ملی گونهی مظلومی است؛ از بودجههای ناچیز مصوب برای ساخت مستند گرفته تا پخش ناگهانی و با کمترین تبلیغ مستندها در مردهترین تایم کنداکتور شبانهروزی، همه و همه موید این گزاره است که گونهی «مستند» بر خلاف بسیاری از رسانههای حرفهای دنیا، در رسانهی ملی چندان جدی گرفته نمیشوند. اما در میانهی همین مظلومیت، گاه برخی مستندهای رسانهی ملی به واسطهی تبلیغات مناسب و کنداکتور خوب و ایضا قابلیتهای فنی، دیده شده و با استقبال مواجه میشوند.
به گزارش
گلستان24، چند سال پیش، وقتی دوربینهای DSLR با قابلیت تصویربرداری وارد بازار شد، تحول عظیمی در فرایند فیلمسازی رخ داد. تا آن زمان، فهم عمق میدان و قاب بندیهای نزدیک به سینما برای دوربینهای ویدئو به آرزو شبیه بود. به همین دلیل، به محض ورود این دوربینها استقبال زیادی از آنها شد. اما DSLRها به همان اندازه که موجب انقلاب در فیلمسازی مستقل و ارزان شدند، صدمات قابل توجهی نیز به دقت، زیباشناسی و ارزش تجربهی فیلمسازان قدیمیتر وارد کردند. بخش عمدهای از این صدمات، به واسطهی استفادهی افراطی مستندسازهای کارنابلد رانتی ذوقزده از تکنولوژی از این دوربینها بود. چنانکه تصاویر آزار دهندهی روی دست، با لنزهای سوپر تله یا سوپر وایدشان هنوز که هنوز است در انواع رنگهای موجود در حلقه رنگ روی آنتن سیما میرود و به جایی نیز بر نمیخورد.
اما در چنین آشفته بازاری، از ابتدای سال ۹۴ شبکهی یک سیما با پخش سری دوم از مستند «ایرانگرد» موفق شده است تا استانداردهای مستندسازی به خصوص در حوزهی طبیعت و گردشگری را در تلویزیون به واسطهی تصاویر چشمنواز و روحانگیز این مستند بالا ببرد. چنانکه بازپخشهای مکرر و اختصاص دادن کنداکتور مناسب به این مستند، خود گواهی بر موفقیت «ایرانگرد» به کارگردنی «جواد قارایی» است. اما چرا این مستند ارزش تماشا دارند؟
۱-حوصله: ساخت مستند حیات وحش و مستند طبیعت به شدت کار حوصلهبری است و از همین رو، بسیاری یا سراغ آن نمیروند یا در صورت گرایش به این مستندها، حوصله و انرژی لازم را در تولید به خرج نمیدهد و این درست جایی است که مستند «ایرانگرد» با نمونههای مشابهش متمایز میشود. رفتن به مناطق صعب، کادر بندی و همراه بردن سلسلهای از لنزهای خوب که بتواند در سیستان تصویر زوم بک بر روی دوربین DSLR ایجاد کند (سکانس کروکودیلها) و در کویر هم استفاده از «کواد کوپتر» (اگر تصاویر واقعا تولیدی بوده و آرشیو نباشد)، نشان از یک حوصلهی بالا، صرف وقت و انرژی فراوان و ارزشگذاری خالقان این مستند دارد. آن هم در شرایطی که معمولاً در برآوردهای مالی سیما، سهم مستندها بیشتر از درجه «ج» نیست.
۲-لنزشناسی و کادر بندی درست: «ایرانگرد» از حیث درک درست از لنز یک حرکت رو به جلو در سیماست. در تلویزیونی که دوربینهای DSLR با لنزهای واید و فوکوس نقطهای، بدون توجه به ضرورت و کاربرد و چرایی این کاردر حالت چرخش در سریالهایی چون «میکائیل» و «پایتخت» و... استفاده میشوند، تصاویر دلنواز «ایرانگرد» از حضور «عکاسی» زاویهشناس در پس دوربین خبر میدهد.
«ایرانگرد» یک مستند منظره یا اصطلاحاً «لند اسکیپ» است و از این جهت لنز واید، به درستی حضور پررنگی در آن دارد. لنز واید ندرتاً برای «pan» کردن استفاده میشود. قابها بیدلیل حرکت ندارد و اگر جایی لنز واید یا اولترا واید مورد استفاده قرار میگیرد، در مقابل قاب از فورگراند استفاده میشود تا در انتهای قاب تمرکز ویژهای که خصوصیت ذاتی لنز واید است تصویر را تماشایی کند. از این جهت انصافاً «ایرانگرد» تماشایی است.
۳-رنگ بندی درست: غالباً تلغیظ رنگهای خیلی بدی بر روی تصاویر مستندهای طبیعتگردی دیده میشود. اما تصاویر «ایرانگرد» به درستی تنظیم رنگ شده است؛ چنانکه سوختگی صورت مجری نیز ناشی از آفتاب تصور میشود و کمتر تاثیر تلغیظ رنگ را روی آن میتوان حس کرد. به همین علت تصاویر بسیار باز آن، دیدنی جلوه میکند.
به طور مثال، لذتبخشترین بخش تصاویر بلوچستان در این مستند، یکدست بودن نور و رنگ محیط است. اگر در این نقطهی خاص تصویر گرفته یا عکاسی کرده باشید، به خوبی به تفاوت نوری شدید بین آسمان و زمین منطقه آشنا هستید. پس ایرانگرد یا در حالت RAW تصویربرداری شده (حالتی که کانالهای رنگی آن تا حد زیادی باز است) و یا در زمان «نور طلایی» (چه عمدی و چه اتفاقی) و به همین دلایل، تصاویر «ایرانگرد» دیدنی است.
۴-زندگی: «ایرانگرد» سرشار از زندگی و امید است. چرا که فرم درست،به خلق محتوای درست منجر شده است و زندگی عشایری، روستایی و حتی زندگی حیوانات و گیاهان همه و همه نشان از روح سرشار از امید به زدنگی دارد که میتوان ادعا کرد ناشی از باورهای عمیق سازندهی آن است. کارگردان «ایرانگرد» عاشق زندگی است و عاشق «ایران». یعنی حین مستندسازی به فرش قرمز فلان جشنواره یا «گرنت» و «فاند» بهمان فستیوال اروپایی فکر نمیکند.
۵-سبک زندگی ایرانی: وقتی همه چیز در جای خودش قرار داشته باشد، محصول کار هم چند بعدی میشود. به طور مثال، مستندی که قرار بوده صرفا گشت و گذاری توریستی برای ایام عید باشد، در دل خود ما را به سبک و سیاق زندگیهایی میبرد که بسیاری از مخاطبین شهرنشین، از پس این چهارچوب فلز و سنگ مناطق شهری، از دیدن آن محروم شدهاند.
نکتهی مهم دیگر آن است که «ایرانگرد توریست نیست»؛ بلکه عضوی از جامعهی پیرامون خویش است. او در میان این مردم نفس کشیده و به همین دلیل، به هر جا که پا میگذارد، مردم به خوبی او را میپذیرند.
البته «ایرانگرد» هم مانند هر اثر دیگری خالی از عیب و نقص نیست. چنانکه جای خالی بازنمایی برخی مناسک دینی آئینی مناطق مختلف ایران زمین در بسیاری از فرازهای این مستند به چشم میخورد و شاید این بزرگترین ایراد کار مستند «ایرانگرد» باشد. اشتباه مجری در خواندن نریشنهای عموماً ضعیف -هم در متن و هم اجرا- موجب خستگی مخاطب میگردد. علاوه بر این، وقتی در تمام طول این مستند، «فریمی» از نمونه عکسهای این ایرانگردِ مقابل دوربین دیده نمیشود، منطق وجود آن دوربین با لنز زوم تله را به گردن راوی این مستند نمیشود فهمید.
با این وجود، به نظر میرسد مستندهایی چون «ایرانگرد» تلاشهایی به شدت قابل تقدیر برای تثبیت گونهی مستند در سیمای سریالزدهی وطنی هستند. باشد که آنتن، التفات بیشتری را به گونهی آگاهیبخش و جذاب مستند نشان دهد.
ارسال نظر