درس ۱۷۵شهیدغواص به مذاکره کنندگان
من ماندهام در این همه سال که شما دیپلمات بودید و با پول بیتالمال از این هتل به آن هتل، از این کشور به آن کشور و از این سفارتخانه به آن سفارتخانه میرفتید دقیقا از آداب مذاکره چه یاد گرفتهاید؟!
لحظه آزادی. مدخل ورودی شهر.
چند شب بیخوابی.
پوتینهای داغان. پل شناور. هلهله کارون.
هُرم گرمای جنوب. نفربرهای شلوغ. آسفالت داغ.
جیپ آهوی آشنا. رد ترکشهای وحشی روی دیوار خانهها. رجز «خرمشهر ما برمیگردیم».
حجم آخرین آتش بعثیها. خمپارههای سرگردان.
صفیر گلولههای بیهدف. ترافیک مکالمات بیسیمها. بیترمزها.
موتوریها. بچههای نترس خمینی بالای خاکریزها درست بالاترین نقطه خاکریز. در تیررس.
به بازی گرفتن مرگ آنهم آنِ فتح. چندخیابان مانده به مسجد جامع. گلدستههای مجروح... یعنی که تمام!
چراغ روشن ماشینها. بوقهای ممتد. رقص برفپاککنها. روزنامههای بالای دست. تیترهای درشت. سمفونی شربت و شیرینی. خیابانهای شلوغ. غوغای موتوریها. همه بیرون از خانهها.
دود عود. بوی اسفند. پیرمرد رادیو به دست.
پسرک سهچرخهسوار. بهترین روز جنگ. شادترین روز مردم... و تو درست باید در همین روز شهید میشدی ای شهید روز سوم خرداد! شهید علیرضا طغرایی! شهید ابوالفضل عسگری! شهید ابوالفضل خیرالدین! و دیگر شهدای روز فتحالفتوح! با شما هستم! آیا روز دیگری برای شهادت شما نبود؟! عدل باید خبر شهادت شما در شادترین روز این مردم به خانه میرسید؟! مادران فرزند از دست داده. پدران منتظر. همسران غریب.
بچههای بیخواب. بهانههای بیجواب. سؤالهای بیپاسخ... آن هم همه در این روز؟! بوق ممتد ماشینها را باور کنند یا ناله اهل خانه را؟! و این بار گلستان بر ابراهیم آتش شد!
آری! «خرمشهر را خدا آزاد کرد» اما به بهای شهادت در روز سوم خرداد! «جنگ» را از آن طرف بخوانی، میشود «گنج» اما «نابرده رنج، گنج میسر نمیشود».
شهدای روز سوم خرداد! گم کردهایم شما را! جایتان در عکسهای یادگاری جلوی مسجد جامع چه خالی است! همین جای خالی، خرمشهر را آزاد کرد! همین خون سرخ، همین بچههای یتیم، همین مادران فرزند از دست داده و پدران قد خمیده...
همین بندگی خدا! خطابم در اینجا با بعضیهاست! با برج عاجنشینی و پا روی پا انداختن و تکبر با دوست و خضوع در برابر دشمن و دستمالی کردن دستاوردها، هیچ خرمشهری آزاد نمیشود البته به برکت خون شهدای سوم خرداد، فیالحال هیچ خرمشهری در هیچ عرصهای دست دشمن نیست، شرط است که بعضیها واگذارشان نکنند! از این مضحکتر آیا میتوان تصور کرد خرمشهر هستهای را تحویل بدهی، به خیال آنکه دشمن به تو چیزی بدهد؟! خرمشهر را خیانت رئیسجمهور وقت به باد داد اما خون شهدا آن را به آغوش میهن بازگرداند.
ملیگرایی یعنی این! آیا در هیچ جای دنیا کشوری با دادن دستاوردهای راهبردی خود، به پیشرفت رسیده که شما دومیاش باشید؟! نخیر! کربلا درس مذاکره نیست.
درس «گندم ری» است! آن هم در همین حوالی تهران! مذاکرات سعدآباد! «من جرب المجرب، حلت به الندامه».
بزرگترین دروغی که در این مملکت گفته شد، این است: «دستاورد علمی را بدهید، پیشرفت اقتصادی حاصل کنید»! این را دیگر همه میدانند که عمر نفت کوتاه است و پیشرفت اقتصادی لاجرم از مسیر دستاوردهای علمی نظیر همین صنعت هستهای میگذرد.
بگذار صریح بگویم؛ شما در مذاکرات شکست خوردهاید، بیتعارف! چرا که به حرف «عقل» گوش ندادید.
وقتی مذاکرات به نقل از خودتان به بنبست رسیده و طرف دبه درآورده، بهتر است به خود آیید و الباقی عمر دولت را حرام مذاکره بینتیجه با حرامیان نکنید! آنقدر دست فرمانتان در مذاکرات اشتباه بوده است که دشمن حتی به توافق بدی هم که با او بستهاید، اندک تعهدی ندارد!
منتقد از کی به شما گفته بود که با شعار بیخردانه «هر توافقی از عدم توافق بهتر است» هیچ تحریمی لغو نمیشود؟! چرا گوش نکردید؟! شکست امروز شما محصول شعار بیخود دیروزتان است.
حقا که نباید از جیب و جانب مردم شعار داد. شعار اگر به پشتوانه شعور، سر داده میشد، امروز، نتیجه مذاکرات، به فهرست بازجویی از دانشمندان وطن نمیرسید!
من ماندهام در این همه سال که شما دیپلمات بودید و با پول بیتالمال از این هتل به آن هتل، از این کشور به آن کشور و از این سفارتخانه به آن سفارتخانه میرفتید دقیقا از آداب مذاکره چه یاد گرفتهاید؟! فقط با کلاستر شدهاید؟! و اسمتان را لبه آستین پیراهنتان تکدوزی میکنید؟! آن هم باحروف انگلیسی!
این همه مدت آیا به شما یاد ندادند که در هر مذاکرهای، آن طرفی که از خود استغنای بیشتر نشان دهد، پیروز است؟!
نوشتم «استغنا» یاد ۱۷۵ غواص شهید کربلای ۴ افتادم که حتی با دست بسته هم حاضر به تسلیم در برابر دشمن نشدند.
مرگ با عزت، به از زندگی با ذلت! پیام این شهدا یعنی همه کارهای ما باید براساس عزت باشد.
با عزت، ولو در غربت و با دستان بسته هم که بمیری، کربلای ۴ خیلی زود جای خود را به کربلای ۵ میدهد و پیروزی جایگزین شکست میشود.
این مذاکرات هم به بنبست نمیرسید اگر که بر مبنای دیگری جلو میرفت. این دست باز امروز ما، مدیون ۱۷۵ غواصی است که با دست بسته جرعه شهادت نوشیدند، لیکن نشاندن اندیشمند نخبه وطن در میز بازجویی دشمن، یعنی بستن دست علم، یعنی بستن دست خرد. در شگفتم از عقل بعضیها که به جای هموار کردن مسیر برای دوست، راه دستیابی دشمن را باز میکنند، آن هم به اندرونی! هان ای شهدا! گم کرده بودیم شما را! دقیقا باید در همین روزها پیدا میشدید! این دستان بسته شما چون دست در ۲ دست بریده دارد، معجزهها میکند! در زندگی، گرههایی هست که جز با دستان بسته باز نمیشود! گم کرده بودیم شما را! زیر خاک یا روی خاک، فرقی نمیکند، بسیجی همواره بسیجی است! نیاز امروز ما به شما، از نیاز شب عملیات کربلای ۴ بیشتر است! که میگوید امشب، شبی از شبهای کربلای ۴ نیست؟! لحظه آزادی. مدخل ورودی شهر. چند شب بیخوابی... خرمشهر آزاد شده را داده بودیم اگر که دستان بسته شما نبود! گم کرده بودیم شما را./فرهنگ نیوز
ارسال نظر