بررسی عوامل تضعیفکنندهی اعتمادبهنفس ملی؛
کدام عوامل «ما میتوانیم» را «ما نمیتوانیم» میکند؟
تقابل تمامعیار دو جبههی تاریخی «ما میتوانیم» و «ما نمیتوانیم»، یک بار در تاریخ مشروطه و با رویارویی دو تئوری مشروطهی شرطی غربی و وارداتی و مشروعهی شرعی اسلامی، اتفاق افتاد که نتیجهی آن در نهایت، انحراف انقلاب مشروطه و به دار آویخته شدن شهید آیتالله شیخ فضلالله نوری بود.
سعید طلوعیان؛ سخن گفتن از مفهوم «اعتماد به نفس ملی» به لحاظ نظری و تئوریک و مداقه در چیستی و ماهیت آن کار آسانی به نظر نمیرسد. چرا که «اعتماد به نفس ملی اساساً مفهومی نیست که آن را بتوان براحتی تعریف و ابعاد آن را تحدید کرد زیرا اولاً امری درونی، ذهنی یا روحی و روانی است ثانیاً امری روحی در سطح ملی است و لذا از ابعاد گوناگونی باید مورد توجه قرار گیرد و همین ذو ابعاد بودن اظهار نظر علمی دربارهآن را دچار مشکل میکند.» (۱) بنابراین با توجه به این امر میتوان چنین گفت که سخن گفتن از متعلقات این بحث هم کار آسانی نخواهد بود. یکی از دلایل این امر هم این نکته است که اساساً این موضوع در مدار توجه نخبگان علوم انسانی ما در جامعه قرار نگرفته است و تنها پس از مطرح شدن توسط مقام معظم رهبری در جمع دانشجویان دانشگاههای یزد در سال ۸۶ تلاشهایی جهت پرداختن به این مفهوم صورت گرفته است.
به گزارش گلستان 24، این وضعیت البته به معنای نفی این گزاره نیست که ما باید به وجوه مختلف مبحث مهم اعتماد به نفس ملی توجه کرده و پیرامون آن به جست و جو و پژوهش بپردازیم. در این راستا یکی از مهمترین مباحث پرداختن به عوامل تضعیف کننده اعتماد به نفس ملی و آثار از دست رفتن آن است. ضرورت سخن گفتن از عوامل تضعیف کننده توجه به این نکته است که دستیابی به این عوامل از یک سو ما را در شناخت این عوامل و راههای رفع و از میان برداشتن آن کمک میکند و از سوی دیگر میتواند به عنوان آگاهیهایی در راستای پیشگیری از ایجاد چنین عواملی و همچنین رشد و ریشه دوانی انها در جامعه یاری رساند. بنابراین وقتی از عوامل تضعیف کننده اعتماد به نفس ملی سخن به میان میآوریم نباید چنین تلقی کرد که به تلاشی بی فرجام و پژوهشی بی سرانجام و بدون فایده دست زدهایم. بلکه باید بر این باور بود که نقطه عزیمت استدلال درباره چرایی پرداختن به مباحث ظاهراً تئوریک و نظری درباره مسائل جامعه، مانند مفهوم اعتماد به نفس ملی، دقیقاً کاری نظریه پردازانه و در عین حال معطوف به عمل است. چه آنکه بسیاری از مشکلات فراروی ما در جامعه به دلیل سطحی نگری و عدم تعمق در کنه مسائل حاصل شده است. بنابراین سخن گفتن از مفهوم اعتماد به نفس ملی و همچنین عوامل تضعیف آن در جامعه و آثار آن صرفاً یک بحث تئوریک و نظریه پردازی صرف و منقطع از مسائل جامعه نیست.
همانطور که ذکر شد در بحث از مقوله اعتماد به نفس ملی، پرداختن به عوامل تضعیف کننده آن یکی از ضروریترین و کاربردیترین مباحث در این زمینه است که میتواند از جهات گوناگونی راهگشا و مثمر ثمر باشد. در ذیل به بررسی برخی از مهمترین دلائل تضعیف کننده این مقوله میپردازیم.
۱. عدم درک ضرورت بحث و غفلت از عواقب آن؛
متاسفانه متأثر از فضای کلی محافل علمی و دانشگاهی، در جامعه ما نوعی از نگرش نسبت به بحثهای نظری و تئوریک به صورت عام و علوم انسانی به صورت خاص وجود دارد. این نگرش نسبت به موضوعاتی از این دست علوم انسانی را چه به لحاظ ارزشی و چه به لحاظ جاگیری عینی-مادی در جامعه، در سطح نازلتری نسبت به علوم تجربی، ریاضی، مهندسی و فنی قرار داده است. نتیجه چنین وضعیتی این شده است که بحث درباره مباحث متعلق به چنین اموری نیز بی ارزش تلقی شده و صرفاً به دنیای تئوری پردازی تعلق یافته است.
وضعیتی که میتوان از ان با عنوان «انقطاع نظریه و عمل» یا «عین و ذهن» در جامعه یاد کرد. این مقوله البته خود حاصل وضعیت تاریخی کشور ما در مواجهه با جهان جدید نیز بوده است. علوم انسانی موجود در دانشگاههای ما نسبتی با دنیای واقعی ما ندارد و متعلق به جهان زیست دیگری است که صرفاً توسط فرآیند ترجمه خام و بدون پشت سرگذاشتن پروژه بومی سازی، از جهانی دیگر به جهان ما انتقال یافته است. بنابراین این اشکال فرآیندی دو سویه است؛ هم ارزش و جایگاه علوم انسانی و بحثهای نظری در جامعه در سطحی نیست که سیاستگذاران و مدیران اجرایی به آن احساس نیاز کنند و در پی بررسی عمیق و نظری مباحث و مشکلات فراروی جامعه باشند و هم علوم انسانی فعلی نیز از چنین قابلیتی برخوردار نبوده است.
این وضعیت اما به این معنا نیست که ما از توجه نظری به مسائل جامعه خویش غافل بمانیم. خوشبختانه اندیشمندانی هستند که هم اکنون نیز به مشکلات و مباحث جامعه خویش میپردازند و درباره جامعه خود نظریه پردازی میکنند. متاسفانه تاکنون از این اندیشمندان نیز کمکی گرفته نشده است. ما دچار نوعی انقطاع و بریدگی در میان نخبگان اجرایی و فکری در جامعه شدهایم. نخبگان علمی پای خویش را از چهارچوب دانشگاههای خود فراتر نگذاشتهاند و هیچ گاه دغدغه چنین اموری نداشتهاند و نخبگان اجرایی هم، گویی پیرو مکتب عمل گرایی و تکنوکراسی بودهاند و نیازی به برسی نظری و فکری سیاستها و برنامه عملی خود نمیدیدهاند. چنان که در مقوله اعتماد به نفس ملی نیز که یکی از مهمترین موضوعات کلان و سرنوشت ساز کشور میباشد تا قبل از مطرح شدن این موضوع توسط مقام معظم رهبری هیچ کار تئوریک و نظری درباره این امر صورت نگرفته بود و تنها پس از گوشزد ایشان بود که کتابهایی تخصصی و علمی در این زمینه تألیف شد و یا همایشهایی برگزار گردید.
بنابراین میتوان چنین استدلال کرد که عدم درک ضرورت بحث توسط نخبگان علمی و دانشگاهی از یک سو و نخبگان اجرایی و مدیران از سوی دیگر، در درجه اول نخبگان را از پرداختن به چنین مباحثی غافل کرده است و از سوی دیگر نخبگان اجرایی هیچ گاه چنین مطالبه ای از دانشگاه و نخبگان فکری کشور نداشتهاند؛ نتیجه چنین وضعیتی انقطاع کامل نهادهای اجرایی از نهادهای علمی تخصصی بوده است. در پرتو این انقطاع، واکاوی نظری و تئوریک مسائل جامعه و مسائلی نظیر آینده پژوهی، برنامه ریزی کلی، سیاستگذاری های کلان و پیوستهای علمی برای برنامههای اجرایی و... مود توجه نبوده است. مقوله اعتماد به نفس ملی نیز از این قاعده مستثنی نبوده و نخواهد بود. برای رفع چنین معضلی باید به فکر تقریب اذهان نخبگان فکری و اجرایی بود و نتایج و پیامدهای این رویکرد را پیوسته به آنها هشدار داد.
۲. جنگ روانی دشمن بر علیه اعتماد به نفس موجود در کشور؛
اعتماد به نفس ملی یکی از داراییها و نعمتهای یک کشور است که در مسیر پیشرفت آن کشور و ملت را یاری میرساند. بنابراین انتظار هجوم دشمن به چنین ثروت درونی و گرانبها در یک ملت، طبیعی است. امروزه ما در ابعاد مختلف مورد هجوم تبلیغاتی و رسانه ای دشمن قرار داریم. رسانه در جهانی که ما زندگی میکنیم کارویژه ذهنیت پردازی را برعهده دارد و این ذهنیت است که به مقوله عینیات در جامعه جهت میدهد و سرنوشت یک ملت در گرو ذهنیت آن جامعه درباره حقایق است. این حقایق و واقعیتها امروزه مورد شدیدترین حملات قرار گرفته است. چنان که در مقوله جنگ نرم گفته میشود که جنگ بر سر تصرف ذهنها و قلبها است. مقام معظم رهبری درباره این موضوع چنین میفرمایند:
«چرا من مسئلهی اعتماد به نفس را اصلاً مطرح میکنم؟ مگر در کشور چه اتفاقی افتاده که بنده اصرار دارم روی اعتماد به نفس ملتمان یا جوانانمان تکیه کنم؟ توضیحی وجود دارد. ملت ما بر اثر انقلاب، بر اثر دفاع مقدس، بر اثر تأثیر شخصیت ویژهی امام - که حالا بعد اگر انشاءاللَّه یادم ماند، اشاره میکنم که در ایجاد اعتماد به نفس ملی، شخص امام و عناصر تشکیل دهندهی شخصیت او، یکی از بیشترین تأثیرها را داشت - و بر اثر پیشرفتهای گوناگون، امروز به یک نصاب قابل قبولی از اعتماد به نفس دست یافته است. بیم آن هست که در عرصهی جنگهای روانی و تبلیغاتی و به اصطلاح جنگ نرم بین ما و دشمنانی که بسیار اصرار بر ادامهی این نبرد دارند، این اعتماد به نفس یا خدشه پیدا کند، تضعیف بشود، متزلزل بشود یا لااقل در حدی که ملت ما به آن احتیاج دارد، پیش نرود. ما در نیمهی راهیم. من به عیان میبینم که در ذهن و زبان و عمل بسیاری از برجستگان کشورمان این اعتماد به نفس هنوز به حد نصاب لازم نرسیده.»(۲)
بنابراین یکی از عوامل تضعیف اعتماد به نفس ملی جنگ تبلیغاتی دشمن برای مخدوش کردن ذهنیت اعتماد به نفسملی در بین مردم و نخبگان ما است و میباید متناسب با اقدامات انجام گرفته دشمن به ارائه پاسخهای مناسب به این تحرکات بپردازیم.
۳. تقابل دو جبهه تاریخی «ما میتوانیم» و «ما نمیتوانیم»
ما در زمینهی بحث اعتماد به نفس ملی مانند سایر مسائل جامعه خود دارای رویکردهای مختلفی هستیم. در این زمینه باید به وجود قشری از نخبگان در کشور اشاره کرد که شعار اصلی و اساسی آنها ما نمیتوانیم میباشد. به این معنا که هیچ اصالتی برای کشور، تاریخ و داراییهای اساسی ملت خود قائل نیستند و صرفاً راه پیشرفت و کسب قدرت را در پیروی از جهان دیگر (غرب) میدانند. در دیدگاه این قشر کشور ما نمیتواند با اتکا به داراییهای فکری و مادی خود به موفقیت برسد.
این جبهه عقبه تاریخی دارد چنان که به صورت کاملاً محسوس و ملموس میتوان نشانههای ان را در تاریخ مشروطه به نظاره نشست؛ تجویزات میرزا ملکم خان و تقی زاده نمونه ای از این دست مباحث است که میتوان به ان ها اشاره کرد. مثلاً میرزا ملکم خان چنین اظهار نظر میکند که؛ «بنابه اصل ترقی، هرچیزی که متعلق به گذشته باشد از اعتبار ساقط است و به کار نمیآید و اگر اصالتی هم در گذشته باشد، در گذشته غرب است نه در گذشته ما»(۳) یا برای مثال نسخه ای که حسن تقی زاده برای الگوی توسعه کشور میپیچد؛ «وظیفهی اول همه وطن پرستان ایران، قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب وعادات و کلاً اوضاع فرنگستان است ... ایران باید ظاهراً ًو باطناً و جسماً و روحا ًفرنگی مآب شود»(۴) جالب این جاست که تقی زاده سخن از وطن پرستی میآورد و محتوایان را گذار از داشتههای وطن و تقلید از فرهنگ بیگانه میداند.
تقابل تمام عیار دو جبهه تاریخی ما میتوانیم و ما نمیتوانیم، یک بار در تاریخ مشروطه و با رویارویی دو تئوری مشروطه شرطی غربی و وارداتی و مشروعه شرعی اسلامی اتفاق افتاد که نتیجه آن در نهایت انحراف انقلاب مشروطه و به دار آویخته شدن شهید آیت الله شیخ فضل الله نوری شد. جلال آل احمد که خود در سالهای پایینی عمرش به مقابله تمام عیار با جبهه غربزدگی و به تعبیر خودش روشنفکران خائن پرداخت با عبور از ظاهر ماجرای بر دار رفتن شیخ شهید، تفسیر تاریخی و تئوریک خود را چنین اظهار کرد: «من نعش آن شهید شیخ فضل الله نوری را بر بالای دار همچون پرچمی می دانم که پس از دویست سال کشمکش، به نشانهی استیلای غربزدگی بر بام این مملکت افراشته شد.»(۵)
استمرار این تفکر در تاریخ معاصر ایران را میتوان در جریانهای امروزین لیبرال-سکولار و جریان مدرنیته اسلامی در کشور دانست که پروژه فکری انها در نهایت به استحاله محتوای انقلاب در نظم جهانی میانجامد و ما را تابعی از تفکر مدرن و تاریخ مدرنیته میخواهد. جبهه ما نمیتوانیم از دو پشتوانه برخوردار بوده است: اول خود جبهه جهانی لیبرالیسم و سکولاریسم و دوم افراد، نهادها و جریانهای طرفدار این تفکر؛ «غربیها، اروپائیها یکی از شیرینکارترین کارهایشان که به نفع خودشان تمام شد، این بود که آمدند نخبگان کشورهای دیگر را در مشت گرفتند، افکار خودشان را به اینها تلقین کردند؛ بعد اینها را رها کردند توی کشورهای خودشان، گفتند بروید. کشورهای غربی - یعنی انگلیس، فرانسه و بقیهی کشورها - به جای اینکه پول خرج کنند تا افکار سیاسی خودشان را در آن کشورها پیاده کنند، تربیتشدههای آنها رفتند بدون مزد و منت، کارهای آنها را برایشان انجام دادند. جزو بلاهای کشورهای عقبمانده و توسعه نیافته، یکی این بود. هنوز هم دنبالههایشان هستند و دارند کار خودشان را میکنند.»(۶)
۴. عدم مستند سازی و شناساندن موفقیتها به مردم کشور توسط رسانهها؛
وقتی از اعتماد به نفس ملی سخن می گوییم در حقیقت درباره یک امر ذهنی و روانی صحبت میکنیم. اما چنین نیست که مقولههای روانی مستقل از عینیات و واقعیتها شکل بگیرند. برای مثال در ماجرای اسیدپاشیان چیزی که مورد هجوم قرار گرفته بود مفهوم ذهنی احساس امنیت بود. اما دو حلقهی به هم پیوسته، میتوانستند چنین کارویژه ای را به سرانجام برسانند. اول وجود یک عامل عینی یعنی ۴ اسیدپاشی انجام شده و دوم عامل رسانه که بر روی این عامل عینی، رسانه پردازی کرده و با اتکا به یک عینی، مقوله ای ماهیتاً ذهنی یعنی «احساس امنیت» را مورد هجوم قرار دهد. در ماجرای اسیدپاشی ما عملاً شاهد بودیم که چگونه برخی رسانههای خارجی و همچنین رسانههای وابسته به یک جریان سیاسی در داخل، دو اسیدپاشی موق و دو اسیدپاشی ناموفق را چگونه پایگاهی برای درهم کوبیدن یک مفهوم ذهنی در نزد ایرانیان قرار دارند.
با توجه به این مثال باید توضیح داد که امروزه ذهنیتها تحت تأثیر رسانهاند و رسانهها کارویژه ذهنیت پردازی را بر عهده دارند. همچنین رسانهها نقطه مبدأ و عزیمت خود را عوامل عینی موجود قرار میدهند و سپس برای ساختن ذهنیتها بر روی آن عوامل مادی سرمایه گذاری میکنند. به مانند انتخاب ۴ اسیدپاشی به عنوان نقطه اول برای درهم کوبیدن احساس امنیت در ذهنیت ایرانی.
گفته شد که اعتماد به نفس ملی یک مفهوم ذهنی است؛ پس باید توسط رسانهها ایجاد شود و رسانهها هم باید بر روی عوامل عینی موید اعتماد به نفس ملی کار کنند. این پروسه در دراز مدت ذهنیت جامعه ما را به نقطه مطلوب و مورد انتظار در زمینه اعتماد به نفس ملی خواهد رساند. پس رسانهها نقش مستند سازی و انتشار پیشرفتها و موفقیتهای کشور را در زمینههای گوناگون بر عهده دارند. متاسفانه به جهت قرار داشتن برخی از رسانههای داخلی در پازل دشمن و کم کاری برخی دیگر بسیاری از موفقیتهای کسب شده توسط دانشمندان ایرانی به اطلاع عموم نمیرسد؛ برای مثال چرا نباید موفقیت ایران در ساخت لباس فضانوردی، قرار گرفتن در مقام اول رشد سرعت تولید علمی در جهان، قرار گرفتن در مقام دوم ارتش سایبری در جهان، وارد شدن به جمع ۸ کشور فرستنده ماهواره به فضا، ورود به جمع ده کشور سازنده زیردریایی یا قرار گرفتن در جمع ده کشور برتر دنیا در پزشکی و... مورد تبلیغ و رسانه پردازی قرار نگیرد؟ رسانههای یک جامعه میباید به کارویژه های تخصصی خود در جامعه اگاه باشند و به انها جامه عمل بپوشانند./هم اندیشی
ارسال نظر