ما و شریعتی؛میراث ناخلف روشنفکری ایرانی
۲۹خرداد سالگرد هجرت مردی است از تبار ابوذر!که درگذشت اورا شهادت گونه خواندند وبنابر وصیت خود اورا در جوار حضرت زینب(س)به خاک سپردند.
به گزارش گلستان24؛ ۲۹خرداد سالگرد هجرت مردی است از تبار ابوذر!که درگذشت اورا شهادت گونه خواندند وبنابر وصیت خود اورا در جوار حضرت زینب(س)به خاک سپردند.اوکسی نبود جز علی مزینانی معروف به دکتر علی شریعتی،کسی که باحفظ اصول وارزشها به نقد تاریخی میراثی پرداخت که در گذر زمان در تاریخیتی که حاصل استعمار غربی،استبداد داخلی ونسیان تاریخی وغفلت دچار شده بود ونیازبه اصلاح گری داشت که از بطن این خاک به پاخیزد وبه مبارزه با زر وزور وتزویر بپردازد.
او دریافته بود چون سیدجمال واقبال وسید قطب میتوان به عزیمت تاریخی برای جامعه اسلامی وایرانی قائل شد وجامعه راازخمودگی تاریخی دربرابرغرب وفقر فرهنگی دربرابر عظمت پیشین نجات داد لذا باتاثیر پذیری از برخی متفکران مسلمان وبعضا ضد امپریالیستی چون فرانتس فانون به طرح" بازگشت به خویشتن"پرداخت واین که در این سیر تاریخی" چه باید کرد؟!"
وجیزه کنونی نوشتاری بود که پیشتر به مناسبت سالگرد شریعتی ارتجالابه صفحه کاغذ سپرده شد وپس از بازنگری مجدد اکنون به صاحبان فضل تقدیم میشود.
بازخوانی سنت فکری روشنفکران وطنی وبررسی میراث انان هم ارزشمند است وهم ضروری.ارزشمند ازجهت پاسداشت تلاشهایی که صورت گرفته وتوجه به انان .ضروری ازاین منظر که با بررسی چهارچوب فکری انان ونزدیکی به هسته فکری متفکرانی که از تمامیت تاریخی وفرهنگی ما دفاع کردند ازتکرار خودداری کنیم وازسویی باخوانش انتقادی برحسب اقتصاعات زمانه میانبرهایی رابرای عزیمت تاریخی جهت نیل به خود آگاهی تاریخی پیداکنیم وازاین ظرفیتها درسنت فکری بهره ببریم ودرعین حال به نقد سازنده بپرداریم تا سنت فکری ایرانی همواره پویا وبالنده باشد واز حالت رکود ویا رشد بادکنکی در عالم اندیشه حذر کنیم
همانگونه که همه می دانیم روشنفکری پدیده وکلمه ای بود که در تاریخ جدید غرب چون واژگان دیگری که متعلق به غرب ومدرنیته است پدیدارشد. در عصر جدید که تقابل وتعامل ماباغرب در دوران قاجاریه که به تعطیلات تاریخی ما تعبیر شده برخی از تجار وقجرها ودانشجویان به اروپارفتند ومارابا پدیده های جهان جدید اشناکردند.این اشنایی باب جریان فکری رادر کشور رقم زد که معروف به منورالفکر بودند وبعدهالفظ روشنفکر وجریان روشنفکری را ایجاد کرد که البته از حیث کارکرد وماهیتی خود تاریخ خود رادارد وقابل بررسی است.
تاریخ روشنفکری در ایران از صدر مشروطه تاکنون فرازوفرودهای بسیاری داشته که از ان معجون عجیبی به مامیدهد.جمعی از متفکران ضد ارزشی وارزشی!واین خود سیر بالندگی تفکر ایرانی وصور گوناگون ان رابه مانشان میدهد.اگر روشنفکری بااخوند زاده وملکم خان که ماسون بودند وضد دین وغرب پرست شروع شد(که این خود فرصتی دیگر میطلبد )نسل دوم را باید در کسانی چون فخرالدین شادمان وسید احمد فردید جست که نه به مانند نسل اول مرعوب غرب بودند ونه به نفی کامل سنت خود پرداختند.نسل سوم اما نه در غرب ماندند ونه در سنت ایستادند بلکه باخوانش انتقادی از غرب ونقد بایسته سنت خودی نوعی حرکت در مسیر تاریخی برای جامعه خود رقم زدند.از چهره های شاخص این نسل میتوان به زنده یاد جلال ال احمد،مرحوم شریعتی وشهید مطهری نام برد.دغدغه این نسل از روشنفکران بیشتر نقد مارکسیسم و توجه به سنت اسلامی والبته عرفان بود.
بانگاهی به جریان شناسی فکری در ایران معاصر و تبیین وبررسی منظومه فکری متفکران ایرانی وخوانش انتقادی نحله های فکری به جد می بینیم که شریعتی باویژگیهای ذهنی،زبانی ونقش افرینی تاریخی در فرهنگ ما چون نگینی برانگشتر تفکر معاصر است.
زیباشناسی ونگاه ایدئولوژیک وجه غالب دراندیشه شریعتی است.شریعتی هم اهل فکرهست وهم عمل-چون جلال آل احمد-اما برخلاف جلال ناامید نبود بلکه به آینده وبازتولید مفاهیم وشخصیتهای اسلامی برای جامعه به اصطلاح منتظر پرداخت.شیعه مد نظر او شیعه منتظر ودرعین حال معترض بود.الگوسازی ازشصیتهای بی بدیل اسلامی از وجوه اندیشه وی بود.علی بنیانگذار وحدت!٬فاطمه فاطمه است!٬ابوذر سوسیالیتی مسلمان(که این قابل تامل ونقدهست)٬حسین وارث آدم٬شهادت حمزه ای شهادت حسینی٬وچه باید کرد٬زن درچشم ودل محمد(ص)٬فلسفه تاریخ٬روش شناخت اسلام٬....البته برخی دوگانه انگاری های شریعتی منجر به بروز سوتفاهم ویک نوع زاویه دید اشتباه شد مثل:تشیع علوی وتشیع صفوی.....اما همواره بر وجه انتظاری واعتراضی شیعه تاکید داشت.ازنقاط منفی اندیشه شریعتی تاثیرپذیری از جامعه شناسی چپ فرانسه(گورویچ)و برخی اندیشه های غالب درفضای فرهنگی غرب وحتی ایران بود(مثل اگزیستانسیالیزم سارتری ومارکسیسم)اما بااینحال مارکسیست نبود.شریعتی نیز چون استاد شهید مطهری به حکومت دینی واسلامی ازنوع رابطه «امت وامامت»بود.شریعتی به شدید ترین وجهی منتقد سرمایه داری ولیبرالیزم بود.اگرچه شریعتی اسلام شناسی اش چون شهید مطهری پرپیمانه نبود اما درایجاد موتورمحرکه وترسیم نگاهی زیباشناسانه برای دانشگاهیان وجهان قابل توجه وستایش است.میراث شریعتی قابل تامل هست اگرچه شکل رقیق شده این اندیشه به پروتستانتیزم شیعی سروش میرسد.
جلال بعدازمارکسیست شدن به جامعه تاریخی خودش برگشت وتواب شد وشریعتی دردانشگاه توانست دوگانه مارکسیستهارابه گفتمان شیعی تبدیل کند اگرچه در درک دین با نوعی از التقاط روشی مواجه بود که بعدها متوجه شد...
باید درنقد به تجزیه وتحلیل ابعاد گوناگون پرداخت.نه بت سازی ونه نفی.شریعتی درفضای تاریخی قرار داشت که نگاه چپگرایانه به دین داشت که شهید مطهری به تبیین این اشتباه ونقدش پرداخت وشریعتی متوجه شدشریعتی درکتاب اسلام شناسی (که شهید مطهری ۸۶اشکال کلیدی برآن وارد کرد)عملا ولایت فقیه رامیپذیرد اما دربرخی شناخت شناسیها دردین دچاراشتباه میشود وسروش تداوم عینی همان اشتباهات به شکل رقیق شده بود که به اسلام منهای روحانیت واسلام مثله شده می رسد.
ایشان به هیچ وجه اسلام شناس نبود بلکه منتقد غرب واستعمار بود ونوعی درک شاعرانه از دین
داشت که نمیشود معیارقرار داد.شریعتی به دنبال احیای اسلامی بود اما درجاهایی التقاطی بود که بزرگانی مثل شهید مطهری به ایشان گوشزد کردند وقبول کرد.شهید بهشتی کتابی دارد به عنوان شریعتی درمسیرشدن.میگوید اگر عمرش بیشتربود خودش رااصلاح میکرد.
اندیشه شریعتی دووجهش رواگر مثل کش بکشی٬شکل رقیقش میشود سروش وپروتستانتیزم اسلامی که به سکولاریزم ونفی روحانیت منجر میشود وجریان روشنفکری دینی وکسانی چون مجتهد سبستری وکدیور و...یک وجهش میشود فرقان که وجه بنیادگرایانه عملیش هست که دراصطلاح غلیظ هستشریعتی راباید در بسترتاریخیش نقد کرد ومیراثش را درمقایسه با روشنفکران غربزده بررسی کرد.ما از ظرفیت وی استفاده نکردیم وشکل رقیق وغلیظش رشد کرد وبعدی که مدنظرمابود-نقدغرب٬نقد سرمایه داری ولیبرالیزم٬نگاه زیباشناسانه اسلامی شیعی٬واحیا تمدن اسلامی و....-مهجورماند وشریعتی از شریعتی به برداشتهای تاویلی وتفسیری سکولارها تقلیل پیداکرد....درصورتیکه شریعتی به صراحت ازدین وروحانیت دفاع وبه نقد استبداد روشنفکری غرب پرداخت که قابل کتمان نیست.سروش درجاهای مختلف به او حمله میکند ونقاط مثبت اورا که ما باید ازآن بهره ببریم به عنوان نقاط منفی معرفی میکند!
چنانچه شهید مطهری هم نقد کرد.شریعتی درکتابش به جد ازروحانیت دفاع میکند.میگویدکلمه روحانی ازمسیحیت در دوران صفوی وارد فرهنگ ماشده.ما دراسلام عالم داریممتاسفانه غفلت از اندیشه شریعتی درابتدای انقلاب به تفسیراو توسط سروش وحاکم شدن تفکر پوزیتیویستی وپوپری سروش در دانشگاه ها وفضای نخبگانی شد.پروژه ای که ابتدا در کیان در دهه شصت وعصر سازندگی باطرح تئوری قبض وبسط سروش رقم خورد ونتیجه آن به اتفاق سیاسی درسال۷۶منجرشد وفضای فرهنگی کشور را به سمت لیبرالیزم فرهنگی وسیاسی سوق داد.درکنارسروش کسانی چون شبستری وکدیور به نقد وجوه ایدئولوژیک شریعتی پرداختند وباتفسیر او پروژه عبورازروحانیت ودین رارقم زدند که خوشبختانه فضای فرهنگی کشور از چتر گفتمانی روشنفکری دینی وهژمونی پوپری خارج شد واتفاق۸۴رقم خورد...درسیرتاریخ روشنفکری در ایران از صدر مشروطه شریعتی وجلال نقطه عطفی بودند.شریعتی دین را ایدئولوژیک کرد وسروش به عرفان تقلیل داد وملکیان نفی کرد!خارج از پارادایم روشنفکری دینی مابقی یاجزیره بودند(مثل محمدرضاحکیمی) یا التقاطی(مثل نخشب) نفی دین کردند. باید شریعتی را برای نقد محتوایی وغربزدگی این جریان خودباخته فرهنگی بازخوانی کرد چراکه شریعتی نه به مانندغربزدگان وطنی به نفی دین وسنت پرداخت ونه به مانند متحجرین در لایه های زیرین تاریخ ماند بلکه به دیالوگ سنت ومدرنیته پرداخت ودر راه خودآگاهی تاریخی اندیشید وعمل کردوبه این دلیل جریان روشنفکری سکولار اوراناخلفی دانستند که به نقد پدرخویش-عقلانیت مدرن-پرداخت وازاین جهت اورا بت شکنی دیدند که ابراهیم وار بتهای ذهنی این جماعت مرعوب غرب را شکست.
یادش گرامی.حسین پایین محلی
ارسال نظر