اثرات روابط خارج از محدوده؛
شوهرم و خیانت در اتاق کناری!
یکی از این آسیبها، آشنایی و روابطی است که ممکن است ایجاد شود. روابط خارج از محدودهای که لازم نیست در محل کار، دانشگاه و یا در کوچه و خیابان باشیم تا سر راه زندگیمان سبز شود و همهچیز را به هم بریزد.
به گزارش گلستان 24، برخی اوقات یک لغزش کوتاه میتواند آیندهمان را نابود کند. مشکل اینجاست که لغزشهای این دورهزمانه مانند لغزشهای نسل قبل نیست. لباس موجه بهتن دارد و خیلی راحتتر، قابل پوشاندهشدن با الفاظ و حرفهای «وجدان آرامکن» است.
دیگر مثل دهههای قبل اگر سروکله یک شخص سوم در یک رابطه مقدس مانند رابطه زناشویی پیدا شود، فرد شرمنده نمیشود. اصولاً این روابط قدمهای اولش بسیار موجه است. حرفزدنها و آشناییهایی به بهانههای مختلف، اما چون قدمقدم پیش میرود، افراد متوجه نمیشوند در حال شکستن خطوط قرمز هستند. روز اول یکدیگر را خانم و آقا صدا میکنند، روز بعد اسم هم را به تنهایی میگویند و روز بعد با جانم و عزیزم.
در پنجره مهرخانه آمده است: کیوسکهای زردرنگ کنار خیابان را یادتان هست؟ همانهایی که مقابلش صف میایستادیم و گاهی دنبال پول خورد میگشتیم تا به کسی خبر دهیم که سالم هستیم و یا حال او را بپرسیم. به خانههای هرکدام از ما که تلفن وارد شد، خوشحال شدیم که دیگر نیازی نیست برای زنگزدن به خانه همسایه یا تلفنهای همگانی برویم. شاید هیچزمان فکرش را هم نمیکردیم روزی روزگاری در جیب هرکداممان تلفن همراهی باشد و کیوسکهای زردرنگ برای همیشه از شهرمان بروند. برای رفاه بیشتر تمام تلاشمان را کردیم تا جاییکه دنیا را اندازه دهکدهای کوچک کرده و در جیبهایمان گذاشتیم و حال در دهه نود بیشتر از هر زمانی تاکنون، با تلفن همراه و تبلتهایمان در انواع و اقسام شبکههای اجتماعی حضور داریم و فکر میکنیم دیگر تنها نبوده و از حال هم با خبریم، اما دیگر خودمان هم فهمیدهایم این یک روی سکه است و روی دیگر آن مشکلاتی است که در کنار منافع آن، سروکلهاش به خانههای ما و زندگی ما باز شده.
نمیخواهم منکر خوبیهای شبکههای اجتماعی شوم، اما اینجا بحث اولویتبندیهاست و اینکه اگر اولویت با خانواده باشد، هیچ تکنولوژی و نرمافزاری نمیتواند آسیبزا باشد، اما زمانی که ما فراموش میکنیم اولویت اول زندگیمان خانواده و همسرمان است، آنوقت مشکلات شروع میشود؛ یک روز فیسبوک، یک روز وایبر و روز دیگر تلگرام.
همیشه با هم، اما تنها!
بهتر است اول نگاهی به خانههایمان بیاندازیم. من امروز اینکار را انجام دادم و این روزها علاوه بر دیدن خانه خودم که هرکداممان وسیلهای در دست در دنیای خود سیر میکنیم، دیدن جمع دوستانه و فامیل که با هم گوشی به دست در دنیای مجازی خودساختهشان قدم میزنند، مرا میترساند؛ ترس از روزهای پیشرو که هرکدام از ما تنها بمانیم و مجبور شویم تغییرات چهره عزیزانمان را در عکسهایی که به اشتراک میگذارند، جستجو کنیم و آنقدر گوشی و لوازم ارتباطی در دستانمان باشد که فرصتی برای گرفتن دست یکدیگر نداشته باشیم. میترسم حرفهای خوبمان ته بکشد و روابط مان سست شود. بهترین چیز برای فرار از تنهاییهای اینچنینی، جدی نگرفتن دنیای مجازی است. این دنیا به زندگی ما آمد تا به دنیای واقعیمان کمک کند و کارهای مان بهتر انجام شود و فرصت بیشتری برای با هم بودن داشته باشیم. قرار نبود اینقدر پررنگ شود که جای همه چیز را پر کند.
اگر هزاران دوست همیشه آنلاین هم پیدا کنیم، نمیتوانند جای یک گفتوگوی صمیمانه با همسرمان را بگیرد. اگر خودمان گرفتار این دنیا شویم و ندانیم چگونه وقت و روابط را مدیریت کنیم، دومین قربانی بعد از ما، فرزندانمان هستند که از دستشان میدهیم. چند روز پیش در یکی از همین شبکهها، مطلبی به طنز نوشته شده بود که فرد نوجوانی میگفت: "امروز اینترنتم قطع شده و مجبور شدم با خانواده وقت بگذرانم، به نظرم آدمهای خوبی هستند”؛ هرچند این مطلب طنز بود، اما تلخی یک واقعیت را به رخ ما میکشید.
اگر برای باهمبودن وقت نگذاریم، غریبههایی میشویم که هر روز صبح کنار هم چشم باز میکنیم و هرشب کنار هم چشم میبندیم؛ همین.
خیانت در اتاق کناری
نسل قبل از ما خیلی خوشبخت بودند که زندگیشان واقعی بود. اگر عاشق میشدند بهجای پیامک و چت باید با دلهره سر قرار حاضر میشدند، اگر میخواستند با کسی حرف بزنند، باید کنار تلفن ثابت مینشستند، کارهای دیگرشان را تعطیل میکردند و با آن شمارهگیرهای قدیمی که میچرخید و عدد «یک» خیلی زودتر از «نه» گرفته میشد، شماره خانه طرف مقابل را میگرفتند، میدانستند شاید شخص دیگری پاسخدهد پس آماده بودند تا خود را معرفی کنند، حال و احوالی کرده و منتظر شخص موعود شوند. نسل قبل از ما خیلی خوشبخت بودند که محبتشان واقعی بود، دعوایشان واقعی بود و حتی خیانت شان هم واقعی و قابلرؤیت بود، ما، انسانهای نسل کلیک و دهکده جهانی از موهبت درک واقعی خیلی چیزها و رفتارها محرومیم.
همین زندگی در فضاهای غیرواقعی باعث شده است ارتباطات درون خانواده ما نیز آسیب ببیند. حضور فیزیکی در کنار هم داریم، اما با یک وسیله کوچک مثل تلفن همراه و یا تبلت میتوانیم به هزاران آدم دیگر در نقاط مختلف این گوی همیشه چرخان، وصل شویم. خیلی راحت با گوشیهایی که مدرن شدهاند از تمام لحظاتمان عکس بگیریم و در یک چشم برهمزدن در گروهی بفرستیم که دهها نفر عضو دارد. این ارتباطات و فضاهای جدید، علاوه بر امکانات و فوایدی که برای هرکدام از ما ایجاد میکند، میتواند آسیبهای جبرانناپذیری بزند که متأسفانه از آن غافلیم.
یکی از این آسیبها، آشنایی و روابطی است که ممکن است ایجاد شود. روابط خارج از محدودهای که لازم نیست در محل کار، دانشگاه و یا در کوچه و خیابان باشیم تا سر راه زندگیمان سبز شود و همهچیز را به هم بریزد. میتواند با چند پیام معناگرا و احساسی در یک گروه شروع شود و اما به همین نوع پیامها و در جمع دیگران خلاصه نگردد.
برخی اوقات یک لغزش کوتاه میتواند آیندهمان را نابود کند. مشکل اینجاست که لغزشهای این دورهزمانه مانند لغزشهای نسل قبل نیست. لباس موجه بهتن دارد و خیلی راحتتر، قابل پوشاندهشدن با الفاظ و حرفهای «وجدان آرامکن» است. دیگر مثل دهههای قبل اگر سروکله یک شخص سوم در یک رابطه مقدس مانند رابطه زناشویی پیدا شود، فرد شرمنده نمیشود. اصولاً این روابط قدمهای اولش بسیار موجه است. حرفزدنها و آشناییهایی به بهانههای مختلف، اما چون قدمقدم پیش میرود، افراد متوجه نمیشوند در حال شکستن خطوط قرمز هستند. روز اول یکدیگر را خانم و آقا صدا میکنند، روز بعد اسم هم را به تنهایی میگویند و روز بعد با جانم و عزیزم.
این شبکههای اجتماعی و نرمافزارهایی که در تلفنهای همراهمان جاخوش کرده است، سن و سال نمیشناسد، خانهدار و شاغل برایش فرقی ندارد. جنسیت هم مهم نیست. روزهای اول حس میکنی چقدر خوب است که میتوانی از همه دوستانت سراغ بگیری. میتوانی عکسهایشان را ببینی. در گروههایی عضو شوی که حرفهای قشنگ و خواندنی و گاهی هم خندهدار به اشتراک میگذارند، اما خیلی زود میبینی این نوع از ارتباط از فرزندانت بیشتر درگیرت کرده است.
ما همیشه فکر میکنیم که مرگ برای همسایه است. گاهی اینقدر از خودمان مطمئن هستیم که به گمانمان اگر وسط آتش هم بایستیم، نخواهیم سوخت. به همیندلیل بهجای آنکه مراقب رفتارمان باشیم، دل به هر چه باداباد میسپاریم. قدمقدم ممکن است رفتاری برایمان عادی شود که روزی بسیار ناهنجار به حساب میآمد. داشتن یک خانواده آرام ارزشمندتر از هرچیز در این دنیاست. عزیزترین انسانهای زندگی ما در چهاردیواری خانهمان و در کنارمان هستند، اما متأسفانه هر روز به یک بهانه، از آنها غافل میشویم. تکنولوژی زمانی خوب است که با هم بودنمان را راحتتر کند. اگر بخواهد به آن آسیبی برساند همان بهتر که دوباره به جنگل پناه ببریم، به دل غار بزنیم و برای رفع گرسنگی شکار کنیم…
تنها راه مصونماندن در این دنیایی که هر روز سروکله یک چیز جدید به آن باز میشود، این است که یادمان نرود همیشه همسر ما اولویت اول زندگیمان است، برای وقتگذاشتن، برای توجه و برای همه چیزهای خوبی که بین انسانها وجود دارد. سهامدار اصلی ما همسرمان است؛ اگر این را باور کنیم کنار هم نمینشینیم و هرکدام در گوشیهایمان غرق نمیشویم.
ارسال نظر