پایان انقلابها و تداوم انقلابی که در تاریخ جهان ماندگار شد
از فردای پیروزی انقلابهای بزرگ جهان، نقش مردم کم رنگ شد و آنها خیلی زود از دایره تصمیمگیری بیرون گذاشته شدند. در فرانسه، روبسپیر بنای دیکتاتوری انقلابی را گذاشت. در روسیه، لنین و در الجزایر احمد بن بلا و هر سه اینها انقلابیون مخلصی بودند که زندگی خود را وقف پیروزی انقلاب کردند. اما سرنوشت به گونهای دیگر رقم خورد.
به گزارش گلستان24،وقتی به مرور بیانان رهبر معظم انقلاب درباره چرایی و چگونگی و سرنوشت انقلابهای جهان میپردازیم، در وهله نخست این حقیقت هویدا میشود که ایشان تسلط و اشراف خاصی بر تاریخ انقلابهای جهان دارند. نقل ظرایف و جزییاتی از سوابق انقلابها که تنها برای یک اهل فن ممکن است، نشان از این دارد که این شناخت حاصل یک مطالعه دقیق و عمیق در طول سالیان است، که خود این امر، اهمیت این موضوع را هویدا میسازد.
بزرگترین انقلابهای جهان و روند منجر به پیروزی آنها را بررسی کردیم؛ همچنین سرنوشت هریک از انقلابها را در پایان متذکر شدیم و به علل شکست و انحراف هریک پرداختیم. بزرگترین خیزشها و حرکتهای انقلابی در سراسر جهان، از اروپا تا آفریقا، با مبدأ و نیروی محرک کمابیش مشابه، سرنوشتی یکسان نیز داشتند؛ فاصله گرفتن از آرمانهای انقلابی و تغییر مسیر به سوی غرب یا شرق، و در نهایت پایان عمر انقلاب.
در همین رابطه بخوانید:
چرخش یک انقلاب؛ از دلبستگی «فیدل» به شرق تا همبستگی «رائول» با غرب
سرنوشت انقلاب منهای خدا
هر دو انقلاب فرانسه و روسیه در بدو امر، اصالت را به «توده مردم» دادند. به این مفهوم که از مفهومی مجرد و ذهنی به نام توده مردم، یک مفهوم مقدس و خطاناپذیر ساختند که قرار بود جای اندیشه الهی را بگیرد. ابزار این توده مقدس برای اداره امور دنیا، عقل خودبنیاد اومانیستی بود. به این معنا که بر اساس افکار فیلسوفان دوره روشنگری، از جمله دکارت و کانت، عقل خودبنیاد بشر میتوانست در همه چیز (حتی ذات خداوند) شک کند و بر مبنای خرد ناب ایده آل های خود را محقق سازد. این مفهوم انتزاعی، خیلی زود مورد سوء استفاده قرار گرفت و در نهایت هم انقلاب دموکراتیک برای حاکمیت مردم، به ضد خود بدل شد. چه در فرانسه و چه در شوروی یک هیات حاکمه کوچک خود را به عنوان مصداق و نماد «مردم» و خرد ناب آن مطرح کرد، و در نتیجه انقلاب دموکراتیک به بدترین استبدادها تبدیل شد.
در الجزایر، ریشههای انقلاب مردم برای استقلال در اسلام بود و مردم این کشور از انگیزههای دینی برای مبارزه سود میجستند و در نهایت هم همین دلیل اصلی پیروزی آنها بر اشغالگران فرانسوی بود. لیکن بعد از پیروزی انقلاب، مواظبت از ریشههای دینی انقلاب و آرمانهای انسانی آن (به ویژه استقلالطلبی) انجام نگرفت. وقتی دین کنار رفت، قدرتطلبی انقلابیون مخلص دیروز بر آنها غلبه کرد. مضاف بر این که انقلابیون الجزایر نهایت استقلال را در استقلال سیاسی تعریف میکردند، و گویی هیچ توجهی به وابستگی بزرگتر، یعنی وابستگی فرهنگی و اجتماعی، نداشتند. در نتیجه دشمن که از در بیرون رانده شد، از پنجره وارد شد، و فرانسوی های استعمارگر دیروز با ابزار نفوذ فرهنگی (به ویژه زبان فرانسه) توانستند اذهان الجزایریها را تسخیر کنند و جایگاه از دست رفته خود را بازیابند.
در هر سه این انقلابها، با شدت و ضعفهایی، از فردای پیروزی نقش مردم کم رنگ شد و مردم خیلی زود از دایره تصمیمگیری بیرون گذاشته شدند. در فرانسه، روبسپیر بنای دیکتاتوری انقلابی را گذاشت، در روسیه، لنین و در الجزایر احمد بن بلا و هر سه اینها انقلابیون مخلصی بودند که زندگی خود را وقف پیروزی انقلاب کردند. لیکن وقتی محوریت تفکر انسان ها الهی نباشد، به محض رسیدن به قدرت، به راحتی دچار وسوسه دیکتاتوری میشوند.
در هر سه این انقلابها، بر عکس انقلاب اسلامی ایران، وعدههای داده شده وعدههای بشری و توسط بشر بود. طبیعی است که در کارزار مسایل و مشکلات طاقتفرسای بعد از پیروزی یک انقلاب، وقتی وعدههای داده شده محقق نمیشود، مردم از وعدهدهندگان زمینی سرخورده و مایوس شوند، و این اتفاقی است که به ویژه در انقلابهای فرانسه و روسیه افتاد و مردم خسته از عدم تحقق وعدههای انقلاب خیلی زود دوباره تن به دیکتاتوری و استبداد دادند. اما وعده خداوند، وعده ای جاودانی است و انسان های باورمند و مومن، هیچ گاه از تحقق وعده های الهی ناامید نمی شوند و از همین رو مخلصانه و خستگیناپذیر بر سر آرمانهای خود باقی می مانند. این درست همان چیزی است که در انقلاب اسلامی ایران اتفاق افتاد. مردم انقلابی ایران، علی رغم همه مشکلات و شدایدی که در پی انقلاب با آن رو به رو شدند، لحظهای از حمایت از انقلاب دست نکشیدند، چرا که هیچ گاه از تحقق وعده الهی ناامید نشدهاند.
بر خلاف سه انقلاب ذکر شده، جایگاه ولایت در انقلاب اسلامی ایران، جلوی بسیاری از آفات مبتلا به انقلاب را گرفت. جایگاه دینی و سیاسی توامان رهبری انقلاب ایران، که تبعیت از آن را به وظیفهای دینی و سپس سیاسی تبدیل میکند، باعث شد که جلوی بسیاری از شکاف ها، جنگهای قدرت خونبار، کشتارها و در یک کلام برقراری دوباره استبداد گرفته شود. به علاوه، شخصیت چند وجهی، درایت و بصیرت امام و از همه مهم تر جایگاه ممتاز ایشان به عنوان یک عالم دینی برجسته، امتیازی بود که هیچ کدام از انقلاب های دنیا از آن برخوردار نبودند. به علاوه نوع سلوک حضرت امام و جانشین بر حق ایشان، حضرت آیت الله خامنه ای، ساده زیستی و مردمی بودن و در میان مردم زیستن، باعث شد که هیچ گاه آن شکاف وحشتناکی را که میان مردم و حاکمیت در انقلابهای دیگر به وجود آمد، در ایران انقلابی شاهد نباشیم.
در همین رابطه بخوانید:
در همه این انقلابها معمولا یک وجه از خواستهای اساسی بشر در محوریت قرار گرفته بود، بی آن که نسبت آن با سایر نیازهای روح انسانی تعیین شود. آزادی، عدالت، استقلال... همگی نیازهای مهم بشری هستند، لیکن نمیتوان آن ها را از هم مجزا کرد و یکی را بر دیگری رجحان داد. از همین رو در تجربه انقلاب ها شاهدیم که معمولا سایر خواست های بشری به نفع یک خواست سرکوب می شود، و در نهایت همان یک خواست هم نه تنها تحقق نمی یابد که به ضد خود تبدیل می شود. از همین رو، شاهدیم که در انقلاب اسلامی ایران، حضرت امام بدون تاکید خاصی بر هر یک از این مولفه ها، در همان سخنرانی معروف بهشت زهرا، از تلاش برای ساختن زندگی معنوی مرم ایران گفتند. این دقیقا بر خلاف مسیر انقلاب های دیگر بود که نه تنها تلاشی برای ارتقای دین مردم نکردند، که از در ضدیت با دین در آمدند. البته از آن جا که اسلام یک برنامه جامع زندگی است، انقلاب ایران هم به دنبال رشد و تعالی حیات انسانی در همه زمینه هاست.
بر خلاف انقلاب های دیگر، آرمان های انقلاب اسلامی منوط به یک طبقه، یک کشور یا یک نژاد نیست، بلکه آرمان هایی فرامرزی و فرامکانی و فرازمانی است. درک و بینش انقلاب اسلامی از جهان و چگونگی زیست در جهان مختص ایران نیست، بلکه این قابلیت را دارد که گشاینده یک راه جدید برای تمام جهانیان است. چرا که پیام اسلامی انقلاب ایران، منطبق با فطرت انسان در مفهوم عام آن است. در حالی که ظرفیت انقلابی ایدئولوژی مارکسیسم به بن بست انجامید، مصایب لیبرالیزم در ایجاد نابرابری، فقر، ابتذال و نیهیلیزم روز به روز بیشتر رخ می نماید، در حالی که مسیحیت قرن هاست که از جایگاه خود در تمدن بشر غربی به حاشیه رانده شده است و اکنون حتی صحبت از کلیسای بدون خدا می شود، و در حالی که اسلام با قرائت وهابی تکفیری، جز خون و خشونت و جنایت برای خود مسلمین نداشته است، خالی از هر نوع اغراق و خوش بینی می توان گفت که تجربه انقلاب اسلامی با پای فشردن بر ارزش های تابناک و انسانی تشیع، تنها تجربه روشن پیش رو نه تنها مسلمین، که کل جهانیان است.
دیگر راز ماندگاری انقلاب ایران نسبت به سایر انقلاب ها، مداومت و استمرار ملت ایران بر راه و روش انقلابی است. بسیاری از انقلاب ها خیلی زود دچار استحاله شدند و بنیان های ایدئولوژیک خود را از دست دادند، در نتیجه رو به تضغیف نهادند، اما استمرار انقلاب یک عهد ماندگار میان مردم و رهبری انقلاب است که تاکنون از گذرگاه ها خطیر بسیاری عبور کرده است و به سلامت بیرون آمده است.
رمز ماندگاری و مانایی انقلاب اسلامی ایران
در ژوئیه سال 1996، نمایشگاهى در موزه «مدرن آرت» - هنر مدرن - نیویورک با عنوان«نمایشگاه تصاویر برگزیده تایمز» برگزار گردید. چنانکه از نام این نمایشگاه برمیآید، مدیران نمایشگاه با گردآورى مجموعهاى از مهمترین تصاویر مجله نیویورک تایمز که به حوادث یکصد ساله اخیر در جهان اختصاص داشت، سعى نموده بودند تصویرى گذرا از مهمترین حوادث یک قرن اخیر را براى بینندگان به نمایش بگذارند.
در این نمایشگاه تنها یک عکس از ایران آورده شده بود و آن هم عکس مربوط به جمعیت میلیونىاى بود که سیاهپوش و خاکآلود و در حالى که بر سر و سینه میزدند، در تشییع پیکر مطهر حضرت امام(ره) شرکت کرده بودند. عکاس این اثر هنرى در توضیح، نوشته بود: «من در سال ورود آیتالله خمینى به تهران هم به عنوان عکاس نیویورک تایمز در این شهر حاضر شدم و تصاویرى به یادماندنى از استقبال مردم ثبت کردم. تعجب من از این است که چگونه میشود پیرمردى روحانى که سالهاى طولانى در خارج کشور بوده، میلیونها جوان به استقبال او بیایند؛ آن هم جوانانى که کمتر نام و یادى از وى در خاطره داشتند. اما نکته مهمتر آنکه همین نسل پس از 10 سال انقلاب و جنگ و تحمل مشقتها و مرارتهاى فراوان، سیاهپوش و بر سر وسینهزنان او را بدرقه مىنمایند». در کدام انقلابى مىتوان سراغ گرفت که 5میلیون نفر از رهبر خود استقبال نمایند و پس از یک دهه، 10 میلیون نفر او را بر سریر دلها نهاده و تا ملکوت آسمانها مشایعت کنند؟
امام یک استثنا در نظریه و عمل
به راستى چرا در زمانهاى که عمر ماندگار نظریهها و مکاتب به یک دهه وفا نمىدهد و نظریهپردازى به نظریهبازى تغییر ماهیت و چهره داده است، امام خمینى(ره) به عنوان یک استثناء در نظریه و عمل ظهور مىکند و در برههاى که به عصر ظهور و افول ایسمها نامگذارىشده، مکتبى را پایهگذارى مىکند که به جاى افول، روز به روز شکوفاتر و شادابتر در مسیر تعالى گام مىنهد و نوید خاموشى آخرین ایسمهاى جعلى و وارونه را مىدهد؟
نیمنگاهى گذرا به انقلابهاى بزرگ سدههاى اخیر همچون انقلاب فرانسه، انقلاب اکتبر روسیه، انقلاب الجزایر و... گواه عمق و عظمت انقلابى است که خمینى کبیر آن را بنیان نهاد. امروز از انقلاب روسیه جز خاطرات تلخ دیکتاتورى سیاه استالین و اعدامها و تبعیدهاى وى، چیزى بر صفحه اذهان و اوراق تاریخ نمانده است. استالین از آن انقلاب بزرگ تنها لباس نیمتنهاى را حفظ کرد که تا آخر عمر آن را به عنوان لباس فرم پوشید و پس از مرگ وى توسط اعقابش از تن وى به در آمد و به بوته فراموشى سپرده شد. از انقلاب عبرتآموز الجزایر نیز چیزى به ارمغان نماندهاست و انقلابى که از مساجد و مدارس دینى سر بر آورد، پس از پیروزى حتى یک روز هم حکومت دینى را تجربه نکرد و بالاخره انقلاب فرانسه که با آرمان آزادى آغاز شد، با دیکتاتورى ناپلئون بناپارت و کشور گشایىهاى وى ادامه یافت و با اعدام انقلابیون و جانشینى بوربنها وسپس کمونیستها به بیراهه رفت.
انقلاب الجزایر؛
رمز مانایى انقلابِ امام(ره)
رمز مانایى و پویایى انقلاب امام خمینى(ره) را باید در ماهیت اندیشههاى جاوید حضرت امام جستجو کرد، اندیشههایى که امروزه به عنوان یک مکتب جدید قد علم کرده و تعریف جدیدى ازقدرت را در جهان امروز به نمایش گذارده است.
پس از پیروزى انقلاب اسلامى، «الوین تافلر» از استراتژیستهاى مطرح آمریکایى در اثر مشهورش «تغییر ماهیت قدرت» با نیمنگاهى به انقلاب ایران و خیزشهاى مردمى و دینى درنقاط مختلف جهان، مىنویسد: «اکنون یک ساختار قدرت اساساً متفاوت در حال شکلگیرى است و رخنهاى در قدرت نوع کهن به وجود آمده و انقلابى در ماهیت قدرت و جابجایى در قدرت و بلکه تغییر در ماهیت قدرت به وجود آمده است.»
در واقع هنر امام(ره)، به چالش کشیدن نظام مبتنى بر سلطه قدرتهاى استکبارى بود. امام دنیاى غرب را از موضع «کنشگرى» به ورطه «واکنشگرى» غلتاند و در کانون مبارزه، فرهنگ الحادى غرب را به مبارزه طلبید. امام(ره) با اندیشهاى که مرزهاى جغرافیایى را در نوردیده بود، تعارض بین اسلام و دنیاى مادى را نه ملى و منطقهاى، بلکه بینالمللى دانست و فرمود: «اکنون ملتهاى جهان بیدار شدهاند و طولى نخواهد کشید که این بیداریها به قیام و نهضت و انقلاب انجامیده وخود را تحت سلطه ستمگران مستکبر نجات خواهند داد.»
قیام با دستهاى خالى
میشل فوکو، از اندیشمندان غربى که در سال 57 با سفر به ایران از نزدیک مبارزات مردم ایران علیه رژیم پهلوى را مشاهده کرده بود، در رساله «قیام با دستهاى خالى»، در تشریح عظمت انقلاب اسلامى ایران نوشته است: «این انقلاب، تازهترین شکل قیام در طول تاریخ تا امروز بوده و اولین شورش بزرگ بشرى علیه سکولاریزم و سرمایهدارى است. نقطه کانونى این انقلاب آن بود که آیتالله خمینى انقلاب کرد، در حالى که غرب را به کلى نادیده گرفت و این کارى است که هیچکس نمىتواند در این دوره انجام دهد.»
امام(ره) با تاکتیکى به جنگ غرب رفت که با همان تاکتیک، غرب سالها فرمانروایى بر جهان را تجربه کرده بود. غرب سالها با روحیهاى استعمارى و نگرشى امپریالیستى، یونیورسالیسم (جهانگرایى) و کالموپولیتیسم (جهان وطنى) را در دستور کار خود قرارداده بود و با هدف حذف هرگونه مرز، معیار و مقیاس غیرغربى، در پى شکستن مرزها براساس اهداف و منابع خود بوداما امام با ارایه مکتبى جدید و منبعث از ارزشهاى جهانشمول اسلامى، تومار اندیشههاى غرب را در هم پیچید.
در همین رابطه بخوانید:
اعدام آزادی زیر گیوتین؛ پایان یک دهه انقلاب با تاجگذاری ناپلئون
شاید برخى تحلیلگران، ایستادگى امام(ره) در برابر غرب به خصوص آمریکا را صرفاً حرکتى سیاسى و در جهت مقابله با استیلاى غرب بر جوامع اسلامى و منطقهاى تلقى نمایند اما به واقع مبارزهاى که امام(ره) با جهان غرب و به خصوص ایالات متحده آمریکا به عنوان نماد و سمبل آن آغاز کرد، صرفاً یک مبارزه سیاسى نبود، بلکه مبارزهاى همهجانبه بود که اقتصاد، فرهنگ، سیاست، علم، هنر و اخلاق را نیز در بر مىگرفت.
شاخصهاى مکتب سیاسى امام(ره)
پس از رحلت بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران، سکاندار هدایت انقلاب اسلامى در اولین سخنرانىشان از آرمانهاى والاى امام گفتند و فرمودند: «ما با خدا پیمان بستهایم راه امام خمینى را که راه اسلام و قرآن و راه عزت مسلمین است دنبال کنیم و از هیچ یک از آرمانهایى که به وسیله امام ترسیم شده، چشم پوشى نخواهیم کرد.»
به تعبیر رهبر معظم انقلاب در مراسم پانزدهمین سالگرد ارتحال امام(ره) بزرگترین هنر آن معجزه بزرگ قرن، ارائه مکتبى سیاسى بود که علاوه بر آنکه طلسم دیرپاى استبداد و غارتگرى را در داخل ایران شکست، الگوى تسلیمناپذیرى و ایستادگى در برابر سلطهطلبان روزگار را نیز به جهانیان صادر کرد. مقام معظم رهبرى در تبیین ویژگىهاى مکتب امام به شاخصههایى اشاره مىنمایند که به اختصار اشاراتى به آن خواهیم داشت.
درهمتنیدگى سیاست و معنویت
در مکتب سیاسى امام(ره) معنویت از سیاست جدا نیست. امام که تجسم مکتب سیاسى خود بود،سیاست و معنویت را با هم داشت، حتى در کانون مبارزات سیاسى، محور اصلى در رفتار امام،معنویت او بود. همه رفتارها و مواضع امام حول محور خدا و معنویت دور مىزد. امام به اراده تشریعى پروردگار اعتقاد و به اراده تکوینى او اعتماد داشت و مىدانست، کسى که در راه تحقق شریعت الهى حرکت مىکند، قوانین و سنتهاى آفرینش، کمک کار اوست. او معتقد بود: «ولله جنود السموات و الارض و کان الله عزیزاً حکیما». تمدن غربى برپایه ستیز با معنویت و طرد معنویت بنا شد. این خطاى بزرگ کسانى بود که تمدن و حرکت علمى را در جنگ با معنویت آغاز کردند. لذا این تمدن مادى و دور از معنویت هرچه پیشرفت کند، انحرافش بیشتر مىشود، هم خود آنها و هم همه بشریت را با میوههاى زهرآگین خود تلخکام مىکند، همچنان که تا امروز کرده است.
اعتقاد و اعتماد به نقش مردم
شاخص دوم مکتب سیاسى امام بزرگوار ما، اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردم است. درمکتب سیاسى امام(ره) هویت انسانى، هم ارزشمند و داراى کرامت است و هم قدرتمند و کارساز. امام با اتکاء به قدرت رأى مردم معتقد بود که با اراده پولادین مردم مىشود در مقابل همه قدرتهاى متجاوز جهانى ایستاد - و ایستاد. مکتب سیاسى امام از متن دین و از «هو الذى ایدک بنصره و بالمومنین» برخاسته است. ما این را از کسى وام نگرفتهایم. عدهاى مىخواهند وانمود کنند که نقش مردم در اداره حکومتها را باید غربىها بیایند به ما یاد بدهند، غربىها خودشان هنوز در خم یک کوچهاند. هرکس مىخواهد دمکراسى آنها را ببیند به عراق و افغانستان و فلسطین برود.
نگاه جهانى مکتب امام
شاخص سوم از شاخصهاى مکتب سیاسى امام(ره) ، نگاه بین المللى و جهانى این مکتب است. مخاطب امام در سخن و ایده سیاسى خود، بشریت است نه فقط ملت ایران. ملت ایران این پیام را به گوش جان شنید، پایش ایستاد، برایش مبارزه کرد و توانست عزت و استقلال خود را به دست آورد اما مخاطب این پیام، همه بشریت است. مکتب سیاسى امام این خیر و استقلال و عزت و ایمان را براى همه امت اسلامى و همه بشریت مىخواهد. این رسالتى است بر دوش یک انسان مسلمان. تفاوت امام با کسانى که براى خود، رسالت جهانى قائلند این است که مکتب سیاسى امام با توپ و تانک و اسلحه و شکنجه نمىخواهد ملتى را به فکر و به راه خود معتقد کند. آمریکایىها مىگویند ما رسالت داریم در دنیا، حقوق بشر و دمکراسى را از راه کاربرد بمب اتم و توپ و تانک و جنگ افروزى و کودتاگرى گسترش دهیم!
نقش ولایت فقیه در مهندسى نظام اسلامى
شاخص مهم دیگر مکتب سیاسى امام بزرگوار ما پاسدارى از ارزشهاست که مظهر آن را در تبیین مسأله ولایت فقیه روشن کردند. ولایت فقیه، جایگاه مهندسى نظام و حفظ خط و جهت نظام و جلوگیرى از انحراف به چپ و راست است. نقش ولایت فقیه این است که در مجموعه پیچیده و درهم تنیده تلاشهاى گوناگون اداره کشور، نباید مسیر حرکت نظام دچار انحراف از هدفها و ارزشها شود، پاسدارى و دیدهبانى حرکت کلى نظام به سمت هدفهاى آرمانى و عالىاش، مهمترین و اساسىترین نقش ولایت فقیه است. ضابطههاى رهبرى و ولایت فقیه، طبق مکتب سیاسى امام، ضابطههاى دینى است. کسى که در آن مسند حساس قرار گرفته است، اگر یکى از این ضابطهها از او سلب شود و فاقد یکى از این ضابطهها شود، چنانچه همه مردم کشور هم طرفدارش باشند، از اهلیت ساقط خواهد شد.
عدالت اجتماعى
آخرین نکتهاى که مىتوانیم به عنوان شاخصه مکتب سیاسى امام(ره) مطرح کنیم، مسأله عدالت اجتماعى است که مهمترین و اصلىترین خطوط در مکتب سیاسى امام بزرگوار ماست. در همه برنامههاى حکومت اعم از «قانونگذارى، اجرا و قضا» عدالت اجتماعى و پر کردن شکافهاى طبقاتى باید مورد نظر و هدف باشد. اینکه ما بگوئیم کشور را ثروتمند مىکنیم یعنى تولید ناخالص ملى را بالا مىبریم، اما ثروتها در گوشهاى به نفع یک عده انبار شود و عده کثیرى از مردم هم دستشان خالى باشد، با مکتب سیاسى امام نمىسازد. پرکردن شکاف اقتصادى در بین مردم و رفع تبعیض در استفاده از منابع گوناگون ملى در میان طبقات مردم، مهمترین و سختترین مسؤولیت ماست. همه برنامهریزان، قانونگذاران، مجریان و همه کسانى که در دستگاههاى گوناگون مشغول کار هستند، باید این را مورد توجه قرار دهند و یکى از مهمترین شاخصههاى حرکت خود به حساب آورند.
به تعبیر رهبر معظم انقلاب، هنر بزرگ امام(ره) ارایه یک اندیشه و مکتب سیاسى نو بود که هویت حقیقى امام خمینى(ره) و جمهورى اسلامى ایران، مبتنى بر این تفکر و اندیشه سیاسى است. اظهار ارادت به امام بدون اعتقاد به این مکتب سیاسى بىمفهوم است. امام بزرگوار، این تفکر را در طول سالها تبیین نمود و با استقامت در راه آن، تمام مصائب را به جان خرید. این تفکر در واقع همان مکتب سیاسى اسلام است که امام خمینى(ره) از آن تعبیر به اسلام ناب محمدى(ص) کردند. مکتب سیاسى امام(ره) نیاز اصلى بشریت است زیرا تمامى مصائب، رنجها و گرفتارى کنونى بشر، محصول مکتب لیبرال - دمکراسى است که دنیاى غرب، ادعاى تکامل یافته بودن این مکتب را داشت. امروز مهمترین وظیفه، انتقال سالم مکتب سیاسى امام به نسلهاى آینده است، مکتبى که عمق نفوذ و گستره آن هر روزه خاکریزهاى جدیدترى را فتح مىکند.
در اوج نسلکشى مسلمانان بوسنى در شبه جزیره بالکان، روزنامه آمریکایى «نیویورک تایمز»در گفت وگویى با «فرانسیس فوکویاما» یکى از سه تئورىپرداز برجسته نظام لیبرال - دمکراسى غرب، نظر وى را درباره جنبش بیدارى اسلامى و تفکر امام جویا شد. فوکویاما در پاسخ گفت: «با مرگ آیتالله خمینى، بسیارى از تحلیلگران غربى دچار نوعى سادهلوحى و خوشبینى مفرط گردیدند اما چندى نگذشت که این خوشبینىها رنگ باخت و غرب خود را درگیر «ایسم» جدیدى به نام «خمینیزم» دید، ایسمى که تمامى بنیانهاى فکرى و منافع غرب را به چالش جدى کشیدهاست.»
و اینک در سی و هفتمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران، مفتخریم که اعلام نمائیم اگر زمانى تمدن غرب در تب و تاب حاکمانى صالح و مقتدر مىسوخت و افلاطون مىگفت: «با قانون و اجبار و نظارت نمىتوان به حکومت ایدهآل براى «آتن» دست یافت، بلکه حاکمان خود باید بهرهاى از فضیلت داشته باشند تا بتوانند پاسدار فضایل و کرامتهاى انسانى باشند»، امام این آرزوى دیرین را تحقق بخشید و الگویى جاوید از چگونه زیستن و چگونه بر دل میلیونها انسان حکم راندن را به رخ تمامى مدعیان و حاکمان جهان امروز کشاند.
/مشرق
ارسال نظر