چادر با چاشنی نگاه!
چادرم با من حرفهای زیادی دارد. از گرگ صفتانی می نالد که با موج ملایم پارچه مشکی اش، نگاه گناه آلودشان را تباه کرد، از تقدس اش می گوید که نشانی از حضرت آب و آیینه است. یادگار مادرم زهراست. همان که در گیر و دار هجوم وحشیانه نا اهلان هم چادرش از سرش نیفتاد
به گزارش گلستان 24، چادرم با من حرفهای زیادی دارد. از گرگ صفتانی می نالد که با موج ملایم پارچه مشکی اش، نگاه گناه آلودشان را تباه کرد، از تقدس اش می گوید که نشانی از حضرت آب و آیینه است. یادگار مادرم زهراست. همان که در گیر و دار هجوم وحشیانه نا اهلان هم چادرش از سرش نیفتاد. از مادران و خواهران و همسران صبوری می گوید که عزیزانشان را در راه خدا دادند، و در سوگواریشان چادر حیایشان را حفظ کرد تا نبیند چشم نامحرم قطرات زیبای اشک های بانوهای سرزمینم را ...
چادرم حکایت های جان گدازی دارد، از کوچه های خلوت مدینه تا گودی قتلگاه!
دلش حسابی پر است، از نگاه های شیطانی. رنگش گر چه سیاه است اما روسفید است در این هر دو دنیا. آنقدر عظمت و وقار دارد که گاهی دوست دارم شب ها هم آن را بر سر بگذارم و بخوابم. وقتی چادرم بر سرم هست احساس بزرگی و سنگینی می کنم. آدم مهمی جلوه می کنم. سیرت دخترانه زیبایم را می پوشاند از هر نگاه هرزه ای.
اما این روزها چادرم سخت نگران است. از دخترکانی که چادر را نه برای حجاب بلکه برای زینت و مصلحت بر سر می نهند. از آنانی که رنگ مشکی چادر را با قرمزه روسری شان و سرخی لبهایشان ست کرده اند تا جلای بیشتری بدهد در پیش چشم خلق الله که حالا فرقی هم نمی کند مرد باشند یا زن!
می نالد از کسانی که چادر میگذارند اما به بادش می دهند تا دست باد آن را به هر سمت که می ورد بکشاند تا رقص پارچه مشکی چادرشان در خلال راه رفتن هایشان زرق و برق بیشتری بدهد بر آن مانتوی کوتاه و روسری خوش رنگ و البته صورت پر رنگ و لعابشان.
خیال می کنند باید همه رنگ را بپوشند تا جذب کنند خلایق را به پوشش چادر! نه جانم، چادرم مشکی است و حکمتش پوشاندن رنگ های روشن لباسم! قرار نیست قدم هایم را نامحرم بتواند بشمارد. قرار بر این است که چادر بر سر کنم تا نامحرم مرا نبیند و من آرام از کنارش بگذرم و لرزه بر فکر و تن او نیندازم.
ارسال نظر