داستانک به قلم وحید حاج سعیدی؛

لبخندی که بعد از سرفه های خشک و ممتد می زد ، مانند مرهمی بر دلسوزی های بی فایده مان بود. خودش آنها را سرفه های افتخار می نامید.

سرفه های افتخار...

گلستان24 گزارش می دهد: 

 

 

 

     لبخندی که بعد از سرفه های خشک و ممتد می زد ، مانند مرهمی  بر دلسوزی های بی فایده مان بود. خودش آنها را سرفه های افتخار می نامید. این اواخر دیگر از لبخند خبری نبود. مشت های گره کرده اش هنگام سرفه ها، نشان از تحمّل دردی جان فرسا داشتند. اشک های مادر بعد از سرفه ها ...  

     امروز دیگر از سرفه های خشک و خون آلود پدر خبری نیست. امروز با اینکه خانه بدون ستون شده خوشحالیم. چرا که دیگر پدر ، درد نمی کشد. 18 سال سرفه ، 18 سال تحمّل درد برای دفاع از وطن ، 18 سال افتخار ، 18 سال استقامت، 18سال ....

     کاش او را برای تعیین وفات یا شهادت کالبد شکافی نکرده بودند ...  

     صدای قرآن عبدالباسط بلند است. همسایه به اعلامیه روی دیوار خیره شده است. درگذشت شهادت گونه ...

 

یادداشت های پراکنده

از دفاع انقلابی تا دافع مقدس...

به قلم وحید حاج سعیدی

 

ارسال نظر

آخرین اخبار