یادداشتی به قلم حسین پایین محلی:

عنوان مقاله درابتدا نگاهی به کارکرداجتماعی حمام در جامعه روستایی جلین بود اما در طی تحقیق ومصاحبه وخوانش مقالات این امر روشن شد که کارکرداجتماعی برخی نهادها درنظام سنتی وروستایی مشترک بود

کارکرد اجتماعی حمام در جامعه سنتی بانگاهی به داستان توبه نصوح درمثنوی

به گزارش گلستان 24 ، حسین پائین محلی کارشناس فلسفه و فعال فرهنگی اجتماعی گلستانی طی یادداشتی با موضوع " کار کرد اجتماعی حمام در جامعه سنتی بانگاهی به داستان توبه نصوح درمثنوی" نوشت:

سن سیمون استاد آگوست کنت براین باوربودکه تغییر نظام اجتماعی از عالم قدیم وحرکت به سمت صنعتی شدن هم ضروری است وهم برگشت به گذشته غیرقابل اجتناب.درچنین وضعیتی باید تبیین دگردیسی اجتماعی ونقدگذشته وبررسی این فرایندها باید توسط نظام معرفتی صورت گیرد که دراصطلاح علمی باشد-نه فلسفی-لذانظم جدید نیازمند علم جدید است که دانش مندان به رصد اجتماعی بپردازند.این جملات به نحوی یاداور جملات فرانسیس بیکن درباب انتلانتیس نو هست.اگوست کنت شاگردسن سیمون ادامه دهنده راه استادبودکه اصطلاح"جامعه شناسی"را مطرح کرداگرچه نویسندگان تاریخ علوم اجتماعی به یک معنایی ابن خلدون راواضع این عنوان ومفهوم یاعلم میدانند.بااین تفاسیر جامعه شناسی علمی معرفی شد که به بررسی جامعه وتحولات ان ونسبت بین انسان باجامعه ونهادهای اجتماعی میپردازد.-به عبارتی نقشی که دین درجوامع گذشته وبعداسطوره ونهایتافلسفه عهده داربودندجای خودرادرنظم جدید به جامعه شناسی میدهند-دورکیم نیز ازجمله جامعه شناسانی است که به تفاوت ماهوی دونظم یادوجامعه درقالب اصطلاحاتی چون "جامعه مکانیکال"و "جامعه ارگانیکال"اشاره کرده که مادرسطوربعدبه شکل مفصل تری به آن خواهیم پرداخت.قبل از پرداختن تفصیلی وورود به بحث اصلی جادارد به یک نکته اشاره شود وآن تغییر رویکرددرجامعه شناسی از "اثباتی به برساختگراو هرمنوتیکی "است.چراکه درنگاه اثباتی تنها بعد کمی وساختاری توجه میشود ودرجامعه شناسی برساختاروهرمنوتیکی به ساحت درونی,فردی,وتفسیری رفتارهای اجتماعی توجه میشود.نکته دوم همانگونه که درمقدمه مقاله "جستارهای فرهنگی شهرجلین"اشاره شد عده ای ازپایان علوم اجتماعی وتولد "مطالعات فرهنگی"سخن گفتند که به نوعی تلاش دارد بعد فرهنگی و فرهنگ عامه و شکل نرم افزاری جوامع رابررسی کند.

جامعه شناسان ایرانی چون دکتر فرامرز رفیع پور در کتاب "توسعه وتضاد"و دکتر ابراهیم فیاض درکتاب"فرهنگ عمومی جلد یک نظریه ها" ودکترحسین کچویان دربرخی مصاحبه ها ومقالات نیز ماهیت وکارکرد علوم اجتماعی یاجامعه شناسی را چنان تبیین وتعریف وتحلیل کردند که ما اشاره کردیم.بااین مقدمه به سراغ بحث اصلی میرویم که تحلیل ونشانه شناسی کارکرد اجتماعی حمام به عنوان یک نهاد اجتماعی درجامعه سنتی است.

مادرنگارش مقاله فوق هم ازمنابع میدانی استفاده کرده وهم ازمنابع کتابخانه ای بهره برده وهم ازانجایبکه متعلق به نسلی هستیم که بخشی ازسنت گذشته -به واسطه دهه شصتی بودن وزندگی درروستا-رامشاهده وتجربه کرده ایم درزیستجهان نظام سنتی زندگی نموده ونسبت به ان شناخت نسبی کسب کرده ایم.عنوان مقاله درابتدا نگاهی به کارکرداجتماعی حمام در جامعه روستایی جلین بود اما در طی تحقیق ومصاحبه وخوانش  مقالات این امر روشن شد که کارکرداجتماعی برخی نهادها درنظام سنتی وروستایی مشترک بوده لذاعنوان جلین را ازمقاله حذف کرده تا مقاله شمولیت پیداکرده وقابل استفاده برای علاقه مندان وسایر محققین باشد.

همانگونه که که درعالم جدید یا مدرنیته که ازغرب شروع شد شاهد ظهور نهادهای اجتماعی هستیم در عالم قدیم ونظام اجتماعی مبتنی برسنت نیز شاهد نهادهای اجتماعی بودیم که ازحیث اصطلاحی وکارکردی نقش تاریخی خود راداشته اند.نهادهای اجتماعی طبیعتادر ساختارشهری ونظام شهری بیشتربوده که البته برخی ازاین نهادها مختص شهر وبرخی درروستاهانیز وجود داشته اند.

نکته حایز اهمیت اینجاست که این نهادهادر گذرتاریخ باتحول سخت افزاری ونرم افزاری مواجه گشته ویا درجوامع مختلف نقش گوناگونی ایفاکرده اند.نهادهایی چون مسجد,گورستان,قهوه خانه,چهارراه,باغها(دراصطلاح محلی لته ها)،آسیابها,چشمه ها,قنات ها,مکتبخانه ها,زورخانه ها،حوزه ها...وحمام ها که دراین نوشتاردرحدبضاعت به ان خواهیم پرداخت

درکناراین نهادهای اجتماعی شاهد برخی اجتماعات خصوصی تر وخاص تر هستیم که یا در قبیله صورت میگرفت یا در برخی فعالیتهای مربوط به دام وکشاورزی مثل شوپا,یااکیپهایی که برخی دوستان جمعی به شکل شونشینی یاخانواده هایی که دوست بودندودراصطلاح کریپ داشتند وبابرخی مناسبتهای دیگراجتماعی که طیف خاصی بودند مثل برگزاری مسابقات کشتی بین روستاها که درفصل زمستان به صورت هفتگی برگزار میشد-که جادارد اهل فضل تحقیقی مفصل دراین زمینه انجام نمایند-همینطور سنت اشتباه عمرکشان که قلیلی انجام میداددوالحمدالله بعدازانقلاب برافتاد.

نظام اجتماعی ایران که تاپایان قرن نوزده دارای ساختارخاصی بود-رجوع شودبه کتاب خانم همیلتون باهمین عنوان - وباانقلاب مشروطه وبعدها باحکومت پهلوی ودرپیش گرفتن سیاست مدرنیسم حادبه فروپاشی وهضم وحذف برخی تیپهای اجتماعی شد که میتوان به تیپهایی چون :خان ها,اربابها,مباشر,کدخدا وداش مشتی ها اشاره کرد.

پس ازنهادهای اجتماعی عمومی وخاص وذکر برخی تیپهای اجتماعی که درساختاراجتماعی قدیم دارای جایگاه بودندوتعریف شده بودند  که در حکم یک نهاد اجتماعی رادارندباید نامی هم ازاصناف وشغلهاوپیشه هایاکارهایی بیاوریم که در جامعه نقش اجتماعی داشتند وانگاه به حمام به عنوان یک نهاداجتماعی قوی درحوزه  تصمیم سازی وتصمیم گیری وجهت دهی برخی رفتارهای اجتماعی اشاره خواهدشد که ازحوزه فردی تاجمعی وتاریخی راشامل میشود.

شغلهایی چون چوپانی,دشتبانی,میرابی،قابله،شکسته بند،ملایی،شوپایی،سلمانی،نمدمالی،اهنگری،پالان دوز,لحاف دوز،ریسنده،جهود،مرده شور،خیاط،نجار،اسب نرگر،چاه کن،وحمامی ازمواردی هستند که در شیوه زندگی سبک سنتی ونظام اجتماعی قدیم مورد مراجعه بسیارمردم بوده اند ودرحکم یک نهاداجتماعی تاثیرگذاربودند که ما به حمامی به عنوان یک شغل در یک نهاداجتماعی بسیارمهم درنظام اجتماعی سنتی وروستایی خواهیم پرداخت.

بازهم صاحب این قلم تاکیددارداین نوشتارتنهامدخل و درامدی است برای نگارش پایان نامه ها,رساله ها وکتابهاومقالات ومستنداتی که هریک ازجنبه ای به موضوع حمام درحوزه معماری وزیباشناسی وطب وتاریخی و....بپردازند لذاممکن است مواردی ازاین قلم جاافتاده باشد که ازاهل فضل پوزش وپژوهشگران رابه حرکت ووروددراین حوزه دعوت میکند.

وقتی نام حمام برزبان آورده میشود بدون تردید متولدین دهه نود,هشتاد وحتی هفتاد پیش زمینه خاصی ازان جز حمام منزل ندارند که فردی است درصورتیکه حمام درنظام اجتماعی قدیم یک نهاداجتماعی بوده که به بررسی ان میپردازیم.امروز نسل جوان تنهاممکن است با شخم زمین ذهنشان یادفیلم قیصروبرخی فیلمهای اکشن بیفتندکه در حمام زندان یاحمام کسی فردی رامیکشد!ویا اگرکتب تاریخی درسی را ازیادنبرده باشندیادحادثه تلخ حمام فین کاشان می افتندکه رگ امیرکبیرایران رازدند ورگ حیات ایران زده شد!ویااگر بیشترذهنشان رامرورکنند شایددرمستندی اززبان شرق شناسان یاتوریستها وبزرگترهاشنیده باشندکه دراصفهان حمام شیخ بهایی بود که با علوم غریبه درمعماری ان به گونه ای پرداخته بودکه بایک شمع روشن وگرم میشدونهایتاحمام وکیل درشیرازیاحمام گنجعلی خان..اما به راستی حمام به عنوان یک نهاداجتماعی که محل اتفاقات وتجلی اداب ورسوم بسیاری است چه کارکردی داشته است?فهم این مطلب نیازمند تامل درتاریخچه ساخت ونحوه ساخت ونوع کنشهای اجتماعی تاریخی درحمام است که به ان اشاره میشود.

به گواهی تاریخ ایرانیان اولین قومی بودند که حمام راساختند واگربرای مدتی طولانی به جایی می رفتندیکی ازاولین امکنه هایی که می ساختند حمام بود.البته نوع معماری ازحیث مساحت وساخت ومصالح متناسب باجغرافیا و فرهنگهاتنوع داشت.باورود دین مبین اسلام به ایران تحولاتی درمعماری وطبیعتادر زیباشناسی حمام ها به وجود آمد تامسایل مربوط به بهداشت اسلامی وشرعیات نیز رعایت شود

ازجمله این موارد میتوان به وجود یک سیستم بهداشتی برای دفع حاجت،اتاقی مخصوص برای زدودن موهای زائدبدن،خزینه برای غسل،بخشهای مختلف برای مزاجهای سردوگرم،بخشی برای حجامت،رختکن،پاشویه،وجود پنجره هایی برای ورودنور،وبخش های دیگراشاره کردکه البته درحمام های بزرگ وشهری وجود داشت.

بااین وجود بخشهای ثابت ومشترک در حمام های کوچک و روستایی وجود داشت چنانکه  برای حنا یاسدرنیزبه اتاق مخصوص مراجعه میکردند.درحمام های بزرگ علاوه برحمامی افرادی چون دلاک(ماساژور)،حجام و....هم بودند که به کیسه کشی ومشت ومال وحجامت میپرداختندوانعام میگرفتند.

دربعضی ازحمام های روستایی خودحمامی وسایلی چون سدر،حنا،واجبی،تیغ،سنگ پا،قدیفه،لیف،کیسه،تاسچه،شامپو،صابون ،لنگی و....میفروختندکه اگرمسافری واردمیشد یامغازه ای بسته بود افرادبخرند.

ورودی حمام کفشکن بودو بعد رختکن که افراد وسایل حمام رادربقچه میگذاشتند باخود روی سکوچه میگذاشتندوبعداز بستن لنگی وارد بخش اصلی میشدند.لازم به توضیح است که قدیم بعضا کفشهای نورامی دزدیدند یادررختکن اگرشی قیمتی یاپولی درلباسهابود برمیداشتندکه البته این همیشگی نبود.بعدها بقچه جای خودش را به کیف رودوشی یاساک داد وبه جای لنگی مردهاشورت پوشیدندوبرخی لوازم بهداشتی دیگر چون سدر وواجبی جای خودرابه تیغ وشامپودادند.

این عمل توسط کسانی انجام میشد که عمدتاغریبه بودند چون درقدیم اگر حمامی خراب میشد به حمام های روستاهای دیگر که عمدتادرجوارجاده اصلی هم بودندمیرفتند والان هم برخی حمام های روستاها مورد مراجعه ازچندین روستاهست.

دربدو ورود به حمام های عمومی درقدیم رسم بود کوچکتر روی سربزرگتربا لگنچه یاتاس اب بریزدیابه رسم احترام پشت بزرگترراکیسه یالیف کند.

دراینجاذکراین نکته ضروری است که حمام بعدازمسجد درروستا مهمترین نهاد اجتماعی تلقی میشد که پیشتر به علتهایی چون مباحث شرعی ،بهداشتی،شرکت در مراسمهای مهم چون عروسی وختن سورانی و حتی امادگی و انجام برخی کارها قبل از فرارسیدن محرم(مثل حناکردن)انجام میگرفت.وحتی حمام درباورهای عامیانه نیز جایگاه خاصی داشت تاجاییکه برخی تنهایی حمام نمیرفتند.

به همین دلایل دربرخی برهه ها حمام بسیارشلوغ بودویا اگربخشی ازحمام خراب میشد یک بخش راشیفتی وبه صورت مردانه وزنانه درمی اوردند.مثلادرایام عید نوروزیاماه رمضان حمام شیفتی بود.ازسحرتاصبح مردانه وبعد تاظهرزنانه.

البته ازقدیم مرسوم بود مردان سحرمسجدمیرفتند چون سرشب حنامیکردند وبعدازحمام نمازصبح رادرمسجدوبعد نانوایی میرفتند.

دربحث بهداشت فردی ورعایت شرعیات به چندمورد اشاره کردیم که کافی است وعلاقه مندان برای مطالعه بیشتر میتوانند به رساله ذهبیه امام صادق(ع)ویا طب الرضا(ع)مراجعه فرمایند.حمام های های قدیم چنانکه اشاره شد عمومی بودند-برخلاف حمام نمره که بعدادرامد-اگرچه در برخی موارد حمام ها دراصطلاح دربست یا قرق میشد بااین وجود به دلیل مراجعه همه اقشار درروایات میبینیم که پیامبر اکرم زنان مسلمان رااز حمام رفتن بازنان یهودی نهی کردند چراکه انان از ویژگی بدن زنان مسلمان باشوهرانشان صحبت میکردند.

درحمام عمومی کوچکترها بزرگترهارامیشناختنددرحالیکه درنظام شهری هم ارتباط کم است وهم اکثریت همدیگررانمیشناسند-البته ممکن است دامنه شناخت درشهرهابرای عده ای بیشترباشد وذکراین نکته هم خالی ازلطف نیست که درروستابیشترهمدیگررابالقب میشناسند-همانگونه که اشاره شد برای مراسم عروسی یا ختن سورانی حمام رادربست اجاره یاقرق میکردندوبعدجلوی حمام پول ونقل شباش-پول ریختن روی سردامادوعروس-میکردند.دربرخی زمانهای خاص حمام توسط برخی تیپهای اجتماعی چون خان،مباشر،ارباب و....قرق میشد.برخی جوانها قبل ازمسافرت بابعداز جنگل ویا اگربه صورت اکیپی بودند قرارمشترک درحمام میگذاشتند.برخی از مردم سعی میکردند درحمام کدخداوخان راببیندو انتظارات ودرخواست خودرامطرح کنند.

 

جلال آل احمد درکتاب دیدوبازدید باتخیلی قوی به تصویرسازی وگفتگوی برخی درحمام ونهایتاتحلیل اجتماعی برخی کنش ها دراین نهاد پرداخته است.مثلا درقدیم اگرکسی میخواست زن ببرد مادریاخواهر یایکی ازنزدیکان مونثش رابه حمام میفرستاد تا بدن فردموردنظرراببیند وبه قول معروف از سالم بودن او خبردهد.

درفرهنگ عامه وباورهای عامیانه وضرب المثل هانیز حمام کاربردخاص خودرادارد.چنانکه درسطورقبل هم اشاره شد درباورعامیانه حمام های قدیم جای زندگی "ازمابهترون"هست یاتنهایی کسی درشب حمام نمیرفت ویا اگرجایی خیلی شلوغ باشد وسروصدایش زیادباشد به حمام زنانه تشبیه میشود اگرچه امروز حمام عمومی کارکرداجتماعی خودش راازدست داده وبیشترجنبه تفننی یا برای مراسمات که جنبه سننی دارد استفاده می شود ویاحمامهای بزرگ شهری باقدمت تاریخی بیشتربرای توریستهای خارجی که تا صد سال پیش کشورشان حمام نداشت وتوسط شرق شناسان از وجود حمام وتوالت خبردارشدند مورداستفاده قرارمیگیرد.

 

پس میبینیم که حمام رفتن درقدیم صرف امر فردی نبود به همین دلیل هم کمتر درخانه حمام میشد حتی اگر برخی منازل چون برخی تیپهای اجتماعی که ذکرشد حمام هم داشتندبااین حال به حمام عمومی مراجعه میکردند.حمام یک نهاد اجتماعی قوی بود که ایجاد سرمایه اجتماعی میکردوآن راتقویت میکرد ومن اجتماعی رادر برابر من قبیله ای فعال تر میکرد.حمام نه تنها دارای کارکردی اجتماعی بود بلکه هزینه اقتصادی رانیز کم میکرد.طبیعتا درحمام های فردی علاوه بر مصرف آب انرژی گرمایی نیز مصرف میشد-درقدیم ازچوب برای گرمای اب و گرم شدن زیرحمام درزمستان استفاده میکردند که به ان تونی میگفتند وبعدابه جای چوب از گازوییل استفاده شد-

دراین نوشتارتلاش شد باتاملی درحدوسع به معرفی یک نهاداجتماعی در نظام اجتماعی سنتی باکارکردش پرداخته شود اگر چه نمیتوان منکر کم وکاستی های این وجیزه بود اما سعی شد تا مدخل و درآمدی برای حرکت های بعدی انجام گیرد وامیداست علاقه مندان وپژوهشگران در این حوزه وموضوعاتی چون کشتی،قناتها و....که باوجوداهمیت به  غفلت سپرده  شدند موردتوجه قرارگیرند.

درپایان جاداراد به قصه توبه نصوح اشاره شود که مولانابه بهترین شکلی به ان پرداخته.همانگونه که درسطورقبل اشارت رفت حمام به عنوان یک نهاداجتماعی مهم درجامعه سنتی قلمداد میشودکه درایجادوتقویت وبسط سرمایه اجتماعی نقش غیرقابل انکارداشته وحمام زنانه دراین بین نقشی بی بدیل.

قصه توبه نصوح حکایت فردی است که به دلیل تشابه فیزیولوژیکی به زنان درحمام زنانه دلاکی میکندو توبه مینمایدومجدداتوبه میشکندتا هنگامیکه انگشتردخترپادشاه درحمام زنانه گم میشودو....حسن ختام این نوشتارابیاتی ازمثنوی تقدیم میشود:

بود مردی پیش از این، نامش نصوح

بُد ز دلاکی زنان او را فتوح

بود روی او چو رُخسار ِ زنان

مردی خود را همی کرد او نهان

او به حمام ِ زنان دلاک بود

در دغا و حیله بس چالاک بود

سالها میکرد دلاکی و کس

بو نبرد از حال و سِرّ ِ آن هوس

زآنکه آواز و رُخش زن وار بود

لیک شهوت کامل و بیدار بود

چادر و سربند پوشیده و نقاب

مرد شهوانیّ و، در غرۀ شباب

دختران خسروان را زین طریق

خوش همی مالید و می شست آن عشیق

توبه ها میکرد و پا در میکشید

نفس ِ کافر توبه اش را میدرید

رفت پیش عارفی آن زشت کار

گفت: ما را در دعائی یاد آر

یک سبب انگیخت صنع ذو الجلال

که رهانیدش ز نفرین و وبال

اندر آن حمام پُر میکرد طشت

گوهری از دختر شه یاوه گشت

گوهری از حلقه های گوش او

یاوه گشت و، هر زنی در جُست و جو

پس در حمام را بستند سخت

تا بجویند اول اندر پیچ ِ رخت

رختها جُستند و آن پیدا نشد

دزدِ گوهر نیز هم رسوا نشد

پس به جَد جُستن گرفتند از گزاف

در دهان و گوش و اندر هر شکاف

در شکاف فوق و تحت و هر طرف

جست و جو کردند دُرّ از هر صدف

بانگ آمد که همه عریان شوند

هر که هستند، از عجوز و از لوند

یک به یک را حاجیه جُستن گرفت

تا پدید آید گهر، بنگر شگفت

آن نصوح از ترس شد در خلوتی

روی زرد و لب کبود از خشیتی

پیش چشم خویشتن میدید مرگ

سخت میلرزید بر خود همچو برگ

گفت: یا رب، بارها بر گشته ام

  کرده ام آنها که از من می سزید

تا چنین سیل سیاهی در رسد

نوبت جُستن اگر در من رسد

وه که جان من چه سختیها کشد

در جگر افتاده استم صد شرر

در مناجاتم ببین بوی جگر

این چنین اندوه کافر را مباد

دامن رحمت گرفتم، داد، داد

کاشکی مادر نزادی مر مرا

یا مرا شیری بخوردی در چرا

ای خدا، آن کن که از تو میسزد

که ز هر سوراخ مارم میگزد

جان سنگین دارم و دل آهنین

ور نه خون گشتی در این درد و حنین

وقت  تنگ آمد مرا و، یک نفس

پادشاهی کن، مرا فریاد رس

گر مرا این بار ستاری کنی

توبه کردم من ز هر ناکردنی

توبه ام بپذیر این بار دگر

تا ببندم بهر توبه  صد کمر

من اگر این بار تقصیری کنم

پس دگر مشنو دعا و گفتنم

این همی زارید و صد قطره روان

کاندر افتادم به جلاد و عوان

تا نمیرد هیچ افرنگی چنین

هیچ ملحد را مبادا این حنین

نوحه ها میکرد او بر جان ِ خویش

روی عزرائیل دیده، پیش  پیش

ای خدا و، ای خدا چندان بگفت

کان در و دیوار با او گشت جفت

در میان یا رب و یا رب بُد او

بانگ آمد از میان جُست و جو

جمله را جستیم، پیش آی ای نصوح

گشت بیهوش آن زمان، پَرّید روح

همچو دیوار شکسته در فتاد

چونکه هوشش رفت از تن آن زمان

سِرّ او با حق بپیوست آن زمان

چون تهی گشت و خودیّ او نماند

باز ِ جانش را خدا در پیش خواند

چون شکست آن کشتی او بی مراد

در کنار رحمت دریا فتاد

جان به حق پیوست، چون بیهوش شد

موج ِ رحمت آن زمان در جوش شد

چونکه جانش وارهید از ننگِ تن

رفت شادان پیش اصل ِ خویشتن

جان چو باز و، تن مر او را  ُکنده ای

پای بسته، پَر شکسته بنده ای

چونکه هوشش رفت و پایش بر گشاد

میپرد آن باز سوی کی قباد

چونکه دریاهای رحمت جوش کرد

سنگها هم آبِ حیوان نوش کرد

ذرۀ لاغر، شگرف و زفت شد

فرش خاکی اطلس و زربفت شد

مردۀ صد ساله بیرون شد ز گور

دیو ِ ملعون شد بخوبی رشکِ حور

این همه روی زمین سر سبز شد

شاخ خشک اشکوفه کرد و گبز شد

گرگ با برّه حریف می شده

ناامیدان خوش رگ و خوش پی شده

بانگ آمد ناگهان، که رفت بیم

شد پدید آن گمشده دُرّ یتیم

بعدِ از آن خوفی هلاکِ جان بُده

مژده ها آمد، که اینک گم شده

یافت شد، واندر فرح دریافتیم

مژدگانی دِه، که گوهر یافتیم

از غریو و نعره و دستک زدن

پُر شده حمام ِ قد زال الحزن

آن نصوح ِ رفته، باز آمد به خویش

دید چشمش تابش صد روز بیش

می حلالی خواست از وی هر کسی

بوسه میدادند بر دستش بسی

بَد گمان بُردیم، ما را کن حلال

لحم ِ تو خوردیم اندر قیل و قال

زانکه ظنّ جمله بر وی بیش بود

زانکه در قربت  ز جمله پیش بود

خاص دلاکش بُد و مَحرم نصوح

بلکه همچون دو تنی، یک گشته روح

گوهر ار بُرده ست، او بُرده ست و بس

زو ملازم تر به خاتون، نیست کس

اول او را خواست جُستن در نبرد

بهر حرمت داشتش تاخیر کرد

تا بود کان را بیندازد به جا

اندر این مهلت رهاند خویش را

بس حلالیها از او میخواستند

و ز برای عذر برمیخاستند

گفت: بُد فضل خدای دادگر

ور نه ز آنچم گفته شد  هستم بتر

چه حلالی خواست می باید ز من ؟

که منم مجرم تر ِ اهل زمَن

آنچه گفتندم ز بَد، از صد یکیست

بر من این کشف است، ار کس را شکیست

کس چه میداند ز من؟ جز اندکی

از هزاران جرم و بَد فعلی، یکی

من همی دانم و آن ستار ِ من

جرمها و زشتی کردار ِ من

اوّل، ابلیسی مرا استاد بود

بعد از آن ابلیس پیشم باد بود

حق بدید آن جمله را نادیده کرد

تا نگردم در فضیحت روی زرد

باز رحمت پوستین دوزیم کرد

توبۀ شیرین چو جان  روزیم کرد

هر چه کردم  جمله ناکرده گرفت

طاعت ناورده، آورده گرفت

همچو سرو و سوسنم، آزاد کرد

همچو بخت و دولتم، دل شاد کرد

نام ِ من در نامۀ پاکان نوشت

دوزخی بودم، ببخشیدم بهشت

عفو کرد آنجملگی جُرم و گناه

شد سفید آن نامه و روی سیاه

آه کردم، چون رَسَن شد آهِ من

گشت آویزان رَسَن در چاهِ من

آن رَسَن بگرفتم و بیرون شدم

شاد و زفت و فربه و گلگون شدم

در بُن چاهی همی بودم اسیر

روز و شب اندر فغان و در نفیر

از هوس در تنگنا بودم زبون

در همه عالم نمی گنجم کنون

آفرینها بر تو بادا، ای خدا

ناگهان کردی مرا از غم جدا

گر سر هر موی من یابد زباند

شکرهای تو نیاید در بیان

میزنم نعره در این روضه و عیون

خلق را یا لَیتَ قَوْمِی یعلمون

بعد از آن آمد کسی، کز مرحمت

دختر سلطان ِ ما میخواندت

دختر شاهت همی خواند، بیا

تا سرش شوئی کنون، ای پارسا

جز تو دلاکی نمی خواهد دلش

که بمالد  یا بشوید  با گلش

گفت: رو، رو دستِ من بی کار شد

وین نصوح تو کنون بیمار شد

رو کسی دیگر بجو اشتاب و تفت

که مرا و الله، دست از کار رفت

با دل خود گفت: کز حَد رفت جرم

از دل من کی رود آن ترس و گرم ؟

من بمُردم یک ره و باز آمدم

من چشیدم تلخی مرگ و عدم

توبه ای کردم حقیقت با خدا

نشکنم، تا جان شود از تن جدا

بعد آن محنت که را بار ِ دگر

پا رود سوی خطر؟ الا که خر

 

نویسنده حسین پایین محلی

انتهای متن/

ارسال نظر

آخرین اخبار