سخن روز مطبوعات کشور؛
دردناکتر از تحریم/ دلار 4 هزارتومانی و پرسشها
روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد.
به گزارش گلستان24، روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
بر همان عهد که بستیم هستیم
محمدهادی صحرایی در کیهان نوشت:
زمانی تنها، 13 آبان و 16 آذر یادآور روزگار مبارزه با امپریالیسم به سرکردگی آمریکا بود و انقلابیون مسلمان این دو روز را روز مبارزه با آن شیطان میدانستند و حوادثش را زنده نگه میداشتند. اما هرچه انقلاب اسلامی بیشتر بالید و در دلها جان گرفت روزهای مبارزه بیشتر و بیشتر شد تا جایی که شاید امروزه نتوان برگی از تقویم 365 روز سال را ورق زد و از کنار برگههای آن رد خون بیگناهان کشته شده به دست آمریکا را ندید. این سیاهه کدخدای رو سیاه برای تمام مردم دنیا صدق میکند و هر قوم و قبیلهای که در این دو و نیم سده اخیر زندگی کردهاند هرکدام به نوعی نیش و زهر این مار هفت سر را نوشیدهاند. و هر که مقاومتر و مصممتر بوده است از این جام بلا بیشترش دادهاند. آمریکا جرثومه فساد و میکروب تباهی بشر است که از زمان کشف و سپس به رسمیت رسیدن توسط آنگلوساکسونها، بنای آن با کشتار بیسابقه تمدنهای کهن آن سرزمین بنا نهاده شد. اقوام صاحب تمدن اینکاها، آزتکها، مایاها و... اولین قربانیان این بختک شوم و طالع نحسی بودند که از همان ابتدا با صهیونیزم متعصب و مزور عقد اخوت بسته بود.
این کشور 233 ساله تاکنون چندین برابر جمعیت خود را در جهان به خاک و خون و بدبختی کشیده و مدام در زمین فساد کرده است. مردان را اسیر نموده و زنان را به کنیزی برده است. و این سنتش ازسالیان دور بوده و در رمانهای زیادی نظیر «کلبه عمو تُم» به زیبایی به آن اشاره شده است. امروزه نیز اسارت و کشتار اینگونه است که سران طاغی و یاغی این کشور محور شرارت، مردان را با بیغیرت کردن ذبح میکند و زنان را با بیحیا کردن به اسارت میبرد. همان خصوصیت فرعون، که خداوند در سه جای قرآن به آن تصریح فرمود که پسران بنی اسرائیل را سر میبرید و زنانشان را به اسارت میبرد.1 سران آمریکا جادوگران رسانهای یهود نظیر «مرداک» را به استخدام گرفتهاند تا شبانهروز از هزاران رسانه و شبکه دجالواره، مجازی و اجتماعی و کذایی، در سنتهای عالی و قوانین الهی اعوجاج کنند و سخنان حق را از مواضعش تحریف کنند2 و نسل بشر را با انحرافات عدیده جنسی و اخلاقی به مسلخ برند و راهها را قطع کنند3 و رسالت پیامبران را محو نمایند.
برای سحر و فریب مردمان، هزاران ریسمان مار شونده در کیسه دارند. میتوانند با آنچه که هنر سینما مینامندش بین زنان و شوهرانشان سوءظن افکنند و خانواده را به جدایی رسانند.4 یا با آنچه که بانکداری مینامند در معاملات رخنه کنند و به ربا بکشانند و سفرهها را با لقمه حرام بیبرکت کنند. فحشا را در جامعه بگسترانند و با تزیین و تشدید شهوت، نطفههای حرام ببندند و جامعه را عاری از غیرت کنند. کجفهمان و کژاندیشانی را به نام دین به جان دین بیندازند و حمام خون به راه اندازند و... و میتوانند جامعهای را به سیاسیون خائن، خائف و یا غافل مبتلا کنند و جوامع را در پیچهای تاریخی از مسیر بیندازند. این هزار دستان شیطانی، هزاران داستان گفته و نگفته برای مردمان در سر و حیلهها در دستار دارند که در وانفسای عمر شیطان بهکار بسته و نمیدانند که عمر تباه شیطان رو به اتمام است و روز موعود نزدیک. نزدیک است سپاه متحد اسلامی که متشکل از غیوران فارس و عرب و افغان و پاکستانی و... و شیعه و سنیاند، عمود خیمه شیطان را از ریشه بکنند و خیمهاش را بسوزانند. اگر زمانی، فرنگ رفتههای ندید بدید، از شعار مرگ بر آمریکا افسرده میشدند و از سنت حسنه آتش زدن پرچمش تب میکردند، امروز میبینند که در خود آمریکا پرچم این کشور که نماد استکبار است را به آتش میکشند و سرانشان را شیطان بزرگ مینامند.
این قاعده و قانون خداست که اگر چه انسان را بارها از دوستی و اعتماد به شیطان و وعدههایش برحذر میدارد و او را دشمنی آشکار برای خدا و بنده میداند که دائماً به دنبال فتنهگری و ضرر رساندن است و امکان ندارد بتوان با او دوستی نمود ولی راه مقابله با او را بارها متذکر شده است که از جمله آن همان جهاد کبیری است که پیروی از راه و پیشنهاد کافران را برای مؤمنان ممنوع نموده5، همانگونه که هر نوع استیلای کافران بر مؤمنان را نفی سبیل و ممنوع نموده6 و همانگونه که مذاکره با عذابشوندگان را در سوره ملک یادآور شده و در آن به دو نکته حیاتی اشارت کرده است. کسانی که در جهنم سوزان افکنده میشوند و سرانجام رقتبار خود را درک میکنند، در پاسخ به فرشتگان عذاب که میپرسند مگر شما را انذاردهندگانی نبود که از امروزتان بترساند؟ میگویند چرا انذاردهنده بود ولی آنان را تکذیب کردیم، و اگر اهل شنیدن یا تعقل بودیم اکنون در این جهنم نبودیم.7 و این شنیدن یا تعقل کردن همان رازی است که به هر قیمت گزافی که گویند میارزد.
شنیدن همان است که اگر قرآن فرمود «یهود و نصارا هرگز از شما راضی نمیشوند مگر آنکه از آنان پیروی کنید»8 بشنویم حتی اگر یهود و نصارا بزک شده باشند و به ظاهر مؤدب. اگر بزرگان امت و آنها که ما آنها را امام مینامیم امر به چیزی کردند، از سر اخلاص و اعتقاد اطاعت کنیم و به واقع آنها را امام خود بدانیم. اگر فرمودند آمریکا شیطان بزرگ است و قابل اطمینان نیست و رابطه آنها گرگ و میشی است و هرچه فریاد دارید بر سرش بکشید، در خلوت و جلوت بپذیریم و بهانه نیاوریم. اگر فرمودند در امور مهم مملکت جای پا محکم کنید و شتابزده نباشید، شرعاً و عقلاً باید بپذیریم و مطیع باشیم و... و تعقل آن است که بیندیشیم در تاریخ و ببینیم خلق دشمنانمان به که میماند و ما به که میمانیم؟ اگر شبیه فرعون و فرعونیان است بیندیشیم که اکنون با پیامبر خداییم یا با فرعونیان و سحره او؟ آنها به دوستان و نوکرانشان چه خیری رساندند تا به ما که دشمنانشانیم برسانند؟ بیندیشیم اگر سادهایم، سیاست جای ما نیست و اگر از بن دندان به آرمانی معتقد نیستیم، نمانیم وگرنه خیانت کاریم و... . فرجام بدِ برجامی که مقابل ماست هزینه گزافی بود که تاکنون هزاران فرصت و سرمایه را سوزاند و یک عمر سه ساله از دولتی را گرفت که میخواست اقتصاد را صد روزه سربراه کند و گذشته را به گفته خود جبران کند. فرجام بد تصویب شتابزده و بیست دقیقهای آن، در جایی است که باید نگاه و نظر پخته میداد و... که افسوس.
شانزدهم آذر هر سال بعد از سال 32، یادآور شروع دوباره جنبش ضداستبدادی مردم ایران است علیه وادادگی سران مستبد پهلوی که با شهادت سه دانشجوی مبارز و معترض به سفر سفیر ستم به ایران، خونشان بر پهنه علم این میهن عزیز ریخت و ماندنی شد و به انقلاب اسلامی رسید. هنوز صدای مظلومیت دانشجویان و دانشمندان نشانه گرفته شده را میتوان در داستان شهادت شهریاری و رضایی و احمدی روشن و علیمحمدی شنید. این آخر کار نیست که هنوز راه حق خون میخواهد که خون مایه زندگی است. اگرچه گروهی راهزن خودی نما، در پی میوه چینی از نهضت ضد استعماری شهدایند ولی خوبان بدانند که این سه دانشجوی شهید در اعتراض به سفر نیکسون معاون رئیسجمهور آمریکا و نیز برقراری مجدد رابطه با انگلیس آن هم چهار ماه بعد از کودتای 28 مرداد اتفاق افتاد و روح مبارزه با ستم شاه و شیطان و روباه پیر، از همان زمانهای دانشگاهمان پیداست. این دانشگاههای ایران است که روح ظلمستیزی را نسل به نسل منتقل میکند نه دانشگاههای انگلیس و آمریکا. اگر چه کم نبودند خوبان و انقلابیونی که برای مبارزه با دشمن به قلب دانشگاههای غرب رفتند و هیچگاه رسالت و شرافت خود را فراموش نکردند و رام دان و در دام آنان نشدند.
اگر چه ملت حق شناس ایران، چمران دانشمند و انقلابی را خوب میشناسد و به حق قدر میداند ولی بودند امثال سعید یداللهی، که در آمریکا دانشجو بود و در همان جا با نظام سلطه در افتاد و توسط سیا زندانی و شکنجه شد و... در جبهه «بازیدراز» فارغالتحصیل و شهید شاخص دانشجو گردید. اینها قدر عزت دانستند و آن را به ناز و لبخند نفروختند. در آنجا به رفاقت با دوستان آمیختند و اگر دانشی بود آموختند و با دشمن نیامیختند. ایشان فرنگ رفتگان با فرهنگند که قدر اصالت خویش میفهمند و سفیران با فضیلت ایرانند که پیام ایران را به غرب میبرند و میفهمانند. اینان زمین تا آسمان متفاوتند با آنها که در میان دانشگاه خودی، دوستان را از کول و بازوی دشمن میترسانند و از پنجه انداختن با او میرمانند؛ همیشه بودهاند آنها که یک کلاغ دشمن را چهل میکردند یا آنها که از ترس، عاشق دشمن و مجیز گوی او شدند. تمام دنیا ببینند آنچه که در انتخابات اخیر آمریکا از فضاحتها و خباثتها گفته شد. اینکه کدخدای درهم شده امروز همان گوساله طلایی سامری است که عمری فرنگ رفتگان بیفرهنگ از زرق و برقش میگفتند و نظم و قانونش را به رخ خوبان میکشیدند و بیخجالت، طعنه این بیادبان را به مردم خود میزدند. این بت فرو ریخته همان لات و هبلی است که مشرکان به انقلاب خمینی، برای تقدیسش پا بر هرچه داشتند گذاشتند.
آمریکا فرزند نحس فراعنه است که هم عصر ما شده و ما همچون یاران صدیق موساییم که مؤمن به خدای اوییم و در برابر طغیان فرعون و انحراف اسرائیلیان، پای دستوراتش مصمم ماندهایم. انقلاب اسلامی ایران به رهبری خمینی کبیر همچون عصای موسا سحر ساحران را فرو بلعیده و مکرشان را پریشان کرده است. اگر چه زحمتی از این انقلاب بر دوش پیشینیان و نسل خورشید انقلاب بوده ولی به ثمر رساندن رسالت انبیاء و اولیاء خدا، وظیفهای است که بر دوش نسل ماه انقلاب افتاده. اگر روزی به چالش کشیدن هیمنه آمریکا و اذنابش از افتخارات پدرانمان بود، امروز به خفت کشیدن شیطان افتخار ماست. نسل امروز انقلاب، به خدای واحد پیغمبران مؤمن است و به اسلام ناب، متدین. به راه روشن انقلاب اسلامی معتقد است و به مبارزه و مقاومت به عنوان تنها راه رهایی متمسک. راه را میشناسد و بیراه را هم. از سست عنصران اهل نق و دق و فرصت سوز و متکبر، که دائماً ورد نمیتوانیم میخوانند و در هنگام بدعهدی دشمن به یاد سفر و فرار از جواب میافتند، متنفر است و پاسخشان به آنچه که گفتند «إِنَّا لَمُدْرَکُون»9، همان است که هنوز موسای زمانمان فرمود که «کَلاَّ إِنَّ مَعی رَبِّی سَیَهْدین»10 و به همان عهد که با خدا و خوبان بستیم قسم که خداوند مؤمنین را از نیلِ موج در موج، عبور خواهد داد و فرعونیان را در آن خواهد پیچید و پیروزی خدا و بندگان صالحش نزدیک است.11
دردناکتر از تحریم
امیر استکی در وطن امروز نوشت:
اینکه یک ملت عوامل اقتدار و قدرت خود را از دست رفته ببیند قطعا دردناک خواهد بود. اینکه ملتی احساس کند توسط قدرتهای جهانی فریب خورده و نادیده گرفته شده دردناک است. اینکه ملتی همواره خطر تنگی معیشت را بالای سر خود ببیند و احساس تلخ ناامنی شغلی و بیرونقی کسب و کارش را داشته باشد، دردناک خواهد بود. اینکه در هر خانواده ایرانی تقریبا یک دانشجو یا سرباز یا محصل وجود داشته باشد و عملا امکان پسانداز برای خانواده مقدور نباشد دردناک است. اینکه نزدیک به یک میلیون تحصیلکرده دانشگاهی بیکار در یک کشور وجود داشته باشد، دردناک است. اینکه کارخانجات تولیدی کشور یک به یک به علت کمبود نقدینگی در حال تعطیل شدن باشند و در کنار آن حجم نقدینگی کشور که به واسطه سیاستهای اقتصادی انقباضی دولت به سمت تولید حرکت نمیکند از مرز هزارهزار میلیارد تومان گذشته باشد، دردناک است. اینکه هزینههای جاری یک دولت با همه فغان و نالههایش از کمبود منابع با سرعتی بیشتر از نرخ تورم و حتی نرخ افزایش دستمزدها در حال رشد است و به بیش از 205 هزار میلیارد تومان رسیده است، دردناک است. اینکه یک دولت از میان همه موانع واقعی و غیرواقعی تولید سراغ اصلاح قانون نیم بند کار رفته است و به دنبال برطرف کردن دغدغه تولیدکنندگان با اعمال فشار بر کارگران و حداقل حقوقبگیران است، دردناک است. اینکه یک دولت برای فراهم کردن امکان مانور بر روی طرح تحول سلامت به دنبال ادغام صندوقهای بیمهگر بویژه صندوق تامین اجتماعی با وزارت بهداشت است و از این کانال به دنبال هزینه کرد حق بیمه درمان کارگران و حداقل حقوقبگیران در راستای طرح تحول سلامت و پز دادن با آمار و ارقام آن است، دردناک است. اینکه یک زوج جوان ایرانی برای دریافت 10 میلیون تومان وام ازدواج همه نوع موانع و تحقیر را تحمل کنند و از طرف دیگر عدهای باشند که صدها میلیارد را بدون وثایق لازم دریافت کنند، دردناک است. اینکه یک کارگر حداقل حقوقبگیر با عواید ناچیزش مجبور باشد برای ثبتنام فرزندانش در مدارس دولتی پول پرداخت کند دردناک است و... . معضل و مشکل و درد و ناراحتی همواره بوده و متاسفانه خواهد بود. اما آنچه شرایط را سخت و دردناک میکند تنها چیزی است که یک انسان مسلمان آزاده به هیچ وجه نمیتواند آن را توجیه کند. از میان همه آنچه برشمردیم و بر نشمردیم و از دردناک بودنشان گفتیم، تبعیض و بیعدالتی است که از همه دردناکتر است. اینکه ملتی احساس کند در کشوری زیست میکنند که افرادی وجود دارند سوای دغدغهها و دردهای آنان بر آنها حکومت میکنند و خود را محق میدانند که سهمی از کیسه ملت بردارند که دهها برابر عواید ماهانه آنهاست دردناکتر از هر کاستی و کمبودی در کشور است. همینجاست که رهبر انقلاب بارها در این زمینه هشدار دادهاند، چه آن زمان که در دولتهای کارگزاران و اصلاحات رویه دولتمردان و اتباعشان مانور تجمل بود و چه این زمان که دریافتیهای نجومی از بیتالمال با بیعملی تعمدی دولتمردان در حال فراموشی است.
اینکه تحریمهای ایران توسط آمریکاییها در حالی برای 10 سال دیگر تمدید شده است که براساس برجام قرار بر لغو آنها بوده است دردناک است. برجامی که تقریبا همه اندوخته هستهای ملت را برای نیل به آن از دست دادهایم. ولی باز هر چه باشد و ضرر و زیان آن هر چقدر هم که باشد بیشتر از تیر مسمومی نیست که بیعدالتی و تبعیض به قلب مردم فرو میکند. سالها بود مردم به شکل غیرمستقیم متوجه مسابقه مالاندوزی مسؤولان و کارگزاران دولتی بودند اما هیچگاه به شکل مستقیم در جریان آن قرار نگرفته بودند. رسوایی فیشهای حقوقی این درک را بیواسطه کرد و بیعملی دولت و تایید تلویحی مشروعیت این دریافتیها توسط آن این شک را به یقین تبدیل کرد که در ورای ماسک مردمگرایی و دفاع از ملت میتواند چهرهای داشته باشد که رنگ از رونق افتاده مناسبات ارباب و رعیتی را دوباره به چهره کارگزاران اعتدال برگردانده است. رنگی که خود عین تبعیض است و در نهایت به ملت میگوید آنها از سبد منافع جامعه حقی بسیار کمتر از کسانی دارند که بر کرسی قدرت و از راه پای نهادن بر گردههای آنان سوار شدهاند.
آری! دردناکتر از تحریم، تبعیض است.
اوج گیری «جنبش ناراضی ها» در غرب
روز گذشته نخستوزیر ایتالیا پس از آن که طرح پیشنهادی او برای اصلاح ساختار قدرت در همهپرسی رأی نیاورد، از سمت خود کنارهگیری کرد. او با انتشار بیانیهای گفت که مسئولیت شکست در همهپرسی را می پذیرد و اکنون نوبت مخالفان است که با مشکلات دست و پنجه نرم کنند. ماتئو رنتسی، دومین نخستوزیری است که در سال جاری پس از شکست در یک همهپرسی ناگزیر به کناره گیری شده است. ابتدا نخست وزیر انگلیس، دیوید کامرون استعفا کرد و حال نوبت به نخست وزیر ایتالیا رسیده است. برخی تحلیل گران معتقدند همان اندازه که جاه طلبی های کامرون در شکل گیری برگزیت موثر بوده، رنتسی هم مسئول بحران امروز ایتالیا است. او از آن قماش بازیگران سیاسی است که از ریسک کردن ابایی ندارد. رنتسی پس از پیروزی قاطع خود در انتخابات سال ۲۰۱۴ از چنان اطمینان خاطری برخوردار بود که گمان کرد میتواند دست به کار بزرگی همچون اصلاحات دولتی بزند. چنان به خود و موقعیتش اطمینان داشت که همهپرسی اصلاح قانون اساسی را با رای اعتماد به خود و دولت همراه کرد. اما با دیدن نتایج نظرسنجیها که از پیروزی مخالفان حکایت داشتند، رنتسی متوجه خطای خود شد و سعی کرد عقب نشینی کرده و مدعی شود که موضوع اصلا بر سر او نبوده، بلکه بر سر ایتالیا است. اما مردم با رای خود این عقب نشینی را نپذیرفتند. رنتسی و کامرون هر دو در برابر پدیده ای شکست خوردند که می توان آن را ائتلاف شهروندان ناراضی دانست. البته اروپایی ها در مواجهه با این پدیده تنها نیستند. پیروزی دونالد ترامپ نامزد جنجالی حزب جمهوری خواه در آمریکا، نمونه دیگری از این موج فراگیر نارضایتی در غرب است. ائتلافی از نیروهای ضد ساختاری از چپ و راست گرفته تا پوپولیست های افراطی این روزها موجودیت نظام های سیاسی در غرب را با تهدید مواجه کرده اند. حال زنگ خطر در دیگر نقاط اروپا نیز به صدا درآمده است، چرا که این بار نیز ناراضیان موفق به یک پیروزی مهم دیگر شدند. ماری لوپن در فرانسه و ماتئو سالیونی از حزب لیگا نورد ایتالیا (اتحاد شمال) در جناح راست، از شادی در پوست خود نمیگنجند. در سمت چپ نیز بپه گریلو و اپوزیسیون بنیادگرایش ظفرمندانه پیش میآیند. «استیون هاوکینگ» فیزیکدان معروف در روزنامه گاردین در این رابطه می نویسد:"ما در جهانی زندگی میکنیم که شکافها در آن در حال گسترش است نه کم شدن. مردم میبینند که کیفیت زندگیشان و همین طور تواناییشان برای رسیدن به این کیفیت رو به افول است. بنابراین جای تعجب نیست که آنها در جستجوی «پدیده» تازهای هستند: چیزی که برگزیت یا ترامپ تلاش کردند به آنها عرضه کنند." او میگوید هر طور که به نتایج این دو رایگیری نگاه کنیم، شکی در این نیست که آنها «فریاد خشم» مردمی است که فکر میکنند رهبرانشان آنها را رها کردهاند.
اما چرا جنبش ناراضی ها در غرب روز به روز در حال تقویت شدن است. درباره چرایی این اتفاق دلایل زیر را میتوان بیان کرد:
بحران سرمایه داری
جنبشهای اعتراضی که این روزها در اروپا و آمریکا در حال شکل گیری اند، به شدت ضد سرمایه داری و مخالف جدی نهادها و نظام مالی و پولی اتحادیه اروپا هستند. پیامدهای ناشی از نئولیبرالیسم اقتصادی و جهانیسازی، برخلاف وعده های داده شده زندگی مردم به وِیژه طبقه متوسط در غرب را با بحران مواجه ساخته است. تحمیل هزینههای بالای سیاسی-امنیتی برای ایجاد و پیگیری جهانیسازی، نقل و انتقال صنایع و کارخانههای اروپایی و آمریکایی به کشورهایی با نیروی کار ارزان، ایجاد اتحادیههای اقتصادی و محدودسازی قدرت دولت های محلی از طریق قوانین و نهادهای فراملی نظیر قوانین تجارت آزاد و یا مداخلات اتحادیه اروپا، همه و همه باعث شده تا علاوه بر افزایش شکاف طبقاتی، زندگی مردم عادی با مشکل مواجه شود. بی جهت نیست که در انتخابات اخیر آمریکا، ایالت های موجود در کمربند زنگ زده( کمربند زنگ زده اصطلاحا به منطقه ای در ایالات متحده گفته می شود که از شمالی ترین منطقه شمال شرق این کشور آغاز شده و به مناطق مرکزی آن و نزدیک به غرب می رسد. در واقع این کمربند از نیویورک آغاز می شود و به سمت غرب تا پنسیلوانیا، ویرجینیای غربی، اوهایو، ایندیانا و میشیگان ادامه پیدا می کند و در جنوب ویسکا نسین به پایان می رسد.) که همیشه به دموکرات ها رای می دادند در چرخشی آشکار، نامزد ضد ساختار یعنی ترامپ را بر گزیدند.
اولین جرقههای جذابیت این جنبشها را میتوان در اعتراضهای خیابانی اروپا در سال 2011 مشاهده کرد که اندکی بعد از قیام تودههای مردم در خاورمیانه آغاز شد و تا خیابانهای آمریکا تحت لوای جنبش اشغال و نود و نه درصدی ها ادامه یافت. واقعیت این است بحران پولی و مالی اروپا که ناشی از سیاستهای اقتصاد سرمایه داری تروئیکا (کمیسیون اروپایی، بانک مرکزی اروپا و صندوق بین المللی پول) بود، نوعی دلزدگی از سرمایه داری را در اروپا به وجود آورد. علاوه بر این افزایش ریاضتهای اقتصادی و اتخاذ سیاستهای پولی نامناسب از جمله در کشورهای یونان و اسپانیا باعث شد مردم کشورهای جنوب اروپا در مورد توانایی اتحادیه اروپا برای مقابله با بحرانهای مختلف دچار تردید شوند.
بحران مشروعیت
دلیل دوم را میتوان در بحران مشروعیت در غرب جستجو کرد. دریک چشم انداز تاریخی، موضوع "بحران مشروعیت" و یا "کسری دموکراسی" نظام حکمرانی فراملی اروپایی یکی از عوامل اصلی دلزدگی مردم نسبت به ساختار حاکم نئولیبرال در اروپا بوده است. عدم برخورداری شهروندان اروپایی از پیوندهای هویتی تمام عیار با اتحادیه اروپا و نهادهای آن در ایجاد فاصله، شکاف و گسست میان شهروندان و نهادهای اروپایی موثر بوده است. برگزاری انتخابات مستقیم پارلمان اروپا از جمله تدابیری بود که اروپاییها برای غلبه بر سرشت نخبه گرا، فن سالار و دیوان سالار این فرایند اتخاذ نمودند. با این حال عدم استقبال و مشارکت مردم در فرایندها و تصمیم گیریهای اتحادیه باعث شده تا تصمیمات اتخاذ شده برای مردم عادی اروپا با نوعی عدم مشروعیت همراه باشد. همین اتفاق به شیوه دیگر در آمریکا نیز در حال رخ دادن است. وابستگی بیش از حد سیاست مداران به لابی های قدرت باعث شده تا مردم آن گونه که جیمی کارتر عنوان می کند از حکومت یک "الیگارشی محدود" بر ساختار سیاسی دلزده شوند.
بحران اخلاقی
مهمترین عامل در شکل گیری و تقویت جنبش ناراضی ها را میتوان شکست اخلاقی لیبرالیسم دانست. لیبرالیسم در حوزه فرهنگی و اخلاق همواره تلاش می کرد تا با ارزش زدایی از فرهنگ های سنتی نوعی اخلاق جدید را برای جهانیان معرفی کند. برای سال ها ستایش تنوع و کثرت گرایی ارزشی و فرهنگی سکه رایج همه محافل علمی و سیاست گذاری بوده است. اما ارزشهای اخلاقی که لیبرالیسم همیشه از آنها دفاع میکرد حالا با بحران مواجه شده است. به کارگیری استانداردهای دو گانه در مواجهه با تحولات بین المللی، فساد رو به گسترش سیاست و سیاست مداران غربی، نگاه مرکز پیرامون حتی در داخل تمدن غربی و فرسایش ارزش های اخلاقی مسیحی نوعی بیداری معنوی را در غرب رقم زده است. بیداری که این روزها به دلیل فقدان یک جایگزین مناسب در مسیرهایی چون، پوپولیسم، راست افراطی و ملی گرایی سوق داده می شود.
16 آذر و رسالت امروز جنبش دانشجویی انقلابی
حسن رشوند در جوان نوشت:
16آذر که روز دانشجو نام گرفته است، نماد استکبارستیزی، استعمارستیزی و بصیرت و بیداری دانشجویان است که در واقع وجه تسمیه آن به مناسبت 16آذر 1332 یعنی 110 روز پس از کودتای سنگین 28مرداد 1332 و در اعتراض به ورود «ریچارد نیکسون» جهت مشروعیت بخشیدن به حکومت کودتایی شاه، صورت گرفت. هرچند چنین روزی با شهادت سه دانشجوی استکبارستیز، به ظاهر پایان یافت و حکومت توتالیتر پهلوی 25 سال پس از این واقعه دردناک با حمایت مستقیم امریکا بر اریکه قدرت تکیه زد ولی هیچگاه نباید فراموش کرد که آتش خشم دانشجویان در طول این سالها همواره شعلهور بود و حکومت پهلوی را با چالش جدی مواجه میکرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بازگشت اعتماد و عزت نفس به دانشجویان، این قشر فرهیخته که از زخم کهنه وابستگی کشور در طول سالهای اختناق پهلوی در رنج بود، فرصت را مغتنم شمرد و با شور و شعور خود، دانشگاهها را به مکانی برای پیشرفت و مقصدی برای اهداف متعالی نظام اسلامی در عرصههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشور تبدیل کرد.
هرچند در این مسیر پرفراز و نشیب حرکت دانشجویی، اتفاقاتی افتاد که کشور نتوانست از این ظرفیت ارزشمند و پرانرژی به درستی بهره گیرد ولی از انصاف به دور است اگر توفیقها، جاننثاریها و حرکتهای هوشمند و تأثیرگذار این قشر عظیم و در رکاب انقلاب نادیده گرفته شود. در مقاطعی از سالهای اولیه انقلاب، به دلیل نفوذ و حضور جریانات مارکسیستی، لیبرالیستی، التقاط و نفاق و پس از آن با رفتار عناصر دوم خرداد و روی کار آمدن جریان اصلاحات، شاهد رویکرد جدیدی در عرصه دانشگاهها بودیم که به جای یادآوری 16آذر به عنوان نماد استکبارستیزی و مخالفت با دخالت بیگانگان در سرنوشت کشور، دانشگاهها محلی برای تاخت و تاز جریانی همسو و همراه با استکبار شده بود.
تجمعات و سر دادن شعارهای ساختارشکنانه که هیچ سنخیتی با فلسفه وجودی 16آذر1332 نداشت در محیطهای دانشگاهی و ایجاد درگیری و بروز اغتشاش در طول سالهای حاکمیت اصلاحات و اوج آن در حوادث کوی دانشگاه در سال 78 و فتنه 88، یادآور صحنههای تلخی است که حتماً روح بزرگ شهدای 16آذر 1332 را آزرده است و اگر نبود هوشیاری دانشجویان و تشکلهای انقلابی در این محیطهای پرنشاط سیاسی و علمی، امروز نشانی از آزادگی و رفتار انقلابی در این محیطهای علمی روشنگرانه نبود. امروز جریانی در کشور درصدد است تا بار دیگر فضای دانشگاهها را با التهابات کاذب و تنشهای ساختگی از رسالتی که دانشجو و دانشگاه بر عهده خود احساس میکند، دور کند و با ایجاد صفبندیهای کاذب و حواشی پرمخاطره، چهره دیگری از دانشجو و دانشگاه ترسیم کند که در این چهره نشانی از استکبارستیزی و مخالفت با فرهنگ غرب که ایمان و اراده جوانان را نشانه گرفته است، نمایان نباشد.
حوادث ناخوشایندی که در چند دانشگاه بزرگ کشور در اولین سال استقرار دولت تدبیر و امید در مراسم 16آذر1392 رخ داد، از همین جنس است که جریان خزنده و خفته سالهای پس از دوران اصلاحات دوباره زنده شده و بنا را بر آن گذاشته تا بار دیگر از احساسات پاک جریان دانشجویی برای پیشبرد مطالع حزبی خود بهره گیرد تا شاید در این بستر جدید، به خواستههای نامشروع گذشته خود نائل آید. نباید از این نکته غافل شد که جریانی که شعارهای استکبارستیزی را نوعی واپسگرایی تلقی میکند امروز با فرض اینکه دولت مستقر در مسیر تفکر آنها قرار دارد پس از ورود عناصر سیاسی تند خود به محیطهای دانشگاهی و برگزاری میزگرد و سخنرانی در آستانه 16آذر، درصدد مشروعیتبخشی و نفوذ به بدنه دانشگاه است تا مسیر نفوذ خود را تثبیت نموده و در نهایت با بسط و توسعه در ارکان مؤثر تصمیمساز و تصمیمگیر کشور، مسیر حرکت خود را برای آینده در صورت واگذاری قدرت از دولت فعلی به دولت همراستاتر، هموار کرده باشد. جریان اصلاحات و به تبع آن جریان دانشجویی همسو با آن در حال حاضر در مرحله سوم یعنی تثبیت نفوذ خود قرار دارد. هرچند در راهبرد اول خود (مشروعیت بخشی) نیز بخش دانشجویی این جریان با چالشهای جدی مواجه است و هنوز نتوانسته افکار عمومی به ویژه جریان دانشجویی نظام را نسبت به رفتار افراطی و ساختارشکنانه خود توجیه و اعتماد عمومی و حتی جریان حاکم در دولت روحانی را متقاعد کند و به نظر میرسد این جریان هنوز با بحران مشروعیت روبهرو است ولی نباید فراموش کنیم که جریان حاکم در دولت پایگاه چندانی در محیطهای دانشگاهی ندارد و همیشه این نقش به اصلاحطلبانی واگذار میشده است که در سالهای متمادی نفوذ در دانشگاهها را در دستور کار خود قرار داده بودند. از همین منظر است که آقای روحانی در اولین انتخاب خود برای وزارت علوم به سراغ کسانی رفته بود که دست راست جریان اصلاحات در دوره هشتساله اصلاحات بودند و به نوعی هدایتکننده حوادث کوی دانشگاه محسوب میشدند.
امروز جنبش دانشجویی انقلابی در قلهای ایستاده است که اگر با نگاه تیزبین خود جریان فکری و فرهنگی دانشگاهها را به درستی رصد کرده و به موقع رسالت انقلابی خود را بازیافته و دنبال کند، میتواند چنان موجی را در عرصههای مختلف برای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی ایجاد کند که این موج هرگونه سدی را در مقابل انقلاب بشکند و نوید پیروزی را زودتر از آنکه تصور آن میرفت، سر دهد چراکه در حال حاضر دانشگاهها از ظرفیتهایی برخوردار هستند که در کمتر زمانی شاهد آن بودهایم. از این جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1 ـ دانشگاهها یکی از حوزههای اثرگذار بر روند تحولات سیاسی و اجتماعی کشور بوده و به دلیل ایفای نقش آموزش و تربیت نخبگان و مدیران آینده، این محیط علمی نقش اساسی در شکلگیری آینده کشور دارد.
2 ـ به دلیل ضعف تشکلهای سیاسی در کشور و عدم نهادینه شدن آنها، عرصه دانشگاهها همواره به عنوان یکی از ظرفیتهای اساسی برای تحرکات جریانهای سیاسی کشور و یارگیری از میان دانشجویان مطرح بوده است، به گونهای که هزینه اصلی فعالیت میدانی تشکلها و جریانهای سیاسی بر دوش دانشگاهها افتاده است و در این رهگذر اگر جنبش دانشجویی انقلابی نتواند صحنه را مدیریت کرده و فضا را به دست گیرد، چه بسا عناصر سیاسی خارج از دانشگاهها با نفوذ به بدنه دانشجویی، مسیر حرکت انقلابی در دانشگاهها را با انحراف مواجه کرده و چتر سیاسی خود را بر این محیط علمی و فکری بگسترانند. هرچند باید گفت تاکنون با حرکتهای هدفمندی که در سالهای اخیر انجام دادهاند، تا حدود زیادی در این عرصه گام برداشته و موفقیتهایی را نیز کسب کردهاند.
3 ـ در شرایط کنونی بالغ بر 4میلیون نفر در دانشگاههای کشور مشغول به تحصیل هستند که این تعداد دانشجو ظرفیت بزرگی برای همسویی با جبهه انقلاب و شعارهای اساسی آن و مقابله با تفکر ضداستکبارستیزی و همراهی با دشمن است که جذب این تعداد میتواند تحول بزرگی در همه عرصهها از جمله مقابله با راهبردهای دشمن در جنگ نرم باشد.
16آذر فقط یک یادآوری است از اینکه دیگران با آن همه محدودیت شصت و اندی سال پیش چگونه در مقابل نظام استکبار ایستادند و امروز ما چه رسالتی در مقابل نظام سلطه که امنیت و آرامش جوامع اسلامی را به مخاطره انداخته است، داریم.
الهه کولایی در ایران نوشت:
16 آذر هر سال، خاطرههای حقجویی و حقخواهی دانشجویان و دانشگاهیان ایرانی را در دورههای گوناگون تحولات اجتماعی- سیاسی- اقتصادی- فرهنگی جامعه پرتلاطم ما زنده میسازد. دانشجویان ایرانی در فراز و نشیبهای تاریخ ساز کشور ما، همواره نقشی تأثیرگذار برعهده گرفتهاند. آنان از یک سو در برابر سیاستهای استعماری و مداخلات بیگانگان تلاشی مؤثر را شکل دادهاند و ازسوی دیگر در متن تحولات تند و پرشتاب جامعه پرتحول ایران، با کنشگری یا بیتفاوتی خود نقش ایفا کردهاند. در جهانی که ارزش و اعتبار نیروی انسانی، در فرآیند رشد و توسعه و زدودن همه آثار عقبماندگی، بهطور روزافزون مورد توجه قرار گرفته، اهمیت و نفوذ کنشگری دانشجویان بیش از هر زمان دیگری مشخص شده است. امروز که انقلاب فناوریهای ارتباطی، کوچک شدن کره خاک را تحقق بخشیده و فاصلههای زمانی و مکانی به طور اساسی دگرگون شده، دانشجویان و دانشگاهیان از اهمیت بیشتری در مسیر پیشرفت کشور برخوردار شدهاند. در رقابت سرسامآور تحولات شگرف فناوریهای جدید، پایههای قدرت کشورها و استحکام بنیه علمی دولتها، در متن فعالیتهای دانشگاهها و امید و تحرک دانشجویان شکل میگیرد. کانون تحولات بنیادی و سرنوشت ساز کشور ما نیز در روند تلاشهای پرامید آنان تمرکز یافته است. بزرگداشت خاطره 16 آذر خونین 1332، امسال در شرایطی انجام میشود، که جنبش دانشجویی با ذخیرهای ارزشمند از تجارب دهههای گذشته، با انباشتی از تجربههای «انقلابی»، «اصلاحی» و «عدالتجویانه» و «اعتدالگرایانه»، با حفظ شور و نشاط جوانی و انرژی سازنده و بالنده خود، در مسیری متفاوت از پیشینیان خود برای ایفای نقش تأثیرگذارش به تلاش خود ادامه میدهد. دانشجویان ایرانی نه تنها تجارب ارزشمند دهههای گذشته خود، که مجال درس آموختن از «انقلابهای رنگی» و «بهار عربی» و پیامدهای فاجعهبار آن را در لیبی و سوریه نیز دیدهاند.
هادی خانیکی در شرق نوشت:
امروز جامعه دانشجویی ما شصتوسومین١٦ آذر را به عنوان روز دانشجو در تقویم خود میبیند. روزی که نماد حیات و هویت دانشجویان ایرانی و سرزندگی و معناداری نهاد دانشگاه است. از آن روز که خون پاک آن «سه آذرِ» جانافزا در سرسرای دانشکده فنی دانشگاه تهران بر زمین ریخت تا به امروز نسلهای دانشجو آمدهاند و رفتهاند و به شیوهها و زبانهای متفاوت کنش داشته و سخن گفتهاند. آنان از یاد نبردهاند که فراتر از هر تعلقخاطر و گرایشی، در این روز است که تشخص مییابند و به سوی بازخوانی تبار و پیشینه خود میروند و درباره اکنون و آینده خود توان بازاندیشی بیشتر پیدا میکنند. حقیقت آرمانخواهِ جوان که در قالب هویتجویی دانشجویی به زبان میآید، از گفتن «خاطرهها» فراتر میرود و در پِی «آرزوها» نیز میدود؛ آرزوی آزادی، آرزوی عدالت، آرزوی دموکراسی و آرزوی زندگی در فضایی رو به بهبود و اصلاح و آیندهداشتن. این گوهر حیات دانشجویی را در هر ١٦ آذری از این ٦٣ سال نمیتوان نادیده گرفت و طبیعتا ١٦ آذرِ سال ٩٥ هم همین جانمایه را در دور و نزدیک کشور بهوضوح نشان میدهد. گفتمانهای غالب سیاسی و شرایط حاکم بر محیطهای دانشگاهی، دامنه بروز این حیاتمندی را کم و زیاد میکند، اما از اصالت آن نمیکاهد. دانشجوی امروز بیتردید سبک زیستی متفاوتی با دیروز دارد. نگاهش به خود، به دانشگاه خود، به جامعه خود و جهان خود از جنس نگاه پیشینیانش نیست؛ اما در زیر همین لایههای متفاوت زندگی، نمیتوان از این واقعیت غفلت کرد که او همچنان در پی فراهمآمدن فضایی است که قدرت انتخابش بالا باشد، حقوقش واقعا به رسمیت شناخته شود، تحمیل و تحکم بر حوزه عمومی و حریم خصوصی او سایه نیندازد و دانشگاه که هم محل آموزش او و هم مکان پرورش اجتماعی اوست، فضایی چندصدایی و نه تکصدایی باشد. بسیار شنیدهایم و گفتهایم دانشگاه باید به مثابه «عقل نقادِ» جامعه نقشآفرین باشد و اعضای خود را- چه استاد و چه دانشجو- به سخن درآورد و به کنشگری دعوت کند. اما جای این پرسش همچنان باقی است که آیا نهاد دانشگاه امروز توانسته است به این نیاز پاسخ دهد و در جان دانشجویانش چنین مضمونی را وارد کند؟ باید بپذیریم دانشگاه تنها «عمارت» نیست، کانون تفکر است. محل تربیت شهروندی است. جایگاه اصلی گفتوگو و نقد است. دانشگاهِ زنده، فعال و زبانآور را نشانه حیات جامعه بدانید و دانشگاهِ دلمرده، منفعل و نظارهگر را علامت بیماری و رکود جامعه. اصحاب سیاست با هر گرایشی که دارند، باید به انفعال و انزوا و بیتفاوتی و تماشاگری دانشگاه و دانشجو حساس باشند. نه علم در زمین مُرده میروید و نه دانشگاهِ بینشاط باری از دوش جامعه برمیدارد. دانشگاه اگر میخواهد در تراز آرزوهای نسل آرمانخواه دانشگاهی باشد و کانون اصلی توسعه علمی کشور شود، باید مرکز تحولات جامعه باشد. شرایط دشواری که دانشگاه در این سالها پشت سر گذاشته است و سرمایه اجتماعی که متأسفانه با نادیدهگرفتن الزامات آزادیهای علمی و استقلال نهادی در معرض فرسایش قرار گرفته است، امروز نهاد دانشگاه را از حساسیت و فعالیت اجتماعی و سیاسی درخور دور کرده است.
باید این مسئله را جدی گرفت و کوشید در منظومهای از کنشگریهای موزون و متوازن، دانشگاه شأنیت و منزلت واقعی خود را بازیابد. باید سخن و خواست آشکار و پنهان دانشگاهیان و دانشجویان را شنید و در برابر آن فروتن شد. امنبودن محیط دانشگاه، نه امنیتیبودن آن و کیفیتیافتن علمی آن، نه افتادن در چنبره کمیت و اولویتدادن به حیات آکادمیک و نه ترجیح مدرک و فرمالیسم و خلاصه بازگرداندن انضباط علمی، آزادی علمی، اخلاق علمی، مسئولیت و دیدبانی اجتماعی، ازجمله ضرورتهایی است که میتواند فضای امروز دانشگاه را بهبود بخشد و به اعتبار روزهایی، مانند امروز تأمل در این وضعیت را موضوع گفتوگوهای مختلف درباره دانشگاه و دانشجو و میان دانشگاه و دانشجویان قرار دهد.
١٦ آذر دانشگاه و جنگ شادی
محمدجواد حقشناس در اعتماد نوشت:
شانزدهم آذرماه یادآور یک اتفاق تاریخی برای ملت ایران است. در ٢٨ مرداد ١٣٣٢ شاهد کودتایی امریکایی- انگلیسی بودیم که منجر به سقوط دولت ملی دکتر مصدق شد. در این راستا مهمترین هدفی که دنبال میشد بحث رودررویی جدی با ملی شدن نفت بود که از مهمترین دستاوردهای جنبش دهه ٣٠ قلمداد میشد. در آن مقطع با چرخشی که بعد از کودتا شکل گرفت معاون رییسجمهور امریکا به ایران آمد. در اعتراض به این سفر نخستین حرکت سیاسی و اعتراضی را دانشگاه بعد از ٢٨ مرداد تدارک دیده بود. مرکز این جنبش دانشگاه تهران و دانشکده فنی بود که متاسفانه این حرکت با خشونت بینظیر ماموران سرکوب رژیم همراه شد و سه نفر از دانشجویان معترض که از سردمداران جنبش دانشجویی بودند، به شهادت رسیدند. ١٦ آذر از آن تاریخ تبدیل به یک نماد اعتراضی در دانشگاهها به حکومت وقت شد و رژیم پهلوی همواره نگران برنامههای دانشجویی این روز بود.
هر ساله در این روز با بزرگداشت شهدای آن واقعه شاهد اعتراضات دانشجویی بودیم. هیچگاه دانشجویان اجازه ندادند که این روز تاریخی که در نفی استعمار، استثمار و استبداد وابسته بود فراموش شود. بعد از انقلاب شاهد این بودیم که حتی خیابان مجاور دانشگاه تهران نیز به این روز نامگذاری شد و بزرگداشت این روز شکل رسمیتری به خود گرفت. تلاش شد تا این روز ثبت شود و هر ساله نیز این روز در خاطره ملت ایران و به خصوص دانشجویان ماندگار شد و در تقویم ملی ایران نیز به نام روز دانشجو ثبت شد. بعد از انقلاب این حرکت و این روز هیچگاه فراموش نشد.
این روز با انجام سخنرانیها، مناظرهها و برگزاری نشستهای دانشجویی و با رویکرد سیاسی و اجتماعی برگزار میشود. اینکه این روزها تلاش میشود که رویکرد سیاسی دانشگاهها با برگزاری برنامههای جنگ شادی زدوده شود محل تامل است. این مساله باید توسط کسانی که دغدغه این مرز و بوم را دارند مورد واکاوی قرار گیرد. اگر هدف این نوع برنامهها غیر سیاسی کردن دانشگاه و دانشجویان باشد، قطعا آثار و عواقب ناخوشایندی را برای کل کشور به دنبال دارد. کدام گروه سیاسی است که از غیرسیاسی شدن تشکلهای دانشجویی سود میبرد؟ دانشجویان موتور محرکه توسعه سیاسی هستند و این قشر جوان و هوشیار کشور را به انفعال کشاندن و وارد حوزه غیر سیاسی، غیراجتماعی و غیر مسوولانه کردن جز خسارت برای کشور هیچ چیز ندارد. فعالان دانشجویی، دانشجویان، انجمنها و جنبش دانشجویی خود باید در این راستا مراقبتهای لازم را انجام دهند. این قشر مهم جامعه باید دقت لازم را داشته باشد و در مقابل این نوع رویکردهایی که از بیرون به دانشگاه اعمال میشود و میخواهد فضای دانشگاه را تحت تاثیر قرار دهد بایستند و تدبیر لازم را در خصوص محافظت و مراقبت از تفکر دانشجو و زنده بودن جنبش دانشجویی به کار بگیرند. این دانشجویان و جوانان هستند که در هر انتخاباتی شور و نشاط سیاسی در جامعه ایجاد میکنند و به سبب زحمات آنان سطح مشارکت عمومی در تعیین سرنوشت کشور در هر انتخاباتی افزایش مییابد. اگر یک گروه سیاسی موافق غیرسیاسی بودن دانشگاه باشد عقیدهای ضد دموکراسی دارد و تیشه به ریشه توسعه نظام خواهد زد.
دلار 4 هزارتومانی و پرسشها
در سرمقاله صبح نو آمده است:
منبع : مشرق
ارسال نظر