یادداشت؛
میراث نصردر گریز وگذر از حصر عصر: ازنقد عقل غربی تا نقل عشق شرقی
نصر از جمله اندیشمندان سنتی است که باحضور درغرب ازاسلام وشیعه به خوبی دفاع کرده و سنگر خوبی ایجاد کرده، نصر توانست راهی جهت ایجاد گفتگوی بین ادیان برای مقابله بامدرنتیه ایجاد کند.
به گزارش گلستان 24، تاریخ بشر ازهنگام هبوط بر زمین همواره باتاویل مواجه بوده.این تاویلها هستی انسان را از سیر وحدت به کثرت وکثرت به وحدت برده است.به عبارتی تاپیش ازدوران رنسانس و حرکت غرب به سمت مدرنیته وحاکمیت جهانی تفکر مدرن که ریشه در فلسفه یونان و تفکر کاسماسانتریک یونانی داشته ماشاهد رنگین کمان تمدنی درتاریخ بشری بودیم که باوجود تفاوت ها وگاه تعارض ها خود رادر ذیل مابعدالطبیعه الهی و تفکر قدسی تعریف میکردند واز چهارچوبهای تعریف شده درهستی عدول نمی کردند.اما تفکر خود بنیاد یونانی که درغرب مسیحی خود را بازیافت باحرکت وشعار هویت تاریخی غرب به مسیحیت زدایی از غرب ودین زدایی از جهان پرداخت.
تفکر مدرن اگر چه بر تکثر گرایی تاکید دارد اما این تکثرگرایی رادرزمین خویش وباقاعده خویش تعریف میکند به عبارتی مدرنیته خود مبانی دارد که نفی ان یاعبور ازان به منزله خطر برای تاریخ مدرنیته وپارادایم ان محسوب میشود که برای غرب مدرن قابل اغماض نیست
به این ترتیب اگر براساس تفکر فلسفی انتقادی به مدرنیته وتاریخ جدید غرب بنگریم بانوعی از تفکر خود بنیادی مواجه می شویم که ریشه در یونان باستان دارد اگرچه از صور تمدن های دیگر نیز بهره برده اما به دلیل ماهیت خود بنیاد ونیهیلیستیکی که دارد ان وجوه رادرخود هضم نموده.تفکر مدرن به این معنا باوجود داشتن گوهره خاص خود در سیر زمانی پوست انداخته ومدام بر پیچیدگی اش افزوده می شود اگر چه این پیچیدگی به معنای عمق یا قداست ذاتی آن نیست.
واین گونه این تفکر به بسط خود ونفی دیگری می پردازد وهرنوع حضوری غیر از خود رابه عنوان های مختلف غیریت سازی می کند ونادیده می گیرد.اما ازمنظر حکمت الهی مدرنیته نیز زمینه ساز حکومت جهانی در پس فردای تاریخ است وکل تاریخ بشر من جمله تاریخ جدید درمشیت الهی است.اگر شرق رامظهر اسم جمال خدابدانیم بی شک غرب هم مظهر اسم جلال خداست:عاشقم بر لطف وبرقهرش به جد/ای عجب من عاشق این هردو ضد
بااین مقدمه باید به این نکته اشاره شود که درتمدن های دیگرنیز گفتمانهای کلان تاخرد وجود داشته.چنانچه درایران ما از حکمت خسروانی قبل از اسلام تا حکمت صدرایی را می توان سراغ گرفت که چگونه در صور اندیشیدن انسانها تاثیر گذاربوده اند.
رنسانس به یک معنا تنها حادثه ای بود که درغرب افتاد ودران زمان به تعبیر نصر در اقصی نقاط جهان چنین پدیده ای مشاهده نشد اما این پدیده بنابرانچه مبداان را فلسفه خود بنیاد یونان باستان دانستیم به بسط خود پرداخت وجهان شمول شد.بعدازانقلاب صنعتی تفکر غربی به اقصی نقاط ربع مسکون توسط استعمار(به اشکال مختلف )،تجار،روشنفکران منتقل شد.
ایران معاصر نیز در پایان دوره قاجار که باضعف حکومت مرکزی مواجه بود در معرض تند باد مدرنیسم قرار گرفت.
طبیعتا خاک فرهنگی این سرزمین در طول چندین هزار سال شاهد باغستان ها وبوستانهای تفکرات مختلف بوده که این تطورات تفکری درقالبهای مختلفی به منصه ظهور رسیده است
ورود تفکر مدرن غربی به تاریخ معاصر ایران توسط دانشجویان،تجار،برخی قجرها،استعمارگران جدیدی که درلوای شرق شناسی وپزشک ومیسیونر به ایران امده بودند همراه با بهایی ها وفراماسونرهایی که به نحوی درصدد دین زدایی وترویج تفکر مدرن واموزه هایی چون قانون،ازادی، و...بودند واکنشهای مختلفی را توسط متفکران مختلف برانگیخت.
این واکنش هارا به تعبیر تاریخ نویسان حوزه اندیشه می توان در دو حوزه اسلام ومدرن وسه ساختار کلان مارکسیسم،لیبرالیزم واسلام تعریف کرد.
هرکدام از پژوهشگران ومورخان تاریخ اندیشه معاصر باتوجه به روش شناسی ومعرفت شناسی خاص خوداین تقسیم بندی را درقالبهای متنوعی بیان کردند.به عنوان مثال:
سروش جهان بخش در کتاب ازسروش تابازرگان متفکران دینی رادرسه بخش احیاگران،روشنفکران دینی وسنت گراتعریف میکند.مددپور در کتاب دیدارفرهی وفتوحات اخرالزمان مقاله تفصیل پس ازاجمال به نوعی،عبدالحسین خسروپناه درکتاب جریان شناسی فرهنگی به گونه ای،خرمشاد در کتاب جریان شناسی به شکلی وسایر محققین دیگر نیز به صورتی که عرض شد تبیین نمودند.
مادرحد توان وبنابراقتضاعات تاریخی چندین نوشتار درتبیین وبررسی میراث روشنفکران وطنی که دغدغه دین وهویت تاریخی راداشتند به خوانندگان عزیز تقدیم کردیم ودر این نوشتارها به اختصار مطالبی درباب تاریخ روشنفکری وماهیت ورویکرد وگفتمان ها اشاره شد.ازاینکه تاریخ روشنفکری با راه اندازی فراموش خانه توسط ماسونهایی چون میرزاملکم خان در پایان دوره قاجار شکل گرفت ونسل اول ان را روشنفکرانی تشکیل دادند که کلاغربزده بودند ودربرابرغرب مرعوب.نسل دوم متفکران انتقادی چون شادمان بانقد فرنگی مآبان از اصطلاح فوکلی استفاده میکند.
از اواسط دهه بیست شاهد شکل گیری گفتمان غرب زدگی توسط حکیم انسی سید احمد فردید(ره) هستیم که خود غربزدگی را تجربه نموده بود وواضع کلمه وگفتمان غربزدگی شد که فضای روشنفکری جامعه ایرانی را وارد مرحله جدیدی کرد که از ساحت خود باختگی فرهنگی به عقلانیت انتقادی جهت وحرکت داد(به عنوان مثال برخی اثار امثال شایگان واحسان نراقی و...)
پس از فردید وگفتمان غربزدگی او جلال به عنوان پدیده شاخص دهه 40ظهور کرد که اونیز کتاب غربزدگی،درخدمت وخیانت روشنفکران واثار دیگری رانوشت که نهایتا سر از "خسی درمیقات"در اوردو به تعبیر رهبری مظهر "توبه روشنفکری"شد.دهه 50 شاهد دومتفکر دینی بودیم که درفضای دانشگاهی که بیشتر متاثر از اندیشه های مارکسیستی بود به احیای اندیشه های دینی پرداختند.یکی شهید مطهری ودیگری شریعتی بود.
بعداز انقلاب هم داوری در دهه شصت وآوینی در دهه 70 و به تبع انها شهریار زرشناس ومیرشکاک در دهه 80 به محاجه با جریان سکولار ولیبرال پرداختند.ماپیشتر در نوشتارهای متعدد به متفکران نامبرده(فردید،جلال،شریعتی،داوری،واوینی) که هریک دربرهه زمانی خاص ونماینده تفکر دینی در تقابل با تفکر مدرن(اعم از مارکسیسم تا لیبرالیزم)بودند پرداختیم اگرچه متفکران دینی بسیاری اعم از روحانی تا شخصی چون آیت ا...طباطبایی،ایت ا...مصباح یزدی ،محمدجواد لاریجانی و...در فضای تاریخی واندیشگی معاصر حضور داشتند وبانقد مدرنیته به دفاع از سنت تاریخی ما پرداختند
بااین حال ما به معرفی شخصیتهایی پرداختیم که گفتمان کلان ایجاد کردند وبه عنوان یک جریان زنده تاریخی درحوزه فرهنگی حضور بالنده داشتند.
سید حسین نصر دراین میان درتاریخ روشنفکری ایران جایگاه ویژه ای دارد.کسیکه به رسم تقدیر عمر طولانی نسبت به برخی روشنفکران دیگر که در تاریخ ما جریان ساز بودند داشته است.اکنون بیش از نیم قرن از رحلت تاریخی شریعتی وجلال میگذرد.همچنین بیش از بیست سال از کوچ حکیم انسی و سید شهدای اهل قلم.اما روزگار با سید حسین نصر یار بوده وبخت ان را داشته که متفاوت تر از سایرکسانیکه نام بردیم به پروژه فکری خود بپردازد.
سالهاپیش کتاب سید حسین نصر دلباخته معنویت اثر منوچهر دین پرست را حقیر خواند.باتوجه به وجیزه هایی که درباب تاریخ روشنفکری وبرخی چهره های شاخص تاریخ تفکر معاصر مان نگاشته است این ضرورت احساس شد درباب میراث نصر نیز به تامل بپردازد تااینکه دوست اندیشمند جناب اقای زمانی کتابی باعنوان"درجستجوی امر قدسی"درباب زندگی واندیشه واثار نصر که شامل گفتگوی مستقیم با وی است به حقیر اهدانمود وبهانه ای شد برای تامل در باب سید حسین نصر .متفکری که به عبور از حصر عصر (مدرنیته)می اندیشد.
گویی دغدغه اصلی متفکران حقیقی این سرزمین درصد سال اخیر سنت ومدرنیته بوده وطبیعتا تاویلهایی که از نسبت بین این دو وجود دارد.به عبارتی همان پرسش عصر مشروطه که"چه باید کرد؟!"
دراین نوشتار تلاش شده با ارجاع به برخی نوشتارهای متن به تبیین و بررسی هندسه فکری سید حسین نصر پرداخته شود
کتاب درجستجوی امر قدسی از 6بخش تقسیم میشود وهربخش دارای شماره هایی حدود 10تایی است که عناوین خاص خود رادارند.
بخش اول:نصر درخانواده مذهبی وسیاسی چشم به جهان گشود.او نتیجه دختری شیخ شهید مشروطه شیخ فضل ا...نوری است.او درعنفوان کودکی باادبیات کلاسیک اشناشد وبه خوانش وحفظ اشعار فردوسی،حافظ،مولوی،سعدی پرداخت.علاقه او به تصوف به گفته نصر ریشه در تاریخ آبا واجدادی اودارد.قهرمانان فکری او بعداز اهل بیت رستم بود ورضاپهلوی(!؟)و گاندی.به سینماعلاقه داشت به خصوص فیلمهای وسترن.همچنین موسیقی کلاسیک ،علوم انسانی وورزش از علاقه مندیهای وی بود.به دلیل حافظه واستعدادی که داشت به یاد گیری زبانهای فرانسه،عربی وانگلیسی پرداخت.
اشنایی با سانتی یانا وراسل سراغاز عبور از فیزیک به فلسفه علم شد.این شوق به واسطه جورجیو سانتی یانا به خوانش اثار هنری از رنه گنون،ونقد غرب کشانده شد که به اشنایی بامتفکران دیگر حوزه سنت گرایی چون کوماراسوامی وفریتویت شوان جهت داد.درادامه به مطالعه هنر عرب و شرق پرداخت.
در هاروارد باشخصیتهای گوناگون بزرگی اشناشد و مراحل گوناگونی را طی کرد.بزرگانی چون جرج سارتن،اتیل ژیلسون وپل تیلیش ازاین جمله اند. به زعم نصر پیش ازانکه الهی دان باشد فیلسوف است.
وی درادامه این بخش از حوزه مطالعاتی درپایان بخش اول ازحوزه مطالعاتی وکتابهایی که خوانده می گوید.ازعلاقه خود به متفکران سنتی و غرب که دارای رویکرد ضد روشنگری وضد پوزیتیویستی دارند.
او حتی برخلاف فردید هیدگر را چنان که باید مورد توجه قرار نمی دهد چراکه همسخن باکربن معتقد است: حقیقت وجود دراندیشه سهروردی وملاصدراست. متفکرانی چون شلینگ، پاسکال،نوافلاطونیان،هوسرل و ویتگنشتاین متاخر،تا روسو و ولتر واز سویی متفکران اصلی مورد نظر وی که شامل جاویدان خرد چون:گنون،شوان،تاسنت فلسفه اسلامی وبزرگانی چون ابن عربی،ملاصدرا وسهروردی نام برد.
بخش دوم:
این بخش به نام برد شخصیتهای بزرگی چون علامه وکربن ونقش نصر در سنت فکری انان می پردازد.نصر ازعلاقه خود به تنهایی و مطالعه میگوید ومعماری سنتی رامی ستاید وبرای ان ارزش خاصی قایل است.درادامه او از فضای پوزیتیویستی حاکم بر دانشگاه تهران میگوید که اوراسخت اذیت میکرده.
نصر همواره باشخصیتهای مهم چون صدیقی،سیاسی و مهدوی تعامل داشته وبه شاگرد پروری مشغول بوده.کسانی چون اعوانی وداوری ازاین جمله اند.همچنین میتوان به پورجوادی وحداد عادل هم اشاره کرد.دامنه شاگردان نصر هم از جهت جغرافیایی ازایران تاهاروارد راشامل می شود وتاآفریقاوهند رادر می نوردد وهم از حیث زمانی ونسلی.او دربیش از 40سال تدریس وسخنرانی وترجمه به چندین زبان شاگردان مختلفی ازکشورها وزبانهای گوناگون را پرورش داده که از ایران تا ویلیام چیتیک راشامل می شود.
وی درادامه از بزرگانی چون کاظم عصار،علامه طباطبایی،سیدعبدالحسبن قروینی،مهدی الهی قمشه ای به عنوان اساتید وسرچشمه های اندیشه سنتی یاد میکند که از چشمه وجود انان وضو ساخته ووجودش رامطهر کرده.این مراودات طبیعتا به دعوت از برخی متفکران چون شایگان وکربن انجامیده که درجلسات فلسفی علامه حضور بهم رساندند.شخصیتهایی چون مطهری،اشتیانی دراین زمره اند.
فیلسوف ایرانی درادامه از نقش خود درایجاد انگیزه ودادن مشورت به علامه می گوید که چگونه به نگارش اثار مهم علامه منجر شد.اثاری چون شیعه دراسلام،قران دراسلام،اصول فلسفه وروش رئالیسم،بدایه الحکمه ونهایته الحکمه.پیداست که سهم اجتناب ناپذیر دیدارکربن باعلامه را باید به نصر اختصاص داد.او بود که چنین اتفاق بزرگی را در تاریخ تفکر معاصر ایران رقم زد.ممکن است برخی تصور کنند که گفته های نصر درباب علامه اغراق است اما کافی است به مصاحبه شایگان در کتاب زیر اسمانهای جهان از راقم همین کتاب مراجعه کنند تاازسلوک وکرامت علامه از زبان دیگری بشنوند.
واما کربن:اونیز چون نصر ازمحضر بزرگان زیادی درغرب بهره برده بود ،وجود شناسی راباهیدگر میدید،امابه واسطه لویی ماسینیون باسهروردی وعرفان اسلامی اشناشد وبعد بایاری نصر به ملاصدرا رسید.کربن آغازگر نوعی از شرق شناسی بودکه اسلام رانه دراعراب ومذهب سنی گری بلکه درایران ومذهب شیعه می دید.ازاین منظر او اغازگر راه جدیدی درشناخت اسلام ایرانی وفلسفه اسلامی به روایت متفکران ایرانی بود.لذا چه متفکران کاتولیک چه پوزیتویست وچه عربهای تند رو درمقابل او صف ارایی کردند وسد بزرگی راایجاد نمودند.
نصر درادامه از مهدی حائری،حسن زاده آملی،جوادی آملی،سید جلال الدین آشتیانی،به عنوان متفکران بعدی درفلسفه اسلامی یاد میکند.وی درادامه بااشاره به وجوه مختلف در عرفان اسلامی از صور نسبت انسان باهستی یاد می کند که میتواند چون علامه طباطبایی از پیر یامرشدی استفاده نمود یاطریقت اویسی ونهایتاارتباط با امام معصوم.نصر سپس به عوامل گوناگون ارتباط دوسویه مهم وعمیق کربن وعلامه اشاره میکند.
نصرهم چون فردید معتقد است جریان غربزده درایران ریزه خواران خوان غرب هستند وانچه به دست شرقیان می رسد معمولادرغرب ازاعتبار افتاده است.وی درادامه از زندگی درغرب می گوید وشرایطی که زندگی خصوصی اش دارد.
بخش سوم کتاب بیشتر معطوف به مباحث فکری وموضوع محور وبرخی شخصیتهای فکری است. نصر نیز چون متفکران دینی دیگر چون _مطهری،شریعتی_و برخی پژوهشگران دیگر چون زرینکوب دلباخته معنویت،فرهنگ وادبیات وهنر ایران زمین است.اونیز چون ابراهیم فیاض_در کتاب فرهنگ عمومی ج یک نظریات_ایران رااوردگاه میداند که دارای جذب وشکل پذیری بالایی است و شیوه ها ومفاهیم متناقض را در کنار هم به بهترین شکل قرار می دهد.نمونه ان شعر حافظ که از چشم یار به خدا می رسد .یعنی از مقوله مادی امر معنوی اراده میکند.
به زعم نصر چنین تمدنی دربستر تاریخ حذف وهضم نمی شود بلکه توانسته دیگران رادرخود هضم کند مصداق بارز ان یونانیان،اعراب،ترکها وافغان ها می باشد.
نصر ایرانیان را به دلیل روح حزن انگیز وسرخوشی معنوی که به دنبال ان بوده به حرکت درمسیر پذیرش شیعه می داند که کربن نیز پیشتر به دلیل ایماج های مشترک اسطوره ای ایران بامذهب شیعه برهمین عامل به عنوان علل گرایش به شیعه یاد میکند
نصر درادامه ازسبک زندگی ایرانی ونوعی زیباشناسی مختص ایرانیان میگوید که درجای جای زندگی ایرانیان حضور دارد .ازسفره غذا تافرشبافی،ازنقاشی تامینیاتوری ومعماری و شعر واشکال دیگر زیبایی شناسی خاص ایرانیان که مفهومی کلی رادربرمیگیرد.ازسفره تااشپزی،از فضاهایی که در مکانهای مختلف ایجاد میکنند واین حرکت وهندسه معرفتی را در موسیقی ایرانی نیز میتوان مشاهده نمود.
به عبارتی درایران شور زندگی یافرح بایاد اوری نوعی غم غربت نسبت به وطن معنوی همراه است که حزن با غمی را سبب می شود(ص215)نصرچنانکه اشارت رفت باادبیات به خصوص ادبیات عرفانی ارتباطات تنگاتنگی دارد .بزرگانی چون حافظ،شبستری و مولوی همدم همیشگی اویند.اگرچه خود نیز گاه گداری شعر میگوید .اوباشاعران انگلیسی چون شکسپیر و شاعران انگلیسی وفرانسوی مصاحبت داشته است.ویلیام بلیک ازان جمله است. شاعران انگلیسی چون تی اس الیوت و شاعران سرزمین المان هولدرلین ،گوته،ریلکه،ونهایتا کندی الهی که به زعم او عالی ترین کتاب تمدن غرب است.
باید به این لیست بودلر وهوگو نیزافزود.نصر انجاکه از سنت ودین صحبت میکند عرفان وتصوف را مراد می نمایدلذا ازخوانش شعر نیز به دنبال حکمت باطنی و عشق الهی است.علاقه به مولوی رانشان از عطش معنویت میبیند اگر چه ممکن است بخشی از ان مد باشد ودرگذر زمان فرو بنشیند (ص 227)
خورامتاثراز شوان وشیخ العلوی شیخ بزرگ الجزایری طایفه شاذلیه میبیند و بین عرفانهای مختلف که شالوده ان تصوف ومعنویت است قائل است.لذابین رابعه قرن 8 با برخی شخصیتهای عرفانی معاصر درفرهنگهای چینی وشرقی تاغربی قرابت میبیند.نصر نیز معنویت راکلمه ای کلی ودارای ابهام میداند که به زعم او روحانیت گوهره ان است وکه باید تبیین شود(245)
به زعم نصر بین دین درشرق وغرب تفاوتهایی هست.مثلا درغرب ماشاهد اعراض از دین بودیم که درکل تاریخ بشری سابقه نداشته امااین رویداد به سایر جهان تسری پیدامیکند.نصر نمادهارادرجامعه ایرانی پویامی داند لذا غرب راناچار از توجه به شرق میداند.نصر سنت را رودر روی تجدد میبیند ودین رانیز درسنت تعریف میکند.جالب اینجاست که نصر نیز چون حکیم انسی ازدوران کنونی به عنوان دوران کالی یوگا در نزد ایین هندو یاد میکند.فیلسوف جاویدان خرد براین باور است که سنت به تنهایی راهنمای مطمئنی برای نقد تجدد ودفاع از امرحقیقی دراختیار مامیگذارد.
نصر به مانند برخی متفکران عقل رانفی نمیکند بلکه به تمایز بین عقل جزوی از عقل کلی معتقد است وازدیگر سو به نقد فرایندی میپردازد که ان را درغرب ازتبدیل خرد به عقل راسیونالیته میگوید.اینجاست که این عقل رانقد میکند وهمسخن مولوی میشود:
زیرکی بفروش وحیرانی بخر/زیرکی ظن است وحیرانی بصر
بخش چهارم:
نصر نیزچون متفکران بزرگ مدرنیته راکلی میبیند ودر کلیت خود دارای ماهیت خاص وجهت وجودی.به زعم نصر مدرنیسم جزهمین مجموعه اومانیسم،عقل گرایی،تجربه گرایی،دنیاگرایی،وانسان مداری نیست.لذا ان راباتقابل دربرابر دین میبیند.نصر پرسش بزرگی فراروی مدرنیستهامیگذارد وان این است که"چراباید همه چیزوهمه کس من جمله اسلام بامدرنیسم سازگار شود وچه کسی این سازگاری راتاکجاوچگونه تعریف میکند!؟"
به باور نصر انسان غربی روح زمانه راجایگزین روح القدس کرده وباید دربرابر چنین روند بی پایانی ایستاد
درادامه نصر به مخالفت خود باجهانی شدن اشاره میکند وازاینکه هیچ نظم جهانی درکارنیست میگوید.چراکه نصر جهانی شدن رابه معنای غنی کردن فقرانمیداند.لذاتوسعه رانیر تسریع در روند مدرنیته به معنای تجاوز به افرینش تعریف میکند
نصر اسلام شناسی غربیان را دردوره های مختلف بری از منفی نگری با حقد وکینه نمیبیند.این رویه از گذشته دور تادوران رنسانس وحتی تاآغاز قرن بیستم ادامه داشته.خواه توسط میسیونرها یامستشرقین یا پطروس....امادر قرن بیستم ماجراکمی تغییر میکند.حضور برخی چهره های عرفانی چون رنه گنون،شوان،ماسینیون وبعدها کربن وشیمل ....معادله راتغییر میدهد
نصر مثنوی رامهم ترین منبع فلسفه هنر درزبان فارسی میداند.نصر هنرمقدس رادر دل هنر سنتی میبیند.تفاوتهای بین هنر سنتی ومدرن درنگاه نصر بسیار زیاد است چراکه هنرسنتی بلکل ویژگیهای خاص خود رادارد.امروز درهنر شاهد جدایی زیبایی ازهنر هستیم.هنر سنتی تقلید گر محض نیست.هنرسنتی معنای جهان شمول دارد
خوشنویسی ان شکل از هنراست که نصر در هنرهای اسلامی ان رانوع کمال یافته هنر تلقی میکند.
به زعم فیلسوف جاودان خرد بشر مدرن زندگی راگم کرده.
ونسبتش باهنر وهنر مقدس تغییر کرده درحالیکه انسان نیازمند زیبایی وهنرمقدس است.
انسان سنتی دارای روحی نماد گراست درحالیکه انسان مدرن خالی از چنین خصوصیاتی است.مدرنیسم هنر سنتی رابه سمت زوال برده.
هنر اسلامی ازساحت باطن سرچشمه میگیرد که مارابه حقیقت اسلام رهنمون میشود.به عنوان مثال معماری اسلامی نمونه بارز این هنراست که درساخت انها نوعی دانش باطنی درمیان بود.
نصر درمیان هنرهای اسلامی هنر ایرانی راازهمه متنوع تر میداند.ازنقاشی وخوشنویسی وقالیبافی ومینیاتور و....ونقش نور درمعماریهای ایرانی.
تصوف درنگاه نصر عبارت از حکمت وتوحید است.نصر متصوفه راهم درشیعه وهم درستی باسلسله هایی میبیند.به عبارتی درداخل جریان تصوف نیز جریانات متنوعی قرار دارند.
به زعم نصر تصوف هم میتواند سیاسی باشد.چراکه تصوف نسبت به عدالت بیتفاوت نیست.نصر درادامه مواردی از حضور صوفیها وعرفا درجنگ ومناسبات سیاسی می گوید.
درادامه نصر سرچشمه تصوف راوحی وقران میداند وبه نقد برخی اقوال شرقشناسان میپردازد که منشاعرفان اسلامی رادربیرون ان جسته اند.عرفان اسلامی واسلام به دلیل وسعت وعمق وبینطیربودن خود توان گفتگو بادیگری_ادیان دیگر_راداشته ودارند.
نصربراین است که تمدنهاازرهگذردینی به وجود امدند .اونهضت پروتستانیسم راتنهادرغرب میبیند وازاین رهگذر این تنها مختص غرب است.درادامه نصر ازعدم خواست غرب مبنی بر دموکراسی درجهان اسلام میگوید که نگاه انها سیاسی وگزینشی است ودرپی منافع خود هستند.پایان کتاب به عکسهایی مصور شده که متعلق به دوره های مختلف زندگی این فیلسوف است که سالها چون سهرودی در غربت غربی گرفتار است وبه گفته خویش بسیار دلتنگ وطن است
مادراین چند سطر پایانی به نقد عملکرد سیاسی نصر نمیپردازیم تاشائبه برخورد سیاسی به وجود نیاید وگرنه کیست که نداند ولی نصر پسر فیلسوف ایرانی عضو شورای راهبردی سیاست خارجی امریکاست و....اما درباب نصر ومیراث فکری او باید اذعان کرد که نصر از اولین کسان ومعدود کسانی بود که درایران پیش ازانقلاب که فضای چپ وغربزدگی حاکم بود توانست بانام گذاری کوچه هابه نام متفکران وطنی وبرخی اقداماتی که توضیح داده شد راه را برفلسفه وعرفان اسلامی درفضای سکولار جامعه دانشگاهی ایران باز کند ومعبری دراین حوزه درایران وجهان ایجاد کند.
نصر از جمله اندیشمندان سنتی است که باحضور درغرب ازاسلام وشیعه به خوبی دفاع کرده و سنگر خوبی ایجاد کرده.نصر از ظرفیت غرب ومدرنیته درترویج تفکر خود که از ان به سنت خرد جاویدان یاد کرده نه تنهادفاع کرده بلکه به ترویج هم پرداخته.نصر توانست راهی جهت ایجاد گفتگوی بین ادیان برای مقابله بامدرنتیه ایجاد کند.
اما کلام نصر اگر چه لازم است اما کافی نیست.اسلام نصر بیشتر به عرفان وتصوف تقلیل پیدامیکند و فاقد ساختار کلان است به عبارتی اسلام نصر بیشتر فردی است تاجمعی.اسلام مد نظر نصر نمیتواند موتور محرکه اجتماعی ویا تاریخ ساز باشد.نصر اگر چه از سنت دفاع میکند ومدافع ومروج عرفان وحکمت خالده است اما فاقد گفتمانی است که بتواند اتفاق بزرگی رارقم بزند .نصر باوجود اینکه ازاسلام وشیعه میگوید اما ازارائه طرح درحوزه مهدویت وتاریخ اینده جهان قاصر است.امام غائب وگفتمان ناب شیعی کجای اندیشه نصر حضور دارد؟نصر اگرچه خودراسنت گرانامیده اما سالهاست درتاریخ تجدد زندگی میکند وبه نوعی در فضای تاریخی مدرنیته تنفس کرده .
اگرچه اویک فیلسوف ایرانی نامدار در فضای تاریخ تفکرمعاصردرعرصه جهانی بوده وبه عنوان یک متفکر دینی حرف برای گفتن دارد اما دربین گفتمانهای کلان انتقادی درغرب وحتی درایران نتوانسته یک جریان سازی کلان وموثر ایجاد کند.
او سالها به نقد عقل غربی ونقل عشق شرقی پرداخته که بی شک میراثی است ماندگار اما همچنان درحصر عصراست.چراکه برخورد او با سنت نیز گزینشی است وازدریچه متفکرانی چون گنون وشوان و .....ونه خود اسلام ویا سنت.به راستی ایا سنت دردل خود چیزی برای حرکت ندارد؟ومدرنیته خود سنت خاص خودرابه زعم نصر ندارد؟پس چه باید کرد؟پاسخ این پرسش برای نصر که در واپسین سالهای زمستان عمر خود ازمیراث فکری اش میگوید چندان سخت نیست.او نیز به مانند بسیاری از متفکران وطنی که دغدغه دین،تاریخ،هویت ووطن خودراداشته تفکر کرده اما روح فاوستی زمانه وتاریخ تجدد که بر تاریخ جهان درچند صده اخیر سایه انداخته اورانیز دربرگرفته.نصرنیز در مدرنیته وباسنت مدرنیته ازسنتی دفاع میکند که درباب فهم از ان میتوان بااومحاجه داشت.نصر در حصر عصراست اما باید قدردان اوبود ازجهت اینکه درروزگار غروب غربی ودرموقف غرب از میقات عقل سرخ وقصه پرجبراییل سخن میگوید.
درپایان جملاتی منتخب از نصر از کتاب درجستجوی امر قدسی به عزیزان تقدیم میشود:
1_نخستین چیزی که درتمدن جدید رخ داد این بود که در پی دنیوی سازی مکان وزمان،زندگی نیز ازقداست افتاد ودر پی ان انسان جدید به جایگاه مکان مقدس،حتی فکر هم نمیکردص100
2_مانباید تنهاریزه خور خوان غرب باشیم.همواره آنچه به دست شرقیان می رسد معمولادرغرب ازاعتبار افتاده است ص172
3_درفرهنگ ایرانی تقریبادرهمه چیز آمیزه ای از پالایش گسترده راباکامجویی که درین حال معنوی هم هست می بابیم ص208
4_الگوی فراگیری هست که بر تمام جنبه های فرهنگ ایرانی حکمفرمایی وان عبارت است از حس عمیق حضور روح متعالی وافق به نور ؛اشتیاق نسبت به زیبایی وحرمت گذاری به آن است ص210
ه_کتاب کمدی الهی تابه امروز برای من عالی ترین کتاب شعر تمدن غربی است ص234
6_من درشعر همواره در پی دوچیز میگردم:حکمت باطنی وافق الهی ص235
7_بنابراین به نظر من غرب برای احیا سنت فکری موعدی خویش چاره ای جز یاری جستن از سنتی هنوز سرزنده شرقی نداد ص257
8_انچه انسانگرایی،عقل گرایی نوزایی نامیده می شود،حقیقت مطلق گرایی متعالی از سطح انسانها آنکار کرده واز نظام الهی به انسانی فرو می افتد ص260
9_سرانجام حقیقت وامر حقیقی یکی است.ص 277
10_در واقع امروزه برای نخستین بار درتاریخ،صلح به معنایی خطرناکتر از جنگ است ص283
11_مادر کنار زندگی مان بر خشکی ،داریم اقیانوسها هم نابود می کنیم. ص284
12_تنها حادثه ای عظیم می تواند تغییرلازم را پدید بیاورد ص286
13_اومانیسم به معنایی رایج کلمه هیچ جایگاهی در دین نداد ص298
14_نخستین برانم که اساس مدرنیسم در اشتباهی درهم کیستی انسان کیستی واقعیت استوار است.مدرنیسم ریشه درحقیقتی بزرگی دارد که مارا سوی تباهی ونابودی جهان می کشاند. ص299
15_اگر ماباید بابازمانه عوض شویم زمانه باید باچه چیزی عوض شود؟!ص 301
16_انچه انسان غربی انجام داده است این است که روح زمانه را جایگزین روح القدس کرده است. ص301
17_مدرنیسم وپست مدرنیسم دوشادوش همدیگر می رود که نه تنهاترین جدید بلکه همه عالم راویران میکند ص302
18_به نظم جهانی اعتقاد ندارم. هیچ نظم جهانی درکار نیست.ص 313
19_مفهوم توسعه به معنایی جدید ،یکسره بر پایه تجاوز به بقیه آفرینش استوار است.مدرنیسم توسعه چیزی جز این نیست ص314
20_اسلام باید بر بینظیر بودن خود دست بگذاردنه برمنحصر بودنش انگشت بگذارد صورت 314
21_به نظر من مثنوی معنوی شاید مهمترین منبع فلسفه هنر در زبان فارسی باشد.ص 333
22_هنر سنتی در دل آن هنر مقدس جای دارد.ص 335
23_هنر همواره در دل زندگی جداشده است دور تمدنها سنتی هنر ،زندگی و زندگی همان هنر بوده است.ص 341
24_اسطوره وامرمقدس باهم پیوند درونی دارند.ص354
25_مابینش نسبت به حقایق فراتاریخی وفرازمانی را از دست داده آیم. ص355
26_کشتن اسطوره به منزله سکولاریزم کردن دنیا وهمان کشتن امر مقدس است.. ص357
27_هرتمدنی از رهگذر دینی پدید آمده است
28_شورشی که علیه مسیحیت دردوران نوزایی به وقوع پیوست دهی کدام از ادیان دیگر جهان ودرهیچکدام از دیگر تمدنها جهانی تاکنون رخ نداد است .دوره نوزایی به معنایی شورش وپیروزی شرک دنیا روبه زوال اواخر عهد باستان و طبیعت گرایی وقت گرایی آن دنیا دربار فرهنگ غرب مسیحی بود ص426
29_بیشتر غربیان خواهان مردمسالاری راستین برای اسلام نیستند ،زیرادولتی که مردم سالار باشد به هنگام تزاحم میان منافع غرب ومنافع ملت مسلمان،ضرورتاطرف غرب رانمیگیرد. ص442.
پایان
ارسال نظر