اسفنامهای بر مرگ اخلاق در ریو
بچهمعروفها و غازچرونهای والیبال؛ مگر این مملکت وزیر ورزش ندارد؟!
مگر این مملکت وزیر ورزش ندارد که یک چک توی صورت شما بزند که رویتان کم شود؟ خوشخبر گیریم لباسش جور نشده، چقدر بد که نشده اما یک کاروان مگر منتر شماست؟
به گزارش گلستان24، ۱- دیگر نمیدانم از دست آقا سعید و بروبچ، سرم را بکوبم به دیوار یا همچنان به پنجههای جادویی او "باج راه” (اصطلاحی که قدیمها برای عوارض گمرکی اتلاق میشد) بدهم و خفهخون بگیرم. دیگر او و رفقا دارند شورش را در میآورند. دیگر تاخت و تاز باند و فراکسیون قدر قدرت موجود در تیم ملی والیبال تابلو شده است. پس بزن بریم جلو. بوق هم نزن. صندلیها را پاره نکن.
بگذار من همین اولش، بگویم که خودم تُرکم و با آقاسعید و خوشخبر، همشهری یا همزبانم و راحتتان کنم. بگذار همین اول اعتراف کنم که هرگز در والیبال ایران هیچکس به اندازه او تو دل برو و اینهمه قهار و قدرتمند در کار پاسوری نبوده که تین ایجرها (همان نوجوانان خودمان) چنین به پرستشاش رو بیاورند. همچنان که "دالایی لاما” موش و "هندوها” گاو میپرستند، من بسیاری را دیدهام که او را در حد یک بت سنگی پرستیدهاند. او گاه چنان در میان این مردم دلداده دارد که آدمها را درگیر خودش میکند؛ همچون سهراب گلبدن افسانهها و لئوناردو دیکاپریو که خیلیها شبها با فکرشان میخوابند و صبحها با بوسهای بیدار میشوند.
بگذار راحت بگویم که خیلیها درگیر چشمهای میشی و پنجه ساحرانه اویند یا حتی غرور شیرین و گردنکشیهایش هم برایشان لذتبخش است. بگذارید همین اول اعتراف کنم که من خود گاه مجبور شدهام به دخترکان بسیاری که طالب بودند مرا به یک "دلال عشق” تبدیل کنند! و بروند با او عکس ساده یادگاری بیندازند، دروغکی گفتهام که سعید زن و بچه دارد! عشاق دلخسته او اما این حرفها را باور ندارند و در عشق افلاطونیشان غرقهاند. شاید همینکه در چشمهای میشی او یکجور طغیان خاموش و مهر میترایی و آداب چرچیلی و مرموزیتی غریب برقرار است، تین ایجرها را کشته مردهی خود میکند. تعریف شّم اقتصادیاش را هم نکنم بهتر است که الان پاسورهای مثل او در نسلهای پیشین، حتی نان برای شبشان ندارند، اما او بلد بود چگونه چپش را پر کند که در ارومیه و آمریکا و تهران سرمایهگذاران به سرش قسم بخورند. گوارای وجودش باشد. گیرم اینکه میگویند او سولاخ دنیا را پیدا کرده و حتی در پروژهای با گل پسر آقای داورزنی شریک است، به من مربوط نباشد. اما اینکه نسل جدید والیبال با درآمدهای میلیاردی، روی گرسنگی نسل پیش از خود قلم قرمز کشیده و در صفوف بورژوازی زحمتکش مدل ایرانی قرار گرفتهاند، باعث حسد و حرمان هیچکس نمیشود. گوارای وجودشان. گوشت بشود بچسبد تنشان.
۲- ارومیهایها آدمهای با فرهنگیاند. آنجا از قدیم جزو شهرهاییست که به دلیل قرار گرفتن در ترانزیت اروپا به ایران، بسیار زودتر از خیلی ولایات در جریان تحولات غرب قرار گرفته و طبیعی است که شمایلی از آنها را با خود حمل کرده است. والیبال نیز به عنوان یک بازی وارداتی از قدیم الایام در ارومیه دلداده زیاد داشته است. قبل از سعید هم دایی او و قبل از او نیز داییِ دایی او در والیبال آذربایجان غربی برای خود پادشاهانی بودهاند (دقت کنید به ژن ”خواهرزادگی” در والیبال آنجا که چقدر غریب و بیبدیل است). الان همه آن نسل، زده است به گاراژ و سرداری از آن خطه طغیان کرده که همهکاره تیم ملی والیبال است. میتواند بازیکنی را چنان مرموزانه روی تور خسته کند و پاس ندهد که رسما گریهاش بگیرد و به همان اندازه هم میتواند به کودکی نوبالغ چنان پاسهای باقلوایی بدهد که طرف سهروزه بشود لوزانف کبیر. پس بدیهی است اگر در سایهسار این هنر بیبدیل، گاه سلطه خود را در حوزه والیبال چنان گسترش دهد که مارلون براندو در پدرخوانده نداده است، ما کف نکنیم. مردی در ظاهر آرام ولی به شدت طغیانگر که میتواند در رختکن به سخنگوی دولت تیکه بیندازد یا براساس دلخواه خود ساعت تمرین تیم ملی را به مربی دیکته کند. عین دوران کواچ که در سفر آمریکا وقتی اعلام کرد که بچهها برای تمرین فردا سر ساعت ده صبح در سالن آماده باشند، فقط با یک نگاه معنیدار سعید، داستان برگشت. خبرنگاری که در آمریکا همراهشان بود میگوید کواچ از ساعت ده در سالن قدم میزد ولی احدی جرأت نکرده بود به تمرین بیاید. بچهها تا یک دقیقه به یازده، جسارت بیرون آمدن از اتاقشان را نداشتند و کواچ عین دیوانهها به زمین و زمان فحش میداد. این اوست که تعیین میکند والیبال چیست و چندنفره بازی میشود و چهکسی باید روی تور اسپک بلند یا دوپرشه یا تیز بزند. این اوست که به همراه بزرگان تیم تعیین میکنند که چهکسانی باید در تیم باشند و چهکسانی خط بخورند. کواچ و لوزانو چه کارهاند؟ تنها کسی که در روز اول ورودش گربه را دم حجله کشت و در واکنشی نسبت به بازیکنسالاری در ایران، همان اول، به بازیکنسالاران گفت حریمتان را نگه دارید وگرنه خط میخورید همان ولاسکوی عزیز بود. تنها او بود که سلطان بود. بقیه باید بروند غاز بچرانند.
این روزها میگویند؛ باند سعید و شهرام و ممد در تیم ملی همهکاره است. رفیق جینگ و تورگیاند. ندار هستند با هم. خوشخبر را هم که دارند. همه قفلها را میتواند برایشان باز کند. خب طبیعی است که بقیه هم باید زیر پرچم آنها سینه بزنند. اصلا تابلوست که چنین فراکسیون وحشتانگیز و محبوب و ابرقهرمانی میتواند هر مربی را به زمین گرم یا سرد یا ولرم بزند و هر سرپرستی را به مباشر و پادو تبدیل کند و هر رئیس فدراسیونی را وادار کند که به لالایشان لی لی بگذارد. کدام مربی خارجی حاضر میشود ابرستارههای تیمش را با حربه تنبیه انضباطی ـ که دیگر تاریخ مصرفش گذشته است ـ به خاک سیاه بنشاند و نتیجه نگیرد؟ کدام رئیس فدراسیون حاضر میشود آب خانهاش را گلآلود کند. بگذارید سلبریتیها سلطنت کنند. دیگر دوران ”آقاجبار” گذشته است که در شروع تمرینات تیم ملی به دست ستارههایش جارودستی میداد که اول حیاط باشگاه را جارو کنند، بعد تشریف ببرند تو زمین. یک ”معلم ـ پدر” آرمانگرا و منزهطلب مثل آقاجبار باید هم دق کند برود زیر خاک. و چرچیلها والیبال را در سیطره خود دربیاورند. که دق کرد هم واقعا.
۳- امروزه والیبال هم مثل فوتبال دارای معادلات به شدت پیچیدهای است که پول و پول و پول در آن تعیینکننده است. این پول بانکها، پول تبلیغات دور زمین، پول باشگاهها و پول بادآورده شهرداریهاست که همچون باقلوا و رولت روسی در لیگ، تخس میشود و معادلات به شدت پیچیدهای را درون خود محلول میکند. طبیعی است در چنین میدانی که والیبالیست چلاق هم زیر هفتصد میلیون پول نمیگیرد، ستارههای ما چنان در داخل کشورشان زمینگیر شوند که یک خریدار سبیل چرب هم در خارج از کشور برایشان نگوید خرت چند؟ بگذارید همه زیر پرچم این باند سینه بزنند. مهم این است که والیبال ما جهانی شده است. اصلا مؤلفه اخلاق و دیسیپلین در ورزشهای مدرن امروز محلی از اعراب ندارد. اصلا بگذارید بنشینند توی اتاقشان در دهکده، و در نهایت راحتی، حساسترین و حیاتیترین مراسم المپینها ـ افتتاحیه المپیک ـ که محل نمایش هویت کشورهاست را تحریم کنند. بگذارید توی صفحاتشان پیغام بگذارند که ما به خاطر سرپرست تیم رژه نمیرویم. مگر شما کی هستید که رژه نروید؟ مگر سرپرست کی هست که خودتان را کشتهاید برایش؟ مگر این کمیته المپیک ما آدم ندارد که چخ کند به طرفتان و رویتان کم شود؟ مگر این مملکت وزیر ورزش ندارد؟ او فقط بلد است مدیران باشگاههای سرخابی را نقرهداغ کند؟ بلد نیست یک چک توی صورت شما بزند که رویتان کم شود؟ امیر خوشخبر گیریم لباسش جور نشده، چقدر بد که نشده. اما یک کاروان مگر منتر شماست؟
۴- ما غلط بکنیم از روابط خاص شماها با خوشخبر، خبر داشته باشیم. ما غلط بکنیم که به شنیدههایمان اعتماد کنیم که میگویند او بیشتر از آنکه سرپرست قدرتمند تیم باشد، پوششدهنده ضعفهای خارج از میدانی شماها است؟ تا حالا هیچ سرپرستی در تاریخ ورزش ما اینهمه ندار و بیپرده با بچهها نبوده یعنی؟ تا حالا هیچکس در والیبال پدری نکرده؟ لابد سر همین چیزهاست که او هم خیلی وقتها زیر سیبیلی رد میکند. لابد برای همین پوششگریهاست که وقتی در راه بازگشت از انتخابی المپیک در ژاپن که سربلندانه به ریو صعود کردید، دو نفرتان به دلیل خواب ماندن در دوبی، جا ماندید و تیم آمد تهران، او هم همهچیز را پوششکاری کرد. به من بگویید کدام سرپرست تیم پاسپورتهای بچهها را دست خودشان میدهد؟ کدام سرپرست وقتی بچهها خوابند در اتاقشان را نمیشکند که بیاوردشان فرودگاه؟ ما که میدانیم چه خبر بود، بچه گول میزنید ؟ عکستان را توی رختخواب میگذارید در اینستاگرام و خمیازه میکشید و کامنت میگذارید که ما خواب موندیم. توقع دارید ما هم باور کنیم؟ چقدر هم بچهگول زنکاید شما. بگذارید این رازها در سینه ما کپک بزند و به خاطر پیروزیهای جهانی شما دق کنیم و دم برنیاوریم. بگذارید خفهخون بگیریم داداش. "چلو خفهخون” زیباترین پلو با هلاهل جهان است!
۴- آقای خوشخبر بچه تبریز است. یک آدم بیگانه با والیبال بود در جلد یک کارمند ساده که اکبرآقا گهرخانی (مدیرکل تربیت بدنی استان که بعدها مدیرعامل تراکتور و فدراسیون ژیمناستیک شد) دستشان را گرفت و تاتی تاتی کرد و کشاندش بالا. از فدراسیون ژیمناستیک هم رفت کارمند سازمان تربیت بدنی شد. داورزنی وقتی مدیر صنام بود او را هم برد آنجا و دیگر رفاقتهای تورگیشان شروع شد. آنچنان که افتد و دانی! اینکه وظایف سرپرستی در یک تیم چیست و با وظایف پادوگری در یک تیم چه فرقها دارد، به من مربوط نیست. من کاری هم به کل این شایعاتی که پشت سر والیبالیها ساز میکنند، ندارم. من هم مثل شما سرم را کردهام زیر برف و در سایه موفقیت والیبال، روی همهچی قلم قرمز کشیدهام. هر اتفاقی میخواهد بیفتد، بیفتد. همینکه والیبال سر به آسمان میساید ارزشش را دارد. گیرم همه این شایعات هم غلط است که چندی پیش آش آنقدر شور شده بود که بچههای حراست وزارت ورزش فشار به کنارهگیری آقای سرپرست آوردند اما ظاهرا جناب رئیس فدراسیون مقاومت کرد. گیرم همه اینها شایعات سیاهچرخان در اطراف ورزش است. اصلا غلط بکنیم از این حرفها بزنیم ما. بله ما خفه خون میگیریم تا والیبال موفق شود. اما این را در نظر داشته باشید، امروز که سعید و ممد و شهرام افتتاحیه را به خاطر سرپرست تیم تحریم میکنند، فردا اگر یک ارگانی خواست دست به تغییر آقای سرپرست بزند ـ حالا به هر دلیلی ـ لابد اعتصاب غذا می کنند؟! باید در آن صورت دیگر تیم ملی والیبال ایران را هم کلیوم تعطیل بکنند در طرفداری او دیگر؟ نه؟ نکند لبشان را بدوزند و شورش کنند و مرا گروگان بگیرند؟!
۴- آقا بگذارید ما از والیبال کیف کنیم ولی اینرا هم بدانید که اگر در ورزش ما هم روزی روزگاری آن داستان ”از کجا آوردهای” رو شود، خیلیها باید بزنند به گاراژ. خدا کند هیچکس از هیچکس نپرسد از کجا آوردی. ما که بخیل نیستیم. اصلا همه برای هم ماشین صفر شاسی بالا کادو بخرند. اصلا همه بروند گرین کارت آمریکا بگیرند و کیف دنیا را بکنند. همه بروند با هنرمندها رستوران در "مغرب” زمین باز کنند! همه بروند مجهزترین باشگاه بدنسازی عالم را به نام خود بنچاق کنند. همه بروند تو آنکارا و استامبول خانه بسازند و خانه بخرند. همه بروند در خیابان شریعتی تهران برج بسازند اگر هم عوارض و جریمه ۱۸ میلیاردی براش بستند، شانههایشان را بیندازند بالا که خب بلدیه چهکار به کار ما دارد؟ اصلا همه بروند حمزه خان مصدوم و مسن (که دو سال است در لیگ بازی چندانی نکرده) را جایگزین تشکری و معنوینژاد و مباشری بکنند. باز به ما چه؟ ما که بخیل نیستیم. ما نهایتش به عنوان یک مریض روحی و یک معترض بالفطره دق بکنیم و بمیریم که آنهم حقمان است .خدا بیاورد آن روز را هرچه زودتر . بگوئید ایشالله ایشالله!
فقط مواظب باشید توی المپیک جنگ نشود چون دارد توی تیم بدجور بوی دودستگی میآید. گیرم دعوای غلامی و معروف در دور برگشت لیگ جهانی در تهران هم دروغ باشد. گیرم انتخاب تیم توسط باند خوشخبر و سعید هم از بیخ دروغ است و داورزنی که در سفر بوده معترض نشده که چرا نگذاشتید من بیایم اسامی را اعلام کنید. گیرم سر و صدا راه انداختن میرزاجانپور بعد از افشای خبر حذفش از المیپک دروغ است. گیرم بیکسی معنوینژاد و حذف او از تیم دروغ است. گیرم کور کردن نقشههای لوزانو که میخواست تیم را جوانتر کند دروغ است. گیرم اعتراض بچهها که ما پولهای لیگ جهانی پارسال را میخواهیم و اگر ندهید به لیگ امسال نمیرویم دروغ است. گیرم بردن شریفات به آن سفر قبلی به آمریکا بر اثر داد و فریادهای سید نبوده که "حالا که اینقد آدم بیکاره همراه تیم است شریفات هم یکیاش” دروغ است. گیرم همهچیز دروغ است و کذب مطلق اما همین که این سه تا گل پسر رژه المپیک را تحریم میکنند و آب از آب تکان نمیخورد دروغ نیست؟ زبانم لال شود اگر دروغ باشد. بیماری قانقاریا بگیرم اگر دروغ باشد. و به نفرین کوکب خانم دچار شوم اگر دروغ بگویم. چشم هایم کور و دندم نرم.
* ابراهیم افشار (روزنامه نگار)
ارسال نظر